|
آمادگی مذاکره
خاطره نوشتن و تبدیل آن به کتاب یکی از علایق سیاستمداران در اقصینقاط جهان حتی بورکینافاسو است. اخیرا نیز مسؤول همیشه خندان کشور ما کتابی از خاطراتش نوشته و در دست چاپ دارد. او که اسم این کتاب را آمادگی مذاکره گذاشته، پیشنهاد داده است که این کتاب جایگزین کتاب بیمحتوای آمادگی دفاعی در مدارس بشود. با هم بخش هایی از این کتاب را مطالعه میکنیم.
وی در مقدمه این کتاب نوشته است: من عاشق مذاکرهام. اصلا زندگی من بر پایه جمله مذاکره میکنم پس هستم، شکل گرفته است. اگر نویسنده خوشذوقی در دوران معاصر داشتیم میتوانست با اقتباس از رابطه من و مذاکره یک منظومه عاشقانه بسراید که روی دست "لیلی و مجنون" بلند شود.
این کتاب در 151 صفحه چاپ شده است؛ البته خود نویسنده بیان کرده است اگر قسمت ضمائم کتاب را نخوانید چیزی از دست ندادهاید چون خود من هم به خواندن ضمائم علاقهای ندارم. این کتاب که چاپ سال 1403 و در تیراژ 18 عدد است. هزینه این کتاب نیز 279 هزار تومان است اما اگر با نویسنده مذاکره کنید احتمالا در ازای یک دقیقه خندیدن بتوانید این کتاب را به دست بیاورید.
در فصل دوم این کتاب با عنوان موارد قابل مذاکره میخوانیم: اساسا درباره همه چیز میشود مذاکره کرد حتی مذاکره درباره خود مذاکره! از جمله چیزهایی که میتوان در مورد آنها مذاکره کرد مذاکره پیرامون تعداد قهرها، شاخ بازی و میزان خنده است.
در ادامه نویسنده برای هرکدام از این موارد یک زیرفصل تشکیل داده است و به توضیح بیشتر آنها پرداخته است.
مثلا در زیر فصل مربوط به مذاکره پیرامون شاخ بازی نوشته شده است: شاخ غول شکستن کنایه از انجام کار سخت است. اگرچه من شاخ غولهای زیادی شکستم به طوری که وجود جاسوس در تیم مذاکرهکننده هستهای فقط یکی از آنهاست. اما اینجا منظور از شاخ آن شاخ نیست. در این توافق با طرف خارجی سر این مذاکره میکنیم که برای کدام مسؤولان کشور خودمان میتوانیم در عکس شاخ بگذاریم و برای کدامها نمیتوانیم. آنها در ازای تعیین این مورد بیاهمیت به جای شاخ قول میدهند یک کلاه سرمان بگذارند.
اگر به خواندن کتابهای سیاسی کمدی علاقه دارید پیشنهاد میدهم مطالعه این کتاب ارزان قیمت را از دست ندهید.
ارسال به دوستان
وروجک
ادب، عالی! مگر ثابت شود کلا خلافش
زده با گیوتین، ماما، گمانم بند نافش
سر شب فوتبال و صبح و ظهر و نیمهشب هم
و من ماندم از این نیروی بیش از حد اضافش
دوتا پشتی شده دروازش در تیم بابا
و همسایه ندارد خواب هر شب در مصافش
نشان دارت بر دیوار و من دنبال مظنون
ولی چشمان او شد رد حکم اعترافش
به چنگ آورد آجیل ته کابینتم را
دو چشمش برق زد از حس و حال اکتشافش
چو قرقی رفت پیش او که چون کارد و پنیرند!
بلند شد از سرم دود از شگرد ائتلافش
دلم لرزید وقتی پسته را با اشک میخورد
مگسکش توی دستم بود و کردم من غلافش
دوباره باختم، او مست استیلای اشکش
دوباره برد با شورای حل اختلافش
ارسال به دوستان
تذکره دانشجویی
مولانا دلاور شیخنا موذن جامعه
آن به دنبال حق و حقیقت در بحر حوادث، آن مرد سیاست، آن یک پا در کلاس و پای دیگر در گلیم مدیران، آن در حرفِ زور نافرمان، مولانا دلاور شیخنا مؤذن جامعه جناب شخص شخیص دانشجو، درس را همی با سختی و جان کندن هم که شده میخواند ولی به کتابهای تشکیلاتی که میرسد چشمانش قلبی شده و از ذوق کف و خون بالا میآورد.
نقل است در هر جلسه که ورود میکند لرزه بر تن هر مسؤول بیراهه رو و کج و کوله فهم میاندازد که «چه غلطی بود کردم، کاش زبان به یاوه نمیگشودم و کاش دستم ساطوری میگشت ولی به امضای طومارها نمیرفت.» لب به سخن نمیگشاید مگر به مطالبهگری آن هم با زبانی محکم و استوار همچون نیسان در برابر پراید، در ریزبینی دست خانم مارپل را هم از پشت بسته است، روزی هم برایش در نظر گرفتهاند که مصادف با 16 آذر هرساله است، هپی مپی باشد.
از جمله کرامات وی همین بس که در پیش روی مدیران و مسؤولان بسی سیاس بودندی و در اردوی جهادی همچون طفلی بیشفعال به دنبال توپ و تورِ بازی، آن بین کار فرهنگی هم میکند گاهی با خواندن شعر و گاهی هم با قلم دست گرفتن و چشم، چشم، دو ابرو کشیدن.
گفتند: «قبل از شروع ترم به کجا میروی؟» گفت: «از بهر جلسات به سوی دفتر تشکیلات». گفتند: «امروز که کلاس نداری به کجا میروی؟» گفت: «از بهر کلاسهای تشکیلاتی به سوی دفتر تشکیلات». گفتند: «الان که تابستان است کجا تشریف میبری؟ حتما دفتر تشکیلات!» گفت: «نه، میروم اردوی تشکیلاتی». خلاصه که هر جا میرفت سر از تشکیلات در میآورد و به سندروم بیقراری دچار بود. خدا کند که بعد از فارغالتحصیلی درمان نشود و آرام و قرار پیدا نکند، خصوصاً اگر پشت میز مدیریت قرار گیرد.
ارسال به دوستان
ماهوارهبر دوگانه سوز
در نشستهای علمی BBC نیوز چه میگذرد؟
به نام یزدان پاک
خب با عرض درود خدمت بینندگان فرهیخته و دانشپرور خودم...
با نشست علمی BBC نیوز این هفته در خدمت شما عزیزان و دکتر چنگیز دانشور متخصص فضانوردی از دانشگاه کَلیفرنیا هستیم.
مجری: خب دکتر برامون از فضا بگو؟ چه خبرا از اون ورا؟
دکتر دانشور (بعد از چرخاندن آهسته سرش به این ور و اون ور): کدوم وراااا؟
مجری: فضا رو عرض میکنم.
دکتر دانشور: به جون داداااااش خیلی وقته نرفتم. هزینهها هم رفته بالا...ما هم دستمون تنگه... ضبط تموم شد داری 20 تا دستی بدی؟
مجری: هه هه هه... دکتر شوخطبع هستن همیشه. دکتر زمان رو از دست ندیم. شنیدید ایران ۳ عدد ماهواره رو با ماهوارهبر سیمرغ به فضا پرتاب کرده.
نظرتون در مورد این اتفاق چیه؟
دکتر دانشور: من وقتی ایران بودم دوست فضانورد زیاد داشتم. بهشون نمیاومد همچین غلطهایی بکنن.
مجری: حالا بالاخره شده دیگه. به نظرتون این پیشرفتها تا کجا ادامه پیدا میکنه؟
دکتر دانشور: تا وقتی که بنزین گرون بشه. وایسا ببین بنزین که همچین گرون شد اینا هم دکونشون جمع میشه.
مجری: دکتر مگه این موشکها بنزینسوز هستن؟! مطمئن هستید؟ دکون منظورتون همون پایگاههای فضایی هست دیگه؟!
دکتر دانشور: بله، بله! مگر اینکه دوگانهسوز کرده باشن. که بخوان تو فضا یه نیش ترمز بگیرن تو جایگاه و گاز بزنن.
مجری: خب در مورد سوخت این موشکها صحبت شد. نظرتون در مورد قدرت حمل و قدرت پروازش چیه؟
دکتر دانشور: قدرت پرواز زیادی هم نداره. دارن الکی شلوغش میکنن. یه موشک ساختن حدود 80 تن اونوقت ته تهش ماهواره 250 کیلویی میبره فضا. بنده الان خودمممم...( دکتر به حالت خلسه میرود)
مجری: آقای دکتر میفرمودید... آقای دکتررر... آقای دکتر بیدار هستید؟
دکتر دانشور: ها... چیشده؟!!!... آهااااا داشتم میگفتم. بنده الان خودم موشک درست میکنم تو کَلیفرنیا کمتر از ده گرم. ده نفر مرد بالغ با وزن میانگین 80 کیلوگرم رو امسال میبرد فضا سال بعد میآورد رو زمین.
مجری: پس شما خودتون خیلی وقته به این تکنولوژی دست پیدا کردید دکتر؟
دکتر دانشور: آره بابا من ایران بودم بهش رسیدم. فرار مغزها کردم اومدم اینجا. تو دانشگاه کَلیفرنیا یه کم فقط با دانش ور رفتم، تقویت شدم، تبدیل شدم به دکتر دانشور.
مجری: شما دانشمندان ایرانی که در کشورهای دیگه اقامت دارید واقعا باعث افتخار بنده هستید. آرزوی موفقیت دارم براتون خدانگهدار.
ارسال به دوستان
بدین بره
موشکا رو بدین بره، برای ما خطر داره!
هستهای رو بدین بره، تشعشعش ضرر داره!
بدین بره که لیبی شیم، یه ژاپنه برا خودش
اگه بدیم به غربیا، برای ما ثمر داره
درختِ انقلابمون نداره آب و خاک و نور
ترامپ داره میاد، بَده، داره میاد، تبر داره!
برای عشقِ بچههام تا توی آتیشم میرم
مذاکره که چیزی نیس، نگو : "مگه اثر داره؟"
بدونِ چوب و نردبون، گلابیا چیدم برات
رکورد زدم، تو گینسه، بدون پاهام فنر داره
فقط یکی تو باغه و برا خودش یه فیلسوفه
اینکه چی خوبه چی بَده، فقط جواد خبر داره
ارسال به دوستان
بو میآید؟
رنگش کردن
یکی بود، یکی نبود در آفریقای شمالی واقع در جنوب دریای مدیترانه، دست چپ، پلاک یک، کشوری بود به نام لیبی.
لیبی ابتدا مستعمره ایتالیا بود. - فکر کردید ایتالیا فقط پیتزا دارد؟ خیر جانم! مستعمره هم داشته است- طبیعتاً جایی مستعمره میشود که چیزی برای دزدیدن داشته باشد. لیبی صاحب بزرگترین ذخایر نفت آفریقا بود. شما دور از جانتان! کشور استعمارگر باشی، لیبی بهتان چشمک نمیزند که بیا من را استعمار کن؟!
در جنگ جهانی دوم متفقین و ایتالیا و آلمان مدام میآمدند سر کوچه لیبی دعوا میکردند. در واقع لیبی از میدانهای اصلی جنگ بین آنها بود.
دو سال بعد از پایان جنگ جهانی، ایتالیا رفت داخل اتاق و به کارهای بدش فکر کرد و همانجا بود که تصمیم گرفت دست از سر لیبی بردارد.
از آنجا که اروپاییها همه چیزشان کند است -البته به جز اعمال تحریمهایشان علیه ایران- جمعکردن وسایل ایتالیا از لیبی زمان برد و حدود ۴ سال بعد با برپایی حکومت پادشاهی «محمد ادریس سنوسی» استقلال لیبی اعلام شد.
۱۸ سال بعد «معمر قذافی» که جوانی ۲۷ ساله و جویای هیجان بود، به کمک تنی چند از افسران ناباب ارتش کودتا کرد. او تا سال ۲۰۱۱ -که میشود ۱۳۹۰ خودمان- سرکار بود و بعد برای رفع خستگی لیبی را به مقصد آن دنیا ترک کرد.
قذافی در سیاست خارجی نمیدانست با خودش چند چند است. رویکرد ضدغربیای داشت که مثل هوای بهار پیوسته تغییر میکرد. گویا زمانی که سیاست خارجه درس میدادند، قذافی خروسک گرفته و غایب بوده است.
قدرت که افتاد دست قذافی امتیازهای نفتی شرکتهای خارجی را لغو کرد. بعد هم به جمع کشورهای عربی که آن موقع مواضع ضد اسرائیلی داشتند، پیوست. - نه به خدا! دروغ نمیگویم. کشورهای عربی هم یک زمانی مواضع ضداسرائیلی داشتند. حالا الان یادشان نمیآید کجا گذاشتهاند- تازه بعدش لیبی گفت: «انرژی هستهای حق مسلم ماست. من هم فناوری هستهای موخوام.» که همین جا آمریکا گفت: «واه واه چه غلطا!»
سال ۱۹۷۹ سفارت آمریکا به خاطر یک آتشسوزی مشکوک در طرابلس بزرگترین شهر بندری لیبی تعطیل شد. آمریکای بیجنبه هم زارت لیبی را گذاشت در لیست سیاه تروریستی. حالا خودشان همهجا آتش راه میاندازندها، ببین به خاطر یک آتشسوزی چه کولیبازی درآوردند.
در همان سال یک کدورت ریز هوایی هم بین ۲ جنگنده لیبیایی و ۲ جنگنده آمریکایی روی دریای مدیترانه پیش میآید که نهایتاً با سرنگونی ۲ جنگنده لیبی کدورت درشت میشود!
چند حمله تروریستی هم در اروپا انجام میشود که آمریکای کینهای سریع خودش را انداخت وسط و گفت کی بود؟ کی بود؟
لیبی بود! و بعد همه انگشت اتهام را میگیرند سمت لیبی. آمریکا هم لیبی را درحالی که داشت میگفت: «من این وسط چیکاره بیدم؟» به طور کامل تحریم کرد.
در اواخر دهه ۹۰ میلادی دیگر کفگیر لیبی ته دیگ خورده بود و تحریم داشت کمرش را میشکست که در سال ۲۰۰۳ آمریکا آمد به لیبی گفت: «انرژی هستهای رو میگیرم، لغو تحریمها رو به همراه جعبه شماره ۳ میدم.»
لیبی هم بدون آنکه بداند در جعبه شماره ۳ چیست، قبول کرد.
در نهایت لیبی به امید پرورش درخت اقتصاد مرفه، سکههای هستهایاش را چال کرد. ایضاً موشکیاش را.
آمریکا گفت: «حالا که ما داریم این همه راه رو میریم، دیگه خالی نریم. اون اسناد و سازههای مرتبط با ساخت موشک بالستیک رو هم بیزحمت بذار روی این هستهایها.»
خلاصه، لیبی که خلع سلاح شد کمکم در سال ۲۰۱۱ در لیبی شورش شد، آمریکا هم برای سرنگونی قذافی تلاشی نکرد و یا شاید تلاش برعکس هم داشته! چه توقعاتی داریدها! حالا چون به روی قذافی خندیدند دلیل نمیشود که هوایش را هم داشته باشند.
در نهایت آمریکا به همراه فرانسه و انگلیس، لیبی را ترکاندند. یعنی شما بگو یک وجب سالم از زیرساختهای نظامی لیبی باقی گذاشتند، نگذاشتند. قذافی هم مُرد تا بفهمد داخل جعبه شماره ۳ چیزهای خوبی برایش نبود.
البته حال لیبی اکنون خوب است ولی تو باور نکن. او فقط کمی از ویرانی، بیامنیتی و بینظمی رنج میبرد. یعنی یک طوری شده که صد رحمت به زمان مستعمره بودنش!
البته داستان لیبی دیگر از مد افتاده و سردبیر باید رسیدگی کند که چرا میگذارند ما اینها را بنویسیم. فعلاً جولانی است که دارد در تیترها جولان میدهد. حالا اینکه بشار اسد هم دانهای را به امید درخت اقتصاد مرفه چال کرده یا نه؟ نمیدانیم ولی این چیزی که ما میشنویم بوی بهبود از اوضاع جهان نیست. حالا یا ما دماغمان عیب کرده است یا کلاً بویی نمیآید.
ارسال به دوستان
اطلاعیه گردنگیران
شرکتی دانشبنیان برای رفاه حال ملت محصولی ساخته که بدینوسیله به اطلاع شما عزیزان میرساند: شرکت دانشبنیان به اطلاع میرساند مردم کشورهای ایران و حومه دیگر نگران گردن خرده شده، له شده، شکسته و در رفته خود نباشند.
آحاد ملت میتوانند روی گردنگیرهای ما حساب کنند؛ همچنین یدکی پیچ و مهرههای شل شده فقرات هم تولید شده و افرادی که پیچ و مهره کم دارند و یا باید به تعویضکده بروند نیازی نیست به دوردستها مراجعه کنند، بلکه میتوانند از همان شهر خود سفارششان را ثبت و پبچو مهره درخواستی را درب منزل تحویل بگیرند.
در این اطلاعیه آمده است؛ ما جمعی از اساتید و جراحان و جوانان ایرانی بر آن شدیم استایل ملت را صاف کنیم و با توجه به اینکه کشورهای اسمشو نیار ورود انواع اشیاء از میخ و سیم و پیچ و بیل تا قرص و پماد و پانسمان به کشور ما را ممنوع اعلام کردهاند؛ هیچ بعید نیست در اتاقهای بیفکر خود دلیل ایستادگی ملت ایران را راست و ریست بودن ستون فقرات دانسته و از این به بعد پیچ و مهرههای کمر و گردن را هم تحریم کنند.
خبرهایی به دستمان رسیده که سران برخی کشورها بعد از بررسیهای نهایی به این نتیجه رسیدهاند دلیل گردنکشی ملت ایران برابر آنها جنس خوب مهرههای گردنشان بوده بنابراین هر آن ممکن است مهرههای گردن را هم تحریم کنند.
خلاصه که کور خواندهاند؛ این شرکت دانشبنیان هنوز به ۱۰ سال نرسیده مجوز ساخت ۳۷ محصول را دریافت کرده و همه ایزوها را هم گرفته؛ البته میتوانیم هوای گردن مردم کشورهای دیگر را هم داشته باشیم چون تا چندوقت دیگر مهرههای کمر و گردن را صادر هم میکنیم.
شرکت ما در حال حاضر ۱۰ هزار ایمپلنت در طول ماه تولید میکند که امیدواریم به مقام اول گردنگیری کل منطقه دست پیدا کنیم.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|