|
ارسال به دوستان
اخبار
فراخوان مسابقه بینالمللی کارتون و پوستر «ترور آنلاین»
مسابقه بینالمللی کارتون و پوستر «ترور آنلاین» تا پایان آذر آثار با موضوع ترور قهرمانان مقاومت در فضای مجازی را دریافت میکند.
تاریخ بشر پر است از سلطهگری ستمگران و زیادهخواهان برای چپاول ثروت سرزمینهای گوناگون و به بردگی کشیدن مردمان آن سرزمینها. سلطهگران برای رسیدن به اهداف خود روشهای گوناگونی را آزموده و در پیش گرفتهاند اما مهمترین و معمولترین آنها اعمال خشونت بوده است.
با پیشرفت و گسترش فناوری و پدید آمدن روشها و سلاحهای نوین، گونهای تازه از خشونت به وجود آمد که دامنه و شدت آن در جهان افزایش یافت. این خشونت نوظهور بتدریج به اقدامات تروریستی انجامید و فرصتهایی تازه را پیش روی سلطهگران قرار داد تا برای اعمال قدرت، زحمات و تلفات کمتری را تحمل کنند. از نمونههای بارز این خشونت نوین میتوان «بیوتروریسم» را نام برد که سلاحی مؤثر و خاموش در دست ستمگران و جنایتکاران قدرتمند دنیاست. امروز و با رشد چشمگیر فضای مجازی، ابرجنایتکاران نیز گونهای تازهتر از ترور را رونمایی کرده و بهکار گرفتهاند که استفاده از اینترنت و فضای مجازی برای اعمال خشونت است. این گونه جدید با نام «تروریسم سایبری» یا «سایبر تروریسم» شناخته میشود. نمونه بارز ترور سایبری مسدودسازی صفحات اینستاگرام و توییتر مبارزان آزادیخواه و ضدامپریالیسم، و رهبران و شهدای جبهه مقاومت است. حذف حساب کاربری شهید «قاسم سلیمانی» و پستهای مرتبط با او پس از شهادتش و نیز حذف تصاویر رهبران و شهدای جبهه مقاومت همچون «سیدحسن نصرالله» و «اسماعیل هنیه»، نمونههایی از این ترور بهشمار میآید. هدف نظام سلطه از این کار، کاهش اثرگذاری پیام مقاومت و جلوگیری از انتشار آن در سطح جهان و همراه شدن آزادگان جهان با این جریان ظلمستیز است. مسابقه بینالمللی کارتون و پوستر «ترور آنلاین»، بستری است که اقدامات نظام سلطه در پیشبرد اهداف شیطانیاش را بازنمایی و بازگویی میکند. موضوع بخش پوستر، «ترور آنلاین» و ترور قهرمانان مقاومت در فضای مجازی است. همچنین موضوع بخش کارتون، «سیاستهای محتوایی درتضاد با آزادی بیان: اینستاگرام، توییتر و فیسبوک سانسورچیان دنیای دیجیتالاند!» است.
***
«حسینیه بهشت» در شبکه 2 برپا میشود
همزمان با ایام سوگواری شهادت بیبی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س)، «حسینیه بهشت» حوالی ساعت ۲۲ از شبکه دو سیما پخش میشود. به گزارش فارس، هدف این برنامه ترویج روضههای خانگی و مجالس ساده و بیریا برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام است. شیخ اسماعیل رمضانی سخنران این هیات است و پیرغلامان، مداحان و شاعران اهل بیت علیهمالسلام و جمعی از مخاطبان در آن حضور خواهند داشت. «حسینیه بهشت» که در ۵ قسمت ۵۰ دقیقهای به همت گروه معارف شبکه 2 سیما و به تهیه کنندگی علیرضا کاردان امین و کارگردانی محمدحسام مدنی تهیه و تولید شده است، از دوشنبه ۱۲ آذر تا جمعه ۱۶ آذر حوالی ساعت ۲۲ میزبان مخاطبان شبکه 2 سیماست.
***
مستندهای نیمه بلند بینالملل «سینماحقیقت» معرفی شدند
اسامی ۹ فیلم مستند نیمهبلند بخش بینالملل هجدهمین جشنواره «سینماحقیقت» اعلام شد. ۹ فیلم از کشورهای یونان، لهستان، سوریه، بلژیک، ارمنستان، روسیه، فرانسه و قطر در این بخش روی پرده میروند.
«بیرون خانهام» به کارگردانی نینا الکساندراکی و الفتئوریوس پاناییوتو، «ناگفته» به کارگردانی ماسیژ آدامک، «سُل» به کارگردانی زهرا البودی، «مادرخوانده» به کارگردانی مارزنا سوآ، «باغ دیوید» به کارگردانی گاروش قازاریان، «خداحافظ دنیای شگفتانگیز من» به کارگردانی یو یوستبرن، «خطای سیستم» به کارگردانی کلودیا برشادسکیا، «سرسره و سیمهای خاردار» به کارگردانی سلیم بنزقیا و ناومی نینین و «تا دم مرگ» به کارگردانی غنی عبود، فیلمهای مستند نیمهبلند بخش بینالملل هجدهمین جشنواره «سینماحقیقت» هستند.
هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» ۱۸ تا ۲۵ آذر به دبیری محمد حمیدیمقدم برگزار میشود.
***
دبیر پیشین جایزه ادبی جلال:
زنگ خطر داستان کوتاه در جایزه جلال به صدا درآمده است
دبیر پیشین جایزه ادبی جلال در میزگرد بررسی اعتبار این جایزه گفت: در ۹ دوره گذشته جایزه جلال که بخش داستان کوتاه اضافه شده است، فقط یک دوره برگزیده مشترک داشت و 8 دوره دیگر فقط شایسته تقدیر و شایسته تجلیل بودند. این اتفاق، زنگ خطر است.
وجیهه سامانی درباره وضعیت جریان ادبی کشور در حوزه داستان کوتاه اظهار داشت: یکی از کاربردهای جوایز ادبی آسیبشناسی جریان ادبی است و الان به نقطه نامطلوبی رسیدهایم که دستمان در داستان کوتاه خالی است، با اینکه داستان کوتاه از اهمیت بالایی برخوردار است و به نوعی مادر و خاستگاه رمان محسوب میشود و داستانها از لحاظ فرم و تکنیک یا محتوا دچار ضعفهای عمدهاند. وی افزود: چرا جشنوارهها و جوایز توسط سازمانها و ارگانهای فرهنگی و متولیان امر در نهادهای مربوطه، رصد و پیگیری نمیشود و جریان ادبی کشور را آسیبشناسی نمیکنند که گزارش بدهند. مثلا چرا در رمان وضعیت به این شکل است که در معتبرترین جایزه ادبی کشور برگزیده نهایی نداریم و دست داوران بعضا آنقدر خالی است که نمیتوانند با قدرت و متفقالقول روی اثری فاخر و قوی اجماع کنند؟یا چرا در داستان کوتاه رو به افول هستیم؟
ارسال به دوستان
چرا تحلیل نظری «زن، زندگی، آزادی» کمیک شد؟
در باب تعمیم کمیک رفتارهای فرهنگی جامعه ایرانی
بلاگرهای زننما چگونه فهم ما از «زن، زندگی، آزادی» را تغییر دادند؟
معینالدین راد: 1- چند وقت پیش که به شهر دیگری برای قراری کاری میرفتم - البته میدانید که مدتهاست ما را از هواپیما بیرون کردهاند و با اتوبوس این ور و آنور میرویـم- مناظره حسام سلامت و سالار سیفالدینی را درباره مساله افغانستانیهای نمیدانم مقیم یا مهاجر میدیدم. سلامت در آن مناظره میگوید انسان مطرود سیستانی شعار میداد و فردا انسان مطرود کرد به شعار او جواب میداد و همه اینها حول زن طردشده ایرانی شکل میگرفت. یک آن با خودم گفتم حسام سلامت از کجا به این نتیجه رسیده است که ناگهان در مدت کوتاهی یک جمهوری از مطرودان شکل گرفته و میخواهند در انقلاب همسرنوشتان، همه چیز را دگرگون کنند. سلامت و نوچپها خیلی روی این پیشوند هم تاکید میکنند. منظورشان هم مشخصا ارجاع به پیشوند co در زبان انگلیسی است. خیلی ذهنتان را درگیر نکنید؛ این «هم» در واقع جامع همه اشکال هم بودی است. یا اگر بخواهم خیلی رک و راست بگویم: به معنای کمونیسم است در شکل افراطیترش. اگر حوصله اقتضا میکرد حتما مینوشتم این شکلی از دموکراسی رادیکال است که نگری و هارت آن را تبلیغ میکنند و حقا زیرآب همه چیز را میزند. باز این هم مهم نیست. نمیتوانم به سیر مطالعات یا شکل ایدئولوژی کسی خرده بگیرم. حرف بر سر این است که مگر این جنبش مطرودان از زن آغاز نشده بود و مگر سلامت و دیگران از جمله فرهادپور از تخیل اجتماعی در این شعارها حرف نمیزنند؟ و نمیگویند که «مبادا خیال کنید این شعارها محصول یک ذهن فردی است. نه! اینها تخیل اجتماعی است». یاللعجب! من با همین تخیل اجتماعی کار دارم. معنای اینکه شما یک شعر یا یک شعار یا یک اصطلاح را تخیل اجتماعی بدانید به طور خیلی ساده این است که این شعر، شعار یا اصطلاح از ناخوداگاه جمعی ما آمده است. یعنی در حافظه جمعی بدان فکر میکردیم و ناگهان یکی آمده و این امر نهفته را به یک شعار بدل کرده است. چه خوب! پس شعار «زن، زندگی، آزادی» ماحصل تخیل جمعی ما است. بامزه است که حسام سلامت ترانه «برای...» شروین حاجیپور را هم تخیل اجتماعی میداند و این دیگر واقعا یاللعجب دارد! بگذریم که تخفیف از شاملو و اخوان و شجریان به شروین هم خودش مصیبتی است که باید به خاطرش حسابی به حال تخیل اجتماعی گریست.
2- حتما در چند وقت اخیر با موجی از زننمایان اینستاگرامی مواجه شدهاید؛ بلاگرهایی که با تقلید تمسخرآمیز از اطوار زنان در موقعیتهای مختلف، صاحب مخاطب شدهاند. نه تولیدکنندگان یکی دو موردند و نه مخاطبان هزار نفر و 2 هزار نفر. یکی از اینها فالوئر میلیونی دارد؛ آن دیگری حدود 100 هزار بازدید میگیرد و یکی دیگر هم حسابی بازارش سکه است. اغلب این زننمایان اصلا از موقعیتهای ویژهای روایت نمیکنند. مثلا یک منشی زن در یک مطب یا گفتوگوی چند مادر جلوی مدرسه ابتدایی ابدا موقعیتهایی نیستند که ذاتا کمیک باشند. نکته هم دقیقا اینجاست. کسی جلوی دوربین از موقعیتهایی که اصلا کمیک نیستند، ویدئویی کمیک و خندهدار میسازد. همین ابتدا بگویم این ویدئوها واقعا کمدی هستند. کمدی فاخری نیستند خب! نباشند ولی واقعا کمیک هستند به این معنا که انسانهایی را که هر روز میبینیم و موقعیتهایشان را درک میکنیم، به موقعیتی عجیب تبدیل و دفرمه میکنند. ما در کمدی به چه میخندیم؟ به ناتوانی مکرر شخصیتها در حل مشکلاتشان. به شخصیتهایی میخندیم که مدعی قدرتند ولی خیلی ضعیفند. به موقعیتهایی میخندیم که ناگهان عجیب و دفرمه میشوند؛ به کاریکاتوری شدن دنیا و آدمها. ما در کمدی همیشه دلقکی داریم؛ دلقکی که گاهی لازم نیست صورتش را نقاشی کنند؛ همین که او را احمقی میان ما ناظران دانا ببینیم کفایت میکند. دلقک همیشه غریبه است؛ گاهی دلقک جمعیتند؛ دانایی در میان یک مشت احمق. برای همین افلاطون میگفت بهتر است دلقکها و فکاهیگویان غریبهها باشند. خوب نیست ما به خودمان بخندیم یا خودمان را مشغول این قسم کارهای مسخره کنیم. حق هم با افلاطون بود؛ ما کی خودمان را آگاهانه مضحکه میکنیم. مضحکه همیشه مال دیگری است؛ مال آن غریبهای است که دیگر قرار نیست چشممان به چشمش بیفتد. ما به ضعیفها میخندیم. به آنها که دست و پا چلفتیاند. افتادن اقویا تراژدی است.
3- ممکن است بگویید اینها ابتکار عدهای بلاگر است و چرا باید فیل خیالمان یاد هندوستان تخیل اجتماعی کند؟ نه! پس آن چند میلیون فالوئر چه؟ آن صد هزار لایک و چند صد هزار شیر چی؟ آیا اینها تخیل اجتماعی نیستند؟ آیا چیزی در نهاد ناخودآگاه جمعی ما زنده نیست که برخلاف تمام تعالیم دینی و اخلاقی زننمایی را خندهدار میداند و بدان میخندد؟ زنی که تا این میزان میتواند دیگری شود که بازتولید اگزوتیک موقعیتهای معمولی زندگی آنها، سوژه فکاهی شود، چطور میتواند برای جامعه به سوژه رهایی بدل شود؟ میبینید؟ همین که گمان کنید مثل جغد مینروا تمام حقیقت از انبان ذهن شما میچکد، چیزی پیدا میشود که بساط این روایتهای یکپارچه را به هم میزند. یک ترقه همیشه زیر پای نظریهپردازان باید باشد که هر وقت توهم کلیت و تعمیمدهی بیضابطه به سراغشان آید، بترکد و چرتشان را برهم بزند. فکر میکنم ترکیدن ترقه زیر پای یک جامعهشناس آن هم وقتی غرق نوشتن شده، صحنه خندهداری باشد. مشکل امثال سلامت و فرهادپور با مساله این است که فکر میکنند میتوان با مقوله پیچیده فرهنگ، از پشت عینک تئوری – خوشبینم و نمیگویم ایدئولوژی - بدان نگاه کرد. آنها فراموش میکنند که این ترقه را خودخواسته زیر پایشان بگذارند. برای همین آرزویهای انقلابی خودشان را مثل یک کت ایکسلارج، تن سایز اسمال واقعیت میکنند. من میتوانم با استناد به همین زننمایان و بلاگرها که تعداد بازخوردش از کل ویدئوی آن شعارها دهها برابر بیشتر است نتیجه بگیرم جامعه ایرانی عمیقا مردسالار، زنستیز و عقبافتاده است ولی حتی به رغم آنکه شواهدی که دارم قویترند، باز به صدور این گزاره خطر نمیکنم. نه چون میخواهم هوای مملکتم را داشته باشم – که البته کار فرهنگی جز این هرزگی است - بلکه نمیخواهم بعدا توسط یکی دیگر مثل خودم مضحکه شوم. سقراط در برخی از دیالوگها وقتی از صحبت با یکی و رسیدن به تعریف چیزی ناامید میشود، فقط برای اینکه به مای مخاطب بفهماند بحث با چنین کسی که تصمیمش را قبلا درباره حقیقت گرفته بیفایده است، به او صفت دانای کل میدهد. گویی که شبیه وودی آلن به دوربین زل میزند و میگوید «این مرد همهچیزدان است». کمدی در نظریهپردازی گاهی همین قدر ساده رخ میدهد؛ به سادگی بزرگ کردن چیزهایی که کوچکند. به سادگی دفرمه کردن حقیقت.
ارسال به دوستان
یادداشت
شکست و تمام
رضا رحمتی: توافق آتشبس میان رژیم صهیونیستی و لبنان اعلام و اسرائیل به چیزی که به خاطر آن دامنه جنگ شمال سرزمینهای اشغالی را تا این اندازه گسترده کرد و در اواخر تلاش کرد بیروت را به عنوان منطقهای غیرایمن برای تمام لبنانیها معرفی و حزبالله را خلع سلاح کند و پشتوانه اجتماعی آن را از بین ببرد، نرسید. برای اینکه ارزیابی دقیقی نسبت به وضعیت حزبالله و اسرائیل داشته باشیم، باید اهداف کلی و جزئی هر یک از طرفین را مرور کنیم و ببینیم وضعیت کنونی چه ارزیابیای نسبت به عملکرد هر یک از اطراف این منازعه داشته است. اهداف اسرائیل نسبت به لبنان و حزبالله تا حد زیادی به وضعیت میدان در غزه بازمیگردد. یک روز بعد از عملیات توفان الاقصی در 7 اکتبر (یعنی 8 اکتبر) حزبالله با هدف حمایت از غزه و مقاومت مردم غزه در برابر اسرائیل جبهه شمال سرزمینهای اشغالی را گشود و یک صحنه جدید از نبرد را ایجاد کرد.
1- کنترل حملات حزبالله در جبهه شمال
۸ اکتبر ۲۰۲۳/ ۱۶ مهر ۱۴۰۲، حزبالله مواضع اسرائیل را با موشک و گلولههای توپخانه هدف قرار داد. در چند ماه نخست اسرائیل تلاش کرد ضمن توجه مستقیم به جبهه غزه، وضعیت را در جبهه شمال نیز تحت کنترل قرار دهد، به همین دلیل از گسترده کردن دامنه جبهه شمال به شهر بیروت (پایتخت لبنان) اجتناب کرد و صرفا جنگ را در دامنه آبی یا دامنهای تا رودخانه لیتانی و با شلیک توپخانهای انجام داد. اسرائیل در کنترل حملات حزبالله در جبهه شمال ناکام ماند و حملات حزبالله دامنه وسیعتری به خود گرفت و در صحنه میدان، هدف اسرائیل در رسیدن به کنترل مرزهای شمال، با شکست مواجه شد.
2- انسداد پشتوانههای اجتماعی، امنیتی و سیاسی حزبالله
با شکست در کنترل مرزهای شمال، اهداف اسرائیل نیز گستردهتر شد.
به همین سبب سراغ پروژه پیجرها رفت تا با استفاده از حملات پیجری، هم مردم لبنان را نسبت به تشکیلات امنیتی حزبالله بدبین کند، هم شکافهای مختلف امنیتی حزبالله را برجسته کند و هم فرماندهان ردههای میانی حزبالله را از بین ببرد.
اسرائیل با انفجار پیجرها اگرچه اجماع بینالمللی را علیه خود مبنی بر استفاده از تکنولوژی به عنوان ابزار جنگی به دنبال آورد اما هدفگذاری خاصی را دنبال کرد. به همین دلیل روزهای 17 و 18 اکتبر (27 و 28 شهریور) امسال را باید نقطه عطف این نبرد در نظر گرفت. انفجار پیجرها که ابزار ارتباطیای بود که رهبران حزبالله از آن برای دور ماندن از هک سایبری استفاده میکردند، صحنه نبرد بین حزبالله و اسرائیل را گسترده کرد. طی ۲ روز هزاران (به نوشته برخی رسانهها تا 5 هزار) پیجر و صدها واکیتاکی که برای استفاده توسط مقامات حزبالله در نظر گرفته شده بود، در لبنان منفجر شدند. طبق گزارش سیانان، انجام این عملیات برای القای ترس در میان اعضای حزبالله و تضعیف اعتماد به رهبری حزب و توانایی امنیتی آن بود.
۳- ترور فرماندهان ارشد حزب
اسرائیل بعد از انفجار موفقیتآمیز پیجرها با این برداشت که حزبالله در وضعیتی متزلزل و لرزان است، به سوی هدف کلان و اصلی خود یعنی ترور فرماندهان ارشد حزبالله حرکت کرد. تصور اسرائیل از این اقدام این بود که همه چیز بر اساس آنچه اسرائیل از صحنه نبرد تصویر کرده، پیش خواهد رفت. اگرچه انفجار پیجرها، شتاب وضعیت امنیتی بین ۲ طرف را بیشتر کرد و همین موضوع سبب شد 10 روز بعد از آن (27 اکتبر) اسرائیل با حمله هوایی به مرکز فرماندهی حزبالله در بیروت، آیتالله سیدحسن نصرالله را به شهادت برساند اما اسرائیل به دنبال هدفی دیگر نیز بود و آن تبدیل جنوب رودخانه لیتانی به موقعیتی امن برای حضور اسرائیل، منطقهای عاری از حضور درازمدت نیروهای لبنانی و جایی که اسرائیل هر زمانی اراده کند بتواند به آن دست یابد.
4- ناامنسازی بیروت و خلع سلاح حزبالله
بعد از شهادت نصرالله، اسرائیل به دنبال معادله امنیتی «بیروت در برابر شمال سرزمینهای اشغالی» بود. به همین سبب بعد از ضربات اسرائیل به جنوب لبنان، اسرائیل مرتبا منطقه ضاحیه جنوبی بیروت و بیروت را هدف قرار داد و یک میلیون نفر از مردم این مناطق را آواره کرد. اسرائیل با این اقدام به دنبال این بود که هم به وجهه سیاسی - اجتماعی حزبالله صدمه وارد کند و هم شریانهای کلی مقاومت مردم لبنان در برابر اسرائیل را بخشکاند. در همین دوره در طرحهای مربوط به آتشبس که توسط اسرائیلیها زمزمه میشد، اسرائیل به دنبال خلع سلاح حزبالله بود. اسرائیلیها تصور میکردند در این شرایط حزبالله به سبب ضعف نسبی در میدان و ناتوانی در خنثیسازی حملات هوایی اسرائیل به بیروت و تحت تاثیر قرار گرفتن شریان کلی حیاتی لبنان، به توافق تحمیلی که در آن حزبالله خلع سلاح شود تن میدهد.
* چه چیزی محاسبات را بر هم زد؟
شکست اسرائیل در اهداف، بر اساس چند تغییر انجام شد؛ نخست تغییر محاسبات در طرف اسرائیلی با استفاده از معادله پایتخت در برابر پایتخت بود و دیگر شکست اسرائیل در حمله زمینی به لبنان.
الف- تغییر محاسبات با معادله پایتخت در برابر پایتخت
نقطه عطف تغییر محاسبات اسرائیل را میتوان دکترین «تلآویو و حیفا در برابر بیروت» قلمداد کرد. حزب الله با ایجاد وحشت در تلآویو و حیفا و معادله پایتخت در برابر پایتخت، نقطه عزیمت محاسبات را از اسرائیلی به «لبنان» تغییر داد. حملات پیدرپی به تل آویو و حیفا در روزهای اخیر را میتوان مهمترین اقدام برای واداشتن اسرائیل به توافق آتشبس قلمداد کرد. از اینجا به بعد پیشنهادات مربوط به آتشبس یکی بعد از دیگری مطرح شد و پیشنهاد اجرای قطعنامه 1701 مربوط به اسرائیل و حزبالله، توافق بر سر عقبنشینی اسرائیل از لبنان و بازگشت آوارگان و... در محافل سیاسی رونق یافت.
بنابراین در حالی که اسرائیل بعد از شهادت سید مقاومت به دنبال خلع سلاح دائم حزبالله، یا حتی افراطیتر به دنبال نابودی حزبالله، یا کمی تعدیلشدهتر عقبنشینی از مرزهای جنوب لبنان و برچیده شدن توان رزم نیروهای مقاومت در لبنان بود، مقاومت حزبالله در هفتههای اخیر و حملات موشکی دقیق آن به تلآویو، سبب شد به اسرائیل فهمانده شود این صحنه نبرد و جنگ است که معادلات را تغییر میدهد.
ب- شکست در حمله زمینی
بعد از شهادت آیتالله نصرالله و انتخاب گزینه حمله به بیروت، برداشت طرف اسرائیلی این بود که همان وضعیتی را که نسبت به غزه به وجود آورده است بعد از حمله هوایی، با انتخاب گزینه حمله زمینی، به حزبالله تحمیل خواهد کرد و توان لجستیک حزب را از بین میبرد و از این رو لبنان زانو خواهد زد. به همین سبب اسرائیل 6 لشکر به جنوب لبنان گسیل داشت، البته به سبب پشتیبانی هوایی از حملات زمینی، زدوخوردهای بسیار زیادی در عمق ۴ کیلومتری لبنان انجام شد اما نتوانست حتی نوار مرزی رودخانه لیتانی را تحت کنترل قرار دهد. در همین چارچوب و با فرسایش شدید نیروی رزم اسرائیل، مقاومت حزبالله و شکست ارتش صهیونی در عملیات زمینی، اختلافات در کادر رهبری فرماندهان نظامی اسرائیل تشدید شد که نتیجه آن استعفای فرمانده تیپ گولانی بود.
در نتیجه حزبالله بعد از ۵۵ روز از عملیات اخیر اسرائیل، توانست برداشت رژیم نسبت به لبنان را تغییر دهد و ضمن وارد کردن ضربات بسیار به آن، اداره اسرائیل را برای مقامات رژیم ناممکن کرد. اقتصاد، صنعت، وضعیت اجتماعی و سیاسی اسرائیل نزدیک به فروپاشی است و این به سبب حملات به تلآویو و حیفا انجام شده است. در عین حال، اسرائیل بعد از ۵۵ روز حمله همهجانبه ترکیبی علیه لبنان، هنوز نتوانسته به موقعیت ادعایی عملیات زمینی دست یابد، حزبالله خلع سلاح نشده، حضور موقت در جنوب لبنان هم با صدمات و تلفات بسیار در نیروهای نظامی مواجه شده و اضافه بر این تحت فشار شدید افکار عمومی بینالمللی به واسطه نقضهای پیدرپی حقوق بشردوستانه بینالمللی قرار گرفته، حکم بازداشت نتانیاهو از طرف دیوان کیفری لاهه صادر شده و شرکای بینالمللی اسرائیل نیز نسبت به ادامه این روند گلایهمند شدهاند و این وضعیت چیزی جز شکست برای اسرائیل به ارمغان نیاورده است.
ارسال به دوستان
نگاه
عجز نتانیاهو و عجله بایدن
ثمانه اکوان: اعلام آتشبس رژیم صهیونیستی و حزبالله لبنان توسط ایالات متحده و نطق بایدن در این مورد نشان داد دموکراتهای آمریکا تلاش ویژهای دارند که جلوی هر گونه تبلیغات سیاسی توسط ترامپ در این زمینه را بگیرند. شرایط میدان نبرد و هزینههایی که رژیم صهیونیستی در جنگ با حزبالله در لبنان پرداخت، از هفتههای گذشته کاملا نشان میداد رژیم در نهایت باید به دنبال آتشبس در لبنان برود تا بتواند منابع خود را دوباره برای مدیریت جنگ در غزه به کار گیرد. هزینههای جنگ در لبنان به قدری برای دولت نتانیاهو سنگین بود که در نهایت بعد از ۵۵ روز هدف قرار دادن ساختمانها و افراد در بیروت و ضاحیه، به دستاورد خاصی در این زمینه نرسید. صهیونیستها در داخل مرزهای لبنان زمینگیر شدند، تعداد زیادی از نیروهای خود را از دست دادند و تجهیزات نظامی ساقط شدهشان حالا به محلی برای نمایش همبستگی و پیروزی لبنانیها تبدیل شده است. از همان ابتدای جنگ در لبنان، کاملاً آشکار بود نتانیاهو به اهداف بلندپروازانه خود در این زمینه نخواهد رسید و اعلام آتشبس در این زمینه بسیار نزدیک است. دولت بایدن که از ابتدای جنگ در غزه، نهایت تلاش خود را برای حمایت از جنایات صهیونیستها انجام داد و غیر از کمکهای نظامی و اطلاعاتی و مدیریت جنگ، اجازه نداد در صحنه بینالمللی رژیم صهیونیستی به عنوان جنایتکار جنگی مورد مؤاخذه قرار گرفته یا حداقل جنگ در غزه پایان یابد، حالا بهدنبال استفاده حداکثری از اوضاع در لبنان و غزه برای این است که اعلام کند خود آتشبس در این جنگ را برقرار کرده است. رأی دیوان بینالمللی کیفری درباره بازداشت نتانیاهو و گالانت به صورت رسمی نشان داد حتی فشارهای آمریکا نیز نمیتواند جلوی بیان حقایق را توسط نهادهای بینالمللی بگیرد و حالا بعد از حکم بازداشت سران خونخوار صهیونیست، افکار عمومی در سراسر دنیا به دنبال محاکمه کسانی است که با ارسال سلاح و تجهیزات نوین خود زمینه را برای نسلکشی در غزه فراهم کردند. دولت بایدن که خود چراغ سبز برای آغاز این جنگ را داده بود، حالا در روزهای پایانی بیشترین تلاش را انجام میدهد که پایان جنگ حداقل به اسم ترامپ نوشته نشود. نگاهی به مفاد قرارداد آتشبس و صحبتهای حاشیهای نتانیاهو و بایدن در این باره نشان میدهد شرایط نوشتهشده در مفاد آتشبس با آنچه آنها ادعا میکنند، تفاوت دارد. نتانیاهو اعلام کرده است تنها به شرطی این آتشبس را پذیرفته که آمریکا حق رژیم صهیونیستی در انجام عملیاتهای نظامی در صورت تجهیز شدن دوباره حزبالله به سلاح، اقدامات نظامی علیه بخشهای شمالی یا حتی تحرکات زیرزمینی و ایجاد تونل در جنوب لبنان را به رسمیت بشناسد. بایدن نیز با این شروط موافقت کرده است.
این نکتهای است که رسانههای آمریکایی به وفور به آن اشاره میکنند و طرفداران نتانیاهو نیز در داخل سرزمینهای اشغالی زمانی که با هجمه شدید رسانههای اپوزیسیون مواجه میشوند، به این شروط اشاره میکنند و از روایت مد نظر رسانههای غرب در این باره حمایت میکنند.
با این حال روایت نتانیاهو، بایدن و رسانههای غرب متکی بر این گزاره است که حزبالله نمیتواند تحرکات بیشتری علیه رژیم صهیونیستی انجام دهد چرا که جنگ تمام توان آن را از بین برده است. این گزاره بشدت اشتباه و غلط در همین راستا باعث محاسبات غلط در رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی نیز خواهد شد. پذیرفتن این گزاره که حزبالله بشدت ناتوان شده، دیگر سلاحی برایش باقی نمانده و نمیتواند سلاح تأمین کند و در صورت توانستن نیز به این نتیجه رسیده که نباید چنین اقدامی انجام دهد، در نهایت همان محاسبات غلطی است که نتانیاهو از توان نظامی و عملیاتی و اراده حماس تا قبل از انجام عملیات 7 اکتبر داشت.
اگر حزبالله به این درجه از ضعف رسیده بود، قطعا نتانیاهو آتشبس را نمیپذیرفت. مطمئناً حزبالله لبنان با وجود تمام لطمات که در این جنگ دید، به هیچ عنوان به گزینه انحلال یا حتی ضعف توجهی نمیکند و از آتشبس بهعنوان فرصتی برای بازسازی تشکیلاتی خود بهره میبرد. در عین حال این شروط بخوبی نشانمیدهد چطور صهیونیستها در جنگ با لبنان شکست خوردند و نتوانستند به اهداف خود برای از بین بردن توان نظامی و سیاسی حزبالله و ایجاد منطقه حائل در لبنان برسند. این شروط خود نشاندهنده این است که صهیونیستها بهشدت از بازیابی توان حزبالله در هراس هستند و تلاش دارند با نشان دادن اتحاد خود با آمریکا و بیان روایتهای پیروزمندانه از نبرد با حزبالله به بازیابی بازدارندگی خود در منطقه بپردازند اما داستان حملات شدیدتر حزبالله به حیفا و تلآویو و عدم توانایی صهیونیستها در ردگیری موشکها و پهپادهای مقاومت نشان میدهد شروط نتانیاهو و بایدن به جای اینکه نشاندهنده پیروزی صهیونیستها و آمریکا باشد، نشانه ناتوانی آنها در مدیریت اوضاع است.
بایدن تلاش داشت در روزهای پایانی دوران ریاستجمهوری خود این آتشبس را به دست آورد تا نگذارد آتشبس به نام ترامپ تمام شود اما تعجیل او در اعلام این آتشبس تنها به این دلیل نبود؛ حملات حزبالله به تلآویو آنها را به این نتیجه رساند که سریعتر ماجرای جنگ در لبنان را پایان دهند. حال باید دید برنامه بایدن یا ترامپ برای پایان جنگ غزه یا به عبارت بهتر «خروج آبرومندانه اسرائیل از غزه» چیست. به نظر میرسد بایدن بهدنبال طرحریزی برای پایان دادن به این جنگ باشد تا آن را نیز به نام خود تمام کند اما پایان ماجرای غزه به این سادگیها نخواهد بود. به قول آمریکاییها، جعبه پاندورای حملات مستقیم به خاک سرزمینهای اشغالی ماههای متوالی است باز شده و دیگر نمیتوان در این روند خللی وارد کرد. حالا صهیونیستها میدانند با هر حرکتی در لبنان، با تخریب و حملات گسترده در حیفا و تلآویو مواجه خواهند شد؛ بزرگترین دستاورد حزبالله در جنگ با صهیونیستها در طول ۱۴ ماه گذشته، همین یک مورد باشد نیز کافی است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|