|
فداش بشمه منه
سبز و سفید و قرمز، پرچم این میهنه
فداش بشمه منه
ایستاده پیش دشمن، این همه سال یه تنه
فداش بشمه منه
با برکت حضورش، با عزم و شوق و شورش
با موشکِ قطورش!!!
نشون داده یه عمره، حریف هر دشمنه
فداش بشمه منه
تو همه جبههها، هم تو زمین، هم هوا
زرنگه و ناقلا
همیشه مشت محکم به دشمناش میزنه
فداش بشمه منه
وقتی که پاش بیفته، ما همه آمادهایم
امت آزادهایم
پای وطن جون دادن، تکلیف مرد و زنه
فداش بشمه منه
همه دلا میتپه به عشق نام پاکش
فدای عطر خاکش
خدا میدونه عشقش فراتر از گفتنه
فداش بشمه منه
نقشش اگرچه گربهس ولی دیگه یه شیره
زور تو کتش نمیره
آیندهمون با اُمید به لطف حق روشنه
فداش بشمه منه
نام قشنگ ایران تو قاب دلهامونه
تموم دنیامونه
نبض تمامماها، وطن وطن وطنه
فداش بشمه منه
بازم با ایل و تبار میریم به عشق وطن
برای رای دادن
با کوچیکا، بزرگا، با بابا و با ننه
فداش بشمه منه
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
یکی یه دونه خُ....
یه روز میشه که بچههای تنها
میشن بابا مامان تو زندگیها
بیفامیلن حتی برای دعوا
چیکار کنه بچهشون این وسط؟ ها؟
بچه که نه عمه داره نه خاله
بچه سالمی بشه محاله
خونهای که اووه اووه نداره
خونه که نیست زندون تنگ و تاره
تو کار خیر چه جایِ استخاره
یکی چرا دوباره و سه باره
فکر نکن بچه تک باحاله
بچه سالمی بشه محاله
بچهای که بشه یکی یه دونه
میگن که یا خُل میشه یا دیوونه
تنها چقدر بموونه توی خوونه
بچه مثِ یه مرغ عشق میمونه
تو تنهایی پراش میشه مچاله
بچه سالمی بشه محاله
بچهای که همیشه تو مجازی
مشغوله به چت و هزار تا بازی
تو بازیاش میکُنه یکهتازی
داره به هر لحظه یه حال و فازی
گاهی میشه با تیرِ دشمنا لِه
بچه سالمی بشه محاله
تو دنیای مجازی غول زیاده
غولای باغرور ِ پر افاده
میکنن از بچه سوءاستفاده
فکر نکن قابلِ اعتماده
بچه که میشه مخش استحاله
بچه سالمی بشه محاله
چاله داره هر طرفش این هوا
دره داره تاریک و تنگ و سیا
نقشهها دارن واسه بچهها
بابا مامان بچهتو خیلی بپا
بچه که پیششه هزار تا چاله
بچه سالمی بشه محاله
خودت رفیقِ بچه خودت باش
نزار با این مجازی خیلی تنهاش
یه روز میشه موقعِ آه و ای کاش
نزار سوال بمونه توی دنیاش
بچه که ذهنش پرِ از سواله
بچه سالمی بشه محاله
مجازی و واقعیت به نوبت
یه جاهایی شادی و شور و حرکت
یه جاهایی دعوا یه جا محبت
یه جاهایی باید ببینه عزت
بچه که بی نصیب از اعتداله
بچه سالمی بشه محاله
ارسال به دوستان
بانیان وضع موجود
یکی از سنتهای دیرین ایرانیان این است که همیشه دنبال بانی میگردند و خودشان حتیالامکان چیزی را گردن نمیگیرند؛ حالا میخواهد بانی برای شام هیأت باشد یا بانی برای مسبب مشکلات مردم. حتی مورد داشتیم وزیری که پس از پایان تصدیش به کار نکردن در حوزه کاریش افتخار کرده است، دنبال بانیان وضع موجود است. از این رو ما به جای ایشان یک تعداد از بانیان وضع موجود را معرفی میکنیم.
رابین هود
اولین شخصیت بانی وضعیت موجود رابینهود است؛ از ثروتمندان و مسؤولان دزدی میکند و به قشر مستضعف میدهد در نتیجه افراد نیازمند فکر میکنند او ناجی آنهاست در حالی که کاملا برعکس است! پولی که او از مسؤولان سرقت میکند مال خود آنها نیست بلکه سرمایهای است که قرار است خرج مشکلات مردم از جمله ساخت مسکن شود. اما رابینهود با دزدی آن پولها باعث میشود برنامهریزی مسؤولان به عمل نشیند و نتوانند خانه بسازند.
سیندرلا
شخصیت بعدی که بانی وضع موجود است، سیندرلاست. او با حل مشکلش در یک شب، در مردم هم این توهم را به وجود میآورد که مشکلات یک شبه قابل حل شدن است. اما در واقعیت مسؤولان باید سالها زحمت بکشند تا شاید بتوانند مشکلات را حل کنند و هیچ چیز یک شبه حل نمیشود.
سوباسا
سوباسا شخصیتی سادهلوح است که هرچیزی به او بگویند باور میکند! کسی که حتی نفهمد عمویش، شوهر مادرش است توقع دارید متوجه شود دنیای امروز دنیای گفتمان است نه موشک؟ به این ترتیب دلواپسان او را فریب میدهند و فکر میکند خودش به تنهایی و با تمرین میتواند قهرمان جهان شود. در حالیکه همگان میدانند او برای قهرمانی باید یک مربی آمریکایی بیاورد.
استاد شیفو
استاد شیفو را همه میشناسید. خودمان هم دقیقا نمیدانیم او چرا و چگونه بانی وضع موجود است اما از قدیم گفتن فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه. پس احتمال دارد او هم عامل خراب کردن زندگی مردم باشد.
پدر پسر شجاع
اسم او را کسی میداند؟ نه. چون هیچ جا اسمش برده نمیشود. کسی که ریگی به کفشش ندارد چرا باید اسمش را از همه مخفی کند؟ پس مشخص است که او هم در وضع موجود مقصر است که مثل اختلاسگرها هیچکس اسم او را نمیداند.
پلنگ صورتی
پلنگ صورتی را همیشه در حال فرار از دست بازرس کلوزو دیدیم و همیشه طرف او را گرفتهایم. اما آیا میدانید که او همان سلطان سکه است؟ ما هم نمیدانیم و هیچ شاهد و مدعایی هم برایش نداریم اما همانطور که سایر دروغهایمان را به راحتی باور میکنید امیدواریم این را هم باور کنید.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
بازی مشارکتی راهراه
انتخابات فردا با مشارکت مردم برگزار خواهد شد ولی بیایید بررسی کنیم میزان مشارکت چه تاثیری خواهد داشت؟
- مشارکت بسیار بسیار بالا: رئیسجمهور منتخب لبخند به لب، بشکنزنان و پایکوبان به پاستور خواهد رفت و با قدرت بالا شروع به کار میکند. دشمنان مدعی فتوشاپ بودن صفهای رای خواهند شد.
- مشارکت بسیار بالا: رئیسجمهور منتخب لبخند به لب و بشکنزنان به پاستور خواهد رفت و با قدرت شروع به کار میکند. دشمنان مدعی شلوغی اتوبوسی صفهای رای خواهند شد.
- مشارکت بالا: رئیسجمهور منتخب لبخند به لب به پاستور خواهد رفت و با اطمینان شروع به کار میکند. دشمنان مدعی دستکاری نتایج مشارکت در انتخابات خواهند شد.
- مشارکت خوب: رئیسجمهور منتخب به پاستور خواهد رفت و کارش را شروع میکند. دشمنان اخبار انتخابات ایران را با آخرین نتایج باد معده حبوبات جایگزین میکنند.
- مشارکت مطلوب: نمیشود رئیسجمهور به پاستور نرود، بالاخره رئیسجمهور منتخب به پاستور خواهد رفت و دشمنان ادعا میکنند نظام ایران دیکتاتوری است.
حالا شما بگویید: اگر مشارکت در ایران پایین باشد چه اتفاقی میافتد؟
ارسال به دوستان
ننصایح الرأی توصیههای پدرانه یک رأی ندهنده
فرزندم. بدان که، دریای براندازی دارای ساحل نیست. پس هرچه دچار زوال عقل شدی از این راه دست مکش و نصایح مرا به گوش گیر که من دو بار خود را بیشتر از تو پاره کردهام.
پس ای باعث واریز یارانه پدر؛ بدان از ضروریات تغییر جامعه و نظام حاکمیت و این حرفا این است که بدانید نوشتن روی برگه رأی تأثیری ندارد اما نوشتن پشت درب دستشویی موثر است.
برانداز جماعت باید بداند که هرچه کمتر بداند بیشتر ندانسته. پس واجب است ندیدن برنامه کاندیدا و تبلیغات حکومتی.
اصلا چه فرقی میکند چه کسی در پاستور بنشیند. چه فرقی میکند سیاست خارجی و داخلی چه باشد. مشکلات ما بزرگتر از این حرفهاست. مشکل ما اساسی است. مشکل ما این است چه رأی بدهیم و چه ندهیم در هر صورت من و تو کلهسیاه و خاورمیانهای هستیم... تا به حال دیدهای کسی با رأی دادن کلهبور و چشم آبی شود؟
فرقی نمیکند وزیر خارجه کی هست. ما شعار دادیم نان و پنیر و خاویار/ ظریف آن کثافت را بیار. اما نیاورد. از این پس هم کسی نخواهد آورد. ما چه گناهی کردهایم که نمیتوانیم این خارجیها را از نزدیک ببینیم؟
فرقی نمیکند چه کسی وزیر نفت باشد. من ده بار تو را به وزارت نفت بردم تا استخدام شوی اما هر بار بهانه آوردند که این بچه هنوز دبستانی است و از این حرفهای مفت!
فرقی نمیکند چه کسی وزیر آموزش و پرورش بشود. همین ده سال گذشته ده وزیر داشتیم که من نظرات همهشان را دیدم. هیچکدام خواستار تعطیلی مدارس نبودند.
فرقی ندارد چه کسی وزیر مسکن باشد. فوق فوقش یکی مسکن میسازد و یکی نه. اما هیچکدام برای من و تو در تورنتو خانه نخواهد ساخت. ما هم که خانه در ایران نمیخواهیم.
وزیر کار هم که از همه بدتر. نه کارچاق میکند و نه میرود به جای ما کار کند تا ما آسوده بخوابیم.
تو تا به حال دیدهای که وزیر نیرو، نیروی کار بفرستد برای منزل ما؟ یا مثلا همین وزیر ارتباطات کی برای تو دوست اجتماعی پیدا کرده؟ وزیر بهداشت را هم نگویم. این همه سال ما وزیر بهداشت داشتیم اما همیشه مادرت مرا چرک و کثافت صدا میزند و میگوید تو بهداشت فردی را رعایت نمیکنی!
پس ای کسی که تو را میفرستم چای برایم بیاوری، گوشت را به این مناظرات و تبلیغات انتخاباتی مسپار و رأی دیگران را بزن که رأی ندهند. اصلا هم نترس.
سوای این که ما همه با هم هستیم به غیر از سلطنتی و مجاهد و پولینژاد و کومله و تجزیهطلب. امروز دیگر کسی را به تیمارستان نمیبرند. میگویی نه؟ نگاهی به اینستاگرام بینداز.
نور دیده ورپریده من. تجربه نشان داده با شرکت نکردن در انتخابات، سازمان ملل وارد عمل نمیشود و سران حاکمیت را دستگیر نمیکند اما خدا را چه دیدی، سنگ مفت، رأی ندادن مفت. انشاء الله در بیست و یکمین انتخاباتی که شرکت نکنیم، اینبار وارد عمل میشوند. البته فکر کنم تا امروز چهلتایی شده. ولی مهم نیست. شاید حساب از دستشان در رفته.
چهل و خوردهای سال شکست اگر مقدمه پیروزی نباشد، مقدمه ورود به پنجاه سال شکست و ثبت در گینس حتما هست.
ارسال به دوستان
پند پیران
روزی گذشت نامزدی از گذرگهی
فریاد وااااو! بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی: واممان چه شد؟
پاسخ رسید : صبر کن آغاز ماجراست
یک طفل ساده دل وسط جمع داد زد:
«آقا زمین بازی ما بچهها به راست؟!»
پاسخ رسید بعله عزیزم! به طور حتم!
درخواست تو نیز چنان دیگران بجاست
آن دیگری سراغ پل و جاده را گرفت
فرمود: No problem! l will Build! must!
رندی رسید و گفت: نکن اینقدر چاخان
کی گفته ساختار پل و جاده با شماست؟
رندی دگر به زیر لبش کرد زمزمه
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
بعدش شبیه بولدوزر از راه سر رسید
چپ را ستون نمود و سپس خم نمود راست
سرگرم وعده بود رقیبش که ناگهان
بدجور ریخت داخل قیمه دوباره ماست
جوری فتیلهپیچ شد آخر میان جمع
پرسید راه درروی این ماجرا کجاست؟!
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
ننه! نمیمیری که! یه بارم تو عمرت شده بیا راست بگو و اینقده جلو اجنبی دولّا و راست نشو...
ارسال به دوستان
خودم انتخاب کردم
ای بابا! باز هم انتخابات؟!
رئیسجمهور را که ما مردم انتخاب میکنیم، نمایندگان مجلس و خبرگان رهبری را هم که ما رای دادیم، دیگر شورای شهر و روستا را کجای دلم بگذارم؟
از سال ۵۷ که در همهپرسی شرکت کردیم و اختیار مملکت را در دست گرفتیم حداقل سالی یکبار را پای صندوق رایگیری رفتهایم. نمیدانستیم قرار است ما هم مسؤول باشیم و هم مسؤولان مملکت را انتخاب کنیم.
مسؤولیت سخت است. این را از من بشنوید که دوسال مبصر کلاس بودم و قبل از آن هم مسؤول آبخوری مدرسه.
بعدها هم مسؤول کتابخانه شهر شدم. پوستم کنده شد تا کتابهای امانت داده شده را جمع کردم و تحویل نفر بعد دادم.
حالا شاید شما بگویید انتخابات که خیلی خوب است اما نمیدانید اگر انتخاب درستی نکنیم مجبوریم چند سال زجرش را بکشیم.
از زیر بار این مسؤولیت هم هیچکس نمیتواند شانه خالی کند چه رئیس باشی چه لاستیکفروش، ملوان باشی یا چوپانی در رشتهکوههای زاگرس.
هنوز یادم نرفته یکبار کسی انتخاب شده بود که به صندلی ریاستش چسبیده بود! لامصب هرروز روی صندلی مینشست و به ریش ماهایی که از صبح تا بوق سگ در صف مرغ و روغن مایع و رب گوجه فرنگی بودیم میخندید.
ولی گذشته از این حرفها همین که مثل برزیل و آرژانتین و استرالیا انتخابات اجباری نداریم خیلی خوب است.
شاید خندهدار باشد ولی مردم همین کشورها اگر یک روزی با انتخابات حال نکنند و یا دلشان نخواهد بروند رای بدهند باید گواهی پزشکی بیاورند تا دولت حق شهروندیشان را سلب نکند!
ما ایرانیها شاید چیزهایی نداشته باشیم ولی همینکه زور بالای سرمان نیست حالمان خوب است.
از حق هم نگذریم کدام مملکتی است که قانون اساسی خود را به رای بگذارد؟
این غرزدنها هم شیرینی زندگی است، شما جدی نگیرید.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|