|
نگاهی به «هیوا» یازدهمین فیلم ملاقلیپور به بهانه زادروز او
شیرینترین غزل رسول
محمد محمدی: هیوا یازدهمین فیلم سینمایی مرحوم رسول ملاقلیپور است؛ فیلمی عاشقانه و شاعرانه که آن را شیرینترین غزل سینمای جنگ تعبیر کردهاند؛ فیلمی که از ابتدا قرار بود صرفا یک مستند در سینمای دفاع مقدس باشد اما در میانه تحقیقات برای تولید مستند، ملاقلیپور به قصه و داستانی برخورد میکند که در نهایت منجر به ساخت فیلمی عاشقانه در دل جنگ میشود.
این کارگردان سینمای ایران در گفتوگویی درباره چگونگی ساخت فیلم «هیوا» میگوید پس از ساخت فیلم تجاری «کمک کن» قصد تولید یک مستند از تفحص شهدا را در برنامه کاری خود قرار میدهد اما در میانه راه با پیوند داستان عاشقانه از رابطه حمید باکری با همسرش از ماجرای تفحص شهدا تصمیم میگیرد «هیوا» را بسازد و اینچنین یازدهمین فیلم کارگردان سینمای ایران متولد میشود.
اما براستی چرا با گذشت 26 سال از ساخت، همچنان باید «هیوا» را عاشقانهترین فیلم سینمای ایران در ژانر دفاعمقدس دانست؟ «هیوا» نه تنها یک فیلم متفاوت در ژانر دفاع مقدس است که این فیلم را باید نقطه عطفی در کارنامه کاری رسول ملاقلیپور دانست؛ فیلمی که بدون شک زمینهساز «مزرعه پدری» به عنوان یکی از شاخصترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس است.
کارگردان در حاشیه یکی از نشستهای نقد و بررسی جشنواره فیلم فجر به صراحت اعلام کرده بود اگر در «سفر به چزابه» از شکست زمان استفاده خوبی داشته است در «هیوا» این شکست زمان و مکان به بهترین حالت ممکن رخ میدهد و همین تجربه باعث شد در عمیقترین مدل ممکن در «مزرعه پدری» به منصه ظهور و بروز برسد. اما بدون شک اگر بخواهیم تاثیر سبک سوررئالیسم را در سینمای ملی ایران بررسی کنیم، قطعا ایدهآلترین نمونههای ممکن آن را باید در همین 3 فیلم ملاقلیپور یعنی «سفر به چزابه»، «هیوا» و «مزرعه پدری» فهم کرد.
عرف و الگوی آشنای فیلمهای دفاع مقدسی، ترسیم فضای خشن و مردانه حاکم و پرداختن به جزئیات عملیاتهای مختلف است و معمولا در چنین فضایی کمتر از عشق، عاطفه و حضور تأثیرگذار زنان خبری است. اگر هم این قالب شکسته میشد بیش از هر چیز حضور زن بود که تحت تأثیر فضای جنگ قرار میگرفت نه بالعکس که به نوعی رویکردی یکوجهی را به دنبال داشت.
ملاقلیپور قهرمان اصلی فیلم خود یعنی هیوا را از شخصیت واقعی همسر شهید حمید باکری وام گرفته است؛ زنی که به گفته وی به قدری حضور همسرش را واقعی و عینی ترسیم کرده و از او حرف میزند که بیاختیار همین حس را به اطرافیان خود میدهد و آنها را وادار به پذیرش باور ذهنی خود میکند.
شاید تأثیرگذاری و ماندگاری «هیوا» بیش از هر چیز به جهت تکیه بر الگویی واقعی باشد اما این ملاقلیپور است که به فراخور نیاز درام و قصه، این الگوی اولیه را بر بستر داستانی به شدت حسابشده قرار میدهد و اجازه میدهد الزامات داستانی حواشی و ابعاد شخصیت را برجسته و تعیین کنند.
«هیوا» را باید از معدود فیلمهای دفاع مقدسی دانست که بهدرستی قهرمان زن را به عنوان شخصیت اصلی محور قرار میدهد و از دریچه نگاه او به جنگ و پیامدهای آن بر زندگی خود نگاه کرده و در واقع وجوه جدیدی از جنگ و مردانش را از نگاه یک زن به تصویر میکشد. از همین رو است که «هیوا» را میتوان شاعرانهترین شاعرانه دفاعمقدس نامید.
فیلم، شرح دلدادگی هیوا به همسر مفقودالاثرش حمید است. او در برزخ ازدواج با همرزم سابق حمید قرار گرفته و تعلل او در پذیرش ازدواج مجدد، محملی میشود تا برای اتمامحجت با عشق قدیم، آرمان قدیم و هر آنچه از گذشته در او ریشه دارد به خانه مشترک خود و حمید بازگردد. او با بازگشت به ریشهها و ریشهکنی آنها میخواهد از بند رها شده و به زندگی جدید رو آورد.
اما بازگشت به خانه قدیمی فقط بازگشت به یک مکان رهاشده نیست، بازگشت به خاطرات گذشته و به نوعی بازگشت به همان بندهایی است که او را همچنان پایبند حمید و امیدوار به بازگشت او کرده است. هیوا خاطرات خود را با حمید مرور میکند و در بخش مرور گذشته است که ما با چهرهای جدید از رزمنده آن روزها آشنا میشویم. رزمندهای که همه هم و غم او شهادت و مرگ و لقاءالله نبوده، رزمندهای که هنگام غروب تصویر هیوا را در ماه جستوجو میکرده و در دعای شبانه امید به بازگشت به سوی او را داشته، رزمندهای که عاشق است و عشق را به زبان میآورد و ثبت میکند و بهانه بودن را در هیوا جستوجو میکند.
اینگونه است که ملاقلیپور میتواند سویهای نادیدنی از مردان جنگ را به تصویر بکشد که این وجه عاطفی در تضاد با خشونت حاکم بر فضای جنگ و مرگ و کشتار، چهرهای سمپاتیک و پذیرفتنی از آنها ثبت میکند. مردانی از جنس گوشت و پوست و استخوان که در بحبوحه حمله و مرگ و کشتار یک کاغذ سفید پیدا میکنند تا نامهای بنویسند و در انتظار رسیدن پاسخ روزها را در انتظار نامهرسان بگذرانند.
در فیلم «هیوا» از وجه مفقودالاثر بودن حمید علاوه بر محملی برای تلفیق دنیای فراواقعی و واقعی، برای رساندن درام به مقصدی ویژه استفاده میشود و اینجاست که میتوان مدعی شد جستوجوی تمامنشدنی هیوا با مأمور تحقیق و تفحص برای رسیدن به هدفی طراحیشده که فقط سینما و خلاقیت فیلمساز میتواند چنین پایانی خلق کند.
هیوا در سفری که به اعماق گذشته دارد به جای رها شدن از بند خاطرات گذشته، بیش از هر چیز در آن فرو میرود و اتفاقا نشانی را درست پیدا کند. هنگامی که او بنا بر الهام قلبی تونل مستورشده را پیدا میکند و به درون آن میرود، آخرین نامه حمید را پیدا میکند که هیچ وقت به دستش نرسیده است. او با پیدا کردن آخرین نشانهای که گذشته را با زمان حال پیوند میدهد در واقع آخرین ارتباط خود را با زمان حال قطع میکند و در همان تونل که به منزله تونل زمان است، به گذشته پیوند میخورد و در آن غرق میشود.
رویارویی هیوا با حمید را در تونل باید یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای فیلم دانست که هیوا خودخواسته در آتش میماند و فصل آخر زندگی او با ختم به گذشته به وصلی جدید میانجامد.
این فصل را با من بخوان باقی فسانهست/ این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است
ارسال به دوستان
یادداشتی درباره سؤال پرتکرار این روزها
آیا مردم ایران غیرسیاسی شدهاند؟
سیاستزدایی؛ واقعی یا برساختی
یکی از عواملی که در ماههای گذشته در تحلیل میزان مشارکت مردم در انتخابات توسط افراد مختلف مطرح میشد، بحث سیاستزدایی بود. در یک جامعه سیاستزدایی شده، افراد علاقهای به مسائل سیاسی از خود نشان نمیدهند و اصطلاحا منفعل و غیرسیاسی شدهاند.
اما این تحلیل چقدر درباره چند انتخابات اخیر صادق است؟ آیا واقعا حداقل بخشی از مردم ایران دیگر میلی به سیاست ندارند و ترجیح میدهند نسبت به آن بیتفاوت باشند؟ این سوالات را در صفحه اندیشه روزنامه «وطن امروز» با حجتالاسلام مهدی ابوطالبی، عضو هیأت علمی مؤسسه امام خمینی (ره) در میان گذاشتیم که حاصل آن را در قالب یک یادداشت شفاهی در ادامه میخوانید.
1- مشارکت و عامل اقتصادی
کاهش مشارکت در انتخابات که از اواخر دولت آقای روحانی شروع شد دلایل مختلفی دارد. اولا باید دقت کرد با توجه به اینکه متوسط مشارکتهای ما حدود 65 تا 70 درصد بوده است، تقریبا بین 15 تا 20 درصد کاهش مشارکت داشتهایم، لذا اکنون مشارکت به حدود 50 درصد رسیده است. بخشی از علت کاهش مشارکت ناشی از مشکلات اقتصادی سال 98 به این سو است. بحرانهای سال 98 و گرانی سرسامآوری که قیمت بسیاری از اجناس را تا 10 برابر افزایش داد و ادامه یافت و قطع نشد، نخستین کاهش مشارکت در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری را رقم زد، لذا یک علت مشکلات اقتصادی بود که آمارها نیز نشان میدهد هم در تهران در پایین شهر و هم در مناطق محروم که معمولا مشارکت بالایی دارند، با کاهش مشارکت روبهرو بودیم. به نظر من این بار اقشار ضعیفتر مشارکت کمتری داشتند، در حالی که همیشه مشارکت این گروه بالا بود و این وضعیت ناشی از مشکلات اقتصادی است.
2- مشارکت و نارضایتی
در دولت آقای روحانی همدلی و همدردی با مردم وجود نداشت و حتی رفتارهای برخی وزرا و شخص آقای روحانی نوعی بیاعتنایی به مردم را نشان میداد. در آن دوره فاصلهای بین مردم و مسؤولان وجود داشت. مثالهایی در این زمینه وجود دارد، از جمله اینکه برخی وزرا تعابیری در رابطه با مردم به کار میبردند. آقای روحانی در ماجرای بنزین تعبیری به کار برد که مردم حس کردند مورد تمسخر و توهین قرار گرفتهاند. در آن دوره نگاههایی اشرافی وجود داشت و دولت با مردم همراه نشده بود و همین مساله وضعیت نارضایتی ناشی از گرانی را تشدید کرد؛ این موضوع از عوامل اصلی است.
3- مشارکت و تورم
در دولت مرحوم شهید رئیسی تورم کاهش یافت اما آن اتفاقی که مردم انتظار داشتند رخ نداد. تورم اقلام اصلی کاهش نیافت و در برخی موارد شاهد افزایش قیمتها بودیم. این مسائل برای مردم مهم است، لذا بهبود وضع اقتصادی ملموس در دولت شهید رئیسی هم برای مردم رخ نداد تا حس کنند تغییری اساسی و جدی رخ داده است.
البته در این دوره برای برخی اقشار اتفاقات خوبی افتاد. به طور مثال برای کارگران کارخانههایی که تعطیل شده بودند، یا در بحث قانون جوانی جمعیت و وامهایی که در این خصوص داده شد، همچنین درباره مساله مسکن و کسانی که در صف خرید مسکن قرار گرفتهاند و برخی موارد دیگر، اتفاقات مثبتی رخ داد اما کلیت فضای تورمی باقی ماند.
4- مشارکت و سیاستزدایی
یکی از مشکلات اقتصادی که رسانهها نیز به پررنگ شدن آن دامن میزنند و در این فضا کارهای رسانهای علیه نظام میشود، ایجاد این حس است که مردم فکر کنند عموم مسؤولان زندگی خوبی دارند و مردم زندگی خوبی ندارند و میان مردم و مسؤولان فاصله طبقاتی وجود دارد. مثلا گفته میشود فرزندان مسؤولان در خارج از کشور هستند و خودشان درآمدهای خوبی دارند و به فکر مردم نیستند. این حس در مردم دیده میشود که با تغییر دولتها و روسای جمهور تفاوتی رخ نخواهد داد، لذا این حس به وجود آمده که هر کسی روی کار بیاید، فایده چندانی نخواهد داشت. از این معنا تعبیر سیاستزدایی تا حدودی اتفاق افتاده است. یعنی احساس میکنند حضورشان در انتخابات اثر ندارد و هر کسی بیاید برایشان فایده چندانی نخواهد داشت. همین موضوع فضای مشارکت را کاهشی کرده است.
5- مشارکت و زندگی مدرن
سبک زندگی مدرن، انسانها را از فضای سیاسی دور کرده و بخشی از مردم از این منظر در انتخابات شرکت نمیکنند؛ قشری از مردم و بخشی از نسل جدید که فضاهای آنها سیاسی نیست و به این معنا دغدغههای سیاسی ندارند و آنقدر مشغول فضای مجازی و فضاهای روزمره خود هستند و مشارکت سیاسی، حضور سیاسی و رفتار سیاسی برایشان مهم نیست. این حس در برخی وجود دارد و عدهای را از فضای انتخابات دور کرده است.
6- مشارکت و شورای نگهبان
درصد کمی تا حدود 5 درصد کسانی هستند که اعتراضات سیاسی خاص داشتند. مثلا به بحث رد صلاحیتهای شورای نگهبان نقد داشتند و احساس کردند نمایندهای از جانب اینها وجود ندارد یا احساس کردند با عملکرد شورای نگهبان یکدست شدن حاکمیت رخ داده است. به نظر من تعدادی به این صورت هستند و اعتراضشان را با نیامدن نشان دادند.
7- مشارکت و تبعیض
درصدی از عدم مشارکت مربوط به معترضان است؛ کسانی که احساس میکنند هر چه میگویند تبعیض و مشکلات وجود دارد، فایدهای ندارد. احساس این گروه این است که در جمهوری اسلامی با فساد مسؤولان برخورد نمیشود. در حالی که در بسیاری از مقاطع با فساد برخورد شده است و از صدها مورد برخورد با فساد شاید 3-2 مورد در ذهن مردم وجود داشته باشد که اینطور برجسته شده که نظام نخواست یا نتوانست برخورد کند یا اصلا اهمیتی به این موضوع نمیدهد. مثلا موضوع آقای خاوری که این حس ایجاد شد پول نظام را برداشته و برده است و با او برخوردی نمیشود. حس عدم برخورد با فساد نارضایتی ایجاد کرده است و این معترضان فکر میکنند شرکت در انتخابات فایدهای ندارد، هر کسی بیاید همین است و میخواهند اعتراضشان را کف خیابان نشان بدهند. قشر محدودی اینطور فکر میکنند و بستر خیابان را به جای صندوق انتخاب میکنند.
8- مشارکت و اعتماد سیاسی
برای بالا بردن مشارکت باید اعتماد مردم به نظام بازگردد. مردم باید احساس کنند مسؤولان میخواهند کار کنند و دغدغه کار کردن برای مردم را دارند؛ همانطور که به نظر میرسد یکی از دلایل رای آوردن آقای پزشکیان همین بود و حرف دل مردم را در انتخابات زد و مردم فکر کردند او از طرف آنها حرف میزند و دغدغه آنها را میفهمد و در گفتارش صادق است و قصد اصلاح دارد. مردم باید قبول داشته باشند در میان مسؤولان افرادی هستند که میخواهند برایشان کار کنند و این آدمها باید با رای دادن سر کار بیایند. تقویت این باور با عملکردهای دولت و مجلس و مسؤولان اتفاق میافتد. وقتی تغییری محسوس در وضعیت اقتصادی رخ دهد، رشد اقتصادی باشد، تورم کنترل شود و کاهشی شود. مشکلات مردم حل شود و مردم بهبود وضعیت اقتصادی را به طور ملموس در زندگی خود ببینند، این وضعیت میتواند در بازگشت مردم به مشارکت سیاسی اثرگذار باشد.
9- مشارکت و شفافیت
نکته بعدی بحث شفافیت است. متاسفانه ما شفافیت نداریم و بسیاری از بحثها در ابهام میماند. شایعهای راجع به یک یا چند مسؤول سیاسی مطرح میشود و حرفهای بزرگی زده میشود ولی نه با پخشکننده شایعه برخورد میشود و نه با مسؤول. به طور مثال در بحث کرسنت طرفین همدیگر را در حد خیانت به کشور و نظام متهم میکنند ولی بعد، فضایی برای پاسخگویی به افکار عمومی شکل نمیگیرد. مردم باید بفهمند مساله چیست و خطاکار کیست؟! وقتی این برخوردها شکل نمیگیرد و مساله شفاف نمیشود، مردم از مسؤولان دلزده میشوند.
عدم شفافیت، ابهام و بیاعتمادی ایجاد میکند. درباره فساد برخی مسؤولان مطالبی مطرح میشود ولی در ابهام میماند و چیزی روشن نمیشود. گاهی اصل مساله روشن میشود و ابهام و اتهام برطرف میشود ولی این موارد در فضای عمومی منتشر نمیشود، چون کار رسانهای درست و مناسبی در این زمینه نمیشود. مردم باید بدانند قرار است با مسؤول فاسد برخورد شود و اتفاقاتی رخ دهد و تغییری ایجاد شود. عدم شفافیت خطرناک است و مردم را از نظام دور میکند. اعتماد از بین میرود و مشکلاتی ایجاد میشود که عدم مشارکت سیاسی از آن جمله است.
اقشاری که حس میکنند اعتراضشان به جایی نمیرسد، همان کسانی هستند که ابهام و عدم شفافیت و عدم پاسخ گرفتن به موقع، انتقاداتشان را به اعتراض تبدیل کرده است. اگر این قشر احساس کنند اعتراض و انتقادشان شنیده میشود و به آن ترتیب اثر داده میشود، شاید اعتمادشان دوباره بازگردد.
10- مشارکت و پاسخگویی
در موضوع مشارکت، فقدان مساله حزب نیز احساس میشود. در این زمینه کمبودهایی وجود دارد. به طور مثال دولتی میآید و از نظر مردم خوب کار نمیکند اما هیچ کسی مسؤولیت آن را گردن نمیگیرد و فضا مبهم میماند. اگر حزب به معنای واقعی داشتیم، تکلیف حزب دولت مشخص میشد و مردم دیگر به این حزب اقبال نمیکردند. چون احزاب در این مقطع فعال نیستند و انتخابات حزبی نیست، مردم احساس میکنند نمیتوانند از کسی مطالبهگری کنند و وقتی نفر بعدی بر سر کار میآید، نسبت خود را با قبلیها انکار میکند و میگوید من از آن حزب و آن گروه و دسته نیستم، در حالی که عملا از همان گروه هستند.
فقدان حزب در این موضوع بسیار خودش را نشان میدهد. ما حزب داریم ولی به شکلی نیست که احزاب عملکرد دولتی را گردن بگیرند. علت عدم رشد حزب در فضای کشور ما شاید این باشد که در این فضای فرهنگی مدل حزب به معنای غربی جواب نمیدهد، چون 70 تا 80 درصد مردم حزبی رای نمیدهند. این وضعیت قابل بررسی است. به نظر من نبود انتخابات حزبی به این معنا که حزبی بیاید و بعد از دولت و دوره خود پاسخگو باشد، مشکلی ملموس است. احزاب هستند ولی چه سازوکاری و چه اتفاقی در این حوزه باید رخ بدهد، این نکته جای تامل و مطالعه دارد. چه کنیم تا خلأ نبود حزب پر شود. باید احزاب در کشور آسیبشناسی شوند. باید ببینیم مدل حزب در دیگر کشورها به درد ما میخورد یا نه؟! این خلأ احساس میشود.
مردم باید بفهمند مشکلات کشور از کجاست و راهکارش چیست. رهبر معظم انقلاب فرمودند بخش اصلی جهاد تبیین بر عهده مسؤولان است. مسؤولان باید با مردم صحبت کنند. باید علت ناکامیها را بگویند و مشکلات را مطرح کنند.
اگر در این مرحله، پاسخگویی درستی وجود داشته باشد و اگر مشکلات و نقصهایی که وجود دارد تشریح شود و مردم احساس کنند کاری در حال انجام است، وضعیت متفاوت میشود. اگر روشنگری مسائل سیاسی و اجتماعی برای مردم و پاسخگویی مسؤولان اتفاق بیفتد، شاید خلأ حزب برطرف شود. به طور کلی فقدان سازوکار حزبی، کاهش مشارکت را در پی دارد.
ارسال به دوستان
بررسی 2 دیدگاه در مقابله با خامفروشی
نفت را چه کنیم؟
امیررضا جباری: از نهضت ملی شدن صنعت نفت تا امروز نفت یکی از مولفههای مهم تاریخ ایران بوده و سرنوشت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران با نفت گره خورده است. نفت منجر به دخالتهای ابرقدرتهایی مانند انگلیس شده و حتی سقوط حکومت پهلوی نیز بیارتباط با نفت نیست. این هدیه ارزشمند الهی امکان سرمایهگذاری و توسعه را برای ایران عزیزمان فراهم آورده است. همین نعمت ارزشمند منجر به تفاوت سطح توسعه سیاسی و اقتصادی میان ایران و برخی کشورهای منطقه مانند افغانستان و پاکستان شده است.
* دیدگاه خوب، دیدگاه بد
تجارت خارجی ایران مبتنی بر خامفروشی در صادرات و واردات کالاهای مصرفی با ارزش افزوده بالاست، به طوری که در سال 1402 متوسط ارزش هر تن کالاهای صادراتی به 362 دلار رسید در حالی که متوسط ارزش گمرکی هر تن کالای وارداتی 1697 دلار بود. از 70 سال پیش تا به امروز اقتصاد ایران وابستگی شدیدی به صادرات نفت خام داشته است. از اهداف و آرزوهایی که دغدغهمندان ایران دنبال کردهاند، رشد ارزش افزوده کالاهای صادراتی کشور و مقابله با خامفروشی است. 2 دیدگاه درباره شیوه خامفروشی وجود دارد که به شرح زیر است:
دیدگاه اول مقابله با خامفروشی را در تخریب صنایع فعلی کشور میداند و اعتقاد دارد باید با منع یا وضع مالیات بر فروش مواد خام مانند نفت خام و مواد معدنی دیگر، جلوی خامفروشی را گرفت و با قیمتگذاری دستوری پایینتر از قیمت تعادلی برای محصول نهایی آنها و تعیین نرخ ترجیحی برای ارز حاصل از صادرات آنها و اجبار آنها به فروش 100 درصد ارز خود با نرخ ترجیحی سود آنها را کاهش داد و یا آنها را ورشکست کرد تا صنایع با پیچیدگی پایین در کشور نابود شوند. این تفکر در سالهای اخیر نقش قابل توجهی در صنعتزدایی و کاهش درآمدهای ارزی کشور داشته است.
دیدگاه دوم که دیدگاهی معقولانه و علمی است رشد پیچیدگی و ارزش افزوده محصول صادراتی کشور را یک فرآیند بلندمدت و در گرو توسعه میداند. فرآیند توسعه که از طریق صنعتی شدن، محترم شمردن حقوق مالکیت، بهبود فضای کسبوکار و رشد تولید، تعیین برنامه و استراتژی توسعه صنعتی و عمل به آن شکل میگیرد میتواند کشور ما را از یک کشور خامفروش و کشوری با عمده صادرات با ارزش افزوده پایین به کشوری صنعتی و صادرکننده کالاهای مصرفی به دیگر کشورها تبدیل کند. این اتفاق توسعه صادرات و تشویق صادرات را میطلبد و تقابل با صنعت و تعیین نرخهای ترجیحی و فسادآور که تنبیه صادرات و تشویق واردات است با این هدف در تناقض قرار دارد.
* توسعه بالادست و پاییندست، نیاز ضروری
حال اگر با دیدی معقولانه به مساله خامفروشی در نفت نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که مقابله با توسعه بالادست و پاییندست نفت خیانتی بزرگ در حق تولید و توسعه در ایران است. نفت خام که سرمایه بیننسلی ماست باید به بیشترین مقدار ممکن استخراج و صادر و منابع آن صرف توسعه و واردات تکنولوژی و سرمایه بیننسلی شود، زیرا هرچه زمان میگذرد ما از قافله توسعه عقب میمانیم و هم نسل امروز و هم نسل فردا قربانی این عقبافتادگی خواهد بود، همچنین معلوم نیست نفت تا کی در این مقدار قابل استفاده خواهد بود و احتمال قابل توجهی وجود دارد که تجدیدپذیرها در آینده محدودیتهای فعلی را نداشته باشند و به صرفهتر از نفت نیز بشوند و نفت بلااستفاده یا قیمتش ناچیز شود. پس عقل محاسبهگر حکم میکند نفت را استخراج و تبدیل به سرمایهای با امنیت بالاتر کنیم، یا آن را صادر کنیم و منابع آن را صرف توسعه و تبدیل به سرمایهگذاری مولد کنیم.
از طرفی توسعه پاییندست نفت نیز برای جلوگیری از خامفروشی و ایجاد ارزش افزوده بالاتر و رشد تولید مهم است. پالایشگاهها و پتروشیمیها نقش قابل توجهی در ارزآوری و تابآوری در مقابل تحریم بازی کردند. هرچند در این میان برخی سیاستها و قیمتگذاریهای غلط منجر شده که توسعه پاییندست ما به تولید محصولهایی با ارزش افزوده پایین و حتی ارزش افزوده منفی محدود شود، در حالی که میتوان در زنجیره ارزش جلوتر نیز رفت. مهمترین موانع در توسعه بالادست و پاییندست نفت، نبود بخش خصوصی توانمند و عدم اعتماد به بخش خصوصی موجود، ضعف در تصدیگری دولتی، قیمتگذاری نامعقول، تورم و عدم ثبات اقتصادی است. بررسی دادههای تاریخی ثابت میکند میزان درآمد نفتی رابطه مستقیمی با سرمایهگذاری دارد و نفت همواره عامل توسعه بوده، هرچند برخی اوقات دولتها دست به سوء مصرف منابع نفتی میزنند.
نمونه آن عدم مدیریت درآمدهای سرشار نفتی توسط شاه و بیماری هلندی اقتصاد در دهه 50 بود که منجر به صنعتزدایی و تورم بالا شد. نمونه دیگر آن فروش فرآوردههای نفتی به ثمن بخس در داخل کشور و محروم کردن کشور از آن درآمد در جهت توسعه یا تحقق عدالت اجتماعی است. در واقع دولت میتواند با درآمد چند میلیارد دلاری فروش فرآوردههای نفتی توسعه را رقم بزند یا با توزیع آن به شکل یارانه نقدی به شاخصهای عدالت اجتماعی کمک کند اما سومین و بدترین راه را انتخاب کرده که فروش آنها به ثمن بخس و دود کردن منابع بیننسلی و گسترش فاصله طبقاتی است، زیرا دهکهای پایین چندان نمیتوانند از این نعمت خدادادی استفاده کنند، در حالی که ثروتمندان چند برابر حقوق یک کارگر از دولت یارانه انرژی میگیرند. دهها میلیون تومان یارانه به یک ثروتمند تعلق میگیرد تا قصر خود را گرم یا سرد نگه دارد یا استخر خانگی خود را همیشه گرم نگه دارد. نمونه دیگر این است که یک خانواده 4 نفره برای یک سفر تفریحی به تایلند به اندازه حقوق 6 ماه یک کارگر یارانه میگیرد.
ارسال به دوستان
رسانههای عبری از دلایل فرار ارتش کودککش اسرائیل از کرانه باختری پرده برداشتند
نسل جدید قهرمانان کرانه
نظامیان اشغالگر صهیونیست سرانجام پس از 10 روز مجبور به عقبنشینی از شهر و اردوگاه جنین در شمال کرانه باختری شدند. نیروهای ارتش و سازمان شاباک (امنیت داخلی) اسرائیل که چهارشنبه 2 هفته پیش دست به بزرگترین عملیات نظامی در کرانه باختری طی 2 دهه اخیر زده بودند، از بامداد جمعه شروع به ترک مواضع خود کردند.
به گزارش الجزیره، با خروج نظامیان اشغالگر، رفت و آمد فلسطینیها و خودروهایشان پس از 10 روز در خیابانهایی که همچنان از تخریب گسترده اشغالگران در امان مانده، از سر گرفته شد. پس از خروج نظامیان اشغالگر، فلسطینیها تصاویری از حجم تخریب و ویرانی بر جا مانده از شهر و اردوگاه جنین را منتشر کردند که نشان میدهد بولدزرهای اسرائیلی چگونه آسفالت خیابانها را کنده و زیرساختهای آب و فاضلاب را تخریب کردهاند. طبق گزارش وزارت بهداشت فلسطین، طی این لشکرکشی گسترده، 22 زن و مرد فلسطینی در شهر و اردوگاه جنین به شهادت رسیدند. رسانههای اسرائیلی این عملیات را به مثابه یک ناکامی دیگر برای ارتش کودککش توصیف کردهاند. روزنامه یسرائیل هیوم هفته قبل پیش از عقبنشینی، در گزارشی از بزرگترین عملیات اخیر رژیم در اردوگاه جنین به قلم هانان گرینوود آورده بود: «این تنها پنجاهمین عملیات نظامی در اردوگاه جنین نیست، بلکه بزرگترین آن محسوب میشود و نظامیان اسرائیلی با حجم عظیمی از بمبهای پیشرفته و کارگاههای تولید مواد منفجره مواجه هستند».
این خبرنگار به نقل از افسران میدانی اسرائیل شرایط در جنین را بسیار پیچیدهتر از آنچه صهیونیستها تصور میکردند توصیف کرد و در رابطه با مشاهدات خود درباره ابعاد مقاومت گردانهای جنین در مقابل نظامیان اشغالگر نوشت: «وقتی همراه با نیروهای ارتش اسرائیل وارد اردوگاه جنین شدم، مرکز آن را ویران شده و خالی از سکنه یافتم اما با این وجود نیروهای نظامی با تلههای انفجاری و بمبهایی که از راه دور کنترل میشوند، مواجه هستند. یکی از فرماندهان عالیرتبه گفت تاکنون با مقادیر زیادی مواد منفجره در حجمهای 50 و 100 کیلوگرمی برخورد کردهایم، این پنجاهمین عملیات ارتش اسرائیل در اردوگاه جنین است که در چارچوب تلاشها برای مقابله با مبارزان فلسطینی انجام میشود. یکی از افسران هم اعلام کرد، اگر این بار موفق نشویم، بار دیگر مجبور خواهیم بود فقط با تانک وارد اردوگاه شویم. ما با نسل جدیدی از مبارزان فلسطینی مواجه هستیم که همگی جوان و در حال تلاش برای تولید سلاحهای پیشرفته
هستند».
* مجری شبکه 12: اسرائیل در حال فروپاشی است
مجری زن سرشناس شبکه 12 اسرائیل در اظهاراتی تند، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی را «خرابکار» خواند و اعتراف کرد چیزی از اسرائیل به عنوان یک کشور باقی نمانده است. وی در یک برنامه زنده خطاب به ایتمار بنگویر گفت: «ای وزیر خرابکار! به من بگو! خجالت نمیکشی؟ تو انسان نیستی؟ آیا نمیبینی کشور در حال فروپاشی است و دیگر چیزی به نام کشور وجود ندارد، بلکه جنگ است که وجود دارد؟ میخواهم به تو یادآوری کنم گروگانها در غزه در شرایطی هستند که نمیتوانی حتی یک دقیقه آن را تحمل کنی. سربازانمان کشته شدهاند و بیش از 10 هزار سرباز مجروح هستند که پایشان قطع شده است. مردم از نظر روانی آسیب دیدهاند، خانوادهها داغدارند، برخی هم ترسیدهاند. همه ما از حمله ایران و حزبالله میترسیم. اقتصادمان فروپاشیده و مردم چه در شمال و چه در جنوب نمیتوانند امرار معاش کنند».
***
قتل فعال آمریکایی به دست نیروهای اسرائیلی
منابع فلسطینی از کشته شدن یک فعال آمریکایی به نام «اسنور ازگی ایجی» به ضرب گلوله نیروهای اسرائیلی در جنوب نابلس خبر دادند. این فعال ترکتبار آمریکایی در جریان راهپیمایی هفتگی فلسطینیها علیه شهرکسازی در شهرک بیتا به دست نیروهای اسرائیلی کشته شد. مناطق کرانه باختری طی هفتههای اخیر شاهد تشدید یورشها و تجاوزات اسرائیل بوده است. این یورشها و تجاوزات به شهادت و زخمی شدن دهها فلسطینی منجر شده است.
ارسال به دوستان
اتحادیه اروپایی، آمریکا و بریتانیا روز پنجشنبه نخستین معاهده بینالمللی هوش مصنوعی را تصویب کردند
آغاز انحصار هوشمصنوعی
سازمانهای غیر دولتی اروپا: اصول و تعهدات الزامآور متعدد این معاهده به دنبال اعمال حاکمیت دولتهای غربی بر هوش مصنوعی است
پویا جادی: روز پنجشنبه 5 سپتامبر معاهده بینالمللی هوش مصنوعی که توسط شورای اروپا تدوین شده بود، توسط برخی دولتهای غربی و این اتحادیه در کنفرانس وزرای دادگستری شورای اروپا در شهر ویلنیوس، پایتخت لیتوانی به امضا رسید. دولتهای ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، گرجستان، آندورا، ایسلند، نروژ، مولداوی، سنمارینو و رژیم صهیونیستی این معاهده را به امضا رسانده و دولتهای آرژانتین، استرالیا، کانادا، کاستاریکا، واتیکان، ژاپن، مکزیک، پرو و اروگوئه نیز در مذاکرات و تدوین این معاهده مشارکت داشتند. نکته جالب توجه این است که شورای اروپا که نهادی مستقل از اتحادیه اروپایی به حساب میآید و از سال 1949 برای اتحاد و یکپارچهسازی قاره اروپا فعالیت میکند، از سال 2019 یک گروه موقت را برای مطالعه و تدوین این معاهده تعیین کرده بود و اکنون تلاش دارد این معاهده را بینالمللی کند. این وضعیت در حالی رقم خورده است که شورای اروپا وظیفه خود را گسترش و حفظ ارزشهای تعریف شده این نهاد مانند حقوق بشر و دموکراسی تعیین کرده است. به همین دلیل نیز این سوال ایجاد میشود: تعیین معاهده بینالمللی هوش مصنوعی چه ارتباطی با این نهاد اروپایی دارد؟
طبق ادعای شورای اروپا و امضاکنندگان، این معاهده با هدف کاهش تهدیداتی که ممکن است هوش مصنوعی علیه حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون برای این کشورها ایجاد کند، نگاشته شده و به تصویب این دولتها رسیده است. این نخستین معاهده بینالمللی الزامآور قانونی تصویبشده توسط چند کشور در حوزه هوش مصنوعی به حساب میآید؛ معاهدهای که نگرانیهایی را درباره سوءاستفاده کشورهای تدوینکننده و نخستین امضاکنندگان آن ایجاد کرده است. «ماریا پژچینوویچ بوریک» دبیرکل شورای اروپا در واکنش به تصویب این معاهده گفت: «ما باید اطمینان حاصل کنیم گسترش هوش مصنوعی استانداردهای ما را حفظ میکند، نه اینکه آنها را تضعیف کنیم».
وی گفت این متن یک «معاهده باز با گستره بالقوه جهانی» است و از کشورهای بیشتری خواست این معاهده را امضا کنند و از کشورهایی که قبلا این کار را انجام دادهاند، خواست آن را تصویب کنند. این سخنان بوریک در حالی مطرح میشود که برخی از تصویب این طرح ابراز نگرانی کردند. سازمانهای غیر دولتی اروپایی نخستین گروه بودند که از احتمال تصویب این معاهده و قابل اجرا بودن مقررات آن ابراز نگرانی کردند. به عنوان مثال فرانچسکا فانوچی، کارشناس حقوقی فعال در موسسه غیر انتفاعی (ENCL) طی مصاحبهای با خبرگزاری رویترز گفت: اصول و تعهدات این معاهده به قدری گسترده و مملو از اخطارهاست که نگرانیهایی را درباره اجرایی شدن آنها در کشورهای امضاکننده ایجاد کرده است. از طرفی این کارشناس حقوقی به تبعیض موجود در معاهده و معافیتهایی که به دولتها برای استفاده از هوش مصنوعی ارائه شده است اشاره کرد و آن را نگرانکننده دانست؛ معافیتهایی که به نظر میرسد به دنبال ایجاد تحکم و اعمال نفوذ و انحصار دولتهای غربی در حوزه هوش مصنوعی است. شبانا محمود، وزیر دادگستری بریتانیا در این خصوص طی بیانیهای از امضای معاهده هوش مصنوعی توسط دولت بریتانیا حمایت کرد و آن را در راستای حفظ ارزشهای بنیادین این کشور از جمله حقوق بشر و حاکمیت قانون خواند. وی در ادامه معاهده مذکور را جدا از قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپایی معرفی کرد. سخنان وی نشان از تلاش بریتانیا و متحدانش برای افسار زدن بر ابزار هوش مصنوعی دارد؛ اقدامی که پیش از این در حوزه فضای مجازی و پلتفرمهای پیامرسان آغاز و منجر به بازداشت پاول دوروف، مدیر عامل تلگرام در فرانسه و صدور حکم تعلیق برای پلتفرم ایکس(توئیتر سابق) در برزیل شده است. اخیرا پس از وقوع اعتراضات ضد دولتی در کشورهای اروپایی، همچنین شورش کنگره آمریکا پس از انتخابات ریاستجمهوری این کشور بحث کنترل فضای مجازی توسط دولتهای غربی مدعی آزادی بیان به چالشی جدید برای مدیریت پیامرسانهای بزرگ تبدیل شد؛ چالشی که به نظر میرسد در حوزه هوش مصنوعی ادامه خواهد داشت. تدوینکنندگان این معاهده هدف آن را پر کردن شکافهای قانونی ایجاد شده بر اثر گسترش هوش مصنوعی معرفی کردند اما به نظر میرسد مساله نقض حاکمیت دولتها توسط هوش مصنوعی در اولویت آنها قرار داشته است و حفاظت از آزادی بیان و جلوگیری از انتشار اطلاعات غلط و جهتدار تنها بهانهای برای تثبیت حاکمیت کشورهای غربی است. معاهده هوش مصنوعی ابتدا باید توسط مجالس کشورهای امضاکننده به تصویب برسد تا الزام اجرایی پیدا کند اما با توجه به تلاشهای اخیر کشورهای غربی برای ایجاد حاکمیت و انحصار در فناوری بسیار کاربردی هوش مصنوعی و سرمایهگذاری عظیم کشورهای قدرتمند در این زمینه، بعید است مشکلی جدی در راه تصویب آن وجود داشته باشد، بویژه که وظیفه تدوین آن بر عهده شورای اروپا بوده که مدعی حفظ ارزشهایی چون حقوق بشر و دموکراسی است.
ارسال به دوستان
چگونه در خاورمیانه رفتار کنیم؟
رضا رحمتی*: 7 اکتبر و بعد از آن حمله دیوانهوار اسرائیل به نوار غزه، بعد از آن گسترش جبهههای نبرد به شمال سرزمینهای اشغالی، کرانه باختری، بابالمندب و دریای سرخ و... نشان میدهد خاورمیانه با یک جنگ گسترده فاصله بسیار کوتاه و لغزندهای دارد. این فقط خاورمیانه نیست که از چنین وضعیتی رنج میبرد. در همین مرزهای شمال غربی ایران یعنی در قفقاز جنوبی نیز وضعیت مرز بین آذربایجان و ارمنستان، موضعگیریهای روسیه در برابر مرزهای شمالی ایران و در جنوب، موضعگیریهای عجیب روسیه درباره جزایر سهگانه ایرانی، جنجالبرانگیز شده است. سوالی که ذهن بسیاری را به خود درگیر میکند این است که روابط بینالملل را چگونه باید ببینیم که هم بتوانیم درک مناسبی از روابط استراتژیک بین روسیه و ایران داشته باشیم و هم مرزهای اختلافات خود با روسیه را حفظ کنیم و بر تمامیت ارضی و استقلال سیاسی کشور پافشاری کنیم.
* ما و خاورمیانه
اولین موضوعی که باید نسبت به آن توجه داشته باشیم، یک جبر منطقهای است. ما چه دوست داشته باشیم و چه نه، در منطقه خاورمیانه هستیم و این بخشی از زندگی سیاسی و بینالمللی ماست، بنابراین معماهای زندگی در این منطقه نیز به ما سرایت میکند. چه دوستیها، چه رقابتها و چه حتی دشمنیهای این منطقه.
دوم اینکه اختلافات در این منطقه از اختلافات سلیقهای بسیار فراتر میرود و به اختلافات ژئوپلیتیک، اختلافات ارضی، اختلافات مرزی، اختلافات ایدئولوژیک و حتی فراتر از همه اینها به معماهای هستیشناختی تسری مییابد، بنابراین در این منطقه پتانسیل رقابت برای حذف دیگری بسیار مهم است.
سوم اینکه یکی از موضوعاتی که در منطقه خاورمیانه توجه بسیاری را به خود جلب میکند، حجم بسیار زیاد منازعات و اختلافات است. دوستی داشتم در سوئد که میگفت اگر اروپا هر 10 سال یک بار با اتفاقاتی که هر ماه در خاورمیانه میافتد مواجه میشد، تا به حال چندبار زیر و رو شده بود.
* خاورمیانه در محیط گستردهتر بینالملل
اینکه چگونه خاورمیانه با این حجم از ناآرامی، تلاطم، آشوب، ستیز، جنگ و ناامنی توانسته هنوز بماند، مساله این نوشتار نیست. مساله این نوشتار این است که بازیگران این منطقه باید متوسل به چه رویکردها و ابزارهای سیاست خارجی شوند تا بتوانند بقای خود را به عنوان مهمترین رکن ماندگاری در روابط بینالمللی حفظ کنند اما خاورمیانه هم یک منطقه (یا شاید نامنطقه) در محیط گستردهتر بینالمللی است. اگرچه هیچ منطقهای تا این اندازه به آستانه فروپاشی نزدیک نیست اما در نهایت یک محیط گستردهتر وجود دارد که قواعد مناطق در آن محیط نوشته میشود. برای فهم سیاست خارجی و گزینههای آن نخستین گام، فهم «منطق نظام بینالملل» است. قاعده اصلی در این منطق «اصل آنارشی» است. برداشت بسیار ساده از روابط بینالملل این است که روابط بینالملل، «بنگاه خیریه نیست» که هر کشوری خواست از آن قدرت و ثروت برداشت کند. دولتها در سطح بینالملل بر اساس منافع و قدرت خودشان رفتار میکنند و برخلاف نظام داخلی که در آن قدرت بالاسری وجود دارد که نظم را تضمین میکند، در سطح بینالمللی هیچ قدرت بالاسری وجود ندارد. این معنای آنارشی است. آنارشی هم به معنای هرج و مرج نیست، در این تعبیر آنارشی به معنای فقدان قدرت بالاسری است. یعنی هیچ قدرتی بالای سر دولتها وجود ندارد که به آنها دیکته کند الا و لابد باید این یا آن رفتار را انجام دهند. دولتها در رفتارهایشان خودمختار هستند.
* ایران چگونه باید در خاورمیانه رفتار کند؟
بر اساس این منطق که بدیهیترین قاعده روابط بینالملل نیز است، ایران باید بر اساس چه رویکردهایی رفتار کند تا هم آسیبپذیری کمتری داشته باشد، هم بیشترین منافع را به دست آورد. به بیان بهتر، ایران خاورمیانه را چگونه درک، فهم و رفتار کند تا بیشترین سطح امنیت، قدرت و منافع را به دست آورد. برای پاسخ به این سوال باید یک تاریخ 2500 ساله رفتار سیاست خارجی بین بازیگران را مرور کرد و از رفتار نخستین بازیگران سطح جهانی بهره برد تا به دوران مدرن رسید و رفتار دولت ها به عنوان تکاملیافتهترین نسخه بازیگران خارجی را به دست آورد. در طول تاریخ دولتها از 4 روش استفاده کردهاند تا موجودیت خود را حفظ و در مرحله بعد نظم و صلح بینالمللی را تضمین کنند.
1- دنبالهروی (Bandwagoning)
این استراتژی به معنای پناه بردن به یک کشور بزرگ تر و حتی کشور تهدیدکننده برای تضمین بقا، امنیت و نظم است. این استراتژی، استراتژی کشورهای ضعیف است؛ دولتهایی که توانمندی یا قدرت داخلی مناسبی برای مواجهه با معماها، چالشها، تهدیدها و آسیبهای خارجی ندارند، به ناگزیر به سمت قدرتهای بزرگتر حرکت میکنند. برای مثال رفتار عربستان سعودی، قطر، بحرین، امارات عربی، عراق و بسیاری دیگر از کشورها در منطقه خاورمیانه از چنین مدلی بهره میبرد اما ایران به دلیل مناسبات داخلی و خارجی نمیتواند از چنین مدلی برای تامین نظم و تضمین بقای خود استفاده کند.
2- حقوق بینالملل (International Law)
استراتژی دیگر، توسل به حقوق بینالملل است. به این معنا که دولت برای حفظ امنیت خود به ترتیبات مندرج در توافقهای حقوقی بینالمللی اتکا کند. در معماهای دریایی به حقوق دریاها، در مساله فضا به حقوق فضا، در مسائل جنگ به حقوق جنگ و به همین ترتیب به سایر مناسبات حقوقی. برای مثال ایران در مساله برجام از این استراتژی استفاده کرد؛ اعتماد به ترتیبات حقوقی بینالمللی اما این استراتژی، خیالی، متوهمانه و مبتنی بر عدم درک واقعیتهای نظام بینالملل بود. مهمترین چالش حقوق این است که حقوق در سطح بینالمللی هیچ ضمانت اجرایی ندارد.
3- دیپلماسی (Diplomacy)
دیپلماسی در شرایطی که منافع دولتها با هم تعارض پیدا میکند، از اهمیت برخوردار است. از طریق مذاکرات دیپلماتیک راه برای چانهزنی و سازش فراهم میشود، دیپلماسی درباره مسائل فنی و روتین قابل اعمال است اما در جایی که منافع 2 طرف حیاتی است، به دلیل عدم عقبنشینی از این جنس از منافع توسط دولتها در عمل قابل پیگیری نیست. دیپلماسی ابزارهایی دارد که عبارتند از: اقناع، مصالحه و تهدید به کاربرد زور، بنابراین دیپلماسی خودش اصالت ندارد، یک ابزار است و زمانی که بتواند در خدمت منافع و قدرت ملی قرار گیرد، مناسب است. ایران بارها ثابت کرده که از ابزار دیپلماسی برای کسب منافع ملی بهره برده است اما وقتی نتواند یا دریچههای دیپلماسی بسته باشد، نمیتوان مداوم به این ابزار چشم دوخت.
4- استراتژی موازنه قدرت (Balance of Power)
اما در روابط بینالملل مهمترین و قابل اتکاترین ابزار، استراتژی موازنه قدرت است. این استراتژی کارآمدترین استراتژی برای حفظ استقلال و حاکمیت دولتها محسوب میشود و جلوی سیاستهای توسعهطلبی و سیاستهایی را که میتواند به بینظمی یا سلطه یا تفوق یک دولت بر سایرین منجر شود، میگیرد.
موازنه قدرت ویژگیهایی دارد که عبارتند از:
1- موازنه قدرت قابل اعتمادترین روش برای برای حفظ قدرت، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی یک کشور است.
2- موازنه قدرت با بیشینهسازی قدرت و دستاوردهای نسبی در نظام بینالملل در ارتباط وثیق است.
3- موازنه یعنی ایجاد تعادلی در قدرت، به نحوی که قدرت هیچ بازیگری از دیگری بیشتر نشود تا امکان تهدید و کاربرد زور را به دست آورد.
4- موازنه قدرت یعنی ایجاد تعادل در ناهماهنگیهای کوتاه و میان مدت بینالمللی، حتی در برابر قدرتهای بزرگ.
5- موازنه قدرت یعنی شرکا یا رقبای استراتژیک در شرایط چانهزنی برای کسب بیشترین منافع ملی خود، نمیتوانند منافع قدرتهای دیگر را به خطر نیندازند.
6- دولتها دائما در حالتی از موازنه هستند و اگر وضعیتی بر هم زننده تعادل قدرت به وجود بیاید، مناسبات مرزی دستخوش تغییر قرار گیرند، مسائل ژئوپلیتیک وارونهسازی شوند و... شرایط با تکیه بر عناصر قدرت به موقعیت قبل از بر هم زدن منازعه بازمیگردد.
*عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا
ارسال به دوستان
منتگذار مانند بورل!
حنیف غفاری: وزیر خارجه اتحادیه اروپایی از کشورهای عضو این اتحادیه خواست با قطعنامهای مشترک به تحریم وزرای دارایی و امنیت قومی رژیم صهیونیستی اقدام کنند. این خواسته بورل با توجه به اینکه نیاز به تصویب همه اعضای اتحادیه اروپایی دارد، اساسا قابل تحقق نیست. با این حال مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی مواضع اخیر خود را به مثابه ایستادگی قاطعانه در برابر رژیم اشغالگر قدس و نسلکشی بیوقفه در نوار غزه تعبیر میکند.
جوزپ بورل خود نیز نسبت به عدم تصویب قطعنامه فوقالذکر از سوی کشورهای عضو اتحادیه واقف است، بنابراین باید به دنبال انگیزههای دیگری درباره طرح این گزاره از سوی وزیر خارجه اتحادیه اروپایی بود. از ابتدای جنگ غزه، جریان تبلیغاتی ـ رسانهای وابسته به رژیم اشغالگر قدس تلاش کرده است میان «نتانیاهو» و زوج «بنگویر- اسموتریچ» نوعی تفکیک غیررسمی اما ملموس برقرار کند. این اقدام با هدف صیانت رسانهای از نتانیاهو و تمرکززدایی از اقدامات و توحش وی در نوار غزه انجام میشود. با توجه به منفوریت بنگویر و اسموتریچ نزد ساکنان اراضی اشغالی و دولتهای اروپایی حامی رژیم اشغالگر قدس، از این طریق هم ۲ رهبر جریان صهیونیسم مذهبی و قومی به لحاظ رسانهای تحت فشار قرار میگیرند و هم نتانیاهو یک حصار رسانهای جهت تشدید اقدامات وقیح و غیرانسانی خود پیدا میکند. این همان نقشه راهی است که تبلور آن را در اظهارات اخیر بورل میتوان یافت.
بورل همان سیاستمداری است که طی ماههای ابتدایی جنگ غزه، نسلکشی کودکان بیگناه غزه را مصداق عینی «دفاع مشروع» از سوی صهیونیستها دانست و بارها از تعهد مطلق اروپاییان به صیانت از رژیم اشغالگر قدس خبر داد. علاوه بر آن، بورل همان مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی است که حتی پس از کشتار هزاران فلسطینی، انعقاد پیمان آتشبس موقت یا دائم را خط قرمز خود و مجموعه تروریستی متبوعش (اتحادیه اروپایی) میدانست و به همراه آنتونی بلینکن و جیک سالیوان، ۲ مقام ارشد دولت بایدن بارها مانع تحقق این آتشبس شد اما ماجرا به این نقطه ختم نمیشود؛ اکنون لابیهای صهیونیستی ماموریت دیگری برای بورل تعریف کردهاند: تفکیک نتانیاهو از زوج بن گویر-اسموتریچ!
وزیر خارجه اتحادیه اروپایی با وقاحت کامل مشغول ایجاد حاشیه امن سیاسی و رسانهای برای نتانیاهو است. بورل به وضوح آگاه است نتانیاهو جلاد غزه، رفح، خانیونس، طولکرم و... محسوب میشود و اساسا اتهامات وی اگر از بنگویر و اسموتریچ بیشتر نباشد، کمتر نیست. بورل و اروپاییان یک هدف دارند و آن تمرکززدایی افکار عمومی دنیا از نام نتانیاهو است. همانگونه که اشاره شد، اقدام نمادین بورل کمترین تاثیری بر مناسبات اروپاییان و تلآویو ندارد و حتی بنگویر و اسموتریچ نیز از سوی اتحادیه اروپایی تحریم نخواهند شد.
هنوز سوالات زیادی درباره نسبت نسلکشی غزه و حمایت اروپا از این جنایت وجود دارد که مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی از پاسخ به آنها گریزان است. یکی از این موارد، مربوط به رشد تصاعدی درآمد شرکتهای تسلیحاتی فرانسه، آلمان و انگلیس در طول جنگ غزه است. این کشورها درست زمانی که کودکان بیدفاع فلسطینی یکی پس از دیگری زیر آوارهای ناشی از بمباران منازل و پناهگاهها دفن میشوند، مشغول ارتقای تراز تجاری خود با برخی کشورهای عربی و رژیم اشغالگر قدس هستند. در چنین شرایطی نباید اسیر شانتاژهای خبری و اظهارات گمراهکننده مقامات اروپا در مخالفت با نسلکشی در غزه شد.
نکته پایانی، به حمایتهای اطلاعاتی ـ امنیتی کشورهای اروپا از عملیات نسلکشی غزه بازمیگردد. بر چه کسی پوشیده است که دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه، حتی نظامیان ارشد پایگاه آلمانی رامشتاین و اکثریت قریب به اتفاق دستگاههای امنیتی اروپا چگونه توان و امکانات خود را با هدف تسریع و تسهیل عملیات شناسایی و انهدام نقاط گوناگون نوار غزه و امروز کرانه باختری، در اختیار تلآویو قرار دادهاند. انگلستان، فرانسه و آلمان مانند آمریکا، تبدیل به شرکای نسلکشی غزه شده و حتی صرفا حامی این جنایات نیستند.
در چنین شرایطی پارلمان اروپا و دیگر نهادهای رسمی وابسته به اتحادیه اروپایی، بیانیههای غیرالزامآور و تزیینشدهای را در همدردی با ساکنان غزه منتشر کرده و نسبت به شیوع گرسنگی و از بین رفتن جان و سلامتی کودکان این منطقه هشدار میدهند(!) بدیهی است چنین مواضع ریاکارانه و زنندهای منبعث از ساختار سلطهگر و زورمدارانهای است که در بطن اتحادیه اروپایی، از زمان انعقاد پیمان ماستریخت در سال ۱۹۹۲ تاکنون وجود داشته و کماکان پابرجاست. وظیفه و کارویژه امثال بورل، تزیین همین ساختار نفرتانگیز و توحشآمیز است؛ ساختاری که گردش سیاستمداران سوسیال ـ دموکرات، محافظهکار یا حتی ملیگرایان و راستگرایان افراطی در آن کمترین تغییری ایجاد نمیکند.
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با ساره جوانمردی از لحظات شیرین مادر شدن تا طلای پاریس
مادر قهرمان
زهره فلاحزاده: ساره جوانمردی، ملقب به «ملکه تپانچه آسیا» تا روز دهم پارالمپیک پاریس تنها بانوی طلایی ایران است که توانست در فینال تپانچه ۱۰ متر برای چهارمین بار به مقام اول در ادوار پارالمپیک برسد. جوانمردی با ۴ مدال طلا و یک برنز پرافتخارترین بانوی ایران است که توانسته در تاریخ پارالمپیک این چنین خوش بدرخشد. «وطن امروز» با ساره جوانمردی، طلاییترین ورزشکار پارالمپیکی ایران به گفتوگو پرداخت.
***
* ابتدا در رابطه با سطح مسابقات این دوره از رقابتهای پارالمپیک صحبت کنیم.
المپیک و پارالمپیک همانطور که خودتان میدانید، بالاترین سطح مسابقات را دارد. تمام ستارههای هر رشته در این تورنمنت شرکت میکنند. تیراندازی هم از این قاعده مستثنا نبود و بهترینها در این دوره حضور داشتند. سطح مسابقات این دوره خیلی بالاتر بود و همه با آمادگی بالا شرکت کرده بودند. خوشحالم که توانستم هم در دور مقدماتی و هم فینال نتیجه زحماتم را ببینم و مقام اول در دور مقدماتی و مدال طلا را در نهایت کسب کنم.
چند بار هم از حریف عقب افتادی اما در نهایت توانستی مدال طلا را بگیری.
تیراندازی مثل یک دوئل میماند که باید هوشیار و صبور باشی. باید از موقعیتهایی که به وجود میآید، بهترین نتیجه را بگیری. من فکر میکنم با صبر، تاکتیک و تکنیکهایی که داشتم، توانستم بازی را از حریف ببرم و مدال طلا را از آن خودم کنم. خوشحالم این اتفاق افتاد.
* وقتی مدال اهدا شد و سرود کشورمان خوانده شد، اشک میریختی. در آن لحظه به چیزی فکر میکردی؟
سوال اول سخت است. فکر میکنم برای همه ورزشکاران پیش میآید که در اوج خوشحالی تمام سختیهایی که طی 4-3 سال میکشند تا به المپیک برسند، مثل یک فیلم سینمایی از جلوی چشمشان رد میشود. من هم تمام سختیهایی که طی چند مدت اخیر کشیده بودم یادم آمد. به این فکر میکردم که شاید این آخرین باری باشد که دارم اهتزاز پرچم کشورم را با کسب مدال طلا میبینم و این برای من صحنهای جذاب و در عین حال ناراحتکننده بود. دوست داشتم باز هم این صحنه برایم تکرار شود ولی فکر میکنم این آخرین پارالمپیکی باشد که تجربه
کردم.
* ساره جوانمردی بدون مدال از پارالمپیکها برنگشته و این چهارمین مدال طلای شما بود؛ یکی از ورزشکارانی که همه روی مدالهایش حساب میکنند. فکر میکنی دلیل موفقیتت چیست؟
خدا را شکر بله! من ۴ دوره المپیک شرکت کردم و ۴ طلا و یک برنز کسب کردم. خوشحالم جزو ورزشکارانیام که پای ثابت مدالآوران ایران هستم و همیشه روی مدالهایم حساب کنند. فکر میکنم جز توکل بر خدا، خواست و لطف خدا هیچ چیز دیگری نمیتواند دلیل موفقیت من باشد. تلاش و ممارستی که یک ورزشکار میتواند در طول بازه زمانی که برای این مسابقات آماده میشود و البته پشت صحنه کادر زیادی هستند که زحمت میکشند تا تمام شرایط برای یک ورزشکار برای رسیدن به مدال فراهم شود. ممنون از کسانی که کمک کردند و ممنون از کسانی که سنگاندازی کردند که آن مدال طلا محقق نشود!
* خیلی از ورزشکاران پارالمپیکی که با آنها صحبت میکنیم، از تبعیض بین ورزشکاران المپیکی و پارالمپیکی صحبت میکنند. میگویند در حدی که به المپیکیها بها میدهند، به ما توجهی نمیکنند. نظر خودت چیست؟
این تبعیضها همیشه بوده و هست و امیدوارم دیگر شاهدش نباشیم. همیشه از طرف ورزشکاران عنوان شده اما هیچ وقت اتفاق خوبی نیفتاده است. ما نسبت به ورزشکاران المپیکی از همه جهات خیلی کمتر دیده میشویم و این واقعاً ناراحتکننده است. امیدوارم در آینده نه چندان دور توجه به بچههای پارالمپیکی بیشتر شود و آنقدر بچهها خوب دیده شوند که دیگر شاهد تبعیضها و چانهزنیها نباشیم. بچههای ما خیلی گرفتاری دارند. قانون استخدام نداریم و حقوق ما یکسوم المپیکیها پرداخت میشود. پاداشهای ما هم بسیار ناعادلانه است و یکسوم پرداخت میشود. نمیتوانم بگویم الان گله دارم چون واقعاً گله نیست یک حقیقت انکار ناپذیری است. امیدوارم قانون مصوبشدهای داشته باشیم که انشاءالله بچههای پارالمپیک را از همه این تبعیضها و نگاههای ضعیفی که هست، دور کند.
* برای رسیدن به این مدال قطعا روزهای زیادی در اردو بودی یا تمرین کردی. دور بودن از فرزند کوچک برایت بدون شک سخت بوده است.
از ۲ سال پیش درگیر مادر شدن بودم و در شرایط بحرانی که فرزندم هنوز به دنیا نیامده بود، تصمیم گرفتم به مسابقات آسیایی به عنوان پرچمدار بروم و به من پیشنهاد شد که حالا که به این عنوان به این تورنمنت میآیم، مسابقه هم بدهم که این یک فشار روانی و بار مضاعف بود برای مادر بارداری که تجربه اولش بود. بعد آن هم حضور در مسابقات پارآسیایی با بچه ۳ ماهه و مدال نقرهای که با تمام تمرینهای نداشتهام کسب شد، شرایط را برایم سختتر کرد. بعد از این تورنمنت با توجه به کسب سهمیه پارالمپیک هم تصمیمگیری سختتر بود که آیا با یک بچه کوچک که واقعاً برای بزرگ کردنش دست تنها بودم، میتوانم در مسابقات تدارکاتی یا پارالمپیک شرکت کنم یا نه. سختیهایش خیلی زیاد بود. دغدغه و مشغله فکری زیاد بود. برای منی که یک مادر اولی بودم و همزمان علاوه بر وظیفه همسری و مادری، وظیفه یک قهرمان را هم باید انجام میدادم. مشکلاتی در مسیر فرزندآوری داشتم و روزهای سختی را برای من رقم زد. شرایط وحشتناک و فوقالعاده سختی داشتم. خواست و نظر ویژه خدا بود که توانستم تمام این شرایط سخت را تحمل کنم. ولی الان که به آن فکر میکنم، میبینم شاید هیچکدام از ورزشکاران شرایط سختی را که من داشتم نداشتند. خدا را شکر نتیجه تمام صبوریها و توکلها را در پاریس گرفتم. فقط آرزو داشتم زودتر پیش پسرم برگردم و چقدر دلتنگ او هستم. چقدر برای مادران ورزشکار سخت است دوری از فرزندانشان که با تمام استرسهایی که حین مسابقه دارند، باید این مساله را هم تحمل کنند.
* ساره! در صحبتهایت گفتی آخرین حضورت هست. یعنی به پارالمپیک بعدی فکر نمیکنی؟
با توجه به اینکه رشته تیراندازی محدودیت سنی ندارد، من در خودم میبینم که حداقل ۲ پارالمپیک دیگر بتوانم شرکت کنم ولی من چنین قصدی ندارم. این آخرین پارالمپیک من است و از دنیای قهرمانی خداحافظی میکنم. هستند جوانترهایی که انشاءالله روی آنها سرمایهگذاری شود و آنها هم در این راه موفق شوند و امیدوارم تا سالهای سال سکوی قهرمانی تیراندازی پارالمپیک برای خودمان باقی بماند، همانطور که دورههای قبل ماند.
ارسال به دوستان
تأملی بر بیانات رهبر انقلاب درباره ضرورت حکمرانی مجازی
قانون در خدمت خیر جمعی
حمید ملکزاده*: مفهوم حکمرانی قانونمند فضای مجازی یکی از موضوعاتی است که در نخستین دیدار اعضای کابینه دولت چهاردهم با رهبر معظم انقلاب اسلامی بهعنوان پایه بخش مهمی از بیانات ایشان مطرح شد. من در این یادداشت تلاش میکنم این بخش بیانات ایشان را با عنایت به نسبتی که میان قانون، حکمرانی و مساله اداره دولت وجود دارد مورد بررسی قرار دهم.
در اینجا درست مثل هر موضوع دیگری که بنا داریم آن را مورد بررسی قرار دهیم، باید معلوم کنیم مساله اصلی ما چیست. در این زمینه باید قبل از هر چیز به این موضوع توجه داشته باشیم که فضای مجازی واقعیتی است که نمیشود - و نباید- آن را نادیده گرفت، یعنی باید این موضوع را پذیرفت که فضای مجازی بهعنوان «دنیای جدیدی که بخشی از زندگی واقعی روزمره مردم» را تشکیل میدهد، مسالهای است که به شکل بنیادین باید مورد توجه دولت قرار بگیرد. یعنی برخلاف این عادت مرسوم که ساحتهای زندگی انسان را به حوزههای عمومی و خصوصی تقسیم میکردهاند، امروز با ظهور عرصه جدیدی از زیست روزمره مواجه هستیم که ویژگیهای منحصربهفرد خودش را دارد. اهمیت این بازشناسی در این مساله است که در شرایطی که بخشی از نظریهپردازان یا سیاسینویسان متأثر از گرایشهای فرهنگی سعی میکنند فضای مجازی را بهعنوان ساحتی خاص معرفی کنند که در آن امکان شکلگیری ایدههایی مثل «شهروند جهان»، یا «حیات انسانی بیرون از دولتها» وجود دارد، موضوع فضای مجازی و زیست مجازی شهروندان هنوز موضوعی مربوط به دولتهاست. مسالهای که درون دولتها اتفاق میافتد و نباید آن را بهعنوان رقیبی برای صورتهای جاری از حیات جمعی انسان در قالب دولت - ملتها بهحساب آورد. موضوعی که خودش را در دو شکل متفاوت از «نادیدهگرفتن فضای مجازی» نشان میدهد: الف - رها کردن فضای مجازی و مساله قانونگذاری درباره آن، ب - انکار این ساحت جدید از زیست روزانه شهروندان و ممنوع کردن یا تلاش برای حذفکردن آن. این دو صورت متفاوت از نادیده گرفتن فضای مجازی نهایتاً نتیجهای جز این ندارد که فضای مجازی حیثیتی «رها و ول» پیدا میکند: چه آنهایی که فضای مجازی را بهعنوان چیزی بیرون از دولت میفهمند که دولت نباید در آن هیچ شکلی از مداخله داشته باشد و چه آنهایی که فضای مجازی را بهعنوان رقیب یا دشمن وجودشناختی دولت در نظر گرفته و به شکل تام و تمام با آن مخالفت میکنند، هر دو به یک اندازه زیست مجازی شهروندان را رهاشده، فراموششده و به تعبیر رهبر انقلاب «رها و ول»شده باقی میگذارند، بنابراین لازم است این موضوع را در نظر داشته باشیم که به رسمیت شناختن «زیست مجازی شهروندان» مستلزم ارائه کردن توصیفی از آن بهعنوان یکی از عرصههای متکثر زندگی آنها درون و به اعتبار دولت است. این همان چیزی است که بحث درباره «حکمرانی قانونمند» در فضای مجازی را به مسالهای قابلتوجه تبدیل میکند.
* حکمرانی و مسأله قانونمندی
حکمرانی در معنای عام کلمه بر مجموعهای از فرآیندها، کارکردها، ساختارها، قوانین و هنجارهای موجود یا تولیدشده در دستهای از روابط و تعاملات دلالت میکند که به شکل نظاممندی حدود رفتار و عملکردهای مطلوب در یک مجموعه انسانی را به اعتبار آن معلوم میکنند. از این جهت حکمرانی بیش از اینکه با حکومت کردن، در معنای اداره دستوری امور نسبت داشته باشد، بر یک جور هدایت، راهبری و مدیریت نظاممند دلالت میکند که ضمن تعیین کردن حدود برای فعالیتها و کارکردهای عناصر تشکیلدهنده یک وضعیت خاص، تحقق اهداف مشترک گروهی از افراد را دنبال میکند، بنابراین میتوانیم ادعا کنیم که ایده حکمرانی با نفس گروههای اجتماعی، یعنی گروههایی از افراد که برای تحقق اهداف خاصی گرد هم آمده و تحت یک نظام مشخص عمل میکنند پیوندی منطقی دارد. اگر دولت را عالیترین تجمع انسانی برای تحقق اهداف مشترک در نظر بگیریم، آنگاه تصدیق میکنیم که حکمرانی در عالیترین صورت و رسمیترین مدل آن در و توسط دولتها اعمال و اجرا میشود: صوری یا رسمی بودن حکمرانی در دولت ناشی از رابطه آن با قانون است.
امروز در دموکراسیها و در عین حال در نسخه ایرانی مردمسالاری که با عنوان «مردمسالاری دینی» میشناسیم اداره امور نه از طریق فرمان یا دستور شخصی یا گروهی حاکمان و متصدیان امور، بلکه از طریق صدور دستورنامهها یا وضع قوانین روشن از طریق نهادهای خاص و معلوم و با هدف تحقق بیشترین خیر ممکن برای اعضای یک دولت اتفاق میافتد. از این جهت حکمرانی در نظامهای سیاسی جدید به طور عام و درباره جمهوری اسلامی ایران به طور خاص، حکمرانی قانونی است. یعنی از طریق و ضمن تنظیم قوانین روشن، معلوم و مشخصی که در اختیار همگان قرار میگیرد اعمال میشود. همینطور عمل قانونگذاری نه با هدف تأمین منافع گروهی خاص، یا دستهای معلوم یا در سایه که در نهادهای قدرت حاضر هستند، بلکه در مسیر تحقق خیر جمعی اعضای دولت صورت میپذیرد. به همین اعتبار است که میتوانیم بگوییم حکمرانی قانونی در فضای مجازی باید از طریق وضع قوانین معلوم، با هدف فراهم آوردن امکان بهرهمندی عموم شهروندان از امکانات آن، از طریق به سامان کردن نظاممند زیست مجازی ایشان به نحوی که بیشترین حد از تحقق خیر جمعی را ممکن میکند، اعمال شود. از این جهت مساله «حکمرانی قانونی» را که در بیانات رهبر انقلاب مشاهده میشود باید بهعنوان فراهم آوردن نظاممند چنین امکانی در نظر بگیریم؛ موضوعی که اشکال دوگانه نادیدهانگاری که در بالا مورد بررسی قرار دادیم، از آن غافل بودهاند.
* بایستههای حکـــمرانی قانونی در فضای مجازی
اگر همه آنچه را تا اینجا آوردیم در کنار بخشی از بیانات رهبر انقلاب درباره موضوع فضای مجازی قرار دهیم که در نخستین دیدار با اعضای کابینه دولت چهاردهم مطرح شد میتوانیم تصویر روشنی از بایستههای حکمرانی در فضای مجازی در نگاه رهبر انقلاب به دست بیاوریم. در بخش پایانی این یادداشت تلاش میکنم فهمی را که از این بایستهها دارم به طور خلاصه مطرح کنم. فکر میکنم میتوانیم انتظار داشته باشیم که توجه به مجموعه بههمپیوسته این بایستهها میتواند گره قانونی و معضلاتی را که در سالهای اخیر درباره فضای مجازی ایجاد شده است تا حد زیادی باز کرده، یا حداقل ما را در مسیر گشودن آنها قرار دهد.
پیش و بیش از هر چیز باید این موضوع را در نظر بگیریم که «زیست مجازی» مردم یک واقعیت غیرقابلانکار است. یعنی فضای مجازی بهعنوان عرصه جدیدی از زندگی انسان امروز موضوعی است که نه میشود و نه باید آن را انکار کرد و نادیده گرفت. از این جهت باید به استقبال این عرصه نوظهور از حیات انسانی رفت. در عین حال باید این موضوع را در نظر داشت که نفسِ زیست مجازی افراد نه چیزی مثبت و نه موضوعی منفی است. یعنی نباید اینطور فکر کنیم که نفسِ وجود زیست مجازی خیر یا شر است. از این قرار باید فضای مجازی را بهعنوان یک فرصت جدید با تهدیدات و فرصتهای خاص خود در نظر بگیریم. همینطور نباید از نظر دور داشته باشیم که زیست مجازی افراد از مسائل مربوط به دیگر ساحتهای زیست عمومی یا خصوصی افراد بهعنوان اعضای یک دولت پیروی میکند. یعنی نباید اینطور فکر کنیم که زیست مجازی در جایی بیرون از دولت اتفاق میافتد، همچنین نباید این نکته را از نظر دور داشته باشیم که نفسِ ورود به جهانی که بهعنوان فضای مجازی میشناسیم به معنای خارج شدن از جغرافیای حقیقی دولت یا حدود صلاحیت آن است.
از این جهت درست همانطور که همه ساحتهای زندگی شهروندان، اعم از خصوصی و عمومی، مستلزم شکلی از اداره از طریق نظام روشنی از قوانین است، قوانین روشنی نیز باید درباره زیست مجازی اعضای دولت وجود داشته باشد؛ قوانینی که در درجه نخست رابطه میان بازیگران عمده در فضای مجازی با دولت را معلوم میکنند، قوانینی که در نهایت بهعنوان دستورالعملی برای تنظیم رابطه دولت با شرکتهای عمده ارائهکننده خدمات در فضای مجازی با دولت عمل میکنند. دستورالعملهایی که ضمن قاعدهمند کردن رفتار این بازیگران با دولت، امکان بهرهمندی حداکثری شهروندان از خدمات ارائهشده توسط آنها در کشور را به شکل قانونی، یعنی به نحوی مشروع که در آنها میشود پیگیری حقوقی منافع و خواستههای شهروندان را دنبال کرد، فراهم میکند.
موضوع دیگری که درباره حکمرانی قانونمند در فضای مجازی باید به آن استناد کرد فراهم آوردن امکان تنظیم رابطه افراد دولت با یکدیگر در موضوع خدمات و امکانات فضای مجازی است. از این جهت وضع مقررات معلومی که رابطه افراد با یکدیگر را در این محیط سازماندهی و به نحوی قانونی آن را ممکن کند از اهمیت انکارناپذیری برخوردار است. برای روشنتر شدن این موضوع این نکته را در نظر بگیرید که شرکتهای فعال در محیط مجازی هر کدام بر اساس قوانین خاص خود، امکاناتی را به افرادی که از خدمات آنها استفاده میکنند ارائه میدهند. قوانین مربوط به شیوه استفاده کردن از محصولات مختلف موضوعی درونی برای شرکتهای ارائهکننده خدمات است. از آنجایی که روابط میان افراد درون محیط مجازی در و به اعتبار تعلقات سیاسی آنها به دولت اتفاق میافتد، لازم است قوانینی وجود داشته باشد که در حوزههای مختلفی اعم از تجاری و مالی، مدنی و کیفری مناسبات میان شهروندان دولت در فضای مجازی را تسهیل و از آنها حمایت کند.
در این زمینه باید این نکته را در نظر گرفت که قانونمندی درباره حکمرانی در فضای مجازی باید با عنایت به دولت بهعنوان اصل راهنمای قانونگذاری صورت بگیرد. همینطور نباید این مساله را از نظر دور داشت که دولت در معنای خاص کلمه مجموعهای از روابط سیاسی و حقوقی است که اعضای یک واحد سیاسی را به یکدیگر پیوند میزنند. یعنی در هر شکلی از قانونگذاری درباره فضای مجازی باید مردم، اصلِ ضرورت بهرهمندی آنها از امکانات فضای مجازی و حمایت قانونی از آنها در جریان این بهرهمندی با عنایت به روح حاکم بر واحد سیاسیای که به آن تعلق دارند موردنظر قرار بگیرد. در نهایت صورتهای دوگانه انکار فضای مجازی، چه وقتی صحبت از فعالانی باشد که از رها کردن شهروندان در محیط مجازی دفاع میکنند، چه وقتی آنهایی را در ذهن داشته باشیم که از ممنوعیت تام و تمام آن صحبت میکنند، نهایتاً به کاهش میزان بهرهمندی مردم از امکانات گسترده موجود در فضای مجازی منتهی خواهد شد؛ موضوعی که رهبر انقلاب نیز در بیاناتی که در این باره داشتهاند بهوضوح به آن اشاره کردهاند.
*پژوهشگر اندیشههای سیاسی
ارسال به دوستان
آیا سومین طرح آمریکاییها برای آتشبس در غزه نیز محکوم به شکست است؟
تقلای بلینکن
وزیر خارجه دولت بایدن در حال انجام آخرین تقلاها برای حفظ جایگاهش در ساختمان لینکلن واشنگتن است. آنتونی بلینکن پس از بازگشت مفتضحانهاش از سفر خاورمیانه، بدون هیچ دستاوردی برای متوقف ساختن جنگ غزه که در حال نابودی رژیم دستپرورده آمریکا و همچنین تتمه اعتبار جهانی ایالات متحده است، تلاش میکند کاخ سفید را نسبت به حل و فصل این موضوع امیدوار نگه دارد اما از همین حالا زمزمههایی مبنی بر برکناریاش در دولت متوالی دوم دموکراتها در صورت پیروزی کاملا هریس، معاون رئیسجمهور شنیده میشود. بلینکن که طرح قبلیاش برای آتشبس، پس از 2 دور مذاکرات در دوحه و قطر، به گفته همه طرفها با شکست مواجه شد - و حتی نحوه اداره یکطرفه مذاکرات، او و نومحافظهکاران اتاقهای پشتی کاخ سفید را متهم به فضاسازی برای بنیامین نتانیاهو و کابینه افراطیاش برای اشغال محور فیلادلفی و لشکرکشی جدید، این بار به کرانه باختری کرد- همچنان مدعی است راهحلی برای آتشبس در غزه در چنته دارد. وزیر خارجه آمریکا با تکرار ادعای دیگر همتایانش اعلام کرد 90 درصد مسائل در مذاکرات آتشبس و تبادل اسرا در غزه حل و فصل شده است. با این حال بلینکن در کمال وقاحت اعتراف میکند همچنان اختلافات قابل توجهی باقی مانده است. منظور او قطعا خواستههای غیر منتظره و بیجایی است که نتانیاهو در آخرین لحظات نشست قاهره به مذاکرات تحمیل کرد. بلینکن در این باره گفت: «مشغول گفتوگو و رایزنیهای فعالی با همپیمانان خود، مصر و قطر با هدف توافق آتشبس هستیم». وی همچنین ناامیدانه مدعی شد در صورت وقوع توافق آتشبس در غزه، همچنان شانس عادیسازی روابط میان عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی وجود دارد. به سرانجام رساندن توافق شکستخورده آبراهام احتمالا بزرگترین امتیازی است که بایدن و نومحافظهکاران صهیونیست کابینه او در ازای حل بحران موجودیتی فعلی رژیم صهیونیستی بدان دل خوش کردهاند. پیش از این، جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید در جمع خبرنگاران مدعی شده بود بر سر 90 درصد موارد مطرح در مذاکرات آتشبس توافق شده بود؛ ادعایی که با واکنش بنیامین نتانیاهو همراه شد و نخستوزیر رژیم اشغالگر هرگونه نزدیک شدن به توافق را تکذیب کرد. کربی در سخنان خود درباره جزئیات توافق به خبرنگاران گفته بود: «در نخستین مرحله توافق نظامیان اسرائیلی باید از مناطق پرجمعیت خارج شوند و اینکه در مرحله اول توافق، نظامیان اسرائیلی به طور کامل از غزه خارج نخواهند شد».
یدیعوت آحارانوت به نقل از یک مقام آمریکایی نوشت سفر بلینکن، به دلیل حواشی مربوط به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا با آمادگی لازم انجام نشد و خوب نبود. این رسانه همچنین به نقل از مقامات اسرائیلی آگاه از روند مذاکرات آتشبس و تبادل اسرا گزارش داد بلینکن بشدت تحت فشار قرار دارد و برای آمریکاییها مهم است که این توافق در بازه زمانی کنونی و همزمان با برگزاری کنفرانس حزب دموکرات انجام شود. به همین دلیل کاخ سفید چهارشنبهشب هفته گذشته به شکل ناگهانی شروع به تحت فشار قرار دادن نتانیاهو کرد و این نشان میدهد آمریکاییها به نوعی دچار هرج و مرج شده و عجله دارند. روزنامه واشنگتنپست اواخر هفته گذشته گزارش داده بود دولت بایدن قصد دارد آخرین تلاش خود را پس از ماهها از مذاکرات بینتیجه میان رژیم اشغالگر، میانجیهای عربی و حماس درباره آتشبس در غزه انجام دهد. بر اساس این گزارش بایدن و هریس، با حذف بلینکن از روند تصمیمگیری درباره پیشنهاد جدید، روز دوشنبه با مشاوران خود درباره یک پیشنهاد نهایی درباره آتشبس و تبادل اسرا در غزه به گفتوگو نشستند که قرار است تا امروز یا فردا به طرفین اسرائیلی و فلسطینی ارائه شود. این سومین طرح پیشنهادی آمریکا درباره توافق آتشبس است. در حالی که حماس با طرح نخست موسوم به طرح «جو بایدن» که اواخر بهار ارائه شد، موافقت کرده بود اما نتانیاهو آن را نپذیرفت. در عمل نیز رژیم صهیونیستی هیچ گامی در جهت محقق کردن شروط این طرح که مبنای آن قطعنامه شماره 2735 شورای امنیت سازمان ملل بود برنداشت. طرح دوم نیز نتیجهای مفتضحانه داشت و حتی منابع اسرائیلی قبل از آغاز دور جدید مذاکرات در دوحه، به نقل از منابعی در کابینه نتانیاهو، شکست آن را پیشبینی کرده بودند. شروطی که نتانیاهو سعی کرد به این مذاکرات تحمیل کند، شامل باقی ماندن نیرویهای اشغالگر در محور فیلادلفی (در مرز با مصر) حتی پس از آتشبس و ایجاد یک محور حائل در میانه نوار غزه بود؛ شروطی که طبیعی بود حماس به آن تن ندهد. در این دور فلسطینیها انگشت اتهام را به سوی دولت بایدن گرفتند که با اهرم مذاکره قصد دارد برای ادامه جنایات اسرائیل در غزه و کرانه باختری زمان بخرد و با عقبنشینیهای تاکتیکی در مذاکرات در مقابل تلآویو، مقاومت فلسطین را زیر فشار بیشتری برای پذیرش شروط زیادهخواهانه طرف مقابل قرار دهد. منابع عبری همچنان به این موضوع اذعان دارند که اصرار نتانیاهو بر ماندن ارتش اشغالگر در محورهای فیلادلفی، نتزاریم، همچنین گذرگاه رفح، روند مذاکرات را به هم میزند. روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز گزارش داد بلینکن در حالی منطقه را ترک کرد که هنوز مسائل حلنشده و مورد اختلاف زیادی میان حماس و اسرائیل وجود دارد و هیچ نشانهای مبنی بر اینکه تلاشهای دیپلماتیک به رهبری آمریکا، رسیدن به توافق درباره آتشبس غزه را نزدیک کرده باشد، نمایان نیست. از طرف دیگر از نظر روزنامه آمریکایی والاستریت ژورنال، تلاشهای بایدن برای تحت فشار قرار دادن نتانیاهو همچنان محکوم به شکست است. در همین حال یکی از رهبران حماس در گفتوگو با شبکه المیادین گفت: «اسرائیل بر عدم خروج از محور فیلادلفی در مرحله اول و موکول کردن آن به مرحله دوم توافق اصرار دارد. میانجیها در مرحله اول پیشنهادهایی مبنی بر عقبنشینی تدریجی از محور فیلادلفی ارائه کردند اما اسرائیل آن را نپذیرفت. حماس مخالفت قاطع خود را با حضور نیروهای اشغالگر به مدت 42 روز در مرحله اول توافق در این محور به میانجیها اعلام کرده است».
* ایلهان عمر: بلینکن در اسرائیل تحقیر شد!
نماینده مسلمان خانه نمایندگان کنگره معتقد است وزیر خارجه آمریکا در جریان سفر اخیر به فلسطین اشغالی برای گفتوگو درباره توافق آتشبس غزه تحقیر شد. ایلهان عمر، در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «وزیر خارجه ما چگونه میتواند 11 بار به منطقه سفر و در هر 11 بار التماس کند جنگ پایان یابد، در حالی که خود آمریکا به ارسال بمب و سلاحهایی که باعث این جنگ شده است ادامه میدهد؟ واقعا چگونه بعد از تحقیری که نمایندگان دولت آمریکا با آن روبهرو میشوند، خجالت نکشیم. اینکه ما میگوییم به قوانین بینالمللی احترام میگذاریم؛ صرفاً ریاکاری نیست، بلکه تحقیرآمیز نیز است».
***
تعطیلی شبکه آمریکاییها در عراق
شبکه عراقی الحره که نخستین شبکه تلویزیونی غیردولتی راهاندازی شده در این کشور پس از اشغال توسط ائتلاف آمریکایی بود در آستانه تعطیلی قرار دارد. این شبکه عربزبان که سال 2004 تحت عنوان رسانه مستقل کار خود را آغاز کرد اما در سالهای گذشته هدفش توجیه اشغالگری آمریکا و اسرائیل در جهان اسلام بویژه عراق، افغانستان و فلسطین بود، کاملا برای مخاطبان عراقی رسوا شده بود. معروف بود که شبکه الحره، حقوقهای آنچنانی به مجریان مشهورش میدهد اما ظاهرا سیاست رسانهای آمریکا در عراق شکست خورده است. موسسهای که پشت سر الحره قرار داشته و توسط آمریکاییها تامین مالی میشود، اخیرا 160 نفر از کارکنانش را اخراج کرده و به نظر میرسد در مرحله بعدی نیز نوبت به شبکه تلویزیونی بدنامش برسد. هفته گذشته بود که مدیر موسسه مزبور با اعلام اینکه مجلس نمایندگان آمریکا با کاهش ۲۰ میلیون دلاری بودجه این شبکه موافقت کرده، از تسویه حساب ۲۱ درصد از نیروهای موسسه خبر داد. او اعتراف کرد کنگره آمریکا یک سوم از بودجه این شبکه یعنی ۲۰ میلیون دلار را کاهش داده که این ثابت میکند بودجه آمریکایی سالانه الحره ۶۰ میلیون دلار بوده است.
ارسال به دوستان
صبح دیروز پخش مجدد برنامه طنز رادیویی «صبح جمعه با شما» با 52 سال سابقه آغاز شد
صدای صاحبقران
گروه فرهنگ و هنر: روز گذشته با اتمام سوگواریهای محرم و صفر، مخاطبان رادیو شاهد بازگشت مجدد یکی از قدیمیترین و پرمخاطبترین برنامههای رسانه ملی بودند؛ برنامهای با عنوان «صبح جمعه با شما» که سابقه تولیدش به ابتدای دهه 50 میرسد اما به جرأت میتوان اذعان کرد دوران اوج این برنامه شاد و مفرح به دهههای 60 و 70 باز میگردد؛ روزگاری که بسیاری از خانوادهها و مخاطبان همیشگی رادیو صبحهای جمعه با عشق و علاقه منتظر پخش آن میشدند و شخصیتهایی آن تا سالها در ذهن مردم ماندگار شد. از «آقای مُلَوَّن» و «داداشی تاکاشی» گرفته تا «آقای دست و دلباز» و «غضنفر لوپو»؛ همگی شخصیتهایی بودند که نه تنها لحن و لهجههایشان، بلکه تکیهکلامهایشان نیز در ادبیات روزمره راه پیدا کرده بود.
در کنار تیپها و شخصیتهای گوناگون و مختلف، گویندگان بزرگی نیز در این برنامه حضور داشتند که رخت سفر بر تن کردند و به دیار باقی شتافتند؛ هنرمندانی چون منوچهر نوذری، فرهنگ مهرپرور، عزتالله مقبلی، حسین عرفانی، شهلا ناظریان و بسیاری دیگر، اما آنچه قابل تامل است اینکه با گذشت نیم قرن همچنان «صبح جمعه با شما» به عنوان یکی از جذابترین و پرمخاطبترین برنامههای رادیو به کارش ادامه میدهد و با وجود تغییر نسلهای مختلف همچنان به ذائقه مخاطبان شیرین و بامزه میآید؛ برنامهای که در مقاطع مختلف متوقف شده و مجدد روی آنتن رفته است، حتی در یک دوره با بیسلیقگی مدیران وقت رادیو نام این برند ماندگار تغییر کرد اما مجدد با اهتمام ویژه بزرگان و اهالی رادیو به نام اصلی بازگشت.
سابقه تولید برنامه «صبح جمعه با شما» به سالهای پیش از انقلاب و راهاندازی رادیو دریا در سال 1351 بازمیگردد که هدف از راهاندازیاش، راهنمایی مسافران تابستانی شمال ایران و ارائه اطلاعات آب و هوایی، وضعیت جاده، نشانی مراکز اقامتی، تفریحی و درمانی برای ایشان و همچنین پخش موسیقی و برنامههای تفریحی برای آنها بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برنامههای این رادیو متوقف شد اما پس از چند سال در تابستان 1364 تیمی با سرپرستی احمد شیشهگران دوباره رادیو دریا را در چالوس راهاندازی کرد. این گروه وظیفه داشتند با تولید برنامههای شاد، فضای مفرحی را برای مسافران شمال کشور فراهم کنند.
تاثیرگذاری وسیع برنامه تولید شده توسط این گروه برنامهساز موجب شد اواخر سال 64 که گروه ورزش و تفریحات در رادیو ایران شکل گرفت، به صورت جدیتری به چنین برنامههایی توجه شود و از بهار 65 نطفه برنامه «صبح جمعه با رادیو» به این شکل بسته شد و در سالهای طولانی با تهیهکنندگی سعید توکل و سردبیری احمد شیشهگران فعالیت کرد؛ برنامهای که مدتی بعد تغییر نام داد و «صبح جمعه با شما» خوانده شد.
در طول سالهای فعالیت «صبح جمعه با شما» که با نقش محوری منوچهر نوذری، احمد شیشهگران، سعید توکل و صادق عبداللهی همراه بود، اگرچه مخاطب رادیو به واسطه گسترش سایر ابزارهای ارتباطی کاهش یافت اما این برنامه همچنان مخاطب وفادارش را داشت و به همین دلیل سرمایهگذاری روی این برنامه رادیویی ادامه یافت.
در سالهای پخش این برنامه چهرههای پیشکسوتی نظیر منوچهر نوذری، رضا عبدی، منوچهر آذری، فرهنگ مهرپرور و... در نقشهای معروفی چون آمیز عبدالطمع، ملون، دست و دلباز، کارمند کوچولو، اوس عباسآقا و... به ستارههای ماندگار این برنامه تبدیل شدند و حتی برخی از این کاراکترها به برنامههای کمدی تلویزیون نیز راه یافتند.
با این حال، این ستارهها نیز یک به یک خاموش شدند و سال 1378 با تقسیم گروه تولید «صبح جمعه با شما» به 2 گروه،این برنامه به شکل موقت تعطیل شد تا سال 82 که با عنوان «جمعه ایرانی» روی آنتن رفت، البته این بار در کنار هنرمندان پیشکسوت، جوانهای بااستعداد نیز حضور موثری داشتند و توانستند مخاطب این برنامه را پس از سکتهای نسبتا طولانی بازگردانند.
در این میان با تغییرات مدیریتی در رادیو، به یک باره اعلام شد تولید و پخش برنامه «جمعه ایرانی» 6 ماه متوقف میشود؛ برنامهای که با احتساب سالهای پخش شده تحت عنوان «صبح جمعه با شما»، بیش از 3 دهه عمر داشت و به یک باره به دلیل خطوط قرمزی که ظاهراً به سازندگان این برنامه ابلاغ شده بود، به پایان رسید.
بهنام احمدپور، مدیر وقت رادیو ایران درباره برنامه «جمعه ایرانی» که هر هفته جمعهها از شبکه رادیو ایران پخش میشد و به یکباره پخش آن متوقف شد، عنوان کرده بود: خود عوامل این برنامه خواستند برنامه را به صورت مجدد طراحی کنند! ما هم پیش از این و قبل از نوروز بیان کرده بودیم جدول پخش جدیدی را قرار است طراحی کنیم و همچنین میخواهیم تغییراتی اساسی در شبکه رادیو ایران داشته باشیم، بنابراین دوستان در برنامه «جمعه ایرانی» خودشان خواستند به دلیل اینکه این برنامه را سالهاست روی آنتن میبرند، در آن تغییراتی داشته باشند و حالا قرار است از اول مهر دوباره پخش شود.
وی درباره این برنامه که پیش از آن چندین بار با حذف قسمتهایی از برنامه روی آنتن رفته بود، گفته بود: برنامه «جمعه ایرانی» از جمله برنامههایی است که ما به آن علاقه داریم و مخاطب دارد اما همه برنامهها باید با سیاستهای سازمان هماهنگ باشند. سعید توکل، تهیهکننده این برنامه نیز چون از برنامهسازان قدیمی رادیو است، همیشه با سازمان هماهنگ بوده اما نکته اینجاست که اگر قسمتهایی حذف میشده، به این دلیل بوده که چون برنامه «جمعه ایرانی» با چند روز فاصله قبل از پخش ضبط میشده، برای پخش امکان داشته شکل موضوعی که درباره آن برنامه ساخته شده، عوض شده باشد و ما برای به روز کردن آن به این ترتیب عمل میکردیم!
این در حالی بود که سعید توکل به طور خاص علت توقف 6 ماهه برنامه «جمعه ایرانی» را بالا رفتن آمار حذفیات یا همان سانسور شدید «جمعه ایرانی» عنوان کرده بود و با اشاره به حمایت مدیران از برنامههای طنز انتقادی، شاد و مفرح گفته بود: برنامههایی مثل «جمعه ایرانی» بدون وجود مدیرانی که طرفدار برنامههای طنز و شاد باشند، نمیتوانند دوام بیاورند و ما هم منتظریم ببینیم صلاح مسؤولان جدید که در رأس رسانه و رادیو تصمیم گیرنده هستند، چیست.
به هر شکل مهر آن سال فرا رسید و خبری از برنامه «جمعه ایرانی» نشد، ماجرایی که با واکنش منوچهر آذری از گویندگان باسابقه و قدیمی روبهرو شد. آذری در گفتوگویی در آن زمان علت عدم پخش را چنین توضیح داد: ظاهرا همه برنامههای شاد رادیو را تعطیل کردهاند و حتی مرکز نمایش هم فعالیتی ندارد. به سعید توکل، سردبیر و تهیهکننده برنامه «جمعه ایرانی» هم گفته شده بیایید برنامه داشته باشید ولی «انتقاد نکنید»؛ از آهنگهای آرشیوی استفاده کنید و... .
این گوینده پیشکسوت ادامه داد: خواستند به شکلی برنامه اجرا شود که با روحیه سعید توکل جور درنمیآمد، او هم نپذیرفت. جداً حیفم میآید از پخش نشدن این برنامه. ما در این برنامه بهترینهایی مثل فرهنگ مهرپرور، منوچهر نوذری، مهین بزرگی و... را از دست دادهایم.
با همه این فراز و فرودها، «صبح جمعه با شما» برای مردم کشورمان گنجینهای از خاطرات شیرین و برای رسانه ملی، سرمایهای ارزشمند است که با توجه به وعدههای مکرر و هر بار عملی نشدن این وعدهها این بار منتظر ماندیم ببینیم آیا این جمعه «صبح جمعه با شما» روی آنتن میرود یا خیر که این دفعه وعده عملی شد و روز گذشته برنامه رنگ آنتن به خود دید که نشان از شناخت دقیق و درست مدیران و سیاستگذاران رادیو از این سرمایه ارزشمند رسانه ملی است. به امید تداوم این برنامه ماندگار.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» از طرح ساخت مسکن 25 متری گزارش میدهد
مصائب بزرگ خانههای کوچک
2 نگرانی درباره مسکنهای کوچک:
1- تأثیرگذاری منفی بر قیمت مسکن
2- مشکلات و معضلات فرهنگی
گروه اقتصادی: ساخت آپارتمان 25 متری در کرج در حالی به عنوان گزینه حل مشکل مسکن در تهران و سایر شهرهای پرجمعیت مطرح میشود که در واقع این موضوع بیشتر شبیه پاک کردن صورت مساله است. از طرف دیگر پروژههای ساخت مسکن 25 متری بیشتر از اینکه به نفع مردم تمام شود، برای سازندگان سودآور است. از طرفی پروژههای اینچنینی تبعات اجتماعی زیادی به دنبال دارد، چرا که این خانهها با وسعت کم و قرار گرفتن در یک محدوده فشرده، مناسب خانوادهها نیستند و بیشتر کاربرد سکونتگاههای کارگری و صنفی دارند.
در حالی اتحادیه تعاونیهای عمرانی و انبوهسازی تهران بتازگی خبر از ساخت واحدهای ۲۵ تا ۹۰ متری را در کرج داده که اداره کل مسکن این استان صدور مجوز برای ساخت آپارتمان 25 متری را تکذیب کرده است. چند ماه پیش نیز وزارت راه و شهرسازی در اطلاعیهای درباره مسکن 25 متری اعلام کرد: ساخت آپارتمان 25 متری از سوی وزارت راه و شهرسازی انجام نشده و این طرح را تایید هم نمیکند.
پروژه ساخت مسکن 25 متری در حالی از سوی اتحادیه تعاونیهای مسکن استان تهران مطرح شده که دولت به طور جدی مخالف اجرای چنین طرحی است. ضمن اینکه این طرح اگر قرار باشد برای حمایت از دهکهای پایین جامعه اجرایی شود، حتما دولت آن را در قالب طرح نهضت مسکن ملی اجرا میکند. تجربه ساخت مسکن توسط تعاونیها در زمان اجرای پروژه مسکن ملی هم نه تنها موفق نبود، بلکه منجر به تشکیل پروندههای قضایی زیادی شد. بنابراین آنچه امروز به عنوان ساخت آپارتمان 25 متری توسط اتحادیه تعاونیهای مسکن استان تهران مطرح میشود، در راستای حمایت از خانهدار شدن دهکهای پایین جامعه نیست.
* تبعات ساخت مسکن 25 متری
ساخت آپارتمان 25 متری برای جذب سرمایههای خُرد مردم است اما از آنجا که میتواند با تقاضای بالای بساز بفروشها برای زمین همراه شود، عملا تورم زمین را بیشتر میکند. ساخت و عرضه مسکن کوچکمقیاس در واقع به جریان سرمایهداری بخش مسکن دامن میزند و به طور طبیعی قیمت این واحدها را گران میکند. از سوی دیگر، مساحت مسکن زمانی که از یک میزان کمتر شود، ملاک قیمتگذاری آن دیگر متراژ واحد نیست. امروز واحدهای کوچک به جای آنکه به متراژ فروخته شوند، دانهای فروخته میشوند. به بیان سادهتر، نمیتوان با میکروآپارتمان، دسترسی خانوادهها را به بازار مسکن بیشتر کرد. از طرف دیگر آپارتمان 25 متری تمایز دهکهای جامعه را بیشتر میکند. تجربه ساخت پروژه پروئیت در ایالت میزوری آمریکا نشان داده واحدهای کوچک، بستر مناسبی برای ایجاد مشکلات فرهنگی و اجتماعی هستند.
محمدرضا صابری، مدیرکل راه و شهرسازی استان البرز درباره ساخت آپارتمان 25 متری تاکید کرده است هیچگونه مجوزی این وزارتخانه و اداره کل راه و شهرسازی برای ساخت آپارتمان 25 متری صادر نمیکند. ساخت مسکن باید با حفظ کرامت انسانی مردم باشد، از این رو پروژههای مسکنسازی طبق ضوابط و استانداردهای وزارت راه و شهرسازی تعریف میشود.
دولت همواره موضوع مسکن را در اولویت برنامههای اجرایی و پروژههای در حال انجام خود دارد و طرح و پیشنهادات خود را بعد از طی مراحل کارشناسی و فنی از مجاری معتبر و رسمی اعلام میکند.
پیش از این اقبال شاکری، عضو سابق کمیسیون عمران مجلس با تاکید بر اینکه ساخت آپارتمان 25 متری مورد تایید نیست، گفته بود: شهرداری و وزارت راه و شهرسازی ایده مسکن 25 متری را تایید نمیکنند و این طرح اجرا نمیشود. به هیچ عنوان ساخت منزل مسکونی برای سکونت دائمی با متراژی کمتر از 75 متر را صحیح نمیدانیم، چرا که ساخت مسکن با متراژی کمتر از این میزان در حقیقت آسیب به مبنای خانواده است. از طرف دیگر طرح ساخت آپارتمان 25 متری صرفا یک ایده از سمت بخش خصوصی بوده است. از این رو برای اقامتهای کوتاهمدت، هتلآپارتمانها و سایر واحدهای رفاهی و مسکونی کوتاهمدت در تهران وجود دارد.
* چه کسانی از مسکن 25 متری سود میبرند؟
محمدصالح شکوهیبیدهندی، کارشناس مسکن گفت: ساخت آپارتمان 25 متری نه تنها مردم را خانهدار نمیکند، بلکه خانه را گرانتر میکند. در نتیجه تنها انبوهساز در ساخت این واحدها سود میبرد. همچنین آپارتمان 25 متری پیامدهای اجتماعی و فرهنگی بسیاری دارد. به عنوان نمونه دولت شعار فرزندآوری میدهد. تحقق این امر در شرایطی که واحدها کوچک میشوند، ممکن نخواهد بود. این تصور وجود دارد که خانوادهها میتوانند به علت کوچک بودن واحدهای ۲۵ متری، صاحب خانه شوند، در حالی که این تصوری غلط است و در بلندمدت پاسخ نیاز بازار نیست.
شکوهیبیدهندی تصریح کرد: عرضه واحدهای ۲۵ متری عامل جذب سرمایههای خُرد به بازار زمین و مسکن است. در حال حاضر به علت آنکه نگاه سرمایهای به مسکن و زمین وجود دارد، بازار مسکن دچار تورم شده است. تضاد اقتصادی حاصل از ساخت واحدهای ۲۵ متری به نفع مردم نیست. زمانی که واحدهای آپارتمانی کوچکتر میشوند، ساخت و فروش برای انبوهساز راحتتر است. در نتیجه انبوهساز سود بیشتری میبرد. اگر وزارت راه و شهرسازی به دنبال تعدیل شرایط مسکن برای مردم است، نباید دنبالرو نظرات انبوهسازها و پیمانکارها باشد، بلکه باید زمین را به واجدان شرایط از قبیل جوانان در شرف ازدواج و بیخانهها واگذار کند. این افراد به صورت تدریجی و با توان مالی، مسکن مورد نیاز خود را میسازند و صاحب خانه میشوند.
ساخت پیمانکاری مسکن برای مردم، روشی اشتباه است و نباید دوباره تکرار شود. هرچند نگاه امروز سیاستگذار به گونهای است که چون افراد توان خرید مسکن مناسب را ندارند، پس باید بر مبنای توان مردم خانه ساخت. در حالی که سرپناه به عنوان عاملی که روی امنیت جامعه تاثیر میگذارد، باید با حمایت دولت در شأن جامعه ساخته شود. در حال حاضر ساخت واحدهای ۲۵ متری به شکاف طبقاتی جامعه دامن میزند. تجربه ساخت خانههای کوچکمتراژ در دنیا نشان میدهد شکست چنین طرحی در بلندمدت حتمی است، زیرا کنترل بر مشاعات این پروژهها زیاد سخت است. در نتیجه این خانهها مکانهایی پر از آسیب اجتماعی میشوند.
* راهکار عبور از چالش تأمین مسکن چیست
دولت سیزدهم در حال ساخت 4 میلیون واحد مسکونی طرح نهضت ملی مسکن بود، از این رو ایده ساخت خانههای ۲۵ متری در حالی که آن پروژهها هنوز در دست ساخت هستند، عملا به ضرر مردم است. الگوی واحدهای مسکونی متراژپایین از زمان عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی دولت یازدهم مطرح شد. با رشد تورم، الگوی مصرفی مسکن در ایران روز به روز به سوی متراژ کم رفته است که توقف این روند نیازمند اجرای سیاستهای کلان از سوی متولی مسکن است. یکی از این راهکارها ارائه زمین رایگان به مردم است تا از این طریق الگوی مصرفی آپارتمان 25 متری وارد بازار مسکن نشود، زیرا با فرهنگ ایرانی تطابقی ندارد.
سیاست کوچکسازی واحدهای مسکونی قطعاً سیاست موفقی نخواهد بود. از طرف دیگر کشور نسبت به قانون فرزندآوری اهتمام ویژهای دارد، از این رو هر چه مساحت مسکن رو به کاهش بگذارد، قطعاً افراد انگیزهای برای تشکیل خانواده و توسعه جمعیت کشور نخواهند داشت.
اگر میزان سکونت در واحدهای کوچکمتراژ افزایش یابد، نشان از کاهش قدرت خرید مردم است. بنابراین دولت باید به تغییرات بازار مسکن واکنش نشان دهد. در مقطع کنونی دولت ابتدا باید موضع خود را در راستای مخالفت با کوچکسازی واحدهای مسکونی اعلام کند و سپس طرح خود را برای تامین مسکن دهکهای پایین جامعه به صورت جدیتر اجرایی کند.
واحدهای مسکونی کوچکمتراژ یا به اصطلاح «مسکن اقتصادی» در اقتصاد معنا و مفهومی ندارد، ساخت مسکن در واحدهای کوچکمتراژ هیچگاه نمیتواند تمام تقاضای مسکن مردم را پاسخ دهد. از طرف دیگر اجرای چنین پروژههایی تشویق جامعه به مجردنشینی یا زندگی بدون فرزند است. حتی در صورتی که این پروژهها با عنوان خانههای صنفی و کارگری ساخته شود، در صورتی که دولت نقشی در آن نداشته باشد، میتواند به گرانی مسکن دامن بزند یا حداقل منجر به رکود بیشتر بازار مسکن در مقطع کنونی شود. بنابراین این پروژه در میانمدت موجب گرانی مسکن در بازار میشود. به نظر میرسد متولیان این طرح توجهی به مخالفت دولت یا منافع مردم ندارند. به نظر میرسد افرادی به دنبال زده و بند و لابی هستند تا اجرای این طرح را به ثمر بنشانند، چرا که بعد از یک سال که وزارت راه و شهرسازی به طور جدی مخالفت خود را با این طرح مطرح کرده، دوباره مطرح شده است.
متقاضیان این مسکن، دهکهای پایین در حوزه مسکن هستند، بنابراین تایید چنین طرحی به نوعی تایید افزایش فقر در جامعه و بیتوجهی به آن است. در حال حاضر قیمت زمین به عاملی مهم در بازار مسکن تبدیل شده که توسط دلالان تعیین میشود. از این رو اگر دولت به دنبال رفع مشکل مسکن دهکهای پایین جامعه است، باید مشکل کمبود زمین برای ساخت مسکن را حل کند، نه اینکه مجوز ساخت واحدهای ۲۵ متری را بدهد. به نظر میرسد اجرای این طرح بیشتر به عنوان بازاریابی مطرح شده است.
ارسال به دوستان
لزوم بازسازی جریان انقلابی حوزه زنان
زنان، سیاست و آینده
دکتر ابوالفضل اقبالی*: مراحل استقرار دولت و مجلس جدید به پایان رسید و کارگزاران قوای مجریه و مقننه برای 4 سال مشخص شدند. اکنون ما با مجلس و دولتی مواجه هستیم که حقیقتا نسبتی حداقلی با مساله «حکمرانی زنانه» دارد. آنچه برای من مهم است و در این نوشتار به آن خواهم پرداخت، بازخوانی انتقادی تجربه جریان انقلاب در روند انتخابات و انتصابات بانوان در مجلس و دولت است. باید دید چه عواملی وضع کنونی حکمرانی زنان را در غیاب جریان انقلابی این حوزه رقم زده است. انتخابات مجلس اخیر در شرایطی رقم خورد که گویی واقعیتی به نام «جریان انقلابی حوزه زنان» در کف میدان وجود نداشت و ما با برخی فعالان این حوزه بهمثابه «فرد» یا در بهترین حالت با گروهی از فعالان بهمثابه «تیم» مواجه بودیم. وقتی رقابتها از سطح جریانی به سطح فردی یا گروهی تنزل یافت، خواه ناخواه گفتوگو درباره «راهبردها» جای خود را به آمادهسازی پروندهها داده و تخریب و دشمنی جایگزین همافزایی میشود. همه اینها در شرایطی اتفاق میافتد که غایت فعالان انقلابی حوزه زنان (چه در سطح فردی و چه تیمی) قرار گرفتن در «لیست» بود. رقابت لیستها در انتخاباتی چون مجلس از نظر من پدیده مذمومی نیست. آنچه در درجه اول اهمیت قرار دارد، فرآیند تعیین لیستها و جایگاه بانوان در آنهاست. واقعیت این است که بانوان همواره سایهنشین لیستها در تمام جریانات سیاسی کشورند و تصویر آنها در گوشه پایین بنرهای انتخاباتی برای من هیچوقت اتفاق مبارکی نبوده است. اینگونه لیستبندیها ناگزیر رقابتها را وارد فضاهایی میکند که هیچ حاشیه امنی حتی برای حیثیت و آبروی افراد باقی نمیگذارد. بدنه فعالان انقلابی حوزه زنان ناگزیر از بازسازی جریانی خویش است. این بدنه با وجود اختلافات میانفردی، به شدت استعداد تبدیل شدن به یک جریان سیاسی - اجتماعی موثر را دارد. همانطور که جریان مقابل با وجود اختلافات گسترده داخلی، در بزنگاههای مختلف سیاسی - اجتماعی همافزا و متشکل میشوند. حقیقت این است که جریان مقابل بر اهمیت «اهداف مشترک» واقف است و به همین دلیل به راحتی «اقدام مشترک» انجام میدهد اما بدنه فعالان انقلابی حوزه زنان هنوز به این نقطه نرسیده است. همین یک فقره انتصاب معاون زنان رئیسجمهور را نگاه کنید. فرآیند شناسایی و پیشنهاد گزینه معاون زنان در دولت شهید رئیسی را با دولت پزشکیان مقایسه کنید. در دولت پزشکیان کاملا روشن و شفاف است که گزینه انتخاب شده کیست.
هیچ کس هم به انتخاب ایشان اندک اعتراضی نمیکند اما 3 سال پیش چه در ماجرای خانم دکتر یاوری و چه در انتخاب خانم دکتر خزعلی میان بدنه انقلابی حوزه زنان آشوبی به پا بود و انواع هشتکها و بیانیهها و اعتراضات چه با رویکرد تخریب و چه با رویکرد سهمخواهی شکل گرفت.
بدنه فعالان انقلابی حوزه زنان برای تبدیل شدن به یک جریان قوی و موثر در فضای سیاسی و اجتماعی کشور نیاز به رفع اختلافات خود ندارند. اساسا نقطه عزیمت شکلگیری یک جریان اجتماعی، وفاق کامل در آرا و زدودن اختلاف نظرات نیست بلکه تمرکز بر نظرات مشترک موجود است. به زعم من عرصههای مورد وفاق در این بدنه به مراتب بیشتر از موارد اختلافی است. باید از همین نقاط مشترک به استراتژیها و اقدام مشترک رسید و طرحی را برای گفتمان اسلامی و انقلابی حوزه زنان پایهگذاری کرد.
حضور موثر بانوان متدین و متخصص در ساحات مختلف حکمرانی کشور با حاشیهنشینی لیستهای فرمایشی محقق نخواهد شد. ایدههای نو، مطالبات درست و واقعی، منظرها و رویکردهای تخصصی و زنانهنگر و... بیش از هر چیزی میتواند هم مورد اقبال عموم جامعه واقع شود و هم ضامن اثرگذاری بانوان در حکمرانی باشد. این مسیر البته نیازمند بانی است. فرد یا افرادی باید از همین بدنه پیشقدم شده و افراد و گروههای مختلف ذیل ادبیات انقلاب اسلامی را حول محورهای مشترکی همافزا کنند.
*مدیر اندیشکده زوج
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|