|
عروس همه هنره
دیدم که گلی در بر و معشوق به کام است
گفتم که بگیرم بله را کار تمام است
رفتیم به همراه پدر خواستگاری
مانند همان رسم که در عرف عوام است
دیدم پدرش را که غضبناک نشسته
انگار که سرهنگ بداخلاق نظام است
با دیدن آن مرد غضبناک شدم لال
پرسید ز اسمم، پدرم گفت غلام است
گفتند بگویید ز شغلش پدرم گفت
از صنعت مس منتظر زنگ و پیام است
بالقوه کنون صاحب یک باب مغازه است
بالفعل برایش پسرم در پی وام است
یارانه خود دارد و سهمی ز عدالت
این گل که خریده است هم از سود سهام است
پرسید ز خلقم پدرم گفت چه گویم
چیزی که عیان است غلام اِند مرام است
گفتیم به آنها هنر دخترتان چیست؟
گفتند که در هر هنری صاحب نام است
کافیست که یک وعده بمانید و ببینید
استاد تمام هنر طبخ طعام است
گفتا پدرش دخترکم چای بیاور
بوی خوش آن چای چنان کرد مرا مست
انگار که در خلد برین بودم و آن یار
حوریست که دستش ز میناب دو جام است
هرچند گرفتیم به زحمت بلهاش را
گفتم که دگر شادی این عیش مدام است
تا اینکه شد این زندگی مشترک آغاز
دیدم که به جز ماه عسل عیش کدام است؟
میگفت به من مرد برو در پی نان باش
نان نیست در این خانه مگر ماه صیام است؟!
برخیز و برو در پی امرار معاشت
خوابیدنِ تا ظهر دگر بر تو حرام است
القصه که دشوار شده زندگی اما
عشقی که در آن است چه با ناز و خرام است
هرگز نکند شعله این عشق فروکش
عشق است که در قصه ما ختم کلام است
ارسال به دوستان
مهم دل است
علیرغم همه حاشیهسازیهای بدخواهان که نمیخواهم اسمشان را بیاورم اولین مناظره انتخاباتی ایالات متحده آمریکا برگزار شد و مردم آمریکا تخمهشکنان با قلب آرام و دلی مملو از آرامش به تماشای آن نشستند.
دو نامزد دموکرات و جمهوریخواه آمریکا با آرامش و بدون درگیری و حتی اینکه صدای خود را بالا ببرند به مذاکره پرداختند و با جملههای «فدات بشم نوبته» به سوالهای مجری پاسخ دادند.
اما در این میان تعدادی از بدخواهان کشور دوست و برادر آمریکای عزیز با سانسور، فتوشاپ و زیرنویس اشتباه سعی در تحریف این مناظره داشتند که در اینجا به اختصار به برخی از این موارد میپردازیم:
اولی
اعتراض بایدن به مصونیت مطلق ترامپ در برابر تعقیب کیفری
البته که کذب است و اگر هم درست باشد، اینکه نامزد رئیس جمهوری یک کشور پرونده کیفری در دادگاه داشته باشد و با خیال راحت بیاید و کاندیدا شود یعنی اوج آزادی، کدام کشور را سراغ دارید که تا این اندازه به متهمین و جنایتکارها بها دهد.
دومی
بایدن به علت کهولت سن در مناظره دچار مشکل شده است.
این نیز کذب است، کدام پیرمرد ۸۲ سالهای را دیدید که شلوار جین بپوشد، خیلی هنر کند پیژامه راه راه بپوشد تا اذیت نشود و این نشاندهنده این است که بایدن ذهن جوانی دارد و گرنه سن عددی بیش نیست.
از همه مهمتر احترام به بزرگترها کجا رفته؛ هر چه آدم پیرتر، احترامش هم بیشتر.
سومی
گفتن بعضی از مسائل مثبت هجده در مناظره.
اگر مطلبی هم گفته شده این نیز نشاندهنده آزادی بیان در این کشور است، اینها که در مناظراتشان از این قبیل صحبتها میشود، پس باید متوجه باشید که صدا و سیما فیلمهای سینمایی آمریکایی را با چقدر سانسور به خورد ما میدهد.
#نه_به_سانسور
ارسال به دوستان
بازی برنامهای راهراه
انتخابات به دور دوم کشید و حالا با دو نامزد روبهرو هستیم. با توجه به اظهارات دو نامزد، اگر بخواهیم برنامه آنها را برای مدیریت کشور بیان کنیم، باید اینونه بنویسیم:
سیاست داخلی
- نامزد اول: لزوم حضور سایه به سایه همه مردم و نه تنها چند جناح و گروه سیاسی در راستای تصحیح، پیشنهاد و بهبود عملکرد حاکمان.
- نامزد دوم: لزوم اجماع با مردم از سوی حاکمان و یکی شدن سفره حاکمان با مردم همراه با چاشنی طالبان خواندن رقیب.
سیاست خارجی
- نامزد اول: احقاق حق ملت ایران در چارچوب عزت ملی و در راستای پیشبرد اهداف بدون وادادگی به دشمن و ارسال پیام ناتوانی.
- نامزد دوم: حرکت طبق آموزههای رهبری با مصلحت و عزت و حکمت همراه با تحریف آموزههای دینی همچون عاشورا و گرفتن درس مذاکره از آن.
اقتصاد
- نامزد اول: استفاده از همه ظرفیتهای موجود در کشور با برنامه دقیق و قابل سنجش در جهت بهبود اوضاع اقتصادی همه اقشار مردم.
- نامزد دوم: رجوع به کارشناسان برای نوشتن برنامه و تخریب توامان برنامه رقیب برای بهبود اوضاع اقتصادی و رفع و رجوع تناقض کارشناسان با «کار کارشناسی مجدد».
حالا شما بگویید: اولین کار هر نامزد پس از پیروزی چیست؟
ارسال به دوستان
مناظرات انتخاباتی ملوکانه
انتخاب با شماست!
مردم در آن دنیا: سلام. همون طور که مستحضرید، امروز قراره پادشاهی رو برای بخش ایرانیان مقیم برزخ انتخاب کنیم. بر همین اساس در خدمت شما مردم عزیز هستیم با مناظرات انتخاباتی پادشاهان قاجار. پادشاهان پهلوی هم برای این مناظره دعوت شده بودند که پدر و پسری فرار کرده بودند و متاسفانه نتونستیم ازشون استفاده کنیم. امیدوارم بتونید پادشاه خوبی رو انتخاب کنید.
طبق قرعهکشی با ناصرالدین شاه شروع میکنیم. جناب پادشاه شما چهار دقیقه وقت دارید!
ناصرالدین شاه: پدر سوخته. چرا به مردم سلام کردی؟ اول باید به شاهنشاه سلام کنی! این جناب اعصابم خرد شده و برای جلای خاطر به سرسره بازی میرویم (میکروفن را پرتاب کرده و از استودیو بیرون میرود. صدای فریاد ناصرالدین شاه میآید که میگوید: یکی گردن این پدرسوخته را بزند تا ما برمیگردیم!)
مجری: ببخشید جناب شاه (دو نفر مجری را به بیرون میبرند!)
مجری دوم: خب با عرض پوزش از پادشاهان گرامی. شاهنشاه لطفا بنده حقیر را ببخشاید. طبق قرعه سراغ آغامحمدخان میریم. لطف کنید برنامه خودتون رو با مردم در میون بگذارید!
آغامحمدخان: ما برنامه خاصی نداریم. باید روی کرسی شاهی بنشینیم تا مشکلات را پیدا کنیم. مشکلات که پیدا شد نظر خواهیم کرد که چه کسی این مشکلات را دیده. فیالفور چشمانش را از حدقه بیرون خواهیم آورد و مشکل مرتفع خواهد شد!
مجری دوم: جسارتا شاهنشاه در مورد حل خود مشکل هم برنامهای دارند؟ یا فقط صدای مشکلات را...
وقتی حرف مجری دوم به اینجا رسید آغامحمدخان آرام آرام نزدیک مجری دوم شده و در همینجا صدای او را با فشار دادن انگشت شصت به روی چشمان مجری خاموش کرد. دو نفر هم آمدند که مجری را مثل لطفعلی خان زند در ملأ عام ادب کنند.
مجری سوم با ترس گلویش را صاف میکند و میگوید: شاهنشاه جان مجری را ببخشایند بر ما. حضرت سلطان فتحعلیشاه اگر صلاح میدانند اشاره کنند که چرا باید ایشان را به شاهی برگزینیم؟
خواجه دربار که نزدیک جایگاه فتحعلیشاه ایستاده بود بدو بدو رفت و سریع برگشت و گفت: جناب سلطان از حرمسرا سلام ملوکانه رساندند و فرمودند به شما بگویم: ما چون فرزند شاه بودیم باید شاه شویم.
مجری سوم گفت: نه خدمت شاهنشاه عرض کنید منظور ما تواناییهای خاص ایشان است.
خواجه رفت و با یک جلاد برگشت و گفت: شاهنشاه گفتند: اعدامش نکنید. بیاوریدش اول پوستش را مثل پوست بادمجان بکنیم بعد ببرید سر جوب پخپخش کنید.
مجری چهارم جای مجری سوم را گرفت و گفت: بنده کمترین در حد سوال از شاهنشاه نیستم. جناب مظفرالدین اگر فرمایشی دارند بفرمایند.
خادم مظفرالدین شاه: شهنشاه به خاطر رسیدگی به امور رعیت، کسالت دارند و اینک در اتاق کارشان در کاخ خواب هستند.
مجری چهارم: اما گفته بودند در سفر به برزخ فرنگی هستند و ظلالسلطان را برای مناظرات میفرستند...
ظلالسطان یقه مجری چهارم را گرفته و بدون توجه به غلط کردم و خورد و خوراکش، او را به بیرون میبرد!
مجری پنجم روی صندلی مینشیند و میگوید: کوچولو تو اینجا چیکار میکنی؟ بعد در حالی که لپ کودک را میکشد میگوید: اینجا مناظره برای انتخاب شاهه!
احمدشاه میگوید: مردک من شاهنشاهم... احمد شاه قاجار... یکی این پدرسوخته را ببرد سر به نیست کند...
مجری از ترس خودش را خیس کرد اما کسی نیامد! مجری به دو طرف نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کسی برای حرف احمدشاه تره هم خورد نمیکند با لگد او را به سمت در هدایت میکند. اما جلوی در با توپخانه برزخی روسیه مواجه میشود که به دستور محمدعلی شاه آمدهاند مجلس مناظرات را به توپ ببندند.
متأسفانه از ادامه مراسم مناظرات خبری در دسترس نیست. آواربرداری هنوز ادامه دارد و احتمالا تا انتخابات بعد پادشاه برزخ ایرانیان به بعد از مرگ ربع پهلوی موکول شود.
ارسال به دوستان
دو رویی
رفیق گرگم و غمخوار چوپان
چه دشوار است درد گوسفندان
لب خشک زمین دارد تَرَکها
نَمی زن بر لبش با دست باران
علف ناچیز و زرد و خشک و تلخ است
تر و تازه کن آن را و فراوان
بده بر گوسفندان شیر و برّه
به چوپانان از این شربت بنوشان
ببر در کوه و در صحرا، رها کن
از این بز برّهها در حد امکان
اگر برداشت زخمی بره در کوه
به دست خود بده امداد بر آن
گمانم زوزه یک گرگ یعنی
هوس کردم دو لقمه بره بریان
عزیز ماست این گرگ گرسنه
ببَر این بره را سمتش شتابان
خداوندا سگ گله بریزد
به مشتی از دهان گرگ دندان
هوایگرگومیش صبح ابریست
ببَر این ابر را با دست توفان
زدن گاهی به نعل و گاه بر میخ
مرا کرده گَه افتان،گاه خیزان
خداوندا دورویی کار سختیست
دو روی سکه کی گردید پنهان؟
ارسال به دوستان
مسؤولان ایران یادتان هست کره نداشتیم بخوریم؟!
خودمان هم یادمان نمیآید اما این را یادمان میآید که برق نداشتیم استفاده کنیم و در اوج گرمای تابستان باید به جدول قطعی برق منتشر شده توسط دولت نگاه میکردیم تا ببینیم کِی برقمان قطع میشود و دولت قرار است همانند یک پدر مهربان، کولرمان را خاموش کند.
البته خود جدول قطعی برق هم رونالدینیویی عمل میکرد تا کسی نتواند برق را ذخیره کند و به اقتصاد مملکت آسیب بزند.
حال شاید برایتان سوال پیش بیاید این سه سال که ما سر کار نبودیم چطور این مشکل حل شده است؟ چرا ما بلد نبودیم این مشکلات را حل کنیم؟
شاید دلیلش این است که شما همیشه میگویید ما هیچ چیز بلد نیستیم و برای حل همه مشکلات باید برویم دست به دامان خوشگلهای موبور شویم تا شاید به ما مرحمتی کنند.
در واقع اگر شما هم به جای اینکه مردم را معطل خنده و امضای اجنبیها میکردید، با استفاده از تاسیس نیروگاههای جدید و افزایش بهرهبرداری نیروگاههای قدیمی حدود 46 تراوات ساعت به تولید برق کشور اضافه میکردید نه تنها مشکل قطعی برق حل میشد که به جای الان، سه سال پیش در رتبه هفتم تولید برق جهان قرار میگرفتیم. ولی خب فرق میکند چه کسی رئیسجمهور باشد! این را هم ما میدانیم و هم شما.
ارسال به دوستان
یار داش کری
آن مبدع وعدههای صد روزه
یار گرمابه داش کری شیخنا پرزیدنت اونوری! دامت اضافاته!
آوردهاند که پس از سالها حکومت بر مردمی همیشه پایه و صبور یکی از نوچههای همان حکام زیر دوش حمام ناگهان جریان خونش لحظهای بند آمد و در آن خلسه جرقهای به ذهنش زد که چه نشستهای که مردم دارند توی خوشی وول میخورند. ناگهان مثل کش تنبان از جا پرید و با هیبت پیژامه راهراه، خودش را فیالفور به عمارت شیخنا رساند که تو را به ریش خاکستریات سوگند بیا و نامزد شو تا کشور را از چنگمان در نیاورند.
شیخنا هاج و واج فرمود: من جز رنگآمیزی محاسنم چیز دیگری نمیدانم که نوچه پابرهنه پرید و گفت: شکسته نفسی نفرمایید ضمناً مگر ما مردهایم، هم برایت برنامه نوشتیم هم وزرایت را انتخاب کردیم
بدین ترتیب شیخنا بُرس را در کاسه رنگ رها کرد و به وزارت کشور برای ثبتنام شتافت، با وعده آزاد کردن دکلته برای بانوان و ضعیفکشی رقیب و کشیدن دیوار، رای آورد و پرزیدنت شد.
به همین سادگی به همین خوشمزگی پودر کیک... ببخشید از مرحله پرت شدیم.
یک نقاش چیرهدست را بر وزارتی فخیم گماشت و بر وزارت ممالک خارجه هم خندهرویی زانو زن را!
و باقی وزرا هم برخی با پیامک، برخی با علامت دود و برخی با توئیت محضر شیخنا معرفی شدند.
وی به محض رسیدن پایش به پاستور، معدهاش را با آب پرتقال طبیعی سازگار کرد و نیز تختخواب مارکدارش همراه او در سفرهای کوتاه استانیاش بود.
آنقدر مشغول خدمت بود که از باقی اعمال باز میماند و صبح آدینه میفهمید و ملت هم در صفوف به هم پیوسته مرغ و شکر در حال عبادت! بعد از هجرت شیخنا، چالهچولههایش را مردی کبیر پر نمود اما دوباره فیل نوچه یاد هندوستان کرد و بوی کباب به دماغ همایونیاش خورده، میخواهد تشریفش را بیاورد و دوباره سادهزیستی را به شمارگان زیادی از مردم بیاموزد!
به همین نیت دوباره زیر دوش حمام خطاب به ملت بیشیله پیله آواز در داد:
پشت درای بسته
عاشق دل شکسته
داره هوای موندن با تو عزیز خسته
ارسال به دوستان
برجام بدون کدخدا
یک چند اگر که زندگی مختل شد
گر مسکن و اشتغال یک معضل شد
یا صنعت هستهای به کل منحل شد
اینک همه مثل آب خوردن حل شد...
فریاد شعف از دل مردم برخاست
برجام بدون کدخدا هم برجاست
از ریشه اگر درخت محکم شد، شد
از بار گلابیاش اگر خم شد، شد
از پنج و یک، یکی یکی کم شد، شد
برگشت خودش و باز آدم شد، شد
رفته به جهنم برود هر جا خواست
برجام بدون کدخدا هم برجاست
امروز که چرخ هستهای معیوب است
اوضاع دلار و سکه نامطلوب است
برجام چو طفل بیپدر در جوب است
گر حال رئیسمان زیادی خوب است
اصلا نکنید شک همه باد هواست
برجام بدون کدخدا هم برجاست
دلخوش نکنید بر شهاب و کاشف
جاسوس کنار عالم است و عارف
در میکروفن و پایه میز و هاش اف
برجام اگر پرید، FATF
باید که نپرسید شبیه هولوکاست
برجام بدون کدخدا هم برجاست
با دشمن داخلی چو دیدار کنیم
هر چیز رسیدیم به او بار کنیم
گفتند چه گفتهایم، انکار کنیم
یک ریز شبیه شیخ تکرار کنیم
دلواپس بزدل جناح چپ و راست
برجام بدون کدخدا هم برجاست
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|