|
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
اخبار
کنارهگیری «کن لوچ» و «مایک لی» از جشنواره اسرائیلی
«کن لوچ» و «مایک لی» به عنوان حامیان سینما فونیکس در لندن در اعتراض به محل برگزاری جشنواره فیلم تحت حمایت رژیم صهونیستی، از سمت خود استعفا کردند.
سینما فونیکس لندن که یکی از قدیمیترین سینماهای بریتانیاست، میزبان جشنواره بینالمللی فیلم «Seret» شده است که با حمایت اسرائیل برگزار میشود اما گروههای همبستگی طرفدار فلسطین، همچنین گروهی از کارکنان و مدیران این سینما، خواستار عدم برگزاری این رویداد سینمایی به دلیل ارتباط جشنواره با وزارت فرهنگ اسرائیل و سفارت اسرائیل در بریتانیا شدهاند.
ساختمان این سینما که در شمال لندن واقع شده اخیرا با گرافیتی قرمزی که روی آن نوشته شده « به شستوشوی هنری نه بگو» پوشیده شده و انتظار میرود تظاهرات و اعتراضات ضد اسرائیلی متقابل آن برگزار شود.
«کن لوچ» و «مایک لی» 2 کارگردان سرشناس بریتانیایی به طور مستقل در گفتوگو با گاردین تایید کردند در پی برگزاری این جشنواره از سمت خود به عنوان حامیان سینما فونیکس استعفا کردهاند.
***
تهیهکننده شما و سیما درگذشت
محسن همایونی، تهیهکننده برنامه «شما و سیما» بر اثر ایست قلبی درگذشت. شما و سیما یکی از قدیمیترین برنامههای معاونت سیما است که به ارائه گزارشهای تصویری از برنامهها و فعالیتهای شبکههای سیما و بخشهای مختلف میپردازد و پخش پشت صحنه برنامههای نمایشی و غیرنمایشی و مصاحبه با عوامل برنامه و انتشار پیامکهای ارسالی مردم و شنیدن نظرات و دیدگاهها از قسمتهای گوناگون، این برنامه است.
همایونی متولد سال ۱۳۴۲ در مشهد بود که از سال ۱۳۷۵ در پروژههای مختلف به عنوان تصویربردار، مجری طرح و تهیهکننده با سازمان صداوسیما همکاری داشت.
***
سالن حقیقت میزبان 6 مستند میشود
مستندهای «سگ خور»، «دختر کوه نور»، «بیقرار»، «هزار و یک شب بلدیه»، «مه ۱۹۶۸» و «پدگر» این هفته در سالن حقیقت مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی نمایش داده میشوند.
این 6 مستند در ادامه طرح «اکران حقیقت»، از امروز یکشنبه ۶ خرداد میزبان مستندهای «سگ خور» به کارگردانی نیما عسگری و فتحالله امیری، «دختر کوه نور» به کارگردانی جابر بادیاد و «بی قرار» به کارگردانی محمدعلی فارسی از ساعت ۱۶ در سالن حقیقت مرکز روی پرده میروند.
همچنین روز دوشنبه ۷ خرداد مستندهای «هزار و یک شب بلدیه» به کارگردانی احمد صرافیزد، «می ۱۹۶۸» به کارگردانی احسان امی و «پدگر» به کارگردانی محمدرضا خوشفرمان از ساعت ۱۶ نمایش خواهند داشت.
***
فیلمتئاترمویه «جم» به خانه هنرمندان رسید
دوازدهمین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلمتئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش فیلمتئاتر «مویه جم» اختصاص دارد.
فیلمتئاتر «مویه جم» محصول سال ۱۳۷۵ با مدت زمان ۸۳ دقیقه به کارگردانی و نویسندگی قطبالدین صادقی چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ در سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش در میآید.
پس از نمایش این فیلمتئاتر نشست نقد و بررسی آن با حضور عباس غفاری (میزبان) و عسل عصریملکی (منتقد تئاتر) برگزار میشود.
***
جایزه نوعی نگاه «کن» به «سگ سیاه» رسید
هیات داوران بخش نوعی نگاه جشنواره فیلم کن به ریاست «زاویه دولان» جایزه بهترین فیلم این بخش را به درام جنایی چینی «سگ سیاه» به کارگردانی «گوان هو» اعطا کردند.
همچنین فیلم سینمایی «داستان سلیمان» ساخته «بوریس لوژکین» فیلمساز فرانسوی هم جایزه هیات داوران بخش نوعی نگاه را به خود اختصاص داد و «روبرتو مینروینی» برای فیلم «تقاضا» و «رونگانو نیونی» هم برای ساخت فیلم «درباره تبدیل شدن به مرغ دریایی» به صورت مشترک برنده جایزه کارگردانی این بخش شدند.
جایزه بهترین بازیگری بخش نوعی نگاه کن هم به «آناسویا سنگوپتا» برای فیلم «به بیشرم» و «ابوسنگره» برای فیلم «داستان سلیمان» رسید. فیلم «نورا» به کارگردانی «توفیق الزیدی» هم مورد تقدیر ویژه هیات داوران بخش نوعی نگاه کن قرار گرفت.
***
شعرهای شمس لنگرودی به فرانسه ترجمه شد
ترجمه فرانسوی مجموعهای از اشعار محمد شمس لنگرودی با ترجمه فریده روا در فرانسه منتشر شد.
انتشارات اِرِس که ناشر شعرهای شمس لنگرودی است، در معرفی این کتاب ابتدا شعری از اشعار این شاعر را آورده است:
آیا باید بسوزم و دم برنیارم/ تا رها شده در تاریک/ شهابم بخوانند
بعد درباره شمس نوشته است: شمس لنگرودی یکی از مهمترین شخصیتهای معاصر ادبیات ایران است. او در شهری در کنار دریای خزر متولد شده و در حال حاضر در تهران زندگی میکند. از او تاکنون ۲۷ مجموعه شعر و 2 رمان و چند کتاب تحقیق منتشر شده که از جمله کتابی پیرامون تاریخ شعر مدرن است.
ارسال به دوستان
نگاهی به هفدهمین فیلم «گای ریچی» به نام وزارت جنگ ناجوانمردانه
واقعی اما تخیلی!
بهراد رشوند: ساخته جدید «گای ریچی» فارغ از اشاره ابتدایی فیلم مبنی بر روایت اثر بر اساس یک داستان واقعی، قصهای است که جدا از صحت و سقم این استناد مطروحه، آمیخته است به امضای کاری کارگردانی ریچی با قلمی آغشته به جوهری تارانتینویی، اتمسفر اختصاصی فیلمسازی و ادویهجات قصهپردازی انحصاری.
فیلم از آنجایی آغاز میشود که ماموران نازی با توقف یک قایق ماهیگیری مشکوک، ما را با شخصیتهای اصلی داستان مواجه میکنند. از همان پلانها و دیالوگهای آغازین، تکلیف بیننده با اثر مشخص میشود. آنجا که مامور با چهرهای برافروخته و جدی به پرسشهایی پیرامون چرایی حضور این کشتی در آن منطقه میپردازد و هنگامی که خطاب به گاس مارچ فیلیپس (با بازی هنری کویل) این سوال را مطرح میکند که آیا فقط او و همراهش لسن (با بازی آلن ریچسون) در این کشتی حضور دارند؛ او در جواب این سوال میگوید: Just the two of us (فقط ما 2 نفر)، که این لحن پاسخگویی نگاهی زیرکانه دارد به ریتم آهنگی به همین نام از بیل ویثرز. اینگونه دیالوگنویسی، مقابله جدیت یک پرسش با پاسخی فکاهه، ناگهان شلیک گلوله به ماموران نازی و موسیقی متن مُمد تصویرپردازی، خلاصهای است از آنچه در این ۲ ساعت سینمایی شاهدش هستیم. «وزارت جنگ ناجوانمردانه»، انتقامی است اگزجره و تظلمخواه در کالبد پرده سینما؛ انتقام از هیتلر و به کل قدرتی ظالم در برههای از تاریخ. در این شیوه قصهگویی، نویسنده با اغماض از اتفاقات تاریخی و تحریف آن، سعی بر التیام خاطر و تخلیه حرص و خشم خویشتن از آنچه در حقیقت رخ داده دارد تا بیتوجه به منطق و فاکتورهای سینمای رئال، نوعی ژانر تلفیقی از تخیل و حقیقتی ساختگی در پسزمینه ذهن خود را خلق کند. همانطور که این الگوریتم به چشم مخاطب آشنا به نظر میآید، از همان دقایق نخست این نمای ساختمانی فیلم بر پایه طرحی از «پستفطرتهای لعنتی» ساخته کوئنتین تارانتینو، رو به دیدگان بیننده بنا میشود که فیلمساز در ادامه به وضوح و کرات، بر این مهم صحه میگذارد. تمام ماجرا از این قرار است که سرگرد گاس مارچ فلیپس به همراه افرادش و ۲ فرد نفوذی، گماشته میشوند تا در ماموریتی غیررسمی و محرمانه به فرمان نخستوزیر وقت بریتانیا (وینستون چرچیل)، کشتیهای نازی را که حال به تسلطی حداکثری در اروپا رسیدهاند و درصدد اشغال بریتانیا نیز هستند منفجر کنند. این ترکیب درست همان لازمهای است که فیلمساز برای آفرینش این قبیل ژانر به آن احتیاج دارد؛ همان گروه بیرحم و روانی سینماییای که پیشتر تارانتینو به معرفی آن پرداخته است. فیلم متشکل از ۴ بخش است. در بخش نخست، صحنههای اکشن با چاشنی کمدی منحصر به گای ریچی به اوج خود میرسد؛ صحنههایی غلوشده و یکسویه که دم از برتری مطلق تیم مارچ فلیپس و ناکامی پیوسته نیروهای نازی میدهد و هرچند غیرعقلانی و به دور از باور تلقی میشود اما به قول سرگرد فلیپس، یادتون نره که از کشتنشون لذت ببرید. در بخش دوم با توجه به کمرنگ شدن اکشن فیلم، همچنان ضرب آهنگ تند و کاتهای سریع در تدوین برقرار است تا با پرداخت بیشتر به دیالوگنویسی و شخصیتپردازی، مقدمات اولیه برای بخش سوم فراهم شود. در نیمه اول بخش سوم، همه چیز برای رویارویی مجدد با همان اکشن بخش نخست پایهریزی شده اما یک شوک ناگهانی در میانه این بخش مسبب اکشنتر شدن نیمه دوم بخش سوم میشود که تا انتهای بخش 4 همچنان با تماشاچی همراه است. سکانسهای فیلم آکنده از رنگ و بوی کمیکی، فرم کارتونی و تخلیات فانتزی کارگردان بوده که به نوبه خود یادآور «قاپزنی» اثر تحسینشده ریچی است. بازی بازیگران باورپذیر و درخور خلقیات کاراکتر اجرا شده اما ایفای نقش «هاینریک لور» با بازی «تیل شوایگر» تا حدی تصنعی و غیرواقعی درآمده که این ریشه در ضعف نوع شخصیتپردازی آن نیز دارد و همچنین جلوههای ویژه که میتوانست به انضمام موسیقی خوب بر افزایش شدت هیجان فیلم اثرگذار باشد، متوسط و گاه در حد ناشیانهای قرار دارد. همانطور که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد، ریچی به دفعات متعدد اشاره مستقیم و عامدانه به «پستفطرتهای لعنتی» تارانتینو داشته است. به عنوان مثال سلاح مخصوص هر شخصیت در «پستفطرتهای لعنتی» مثل چوب بیسبال برای دانی، در «وزارت جنگ ناجوانمردانه»، تیر و کمان است برای آندرس لسن یا استفاده از تیل شوایگر در تیم بازیگری که ایضا نقش گروهبانی نازی را در «پستفطرتهای لعنتی» ایفا میکند. اما مضاف بر اینکه این اثر از تارانتینو الهام گرفته هفدهمین فیلم گای ریچی است، لیک ریچی تنها به همین کار قانع نشده و با کاشتن جزئیات خرد و کلان دیگری به قدردانی از دیگر آثار تارانتینو پرداخته است؛ جزئیاتی که شاید از توجه مخاطب دور مانده و در نگاه اول میان خیل رخدادهای شلوغ فیلم پنهان شده باشد. به ابتدای فیلم رجوع کنید، آن فلاشبکی که بسان «سگهای انباری» نخستین ساخته تارانتینو شخصیتها و هدف واحد داستان را به نمایش میگذارد، حتی آن لحظه که سرگرد فلیپس از اعضای تیمش میگوید، بهشدت یادآور معرفی کاراکترهای «بیل را بکش» دیگر فیلم تارانتینو است. در صحنهای از سکانسهای پایانی فیلم، لسن را میبینیم که چوب تیرش شکسته و ناگهان چشمش به تبری نصبشده روی دیوار میافتد که مشخصا ادای دینی است به آن سکانس از «داستان عامهپسند» زمانی که شخصیت بوش برای نجات مارسلوس والاس، نگاهش به شمشیری روی دیوار معطوف میشود. آن صحنه که سرگرد فلیپس بیرحمانه در حال کشتار اعضای نازی است، ناگهان در مقابل سرباز جوانی قرار میگیرد و برخلاف دیگران به او تیری شلیک نکرده و به وی توصیه میکند از آنجا برود که خود این صحنه نیز اشارهای است به سکانسی دیگر از «بیل را بکش»، جایی که شخصیت اصلی قصه در مواجهه با آن جوان عضو یاکوزا از کشتن او صرفنظر و او را رها میکند. نوشتههای بزرگ پیش از آغاز سکانس و حتی انتخاب موسیقی در موقعیتهای گوناگون داستان هم الهامگرفته از سینمای تارانتینو است. در مجموع «وزارت جنگ ناجوانمردانه» نه اثری است بینقص و ماندگار و نه آنقدر بیکیفیت و تکدرزا. ولو با آنکه محتوایش گاه بیش از حد نصاب از فرم تبعیت کرده و غیرمنطقی بودن بسیاری از جزئیاتش در راستای اصل روایتش ایراداتی را بر آن وارد میکند اما هرگز از میزان سرگرمی خود نمیکاهد و با پیروی از خط فکری فیلمساز، صحنههای مبارزه چشمنواز، شوخیهای بامزه به دور از هجو، سکانسهای دیدنی و پرجریان، بازیهای خوب و روان و قصهای مهیج و خوش بیان، بیننده را تا پایان کار به تماشایش میکشاند و گرچه سبکی متفاوت و فراموشنشدنی پدید نمیآورد اما دست به انجام کاری میزند تا هر وقت صحبت از پستفطرتهای لعنتی و تارانتینو شد، از اقتباس انگلیسی آن و گای ریچی نیز یاد شود.
ارسال به دوستان
به بهانه سالگرد درگذشت استاد پرویز بهرام، هنرمند سرشاس دوبله ایران
دوبله با طبع شاعرانه
گروه فرهنگ و هنر: 6 خرداد 1398 پرویز بهرام پس از 5 سال مبارزه با بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت؛ دوبلوری که روزگاری عاشق تئاتر بود، نزد پدر مجسمهسازی یاد گرفته بود، مدتی وکالت خواند اما در نهایت به عنوان یکی از بزرگترین دوبلورهای ایران شناخته شد.
پرویز بهرام ۴ مرداد سال ۱۳۱۲ در محله درخونگاه تهران زاده شد و به واسطه شغل پدرش، او را هم به بابل بردند و شناسنامهاش را هم در بابل گرفتند. او به مدت ۷ سال در محله بیسرتکیه شهر بابل ساکن بود. علیاکبر بهرام، پدر پرویز بهرام، از هنرمندان مطرح رشته گچبری و آینهکاری و مجسمهسازی بود که نمونههای موجود در کاخ گلستان از آثار اوست. او دوران کودکی و نوجوانیاش را چنین روایت میکند: «پدرم مرا سر کار میبرد و من دوست داشتم مجسمهسازی را یاد بگیرم ولی خب مجسمهساز نشدم، البته علاقه خیلی زیادی هم به حرفه پدرم نداشتم، پدرم انسانی اهل هنر، خوشبیان و خوشاخلاق بود و شبها که همه دور هم بودند قصههایی از ویکتور هوگو میخواند و محتوای قصه را با شرایط آن روز تهران تطبیق میداد، پدرم هرچند خیلی جدی بود ولی هیچوقت ما را تنبیه نمیکرد».
بهرام فعالیت خود را سال 1324 در 12 سالگی با کار بازیگری در تئاتر شروع کرد اما به گفته خودش، زمانی که به دبیرستان خاقانی میرفت با مرحوم حمید سمندریان دوست شد و هر دو به کلاس عبدالحسین نوشین میرفتند و از همانجا کار تئاتر را شروع کرد و در دبیرستان هم در رینگ بوکس نمایشنامه اجرا میکرد و پیش از اینکه مشغول کار هنر و تئاتر شود فقط نزد پدرش کار مجسمهسازی کرده بود.
علاقه پرویز بهرام به نمایش تا حدی بود که از همان آغاز دوره دبیرستان، ضمن تحصیل، با گروهی که تشکیل داده بود، جمعهها نمایشنامههای زیادی را روی صحنه میبردند. خودشان دکور میساختند، خودشان سالن تئاتر کرایه و بلیتفروشی هم میکردند. البته پول زیادی نصیبشان نمیشد، ولی به هر حال رقمی بود که با آن زندگی میکردند.
استاد علی نصیریان درباره نحوه حضور بهرام در تئاتر چنین میگوید: او در زمان فهیمه راستکار کار میکرد و بعد از آن من او را در کارگاههایی میدیدم که کارهایی از آرتور میلر را به صورت کارگاهی با هم کار میکردیم. بعد از آن هم در گروه آقای اسکویی کار میکرد و نمایش «اتللو» را در آن دوران کار کرد. یکی از بهترین دورههای کاری من آن زمان بود که با هم متداکتینگ را کار کردیم.
نصیریان ادامه داد: اینها را گفتم تا بدانید بهرام هم صدایی استثنایی داشت و هم بازیگری بسیار خوب بود. پرویز بهرام از اوایل دهه ۳۰ که فعالیتهای نمایشی گروهها شکل میگرفت تئاتر را به گونهای دنبال کرد که از لحاظ متن و بازی و کارگردانی بهدرستی پیش برود، آن هم در دورهای که دکتر فروغ، پری صابری و... کمک کردند تا برخلاف نمایشهای معمول لالهزار، جریان درستی در دهه ۴۰ شکل بگیرد.
پرویز بهرام به شکل حرفهای دوبله را در سال 1329 آغاز کرد اما تمایلی به مدیریت دوبلاژ نداشت. خودش دلیل این عدم تمایل را اینگونه میگوید: به دلیل مشغله زیاد در کار تئاتر فرصت مدیر دوبلاژی را نداشتم. دوستان دعوت میکردند در فیلم صحبت کنم که خوشبختانه این لطف نصیبم شد که گویندگی نقشهای بزرگ و سنگین در فیلمها را انجام دهم.
وی همواره معتقد بود: صدا باید ذاتا صدای خوبی باشد، صدا مثل طبع شاعرانه میماند و باید در کسی این طبع وجود داشته باشد. البته مطالعه و تمرین این طبع را غنی میکند اما کسی که این طبع را ندارد، هر چه ادبیات هم بخواند، فایدهای ندارد. صدا در کار ما این ویژگی را دارد.
پرویز بهرام را باید از پیشگامان دوبله برنامههای مستند در تلویزیون نیز نامید. او معتقد بود: «فیلمهای مستند زیادی ساخته شدند که گویندگانشان به زبان اصلی صحبت کردهاند که نه صدای خوبی دارند و نه حس خوبی... من و همکارانم سعی میکنیم بهتر از آن گوینده بگوییم. گوینده یک روخوانی متنی کرده ولی به عشقورزی و فرهنگ فرد هم بستگی دارد».
سرگئی بوندارچک (اتللو ساخته سرگئی یوتکویچ)، جیمز میسون (آنتونی کلئوپاترا، ژولیوس سزار ساخته جوزف آلمنکیهویچ، مادام بوواری ساخته وینسنت مینهلی)، هربرت لوم (جنگ و صلح ساخته کینگ ویدور)، جیسون روباردز (فیلادلفیا جاناتان دمی)، ریشار ژوردان (سریال بینوایان به نقش ژان والژان) و ناصر ملکمطیعی (سریال سلطان صاحبقران علی حاتمی) به نقش امیرکبیر) از جمله شخصیتهایی بودند که پرویز بهرام به جای آنها صحبت کرده است اما بدون شک صداپیشگی در نقشهایی چون شرلوک هلمز، لورنس اولیویه (هنری هشتم، اتللو) و آنتونی هاپکینز (تلهتئاتر اتللو) و ابوموسی اشعری در سریال امام علی(ع) را باید ماندگارترین آثار این هنرمند دانست.
استاد پرویز بهرام، صدای ماندگار دوبله ایران صبح روز دوشنبه 6 خرداد 98 در 86 سالگی درگذشت.
ارسال به دوستان
فرصت ۲ ماهه برای بازدید از 163 قطعه گلنبشته هخامنشی در موزه ملی ایران
تماشای گنجنامه هخامنشی در تهران
گروه فرهنگ و هنر: نمایش ۱۶۳ قطعه گلنبشته هخامنشی استردادی به ایران در موزه ملی تا حدود ۲ ماه ادامه دارد. مدیر موزه ملی ایران در حالی که این گلنبشتهها را «گنجینه کمنظیر» پژوهشی درباره تاریخ توصیف کرد، گفت: با پایان این نمایش، تور نمایشگاهی گلنبشتههای هخامنشی در شهرهای ایران برگزار میشود. ۳۵۰۶ گلنبشته هخامنشی اواخر شهریور ۱۴۰۲ در سفر آیتالله شهید رئیسی به آمریکا، تحویل ایران شد و ۱۶۳ قطعه از آنها ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ همزمان با روز جهانی موزه و آغاز هفته میراث فرهنگی در ایران به نمایش گذاشته شد. نمایشگاه این آثار در سالن ایران باستان موزه ملی برپا شده است.
جبرئیل نوکنده، رئیس موزه ملی ایران در گفتوگویی اظهار داشت: این نمایشگاه تا پایان تیر در موزه ملی ایران برپاست و پس از آن تور نمایشگاهی در برخی شهرها برگزار میشود، بویژه شهرهایی که نام آنها در این اسناد آورده شده است.
رئیس موزه ملی ایران از پرسپولیس (تخت جمشید) و شوش به عنوان ۲ مکانی نام برد که احتمال دارد الواح هخامنشی در آنجا «موقت» به نمایش گذاشته شود.
او درباره اینکه چرا از ۳۵۰۶ قطعه فقط ۱۶۳ قطعه به نمایش گذاشته شده است، توضیح داد: ۵۴ گروه مطالعاتی برای این گلنبشتهها تعیین شده است که بر این اساس، از ۳۵۰۶ قطعه، برای هر گروه تعدادی انتخاب شد تا به نمایش گذاشته شود.
نوکنده درباره نتیجه مطالعه این گلنبشتهها که قرار بود موسسه شرقشناسی در اختیار ایران قرار دهد نیز گفت: اطلاعات گلنبشتههایی که مطالعه شده است بلافاصله از سوی موسسه شرقشناسی شیکاگو (در وبسایت) در دسترس همه قرار میگیرد و هیچ محدودیتی برای دسترسی به این اطلاعات وجود ندارد. درست است که روی این گلنبشتهها مطالعه اولیه انجام شده است ولی قرنها میتوان روی محتوای آنها کار کرد. ما میدانیم اطلاعات کلی این گلنبشتهها چیست و به خط عیلامی و آرامی نوشته شده است ولی برای به دست آوردن اطلاعات جزئی زمان زیادی باید صرف کرد. شاید یک قرن زمان ببرد، چون هر روز لایه دیگری از این اطلاعات کشف میشود و واقعا یک «گنجینه کمنظیر» پژوهشی درباره تاریخ جهان است.
صدیقه پیران، مسؤول بخش کتیبههای موزه ملی ایران در کارگاه گلنبشتههای باروی تخت جمشید که زمستان ۱۴۰۳ با حضور جمعی از پژوهشگران موسسه شرقشناسی شیکاگو برگزار شده بود، درباره فرآیندی که الواح استردادی از آمریکا گذراندهاند تا در موزه ملی به نمایش گذاشته شوند، گفته بود: بعد از انتقال آثار (۳۵۰۶ قطعه) به مخزن کتیبههای موزه ملی، ابتدا صندوقها و جعبهها باز شد. شمارهها چک شد. فهرستی از دانشگاه شیکاگو ارسال شده بود که ابتدا با منابع منتشرشده در ایران و خارج از کشور، مطابقت داده شد. ناچار بودیم تمام منابع را با وجود تعداد بالای الواح به سرعت تطبیق دهیم و در نهایت اطلاعات الواح در فرم شماره ۹ ذیحسابی وزارتخانههای میراث فرهنگی و دارایی وارد شد. این اطلاعات شامل شرح شیء، شماره حفاری و شماره موزه و اندازهگیریهاست. سپس الواح، مستندنگاری و عکاسی شد. برای تبلتهای گلی باید ۶ وجه اثر را عکاسی کرد تا هر اثر در گوشه و کنار آن ثبت شود. همزمان از طریق دانشگاه شیکاگو اطلاعاتی درباره ۱۶۴ قلم گلنبشته از کل صندوقها، به موزه ملی ارسال شده بود که آن ۱۶۴ قلم به نمایشگاه موقت موزه ملی منتقل شد تا برای نمایش جانمایی شوند. همزمان مرمت و استحکامبخشی الواح آسیبدیده نیز انجام شد.
این الواح سال ۱۳۱۱ خورشیدی در کاوشهای «ارنست هرتسفلد» از باروی تخت جمشید یافته و برای رمزگشایی و خوانش، امانت به موسسه شرقشناسی شیکاگو سپرده شد. تخمین اولیه آن بود تعداد این تبلتها با احتساب قطعات خردشده به ۳۰ هزار قطعه میرسد. با وجود توافق انجام شده برای بازگشت این تبلتها ۲ بار در سال با مجوز خزانهداری آمریکا اما این رویه در مقاطعی به درستی طی نشد و روند بازگشت این الواح را طولانی کرد. تاکنون ۵ محموله از این الواح به ایران بازگردانده شده است.
موزه ملی ایران در خیابان سی تیر تهران واقع شده و ساعت بازدید از آن شنبه تا چهارشنبه از ۹ تا ۱۸ و روزهای پنجشنبه و جمعه از ۹ تا ۲۰ است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|