|
ارسال به دوستان
اخبار
برگزیدگان کنگره ادبی «فخر ایران» معرفی شدند
در اختتامیه پنجمین کنگره ادبی فخر ایران ۷ نفر به عنوان برگزیده معرفی شدند و از آنها تجلیل شد.
اختتامیه پنجمین کنگره ادبی «فخر ایران» دیروز در حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. این کنگره که هر سال با محوریت دستاوردها و ویژگیهای شهید فخریزاده پذیرای آثار شاعران است، توسط وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح برگزار میشود. فراخوان پنجمین دوره از این کنگره حدود یک ماه پیش منتشر و محورهای آن «شهید فخریزاده؛ کابوس اسرائیل»، «روحیه ولایتمداری شهید»، «روحیه ایستادگی، مقاومت و استکبارستیزی شهید»، «تلاشهای ماندگار علمی و عملی ایشان»، «طبع شاعرانه ایشان» و «سبک زندگی ایرانی - اسلامی» اعلام شد، همچنین علاقهمندان تا ۲۰ آبان فرصت داشتند آثار خود را به دبیرخانه این کنگره بفرستند. برگزیدگان این کنگره به این شرح هستند: فائزه زرافشان، محمد زارعی، مجید لشکری، قاسم بای، حیدر منصوری، سیدعلی نقی و فاطمه نانیزاد. اشعار این افراد از بین ۴۶۷ شعر در قالبهای ادبی، غزل، قصیده، مثنوی، سپید، رباعی، دوبیتی، ترانه و... که به دبیرخانه کنگره فرستاده شده بود، برگزیده شد.
***
معرفی مستندهای کوتاه بخش بینالملل جشنواره «سینماحقیقت»
۱۶ مستند کوتاه در بخش مسابقه بینالملل هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» رقابت میکنند.
مستندهای کوتاه حاضر در بخش مسابقه بینالملل هجدهمین جشنواره «سینماحقیقت» معرفی شدند.
16 مستند از برزیل، قرقیزستان، فرانسه، هند، مصر، یونان، آمریکا، سوییس، لهستان، مکزیک، بلژیک، یمن، عراق، کوزوو، استونی و فلسطین در بخش مستندهای کوتاه بینالملل هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» حضور دارند.
«پزشک جوان»، «گسسته»، «نیمه پر لیوان را نگاه کن»، «زردابه»، «سفر با پای برهنه»، «سیل»، «بوکسور در پیست دوچرخهرانی»، «عشق ما، الفسینا»، «ناتوان: یک داستان عاشقانه»، «نبش قبر»، «باشیا: سه داستان کوتاه»، «پسر ماهی»، «خاطرات عمیق»، «سطل»، «بروکسل، در نمای نزدیک» و «سینما گاردین» مستندهای کوتاه این دوره هستند.
هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» 18 تا 25 آذر به دبیری محمد حمیدیمقدم برگزار میشود.
***
تحویل لیست فیلمهای کوتاه مورد تأیید به دبیرخانه فجر
دبیرخانه چهلویکمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران، لیست فیلمهای واجد شرایط برای حضور در چهل و سومین دوره جشنواره فیلم فجر را به دبیرخانه این رویداد تحویل داد.
در آستانه برگزاری چهلوسومین دوره جشنواره فیلم فجر، دبیرخانه جشنواره بینالمللی فیلمکوتاه تهران، لیست اولیه فیلمهای انتخابی مورد تایید هیات انتخاب شامل 128 فیلم از بخش داستانی این جشنواره را به دبیرخانه فجر تحویل داد.
طبق فراخوان جشنواره فیلم فجر، تا سال گذشته صرفا فیلمهای داستانی راهیافته به بخش مسابقه سینمای ایران در جشنواره فیلمکوتاه تهران، امکان راهیابی و رقابت در جشنواره فیلم فجر را داشتند اما پس از تغییرات آییننامهای از دوره چهل و سوم «فیلمهای معرفیشده توسط هیات انتخاب جشنواره بینالمللی فیلمکوتاه تهران» واجد پذیرش برای بخش فیلم کوتاه فجر خواهند بود و این فرصت محدود به فیلمهای راهیافته به جشنواره تهران نیست.
بر همین اساس، دبیرخانه چهلویکمین جشنواره بینالمللی فیلمکوتاه تهران، لیست 128تایی اولیه از فیلمهای مورد تایید هیات انتخاب خود را به دبیرخانه جشنواره فیلم فجر ارسال کرده و صاحبان این آثار توسط این دبیرخانه برای بررسی وضعیت آثار و تعیین شرایط پذیرش، فراخوانده میشوند.
چهلوسومین جشنواره فیلم فجر به دبیری منوچهر شاهسواری بهمن امسال در تهران برگزار خواهد شد.
***
عرضه سفرنامهای به لبنان با طعم توفان الاقصی
کتاب «جاده کالیفرنیا» نوشته محمدعلی جعفری توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شد. این کتاب دربرگیرنده سفرنامه نویسنده به لبنان مصادف با توفان الاقصی است.
جعفری در ابتدای آغاز عملیات توفان الاقصی مصادف با مهر ۱۴۰۲ به قصد روایتگری و نزدیک شدن به اتفاقات غزه، تنها و بدون وابستگی به سازمان یا نهادی خاص راهی بیروت و جنوب لبنان میشود؛ جایی که به دلیل هممرز بودن با فلسطین بوی جنگ و ویرانی آنجا هم به مشام میرسیده است. راوی در این سفر که ۲۵ روز به طول میانجامد، همزمان با رصد رخدادهای غزه، کنار مردم بیروت و جنوب لبنان میماند و خاطرات آنها را از درگیری با صهیونیستهای جنایتکار ثبت و ضبط میکند. محمدعلی جعفری در «جاده کالیفرنیا» دنبال یافتن سوژههای بکر همهجا قدم گذاشته و به مناطق مختلف لبنان از جمله صور، بازوریه، صیدا و شهر ضاحیه که امروز هدف اصلی ارتش متخاصم اسرائیل است، هم سفر کرده است. حضور در اردوگاه فلسطینیان در لبنان یکی از جذابترین بخش کتاب است که به گفته نویسنده کمتر ایرانی پا به آن گذاشته و تصویر رسانهای روشنی از آن در دست نبوده است. در آخر هم با ماجراجویی راوی، تجربهای از زیست جهادی نیروهای مقاومت برای مخاطب به نمایش درمیآید. گفتوگو با عاملان عملیات استشهادی، اسرای زن و رفقای شهید چمران در لبنان از دیگر مطالب «جاده کالیفرنیا» است.
ارسال به دوستان
نقدی بر فقدان سینمای ملی و ضرورت فهم آن در سیاستگذاری فرهنگی دولت
جای خالی رؤیای ایرانی
مهرداد احمدی: یکی از آفات ذهنی ما که دیگر باید آن را به سرگردانی تاریخ متأخر خودمان در میان دنیای قدیم و دنیای جدید نسبت دهیم، تأخیر است. ما گرچه میدانیم در تأخیر آفات هست اما این دانستن در ما آنقدر زوری نداشته تا به عمل بینجامد. مثلا حتما باید کفگیر ناترازی انرژی به ته دیگ بخورد و کار به خاموشی برسد تا بدانیم که توسعه زیرساخت میخواهد که عدالت توزیع عادلانه میخواهد. اگرنه ما آنقدر در میانه روزمرگی گرفتار هستیم که به افق فکر نکنیم. البته این وضعیت چیزی نیست که بتوانیم با نوشتن و انذار از آن گذر کنیم. این وضعیت تاریخی ما است؛ وضعیت مایی که هنوز با جهان قدیممان خداحافظی نکرده، آذرخشِ جهان جدید بر فرق سرمان فرود آمده و برج و باروی فرهنگیمان را زیر و زبر کرده است. هدف این نوشتار فعلا پرداختن به این موارد نیست و نویسنده هم ادای خودمتمایزپنداری درنمیآورد. موضوع این یادداشت اقتضا میکرد مثلا فردا روز اختتامیه جشنواره فجر نوشته شود. شاید اگر تغییر بالاترین مقام 2 نهاد فرهنگی - سینمایی کشور تقریبا همزمان نمیشد، ما نیز آفات تأخیر را فعلا پشت گوش میانداختیم.
سوال اصلی این است: سینمای دولتی یا سینمای ملی؟ هر موقع جشنوارهای به پایان میرسد بلافاصله این سوال پیش میآید: نسبت سینمای ایران با خود ایران چیست؟ وقتی از عدهای این سوال را میپرسیم بلافاصله ابرو بالا داده و با نگاهی عاقل اندر سفیه میگویند هنر بدون آزادی پروپاگانداست. من البته تردید دارم که مثلا بدانند آزادی شرط امکان هنر است یا اصلا پروپاگاندا چیست. ولی عینک بدبینی را درآورده و اینطور فرض میگیریم که میدانند؛ فرض محال که محال نیست. جوابی که به این سوال داده میشود بسیار درست است. هنر، آزادی است اما اگر این جواب فلسفی را همینجور در نظر بگیریم، کاری انتزاعی کردهایم. پاسخ به این پرسش باید بتواند به نحوی باشد که در واقعیت مؤثر، نمود یابد. برای همین باید بپرسیم میدان هنر چیست؟ برای اینکه جواب دادن به این پرسش از حوصله خارج است، بگذارید قدری سوال مشخصتری مطرح کنیم: میدان سینما چیست؟ چه مؤلفههایی بر آن اثر میگذارند؟ همین که این سوال را از اهالی سینما بپرسید به شما خواهند گفت هنر بدون نهادهای اجتماعی و سیاسی که محل انتشار فیلم است، یک مفهوم انتراعی است. فیلم برای نمایش به سینما، تجهیزات، عوامل، تماشاگر و منتقد و رسانه نیاز دارد. پس همین که در جهان امروز از فیلمسازی حرف میزنیم، حتی اگر آن را مقدم بر اینکه صنعت باشد هنر بدانیم، در اصل از شبکهای پیچیده از انسانها و نهادها سخن میگوییم. این گزاره نشان میدهد سینما را بدون نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تصور کردن، یک بازی انتزاعی با مشتی مفهوم است که در نهایت سر از خیالبافی درمیآورد. اینکه سینما را با این نهادها چه کار، یا اینکه سینماگر مستقل است، مطلقا در این جهان معنایی ندارد. اگر کسی جهانی سراغ دارد که این میزان از استقلال در آن یافت میشود، به دیگران همان را نشان دهد! پس ما چارهای نداریم جز اینکه وقتی به سینما فکر میکنیم نهتنها به نهادهای دیگر فکر کنیم، بلکه حتی به دولت هم بیندیشم. باز اگر کسی جهانی بیدولت میشناسد، به ما نیز معرفی کند. فرهنگ در جهـــان امروز باید با این لویاتان زندگی کند اما این لویاتان هم باید فرهنگ را در خدمت همان چیزی قرار دهد که بهانه تاسیسش است؛ خیر عمومی و امر ملی. دولتها باید حافظ کیان کشور باشند و مردم در مقام یک ملت متحد و دیگر اینکه خیر عمومی را تأمین کنند. پس همچنانکه فرهنگ و در اینجا سینما را از دولت گریزی نیست، دولتها هم نمیتوانند شانه از زیر بار این امانت خالی کنند. سوال دیگر این است: دولت چگونه باید در سینما دخالت کند؟ دغدغه این مطلب طرح مباحث مطول و ملالآوری از جنس ممیزی و سلیقه و اینها نیست. مساله چیز دیگری است؛ آیا دولت باید در سینما از خیر عمومی و امر ملی حراست کند یا نه؟ پاسخ از مقدماتی که مطرح کردیم، مثبت است اما چگونه؟ سادهترین و احتمالا بیدردسرترین پاسخ به این سوال که امتحان خود را در آمارپرکنی هم حسابی پس داده، این است که دولت به ابرسرمایهگذار و تهیهکننده اعظم سینما تبدیل شود.
معمولا مدیران سینمایی ما گمان میکنند اگر تعداد فیلمهای ما در سال از عددی که سال قبل بود بیشتر شود یا از رقبای ما در جهان و منطقه پیشی بگیرد، سینما رونق یافته و آنها نیز به وظیفه خود عمل کردهاند اما واقعیت این است که اگر بنا بود این سیاست به رونق اقتصاد سینما کمک کند، ما نباید امروز در وضعیت کنونی میبودیم که هنوز زخمهای ناشی از تعطیلی سینما در ایام کرونا التیام پیدا نکند. همین اخیراً یکی از تهیهکنندگان نقل میکرد که برخی اصحاب فنی سینما را میشناسد که به شغل شریف مسافرکشی روی آوردهاند. کار، عار نیست و جوهر مرد است اما مردی که جوهرش در خلق تصویر است، نباید پشت فرمان بنشیند. همین یک قلم را بگیرید تا پر شدن بیرویه شبکه نمایش خانگی از اصحاب سینما که یکی از اسباب تأثیرگذارش همین ناخوانی دخل و خرجهاست.
ادامه دادن شمردن اثرات تخریبی دولت - حاکمیت به عنوان ابرسرمایهگذار سینما وجهی ندارد، چه اینکه تقریبا همه اهالی این حوزه میدانند این لیست ممکن است به چه مواردی ختم شود. از این گذشته همین پولپاشی بعضا نجومی چه آورده فرهنگیای داشته است؟ منظورم از آورده فرهنگی بهانه وجودی یک سازمان سینمایی دولتی است، یعنی حراست از امر ملی و تأمین خیر عمومی. چند فیلم با لحاظ فرم سینمایی ساخته شده که به بخشی از حافظه فرهنگی ما بدل شود؟ سینمای دولتی در این چند سال، چه شخصیتی حتی نزدیک به مختار ثقفی ساخته است؟ کدام تصویر از ایران را این نهادها ساخته و در نهایت از دل آن به یک فیلم سینمایی رسیدهاند؟ اگر قرار بود با پول و تجهیزات به این چیزها برسیم که تاکنون باید رسیده بودیم دیگر چه نیازی بود که در مهمترین جشنواره ملیمان بخش جایزه نگاه ملی داشته باشیم. وقتی چنین بخشی میگنجانیم و نهادهای سینمایی دولتی بر سر جایزه آن با هم رقابت میکنند، یعنی اینکه سینمای ملی نداریم.
اغلب کارشناسان فوتبال وقتی به صداوسیما میآیند نخستین - و شاید دمدستیترین - نقدشان به فوتبال ایران بهمثابه یک کل، این است که نسبت به ساخت بازیکن غافل است. اگر این را درباره فوتبال بتوان گفت، چرا درباره سینما نتوانیم؟ مساله این است که انجام این کار کمی پیچیده و متاسفانه دیربازده است. برای همین مورد مطلوبی برای پر کردن کارنامه و ذهن عددزده و آمارآلود ما نیست. راه ساخت سینمای ملی نیز، تربیت سینماگر ملی است. البته این را هم با ورکشاپ و دورههایی کذایی نمیتوان. تربیت سینماگر ملی به معنای تربیت سینماگر وابسته به جریان فکری خاصی نیست؛ آزادی شرط امکان هنر است. تربیت سینماگر ملی، یعنی تربیت سینماگری با احساس تعلق به ایران، تعلق به مردمی که سینماها را با مالیات آنها میسازند. سینماگر ملی، بوقچی ایران است. به این معنا که در نهایت، چشمش به نگاه مردمش و پشتش به فرهنگش گرم است، اما اگر ظرافتهای ساخت فرهنگی را نشناسیم ممکن است همین جا به چاه ویل شعار بیفتیم. تصویر، ساختنی است. نهاد سینمایی دولتی باید پیش از هر چیز تصویری از ایران فرهنگی و تخیلی از ایران فردا بسازد. آمریکاییها وقتی بقیه را خردهفرهنگ دانستند که رویای آمریکایی را ساختند. رویای ایرانی خیالبافی شعارین یک افق در سالی معین نیست؛ رویای ایرانی ترسیم یک جهان فرهنگی متفاوت است. جهانی که در آن بهشت زیر پای مادر است، پدر محترم است و خانواده نخستین خاستگاه و واپسین سنگر است؛ دوستی محترم است؛ دروغ قرین خشکسالی است؛ انسان حریم دارد و همین انسان محترم تخیل یک جهان عادلانه را در سر دارد. از بطن همین تخیل رویای ایرانی است که میتوان فیلمسازی صاحب فرم یافت. فرم چیزی نیست که با تکنیک و تجهیزات به دست آید، فرم سینمای ملی، باید از ناخودآگاه سینماگری بیاید که به این تصویر و جهان ایرانی علاقهمند است. نمیتوان به سوژه علاقه نداشت آن را مدح کرد. سینما مدیوم بیرحمی است؛ آن چشم جادویی دوربین خیلی زود شما را لو میدهد.
این نوشتار ابدا مخالف ساخت فیلمهای سینمایی پرهزینه و بیگ پروداکشن از سوی دولت نیست اما درد را با مسکن میتوان تخفیف داد ولی درمان نمیتوان کرد. اینکه فارابی یا اوج فیلمی بسازد درباره یک شخصیت برجسته دفاع مقدس اما خروجی، یک خلبان دکوراتیو باشد، چیزی بیش از شکست است؛ چنین فیلمی در لبه فاجعه میایستد. فاجعه از این نظر که همان تصویر مبهم ولی اسطورهای ما از مثلا شهید شیرودی را هم مغشوش میکند. شما میتوانید مالک اشتر خوبی بسازید و وقتی به مالک فکر میکنید، گریم داریوش ارجمند در ذهنتان بیاید، یا شیرودیای بسازید که فقط فارسی حرف میزند، این فاصله را نباید در جایی جز فیلمساز و فرم جستوجو کرد. چرا آژانس شیشهای یا مهاجر هنوز فیلمهای مهمی هستند؟ پاسخش در ابراهیم حاتمیکیاست. جوابش در فیلمسازی است که هم تکنیک بلد بود هم حاجکاظم را دوست داشت. راه چاره تربیت سینماگر است. این تربیت را هم با شعار و سرهمبندی نمیتوان. اولا باید تصویر ساخت؛ یک جهان ایرانی چگونه جهانی است. چه مؤلفههایی دارد و چگونه به آینده گشوده است؟ ثانیا باید نظام جامع تربیت سینمایی داشت.
این نظام باید چنان گسترده باشد که بتواند سراسر کشور را پوشش دهد. حلقههای تنگ فیلمسازانی که به این نهادها دسترسی دارند باید شکسته شود؛ جوانان و انجمنهای سینمای جوان بهجد گرفته شوند.
مهمترین راه ایجاد علقه که نخستین گامِ تربیت ملی هم است، امکان بازنمایی دادن است. یعنی فیلمساز جوان تبریزی بداند اگر حصارهای تنگ شبهمافیایی سینمای خصوصی او را نمیبینند، فارابی و اوج به او میدان میدهند.
ارسال به دوستان
درباره مردی که مشی رفتار و منش هنرش، درسی است برای هنر و آموزهای برای هنرمند
به یاد استاد
گروه فرهنگ و هنر: یکی از بزرگان عرصه تصویر و بزرگواران 5 تن سینما؛ جمشید مشایخی، مردی که هرچند رضا تفنگچی را با جوهر رضا خوشنویس رو به کاغذ دوربین پیاده و کمالالملک را با روایت روان سعدی بر قاب دیدگان بیننده قلم زد؛ لیک از همان اول مراتب مهتری را با «خان دایی» قیصر طی میکرد. آقایی و والامقامی، مرامش بود و مهر پدر با مُهر نقشهایش، صحهای بر آن امر. امروز اگر بود، 90 ساله میشد و طبعا با همان لحن و ابهت پدرانه و عین حال مهربانش، همچون همیشه خاطرهای داشت ناشنیده و شنیدنی در پَر شال پُربارش. باری! کنون که نبود سایه پدری بیش از هر زمان بر سر سینمای این روزها حس میشود، کنون که رذایل اخلاقی با ردایی ملبس به ژانر طنز جای خود را به آثار پندآموز با درونمایهای سرشار از فضایل رفتاری داده است؛ مروری بر منش نقشهای مشایخی و نگاهی بر زندگی هنری او، شاید تلنگری باشد برای فیلمسازان و هنرمندان حال حاضر کشور.
* تولد
از همان روز نخست که چراغ زندگی در خانهای ساده در محله امیریه تهران روشن شد، شاید هیچکس گمان نمیکرد این کودک با قلبی آکنده از هنر، روزی چراغ پرده نقرهای ایران را فروزانتر کند. جمشید مشایخی، زاده ۶ آذر ۱۳۱۳، نهتنها در خانوادهای ریشهدار و نجیب رشد کرد، بلکه جوهره وجودش از همان ابتدا به جادوی هنر آغشته بود. او اگر چه اصالتا به دیار زیبای تنکابن بازمیگشت اما تهران، این شهر شلوغ و پرازدحام، گهوارهای بود برای پرورش جوانی که قرار بود پدر سینمای ایران شود.
* از امیریه تا صحنه
مشایخی در روزهایی که فرهنگ، آرام آرام از سایه سنت به روشنای مدرنیته گام برمیداشت، خود را در دنیای هنر غوطهور ساخت اما این غوطهوری نه از سر تفنن که از سر دغدغه و عشقی عمیق به نمایش بود. او با ورود به اداره هنرهای دراماتیک در سال ۱۳۳۶، کار خود در این عرصه را به طور حرفهای آغاز کرد.
* خشت شکوفایی
سال ۱۳۴۴ جمشید مشایخی با فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان، برای نخستین بار با هنر هفتم همنشین شد. این فیلم، سرآغاز راهی بود که او را به یکی از ستونهای سینمای ایران بدل کرد. هر چند در آغاز، چهرهای آرام و کمادعا داشت اما نقشآفرینی او با تحسین مخاطبان همراه بود.
* دایی با هیبت پدر
نقطه عطف کارنامه جمشید مشایخی، سال ۱۳۴۸ در فیلم «قیصر» بود. مسعود کیمیایی، به مرحمت قلم و الطاف دوربینش تصویری از غیرت، مرام و مردانگی را در قالب «خان دایی» ترسیم کرد اما این مشایخی بود که با چشمان نافذ و صدای متینش، این کاراکتر را از سطح یک پرسوناژ عادی فراتر و به نمادی از اخلاق و اصالت تبدیل کرد. «خان دایی» نه یک شخصیت داستانی که تصویری از پدری بود که هر بیننده در وجود او، حس امنیت و وقار را لمس میکرد.
* پیوند هنر و حقیقت
سال ۱۳۶۳، مشایخی بار دیگر با اثری از علی حاتمی به اوج رسید. «کمالالملک»، نهتنها داستان زندگی یکی از برجستهترین نقاشان ایرانی بود، بلکه فرصتی برای جمشید مشایخی بود تا بار دیگر وجهی متفاوت از قدرت بازیگری خود را به نمایش بگذارد. نگاههای گیرا، دیالوگهای وزین با لحنی گرم و همزمان بازی هنرمندانه با چهره و میمیکهای پرحرف بدون دیالوگ، کمالالملک را به یکی از بهیادماندنیترین نقشهای تاریخ سینمای ایران بدل کرد.
* از تفنگ تا قلم
اگر کسی بخواهد کارنامه مشایخی را تنها در یک اثر خلاصه کند، شاید بهترین انتخاب «هزاردستان» باشد. این سریال که میان سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۶ ساخته شد، شاهکاری از علی حاتمی بود که مشایخی در آن نقش «رضا تفنگچی» و «رضا خوشنویس» را ایفا کرد. این 2 شخصیت که در گذر زمان و حوادث به هم پیوند میخوردند، تصویری از تعهد، اخلاق و مبارزه را به نمایش میگذاشت. رضا خوشنویس، با آن صدای متین و چهره آرام، گویی پژواکی از صداقت و شرافت بود؛ ارزشهایی که مشایخی نه فقط در نقشهایش، بلکه در زندگی واقعی نیز بدان وفادار بود.
* سینما، تلویزیون و تئاتر؛ گسترهای از نقشآفرینیها
جمشید مشایخی در طول دوران فعالیت خود، بیش از ۱۰۰ اثر هنری در سینما، تلویزیون و تئاتر خلق کرد. فیلمهایی چون «گاو»، «شازده احتجاب»، «طلوع انفجار» و «گلهای داوودی» هر یک برگ زرینی در دفتر سینمای ایران هستند که با نام او گره خوردهاند. در تلویزیون نیز آثاری از او چون «سربداران» و «امیرکبیر» به یادگار مانده است. او نهتنها در نقشهای تاریخی و سنگین، بلکه در آثار اجتماعی و حتی طنز نیز درخشید. توانایی او در به تصویر کشیدن طیف گستردهای از شخصیتها، از مردی ساده و مهربان تا چهرهای مقتدر و استوار، نشان از مهارت و وسعت هنر او در بازیگری داشت.
تکمله: در روزگاری که سینما بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازگشت به ریشههای اخلاق و اصالت است، نام استاد جمشید مشایخی، به عنوان الگویی برای هنرمندان نسل جدید میدرخشد. او نشان داد هنر، نهتنها ابزاری برای سرگرمی، بلکه راهی برای تعلیم و تربیت است. نقشهای او، هر یک درسی از محبت، شرافت و انسانیت بود. کاریزماتیکترین چهره یک پدر، از بزرگان عرصه تصویر و بزرگواران 5 تن سینما؛ آقایی و والامقامی، مرامش بود و مهر پدر با مُهر نقشهایش، صحهای بر آن امر.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|