|
اخراجنامه!
از: بچههای بالای سازمان ملل
به: نتانیاهو بچه کف اسرائیل
احتراما، با توجه به اینکه شما افسار خود را گسیخته و ما را بیچاره کردهاید و کار دارد به جاهای باریک میکشد، خیلی از کشورها ما را مجبور میکنند شما را از سازمان ملل اخراج کنیم. البته خودمان میدانیم سازمان ملل برای شما به اندازه پشم گوسفندان ییلاقی هم ارزش ندارد. به هر حال اسرائیلی گفتند، خونخواری گفتند. خواستیم بگوییم که اگر یکبار مجبور شدیم شما را اخراج کنیم ناراحت نشوید و بگذارید در این سازمان عریض و طویلمان لااقل ۲نفر زنده بمانند که برای اقدامات شما اظهار نگرانی کنند. خودتان میدانید که اگر اخراج هم شوید هیچ خللی در کار شما پیش نمیآید حتی برای کشتن کودکان عذاب وجدان نداشتهتان مورمورش هم نمیشود پس نگران نباشید. شما هم میتوانید بگویید ما هم سازمان ملل را قبول نداریم! اینطور نه چک میزنیم و نه چونه اسرائیل میره تو لونه و خلاص!
شما مشغول کُشت و کشتار خودتان باشید! فقط بدانید سازمان ملل چیزی نیست، مواظب باشید ایران کلا خودتان و سرزمین خیالیتان را از این کره خاکی غیب کند.
مخلص شما، نگرانترین سازمان جهان
از: نتانیاهو بچه کف اسرائیل
به: بچههای بالای سازمان ملل
در جواب به نامه شما، باید بگویم و خاطرنشان کنم و خلاصه بگویم «خیلی پررو شدید» به حدی که به ما میگویید بچه کف اسرائیل؟! درست است که ما از ۲۴ ساعت ۲۵ ساعت در پناهگاه هستیم اما این که دلیل نمیشود!
تقصیر شما نیست تقصیر ماست که یکی از موشکها را به سمت سازمان ملل روانه نمیکنیم تا حساب کار دستتان بیاید. معلوم است که شما را قبول نداریم. به همین سوراخموشی که راه نفس هم ندارد قسم که وقتی نامهتان را خواندم میخواستم یک موشک بفرستم بالای سرتان اما تا دیدم خودتان فهمیدهاید که سازمانتان را قبول نداریم کمی آرام شدم و به بچهها گفتم دست نگه دارند! از وقتی ایران یکی دو بار آسمانمان را ستاره باران کرده شما هم دور برداشتید. ما اگر بخواهیم نابود شویم از سر لج هم که شده شما را اول نابود میکنیم تا حداقل دلمان قبل از مرگ خنک شود. پس الکی دور برندارید و نابود میشوید نابود میشوید هم نکنید. با اینکه خیلی عصبانی هستم ولی باز هم دکمه موشک را نمیزنم. خلاصه حواستان باشد.
نتانیاهوی دراکولا
ارسال به دوستان
حساب کتاب
سر به سر پیچ و تاب میبینی
خواندنم را عذاب میبینی
من تو را میبرم به بیداری
تو مرا قرص خواب میبینی
رنگهایم اگر نباشد ست
خانهات را خراب میبینی
قابل انتخابم و تو مرا
قابل اجتناب میبینی
با من از بند میشوی آزاد
باطنم را طناب میبینی؟
قیمت من حباب اگر دارد
تو خودم را حباب میبینی
از چه رو نقش ثابت من را
پاک نقش بر آب میبینی
پرسشت را بپرس از خود من
تو کجا را جواب میبینی؟
کاش میشد زمن بیاموزی
کی مرا پس کتاب میبینی
ارسال به دوستان
موضوع انشا: استفاده مفید از کتاب چگونه است؟!
من کتاب خواندن را دوست دارم. کتاب چیز خیلی مفیدی است. خانواده ما خیلی کتاب را دوست دارند. پدرم همیشه به من میگوید: پسرم از کتابهایت به خوبی استفاده کن تا دکتر و پولدار شوی. پدر و مادر و برادرم همیشه از کتابهایشان استفادههای خوب میکنند. پدرم هر وقت میخواهد ناخنهایش را بگیرد یک کتاب را زیر دستش میگذارد تا ناخنهایش روی فرش نیفتد و مادرمان دعوایش نکند. او یک کتاب هم زیر پایه کمد گذاشته تا لق نباشد و روی کلهمان نیفتد. پدرم یک کتاب مخصوص دارد که همیشه کنار دستش میگذارد و مگسها و پشه هایی که نمیتواند با اسپری و مگسکش بکشد با آن بکشد. مادرمان هم کتابهای زیادی دارد. اسم چند تا از کتابهایش اینها هستند. خیاطی حرفهای در 30 ثانیه، آشپزی به روش خاله اِمیلی، گلدوزی مبتدی، رازهای همسرداری و چگونه تا قیامت زیبا بمانیم.
مادرم از بیشتر این کتابها در آشپزخانه استفاده میکند. کتابهای کوچکتر را زیر قابلمه غذا میگذارد تا فرش نسوزد. کتابهای بزرگتر را هم زیر پایش میگذارد تا دستش به بالای کابینت برسد. کتابهای رنگی و نو و خارجی را هم با فرش و پردهها ست کرده و روی طاقچه چیده تا به زن عمو پز بدهد. برادرم امسال کنکور دارد. پدرم یک عالمه کتاب برای او خریده است. او بیشتر کتابهای علمی میخواند. کتابهای کنکور برادرم اسمهای عجیبی دارند. دور دنیا در چند دقیقه، سیر تا پیاز خیلی نارنجی، بادمجان قلمی کاج و کتابهای کلم چی. پدرم خیلی به برادرم افتخار میکند. او به من میگوید: پسرم، برادرت حتی اگر دکتر هم نشود میوهفروش خوبی میشود. من هم مانند خانوادهام از کتابهایم خیلی خوب استفاده میکنم تا نمرههای خوبی بگیرم و خانواده ام را شاد کنم. مثلا بعضی صفحههایش را که معلممان گفته بود از آن جا در امتحان نمیآید را کندم و قیف درست کردم و آجیل ریختم تا بخورم و باهوش بشوم. یا مثلا با کاغذهای دیگرش موشک علمی درست کردم و سر جلسه امتحان برای دوستم پرت کردم تا او هم نمره خوبی بگیرد و دکتر بشود و دل پدرش را شاد کند.
ارسال به دوستان
پیشبینی چاهکارهای راهبردی اسرائیل در ادامه جنگ
در پی خبر درز مکرر اطلاعات بسیار محرمانه امنیتی از دفتر نتانیاهو و دستگیری 12 نفر از نزدیکانش از جمله مشاور او، صهیونیستها انتقال اسناد و اطلاعات از راههای الکترونیکی را متوقف کردند و در روش جدید، اطلاعات درون پاکت و به وسیله عامل انسانی و حیوانی (همان چاپار خودمان) منتقل خواهد شد. پیشبینی کارشناسان در مورد ضربههای دیگری که ممکن است منجر به رو آوردن به چاهکارهای (راهکارِ شاهکاری که از اعماق زمین استخراج میشود) نو و ابتکاری شود عبارت است از:
1- هک شدن دیتابیس تاکسیهای اینترنتی و شرکت اتوبوسرانی که باعث میشود در روش جدید، دولت به استقرار تعداد زیادی درشکه و قاطر در سطح شهرها اقدام کند تا مردم را از مبدأ به مقصد برسانند.
2- نفوذ در تلویزیون رسمی که باعث خواهد شد مجریان تلویزیون صبح به صبح، درِ تمام خانههای محله را بزنند و اخبار را به صورت چهره به چهره به اشخاص بگویند. (رو آوردن به روزنامه و گذاشتن آن لای در، قبلاً پیشنهاد و رد شده، چون ممکن است عوامل حزب الله پشت سر مأمور پست قایم شده و روزنامه اصلی را با تقلبی عوض کرده و با اخبار کذب، آرامش روانی جامعه را سلب کنند.)
3- هک سیستمهای راداری گنبد آهنین که پیش از این، در وعده صادق2 هم اتفاق افتاد. در صورت تکرار این اتفاق در آینده، دولت صهیونیست قصد دارد راهکارِ شبکهسازی بین پناهگاهها و اساساً تأسیس یک شهرک زیرزمینی بزرگ مجهز به توالت، حمام و طویله را بیازماید. (استفاده از طویله به جهت بهرهبرداری توسط چاپارها و درشکههایی است که در ابتدای متن به آن اشاره شد. استفادههای دیگر توهین به جایگاه طویله است.) پیشبینیها حکایت از این دارد که صهیونیستها به صورت تدریجی به زندگی دائمی در طبقه منفی یک، بدون پارکینگ و پاسیو با توالت مشاع راضی شوند.
4- با توجه به اشراف سنگین اطلاعاتی نیروهای حزبالله که باعث شده محل زندگی، جلسات، ناهار، قضای حاجت و... نتانیاهو نیز افشا شود، پیشبینیها حاکی از این است که نظامیان صهیونیست به جای استفاده از بیسیم در نقاط صفر درگیری که امکان شنود دارد، از زنگوله آویخته شده به گردنشان استفاده کنند تا با ایجاد آلودگی صوتی امکان شنود ارتباطی از بین رفته و نشت اطلاعات به صفر برسد. از نظر کارشناسان، بازگشت به روش ارتباطی با دود که توسط سرخپوستان استفاده میشد نیز محتمل است.
ارسال به دوستان
انواع دوختن
آیا تا بهحال از دوختن یک چیز به چیزی دیگر متعجب شدهاید؟ پس این متن را از دست ندهید تا شاخ را بر سرتان بدوزیم!
انواع مختلفی دوخت وجود دارد که با هم انواع آن را میخوانیم. با دوخت لباس شروع کنیم که همه از چند و چون و کیفیت آن خبر دارید و فرآیند آن را میدانید. صنعتی یا سنتی بودن چرخخیاطی هم فرق زیادی ندارد.
یک مدل دوختن هم داریم که معمولاً در جر و بحثها و دعواها شکل میگیرد و آن هم دوختن دهان طرف مقابل است. در این مورد هر کدام از طرفین حاضرجوابتر باشند سریعتر دهان طرف مقابل را میدوزند!
مدل دیگر دوختن هم مربوط میشود به مسائل خانوادگی و شوهر و مادرشوهر و مادرزن که به نفعمان است وارد این مقوله نشویم، چرا که نویسنده بنیان خانوادهاش را دوست دارد.
امااااا آن چیزی که ما را ترغیب کرد تا متنی بنویسیم و شما را از این بیخبری برهانیم، دوختن سر به بدن است!
تعجب کردید؟ حق دارید!
شاید باورتان نشود در همین ایران خودمان همین جایی که قبلاً داشتن یک بیمارستان درست و درمان یا دکتری ایرانی آرزوی هر کسی بود، حالا دکترهایی دارند طبابت میکنند که سر را هم به بدن میدوزند!
تابستان سال ۱۴۰۲ مردی ۲۸ساله را به بیمارستان میآورند که نای و رگهای اصلی گردنش بریده شده بود. وی با اینکه فاصله چندانی تا سفر آخرت نداشت و حتی میشود بگوییم یک پایش در آن عالم و پای دیگرش هم بین این طرف و آن طرف روی خط پایان مانده بود، در اقدامی سریعالسیر به بیمارستان رسیده و پزشکان مانند عقاب بالای سرش آمدند. سوزنها را نخ کردند و شروع کردند به دوخت و دوز!
لابد میپرسید در مدت عمل پیوند، قلبش را با پمپ قلبی زنده نگه داشتهاند؟ که باید بگویم خیر!
پزشکان با استفاده از شانتهای نگهدارنده (تولید بومی) قلب بیمار را زنده و تپنده نگه داشتند تا بتوانند با خیال راحت رگهایش را با دوخت دندان موشی سفت کنند و گره آخر را بزنند تا همخودشان نفس راحتی بکشند هم بیمارسربریده!
اینکه شانتهای نگهدارنده، آن هم از نوع تولید بومی چه چیزی است و چگونه عمل میکند را نمیدانم.
خودتان بروید و گوگل کنید، همه چیز را که نباید من به شما بگویم، خودتان هم بخوانید و افتخار کنید که از ویزیتشدن توسط دکترهای هندی و پاکستانی به کجا رسیدیم که ایران چهارمین کشور پیونددهنده سر به بدن شده است.
ارسال به دوستان
برقا کجا رفتن؟
هرگز نشه فراموش...
خاموشی منظم و مرتب در سراسر کشور برقرار میشود. در پی انتشار این خبر مردم همیشه در صحنه طناز کشورمان واکنش نشان دادند که چند مورد را در ادامه میخوانیم:
بابابرقی: آخ جون داشتم به فراموشی سپرده میشدم. همه با هم بگید هان چی نشه فراموش؟
فرامرز: فیلترینگ رو که دست نزدید لااقل به برقمون دست نزنید، کنتورشو پس نزنید!
حسن: عه! برقامون صبح جمعه رفت. اونم درست وقتی که همه کارا رو سپرده بودم دست ماشین لباسشویی و ظرفشویی!!
بهزاد : بابا دو دقیقه دستت رو از روی کنتور بردار ببینیم دنیای بابرقی چه شکلیه!
کامرانخان: دلم خنک شد برقا رفت حداقل دو ساعت کمتر بورس قرمز رنگ رو میبینم.
فهیم هستم: آقا برای شما هم وقتی برقا میرن اینترنت هم قطع میشه؟
سیسی:(به فهیمه هستم پاسخ داد) نه اینترنت ما جلد خونهمون شده. نترس نتتون راه رو بلد نیست میره دنبال برقا میگرده.
ماه امیدوار: الان چه کسی پاسخگوی هاپوی ناز منه که یهو توی حموم آب یخ زد و سایاجانم یخ زد؟
ماهان: پروازها چرا لغو میشن مگه هواپیماها برقین؟!
شینا: بچهها کسی میدونه چطوری میتونم از ماشینهای برقی، برق بکشم؟
جوجوفندرسکی: من بفهمم کی تو منطقه ما برقا رو قطع کرده میگم بادیگاردم بفرستش بالای دکل خودش نقش ژنراتور برق رو بازی کنه.
اریان افراشته: از دولت مچکرم آخه برقامون که رفت اداره مامانم زود تعطیل شد اومد خونه گفت اگر برقا بیان هم فایده نداره چون نمیارزه دوباره کامپیوترشو روشن کنه.
محمد شریف: آیفون و رجیستری را رها کرده و به روزی دوساعت بیبرقی گیر دادهاید؟ دلواپس نباشید برق هم در رفت و آمد است. این آیفون است که میماند. دولت فقط بهفکر رفاه مردم است.
مزون آشفته: بچهها کسی میدونه سوختگی با سولاریوم رو چطوری خوب میکنن؟ زیباجوی ما توی دستگاه بود که برقا قطع و وصل شدن دستگاه اتصالی کرد الان بدنش مشکی زغالی شده، هر چقدر هم بهش میگم بهت میاد و زیبا شدی گوش نمیده فقط گریه میکنه.
شوهر عمه: چه خوب شد که برقا رو میپرونن حداقل ۲ ساعت
گوشی رو بذاریم کنار بیاییم با خانواده آشنا بشیم.
نرس: یه پسره رو آورده بودن ازش عکس رادیولوژی بگیرن چون کمرش درد میکرد دستگاه مریض رو برد تو که برقا رفت. وسط دستگاه گیر کرده بود نه راه پس داشت نه راه پیش؛ ۲ ساعت تو دستگاه موند تا برقا اومدن حالا کلا نمیتونه راه بره فعلا هم رفت دکتر قلب آخه همش میگفت قلبم تیر میکشه آنقدر دست و پا زد که فکر کنم چند کیلو کم کرد، لاغری فوری و تضمینی خواستین بیایید بیمارستان ما.
انصاریفر: غر نزنید بابا! در عوضش هواپیمای پزشکیان خیلی قشنگ فرود اومد.
زیبا شادی: من جهیزیهام کامل و آماده است حتی موتور برق هم خریدم هر کی شرایط عالی داره بیاد جلو.
برقنورد: من دوتا دبه پلاستیکی برق برداشته بودم برای روز مبادا الان گوشیم رو زدم شارژ بشه شما برای آیندهتون چه تدبیری اندیشیدهاید؟
کتی: میخوام بدم استخرمون رو مثل حمام شیخ بهایی درست کنن البته چون بزرگه و با شمع گرم نمیشه میدم لوله گاز بکشن که جوابگوی ۵ هزار مترش باشه. کسی معمار آشنا سراغ نداره؟
خواهر مریم: من امروز خودم دیدم کامیون کامیون برق رو دارن میفرستن برای افغانستان و پاکستان. قاچاق میکنن برای همینه که ایرانیها برق ندارن. روی کامیون نوشته بود خطر. هر جا دیدینش جلوشو بگیرید تا از قاچاق برق جلوگیری کنیم.
شیرین: ( به خواهر مریم پاسخ داد): آخه شیرین عقل، مگه برق رو با کامیون میبرن؟ اونجوری کافیه یکی بهش بماله برق میکشتش که! برق رو با بشکه عایقکاری شده میدزدن که از بیرون هیچی مشخص نباشه راحتتر هم جاسازش میکنن.
ارسال به دوستان
کاغذ
از بانک و خانه تا دکان کلهپز کاغذ...
دارد حکومت میکند با هر غَرض کاغذ
آواره کرده، حبس برده، کُشته مظلومی
از جنبههای مختلف دارد مرض کاغذ
بابای کل پادشاهان را در آورده
عشقش کشیده هر زمان، خوانده رجز کاغذ
گاهی فضولی میکند در نامه مردم
با حرفهای عاشقانه کرده حظ، کاغذ
تا «حرف حق را میرود گوید به آن مسؤول»
تا میکُنَندَش با دولا، در جیب خز کاغذ
گاهی مچاله، تکهتکه، گاه میسوزد!
ساکت نمیماند کماکان، در عوض کاغذ...
او طرح شفافیتش را میبرد مجلس
شفافیت اما کدورت دارد از کاغذ
حق مشما را مقوا میخورد شفاف
آن روز بر تن میکند سوهان و گز کاغذ
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|