|
هنوز هیچ گزینهای برای جانشینی گاریدو مطرح نشده
از بهمن سرما بترس!
بهراد رشوند: 10 روز از رفتن گاریدو گذشته و هنوز هیچ خبری از جانشین او نیست. هواداران هم که حالا دیگر پذیرفتهاند کریم باقری نه اهل نمایش است و نه دنبال سرمربیگری، با دلنگرانی به این نیمکت خالی چشم دوختهاند. اما آنچه بیشتر از نبود سرمربی قلب طرفداران را میلرزاند، تقویم فشردهای است که از همین چند روز دیگر آغاز میشود؛ تقویمی که میتواند این تیم را یا به اوج برساند یا در گرداب ناکامی فرو ببرد.
* نامها میآیند و میروند
در این ۱۰ روز، از میان گردوغبار خبرها، هر روز یک نام برای سرمربیگری پرسپولیس بیرون کشیده میشود اما عجیب آن است که این اسامی هیچ ربطی به هم ندارند؛ یکی عاشق دفاع اتوبوسی، یکی معلم فوتبال هجومی، یکی استراتژیست و دیگری مرد ایدههای ساده. انگار مدیران باشگاه لیستی از مربیان موجود تهیه کردهاند و بدون هیچ حساب و کتابی، هر کدام را که به نظرشان جالبتر میآید، به عنوان گزینه مطرح میکنند! این سردرگمی البته در جایی که هیچ نشانی از استراتژی دیده نمیشود، چندان هم دور از انتظار نیست.
* سوپرجام؛ نخستین آزمون بزرگ
اما همه ماجرا این نیست. کمتر از 2 هفته تا دیدار با سپاهان در سوپرجام باقی مانده است؛ سپاهانی که همین چند هفته پیش در لیگ، پرسپولیس را شکست داد و حالا برای گرفتن یک جام دیگر شمشیر را از رو بسته است. سوپرجام، با تمام اهمیتی که برای هواداران ۲ تیم دارد، فقط یک ایستگاه از مسیر سخت پیشروی پرسپولیس است؛ دیداری که نتیجه آن، علاوه بر یک جام، حیثیت ۲ باشگاه را رقم میزند.
هواداران سپاهان این روزها با خیال راحت به برنامههای تیمشان نگاه میکنند اما در تهران، نه خبری از سرمربی هست، نه خبری از برنامهای منسجم برای مواجهه با چنین رقبا و شرایطی.
* تقویمی که سرنوشتساز است
نگاهی به تقویم پرسپولیس در ۳۵ روز پیش رو نشان میدهد اوضاع پیچیدهتر از چیزی است که تصور میکنیم. این تیم در این بازه زمانی باید به مصاف ذوبآهن، فولاد، تراکتور، گلگهر، سپاهان، الهلال و النصر برود؛ نبردهایی که هر کدام میتواند تکلیف یک جام را مشخص کند.
بازی با ذوبآهن و فولاد شاید در نگاه اول ساده به نظر برسد اما وقتی در شرایطی وارد این مسابقات میشوید که سرمربیتان هنوز مشخص نیست، همه چیز پیچیده میشود. گلگهر با مهدی تارتار سابقه دردسرسازی برای پرسپولیس را دارد و سپاهان؟ تیمی که اگر در سوپرجام برنده شود، انگیزهاش دوچندان خواهد شد تا در لیگ هم پرسپولیس را عقب نگه دارد.
از همه اینها که بگذریم، پرسپولیس باید در لیگ قهرمانان آسیا مقابل الهلال و النصر بایستد. الهلال با ستارههایش و النصر با رونالدو و تیم کهکشانیاش، چالشهایی هستند که یک اشتباه مدیریتی میتواند تیم را مقابلشان نابود کند.
* سوءمدیریت یا بیخیالی؟
آنچه این روزها هواداران پرسپولیس را بیش از هر چیزی عصبانی کرده، بیعملی مدیران باشگاه است. انگار هیچکس در دفتر رضا درویش از این تقویم خبر ندارد. هیچ خبری از برنامهریزی نیست، هیچ حرفی از تقویت تیم شنیده نمیشود و مهمتر از همه، هیچ اقدام جدیای برای انتخاب سرمربی دیده نمیشود.
حالا این سوال پیش میآید: آیا پرسپولیس میتواند با چنین وضعیتی از این ماراتن ۳۵ روزه جان سالم به در ببرد؟ یا این فصل، همانجا که تازه به نیمهاش رسیدهایم، به کابوسی برای سرخها تبدیل خواهد شد؟
زمان میگذرد و فرصتها یکییکی از دست میرود. هواداران نگران اما مدیران خونسرد. شاید وقتش رسیده یکی به رضا درویش بگوید بازی با نامها و گزینهها دیگر کافی است. وقت تصمیمگیری است. آیا او این را متوجه میشود؟
***
گزینه اول پرسپولیس دوباره «نه» گفت
«والتر ماتزاری» سرمربی سابق اینتر و ناپولی، بار دیگر پیشنهاد پرسپولیس را رد کرد و دست مدیران باشگاه را خالی گذاشت.
پرسپولیس این روزها در تلاش است پیش از شروع تمرینات نیمفصل، تکلیف نیمکت خود را روشن کند. بعد از اینکه کریم باقری اعلام کرد فقط برای 2 بازی تیم را هدایت میکند و روی موضع خود نیز پافشاری کرد، رضا درویش، مدیرعامل باشگاه چارهای جز انتخاب سرمربی جدید ندارد.
* ۳ گزینه خارجی؛ بدون نتیجه
درویش به طور موازی با ۳ مربی خارجی مذاکره میکند و یکی از مهمترین گزینههایش والتر ماتزاری است. ماتزاری که در ابتدای فصل نیز نزدیک به پذیرش هدایت پرسپولیس بود، همان زمان قید کار در لیگ ایران را زد و جای خود را به گاریدو داد.
حالا با رفتن گاریدو، باشگاه پرسپولیس دوباره سراغ ماتزاری رفته است اما این مربی ایتالیایی بار دیگر به پیشنهاد سرخپوشان پاسخ منفی داد و تاکید کرد تمایلی به کار در فوتبال آسیا ندارد. این تصمیم باعث شد پرونده حضور ماتزاری روی نیمکت پرسپولیس برای همیشه بسته شود.
* چالش بزرگ درویش
مدیرعامل پرسپولیس حالا در شرایطی قرار گرفته که باید در کوتاهترین زمان ممکن، گزینه مناسب دیگری پیدا کند. هواداران که از نتایج پرنوسان نیمفصل اول ناراضیاند، انتظار دارند انتخاب سرمربی با دقت و استراتژی انجام شود.
اما با توجه به گزینههایی که تاکنون مطرح شدهاند، به نظر میرسد این فرآیند بیشتر از همیشه با ابهام روبهرو است.
پرسپولیس اگر چه روی کاغذ برای ۴ جام میجنگد اما با نیمکتی خالی و بدون سرمربی، این جنگ بیشتر شبیه دویدن روی طناب باریکی است که هر لحظه ممکن است زیر پای تیم خالی شود. آیا مدیران باشگاه میتوانند این بحران را مدیریت کنند؟ یا هواداران باید هر روز منتظر شنیدن اخبار منفی درباره گزینههای ردشده باشند؟
سرخها زمان زیادی برای آزمون و خطا ندارند. انتخاب یک مربی باتجربه و توانمند، نهتنها میتواند فصل را نجات دهد، بلکه امید هواداران را هم زنده نگه میدارد. حالا همه نگاهها به اتاق مدیریت است؛ آیا این بار تصمیم درست گرفته خواهد شد؟
ارسال به دوستان
سفر وزیر خارجه عمان به ایران و دیدار با چند مقام کشورمان
نامه سلطان به پزشکیان
گروه سیاسی: سفر «بدر البوسعیدی» وزیر خارجه عمان به تهران و دیدارهایی که با رئیسجمهور، رئیس مجلس و همینطور همتای ایرانیاش داشت، توجهات را به خود جلب کرد. عمان که همواره مناسبات مثبتی با کشورمان دارد، به عنوان یک میانجی بین ایران با قدرتهای غربی و بویژه آمریکا مطرح است. از این رو پیش از سفر دیروز بدر البوسعیدی به ایران، گمانهزنیها به این سمت رفت که گویا وزیر خارجه عمان حامی پیامی از سوی دولت آتی آمریکا برای ایران باشد. هرچند سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان پس از دیدار با همتای عمانی و در نشست خبری، در پاسخ به این سوال که آیا وزیر خارجه عمان در جریان سفر به تهران حامل پیام کشور ثالثی مثلا آمریکا برای ایران بوده است؟ گفت: دولت عمان همواره برای کمک به روابط ایران با برخی کشورها آماده بوده و در مواقع لازم، ارتباطات برقرار شده است.
وی با بیان اینکه «نقش عمان در مذاکرات هستهای چه قبل از خروج آمریکا از برجام و چه بعد از آن مشخص است»، گفت: ما از این جهت از دوستان خود در عمان تشکر و قدردانی میکنیم.
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در ادامه با بیان اینکه «طبیعی است اگر نیازی باشد این کار انجام شود، صورت میگیرد»، گفت: در جریان این سفر پیامی رد و بدل نشده است.
عراقچی تصریح کرد: ما به تبادل پیامهایی که لازم باشد در زمان مقتضی با طرف آمریکایی از طریق سفارت سوییس در تهران ادامه میدهیم و برادران ما در عمان نیز در شرایطی که نیاز باشد به این کار مبادرت میکنند و همانطور که اشاره کردم در حال حاضر چنین پیامی وجود ندارد.
وزیر امور خارجه کشورمان همچنین درباره مسائل منطقهای گفت: نگاه نزدیکی را با دوستان عمانی داریم. ما مشورت مفصلی درباره فلسطین و جنایت رژیم صهیونیستی داشتیم و آنچه در منطقه میگذرد، از جمله اشغال سرزمین بیشتری از سوریه و حملات به این کشور.
عراقچی همچنین گفت: اتفاق نظر داریم حملات در غزه باید متوقف شود و راههای کمک به غزه گشایش یابد.
وی ادامه داد: درباره سوریه بر حفظ تمامیت ارضی، عدم دخالت در امور این کشور و احترام به همه احزاب و مذاهب اتفاق نظر داریم. مواضع ما با عمان مشابهت بسیاری دارد. ما خواهان امنیت در سوریه هستیم و البته خواهان پایان اشغال خاک سوریه هم هستیم.
رئیس دستگاه دیپلماسی کشورمان گفت: درباره تحولات یمن هم تبادل نظر شد. حملات رژیم صهیونیستی و آمریکا به یمن را محکوم میکنیم، بر یکپارچگی یمن تأکید داریم و منتظریم مذاکرات صلح هرچه سریعتر از سر گرفته شود.
* پیام مکتوب سلطان عمان به پزشکیان
در این نشست بدر البوسعیدی، وزیر خارجه عمان نیز با تایید بخشهایی از صحبتهای عراقچی گفت: در سطح سیاسی درباره تحولات منطقهای و بینالمللی و بویژه سوریه و لبنان صحبت کردیم، همچنین درباره مساله اصلی، فلسطین صحبت کردیم. از آقای وزیر بهخاطر حسن استقبال تشکر میکنم و بر ادامه همکاریها در جهت منافع ۲ ملت ایران و عمان تأکید داریم.
وزیر خارجه عمان همچنین درباره موضع کشورش در تحولات سوریه گفت: ما همانند ایران از سیاست عدم دخالت در امور داخلی کشورها حمایت میکنیم. ما بر سیاست حفظ استقلال و تمامیت ارضی در سوریه و حاکمیت این کشور تأکید داریم و باید مسائل به سمتی برود که سوریه نقش بینالمللی خود را داشته باشد. در شورای همکاری خلیجفارس برای تحقق این اهداف مشترک در تلاش هستیم؛ تلاشی که از استقلال سوریه حمایت میکند. وی همچنین از پیام سلطان عمان به رئیسجمهور کشورمان خبر داد و اظهار داشت: برای من جای افتخار است که پیام مکتوب از جناب سلطان به برادر خودش آقای پزشکیان را منتقل کنم. این پیام در چارچوب ادامه مشورتها و تأکید بر گسترش روابط بین دو کشور است، همچنین تأکید بر اهمیت کار و تلاش به طوری که منافع ۲ ملت و منطقه محقق شود.
* رویکرد ایران گسترش صلح و امنیت در منطقه است
رئیسجمهور ظهر دیروز در دیدار «بدر البوسعیدی» وزیر خارجه عمان گفت: نگاه و رویکرد عملی جمهوری اسلامی ایران گسترش صلح و امنیت در منطقه و میان همه کشورهای اسلامی است و خواستار تعامل جدیتر ایران و عمان در این راستا هستیم.
پزشکیان با اشاره به اینکه سیاست خارجی دولت چهاردهم بر گسترش روابط و تحکیم همکاریها با همه کشورهای اسلامی، همسایه و دوست استوار است و در این بین عمان جایگاهی ممتاز دارد، تصریح کرد: اینکه کشورهای منطقه و ملتهای مسلمان با یکدیگر اختلاف داشته باشند و جنایتکاری مثل رژیم صهیونیستی از این وضعیت برای ضربه زدن به آنان سوءاستفاده کند، به هیچوجه قابل قبول و مطلوب نیست.
رئیسجمهور، نگاه و رویکرد عملی جمهوری اسلامی ایران را گسترش صلح و امنیت در منطقه و میان همه کشورهای اسلامی توصیف کرد و خواستار تعامل جدیتر ایران و عمان در این راستا شد.
وزیر خارجه عمان هم در این دیدار ضمن ابلاغ سلامهای گرم سلطان این کشور به رهبر معظم انقلاب اسلامی، رئیسجمهور و ملت ایران گفت: 2 کشور روابطی ریشهدار و تاریخی دارند که بر پایه اعتماد و حسن نیت شکل گرفته و گسترش و قوام یافته است. سلطان عمان علاقه و تأکید زیادی بر گسترش این روابط دارد.
«بدر البوسعیدی» روابط فیمابین را نمونه و الگویی از گسترش همکاریها بر مبنای دوستی و اعتماد متقابل دانست و خاطرنشان کرد: گسترش روابط با ایران بر پایه احترام و اعتماد موجود متقابل یک قاعده تغییرناپذیر برای عمان بوده است. ما همواره پیگیر و حامی رویکردهای حکیمانه جنابعالی در عرصه داخلی و بویژه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده و هستیم و بنده به سهم خود در وزارت خارجه عمان پیگیر عملی کردن رویکردهای مشترک ۲ کشور هستم.
وزیر خارجه عمان همچنین پس از دیدار و رایزنی با سیدعباس عراقچی و مسعود پزشکیان، گفتوگویی نیز با محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی داشت.
ارسال به دوستان
چگونه جیمی کارتر با ایجاد صلح بین قاهره و تلآویو توانست اسرائیل را از قفس رها کند؟
مرگ خالق کمپ دیوید
محمدعلی حسننیا: خبر کوتاه بود؛ جیمی کارتر در 100 سالگی مرد. رئیسجمهور یکدورهای آمریکا که بعد از اتمام دوره نخست حضور در کاخ سفید انتخابات را به طرز بسیار بدی به رقیب بازیگر جمهوریخواه خود یعنی رونالد ریگان باخت. اکنون تنها میراث جیمی باقی مانده است؛ گذشتهای که برخی از آنها در سیاست خارجی و امنیت مربوط به خاورمیانه میشود. علاوه بر اینکه همواره نام کارتر با انقلاب سال 1979 ایران و ماجرای گروگانگیری لانه جاسوسی آمریکا در تهران گره خورده است، یکی از مهمترین توافقهای صلح میان اسرائیل و اعراب توسط جیمی کارتر مدیریت شد؛ توافقی که هنوز بین مصر و اسرائیل باقی مانده است و جرقه نخستین آشتی و توافق بین اعراب و رژیم صهیونیستی در غرب آسیا بود. کارتر خالق کمپ دیوید بود که سپتامبر 1979 بین رئیسجمهور مصر و نخستوزیر رژیم صهیونیستی در آمریکا بسته شد. کارتر درصدد بود از این صلح استفاده کند و دومینویی از توافق بین اعراب و اسرائیل را منجر شود که در انتها به صلحی دائم تبدیل شود. کارتر چه قبل، چه حین و بعد از دوران ریاستجمهوری، همواره سعی داشت این مسیر را ادامه دهد تا بتواند صلحی پایدار بین آنها ایجاد کند اما همواره این نکته از ذهن کارتر حذف نمیشد که چرا تلآویو امتیازی برای اعراب قائل نمیشود تا بتوان صلح را برقرار کرد؛ همان سوالی که بیل کلینتون در ذهن داشت. خانم شعبان، مشاور رسانهای و مترجم حافظ اسد در کتاب خود به این نکته اشاره کرده است که کلینتون هم مانند کارتر بارها به سوریه و اراضی اشغالی فلسطین سفر کرد و در آخر دریافت تلآویو عزمی برای صلح ندارد. اکنون کارتر نیز میراثی از خود برای خاورمیانه برجا گذاشته است که شاید مهمترین آنها «توافق کمپ دیوید» باشد. البته میتوان کارتر را احیاکننده اسرائیل هم دانست. زمانی که سال 1977 کارتر به اتاق بیضی کاخ سفید رسید، اسرائیل 4 جنگ بزرگ با اعراب در سالهای 1948، 1956، 1967 و 1973 کرده بود و کاملا در یک لاک محاصره شده بود. کارتر سعی کرد از این فرصت استفاده کند و تلآویو را از خفگی راهبردی نجات دهد. اغراق نیست بگوییم که جیمی باعث رهایی اسرائیل از قفس شد. بلافاصله بعد از اینکه اسرائیل قرارداد سال 1979 با مصر را امضا کرد و انور سادات را به اراضی اشغالی و کنست اسرائیل کشاند، بلندپروازیهای خود را آغاز و در سال 1982 به لبنان حمله کرد. فشارها در کرانه باختری و نوار غزه به فلسطینیها را بیشتر و اعلام کرد جولان اشغالی بخشی از خاک اسرائیل است و دیگر به سوریه بازپس نخواهد داد. کارتر با توافق کمپ دیوید بزرگترین تهدید دولتی اسرائیل یعنی مصر و ارتش قدرتمند این کشور را کنار گذاشت و تا هماکنون این میراث صلح که برای اعراب هزینه و ضرر و برای اسرائیل منفعت و سود داشت، حفظ شده است. همین میراث باعث شد اسرائیل بیمحابا به غزه حمله و 150 هزار نفر را کشته و زخمی کند و قاهره که روزی رهبری جهان عرب را برای مقابله با اسرائیل برعهده داشت و در 4 جنگ توان اسرائیل را مستهلک کرده بود، هیچ کاری نکرد و تنها نظارهگر بود. کارتر خود میگفت برای کمپ دیوید وقت گذاشت و زمان خرج کرد. تایم دونیلون، مشاور امنیت ملی دوران اوباما و یکی از کارمندان دفتر کارتر در زمان ریاستجمهوری درباره خلق کمپ دیوید نوشته است: «کارتر آسیبپذیری اسرائیل را تشخیص داد. بهرغم اینکه تقریبا همه مشاوران به او گفته بودند از وضعیت خاورمیانه دور بماند، همانطور که او در خاطرات خود بازگو میکند، کارتر در نخستین روز ریاستجمهوری خود منطقه (غرب آسیا) را یک اولویت اعلام کرد». سپتامبر 1978، کارتر رهبران اسرائیل و مصر را در خلوتگاه ریاستجمهوری در تپههای مریلند گرد هم آورد. در آن زمان، اقتصاد آمریکا در حال مبارزه بود، ایران به سمت انقلاب حرکت میکرد و انتخابات میاندورهای نزدیک بود. با این حال کارتر همه چیز را کنار گذاشت تا «13 روز را در کمپ دیوید» بگذراند. او در آنجا از هر ابزاری که در اختیار داشت برای منعقد کردن توافق بین مناخیم بگین، نخستوزیر اسرائیل و انور سادات، رئیسجمهور مصر استفاده کرد. او سعی کرد بازوهای آنها را بچرخاند و اسرائیل و مصر را به از دست دادن کمکهای آمریکا تهدید کند.
مارس 1979، برای شکستن بنبست، کارتر بدون اطمینان از موفقیت، برای چندین روز مذاکرات شخصی شدید، بین اورشلیم و قاهره رفت و آمد کرد. سرانجام 26 مارس، ۶ ماه پس از کمپ دیوید، بگین و سادات، کنار دست کارتر، در چمن شمالی کاخ سفید ایستادند تا معاهده صلح مصر و اسرائیل را امضا کنند! این شد که کارتر توانست مصر انقلابی جمال عبدالناصر را که داعیه رهبری عربی و مبارزه با اسرائیل را داشت برای همیشه از صحنه خارج کند.
این راهبرد مصر را از کشور درجه یک عربی به درجه دوم و سوم تبدیل کرد و اکنون دیگر آن قدرت و اقتدار عربی ناصری در مصر نیست. بعد از این توافق بود که مصر از اتحادیه عرب اخراج شد. سادات دیگر مانند ناصر محبوب نبود و حسنی مبارک هم راه سادات را رفت. قاهره دچار تنهایی عربی شد و برای چند دهه از معادلات قدرت کنار گذاشته شد اما تلآویو سود سرشاری کرد. از قفس رها شده به فکر سرکوب لبنان، سوریه و اردن افتاد. هر کدام را با ترفندی کنار زد؛ اردن را با قرارداد عقبه، سوریه را با حملات متناوب و حتی سوپ صلح و لبنان را با حمله و جنگ داخلی. دیگر اعراب مانند 1948 و 1967 متحد نبودند. کمپ دیوید مانند یک فروپاشی دیوار برلین برای اعراب بود. به یکباره همهشان را از هم گسست و دیگر مانند قبل اتحاد نداشتند. این صلح دستاورد بزرگ کارتر بود که برای همیشه میراثی از او به جا گذاشت که روسای جمهوری بعدی آمریکا از 2 طیف دموکرات و جمهوریخواه از آن استفاده کردند و توافقهایی مانند اسلو که بعدها در حیاط کاخ سفید بسته شد، مولود کمپدیوید بود.
آنچه به دکترین کارتر معروف شد، دهههاست زیربنای رویکرد آمریکا در قبال خلیجفارس بوده و از منافع این کشور محافظت میکند!
ارسال به دوستان
«وطن امروز» گزارش میدهد؛ ناکارآمدی در مدیریت ارزی، تبعات افزایش نرخ ارز و اثرات اقتصادی آن بر جامعه
کارشناسی!
گروه اقتصادی: یکی از تبعات افزایش بیرویه نرخ ارز، اثر تورمی آن و فشار روی دهکهای پایین جامعه است. موضوعی که همواره مورد طمع آشوبطلبان و طراحان التهاب در جامعه است. از طرف دیگر این مساله در داخل کشور منجر به رشد تقاضای ارز برای قاچاق و فرار سرمایه میشود. بنابراین تغییر در سیاستهای ارزی نباید به صورت هیجانی و جهشی باشد که افزایش تقاضا برای ارز و کاهش عرضه آن را به همراه داشته باشد.
برای مقابله با این وضعیت، دولت و بانک مرکزی باید اقدامات هماهنگ و دقیقی را برای کنترل بازار ارز، افزایش اطمینان عمومی، کنترل نقدینگی و تورم و تدوین سیاستهای پایدار و منطقی در پیش بگیرند.
***
نگرانی عمومی از افزایش قیمت ارز
کاهش درآمدهای ارزی: دشمن تلاش میکند از طریق رسانههای خود روی این موضوع تمرکز کند که افزایش تحریمها، بویژه تحریمهای نفتی، باعث کاهش درآمدهای ارزی ایران شده است. این کاهش درآمدها باعث کاهش قدرت خرید دولت برای واردات کالاهای اساسی و مواد اولیه تولید میشود. در نتیجه، با تشدید تحریمها قیمت ارز افزایش مییابد. از طرف دیگر، کاهش درآمدهای ارزی به معنای کاهش توانایی دولت در تأمین ارز مورد نیاز بازار است که این موضوع اثرات گستردهای بر اقتصاد میگذارد.
تورم انتظاری: با افزایش نرخ ارز، انتظارات تورمی نیز افزایش مییابد. وقتی مردم و کسبوکارها پیشبینی میکنند که قیمتها بالا خواهند رفت، تقاضا برای کالاها و خدمات بیشتر میشود و این افزایش تقاضا موجب افزایش قیمتها و تورم میشود. همچنین در صورتی که مصرفکنندگان و تولیدکنندگان انتظار افزایش قیمت را داشته باشند، رفتارهای اقتصادی خود را تغییر میدهند. در این شرایط مردم به جای نگه داشتن پول نقد، به خرید داراییهایی که ارزش خود را در برابر تورم حفظ میکنند، روی میآورند.
سرعت گردش پول: یکی از نتایج افزایش نرخ ارز، افزایش سرعت گردش پول و تمایل برای تبدیل داراییها به ارز، طلا و املاک است. این رفتار میتواند موجب افزایش نوسانات و بیثباتی در بازارهای مختلف شود. به عنوان مثال، وقتی افراد پول خود را از بانکها بیرون میکشند و به خرید ارز یا طلا اقدام میکنند، تقاضا برای این داراییها افزایش مییابد و در نتیجه قیمت آنها بیشتر میشود. این پدیده به عنوان یکی از عوامل ایجاد نوسانات ارزی شناخته میشود.
افزایش هزینه تولید: نوسانات نرخ ارز میتواند هزینه تولید کالاها و خدمات را افزایش دهد. بسیاری از مواد اولیه و قطعات مورد نیاز برای تولید در ایران وارداتی هستند و افزایش نرخ ارز باعث افزایش هزینه واردات این مواد میشود. وقتی هزینه تولید افزایش یابد، تولیدکنندگان مجبور به افزایش قیمت نهایی محصولات خود هستند تا بتوانند هزینههای اضافه خود را جبران کنند. این امر موجب میشود مصرفکنندگان با قیمتهای بالاتر مواجه شوند و توان خرید آنها کاهش یابد. از طرف دیگر تولیدکنندهها نیز با کاهش سرمایه در گردش مواجه میشوند. این مساله به طور قطع درآمدهای دولت از محل مالیات و... را نیز با چالش مواجه میکند.
اختلال نظام عرضه و تقاضا: نوسانات ارز میتواند باعث اختلالات جدی در نظام عرضه و تقاضا شود. افزایش نرخ ارز باعث کاهش توان اقتصادی مصرفکنندگان برای خرید کالاهای وارداتی میشود. این کاهش تقاضا میتواند تولیدکنندگان را مجبور به کاهش تولید یا تعطیلی واحدهای تولیدی کند. همچنین افزایش نرخ ارز میتواند باعث کاهش واردات کالاها و تجهیزات شود که منجر به کاهش تولید و عرضه در بازار میشود و این کمبود کالاها در برخی موارد میتواند به افزایش قیمتها منجر شود.
این عوامل نشاندهنده پیچیدگی و تأثیرات گسترده افزایش نرخ ارز در اقتصاد ایران هستند و نگرانیهای زیادی برای بهرهبرداران و فعالان اقتصادی ایجاد میکنند.
***
مسؤولیتهای وزیر اقتصاد
تنظیم سیاستهای مالیاتی: وزیر اقتصاد نقش مهمی در طراحی و اعمال قوانین و سیاستهای مالیاتی دارد. او باید با ایجاد نظام مالیاتی منصفانه و کارا، منابع درآمدی دولت را افزایش دهد. یکی از راههای کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و ارزی، تقویت نظام مالیاتی است. با کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی، نیاز به ارز خارجی برای واردات نیز کاهش مییابد که این امر منجر به کاهش فشار بر نرخ ارز میشود اما در مقطع کنونی عبدالناصر همتی تنها بر افزایش نرخ ارز تکیه کرده است.
کنترل و کاهش تورم: وزیر اقتصاد همچنین باید با تدوین و اجرای سیاستهای اقتصادی مناسب، تورم را کنترل و کاهش دهد. کنترل تورم به معنای جلوگیری از افزایش قیمتها است و این امر تأثیر مستقیم بر تثبیت نرخ ارز دارد. کاهش تورم میتواند انتظارات تورمی را کاهش داده و از رفتارهای اقتصادی مخرب جلوگیری کند. علاوه بر این، تعادل بین عرضه و تقاضا در بازار نیز حفظ میشود.
بودجهریزی و مدیریت درآمدهای دولتی: مسؤول تدوین و اجرای بودجه ملی وزیر اقتصاد است اما در چند وقت اخیر آقای همت چندان موضعگیریای درباره بودجه نداشته و همه مسائل اقتصادی را به نرخ ارز گره زده است. در حالی که با تدوین بودجهای دقیق و حسابشده، وزیر میتواند از افزایش نقدینگی در بازار جلوگیری کرده و تبعات منفی ناشی از آن را کاهش دهد. مدیریت صحیح درآمدهای دولتی و سرمایهگذاری هدفمند به تثبیت ارزش پول ملی کمک میکند.
اصلاحات ساختاری: اجرای اصلاحات ساختاری دیگری نیز وظیفه وزیر اقتصاد است که با بهرهوری اقتصادی میتواند آن را بهبود ببخشد. اصلاحات ساختاری شامل بهبود زیرساختهای اقتصادی، حمایت از صنایع داخلی و کاهش وابستگی به واردات است. این اقدامات میتواند تأثیر مثبتی در کاهش نیاز به ارز برای واردات داشته و ثبات ارزی را حفظ کند.
سیاستهای تجاری و تنظیم بازار واردات و صادرات: وزیر اقتصاد مسؤول تنظیم سیاستهای تجاری کشور است. او باید تعادل بین واردات و صادرات را حفظ کند و حمایتهای لازم را از بخش صادرات کشور به عمل آورده و واردات بیرویه را کنترل کند. سیاستهای حمایتی از صادرات میتواند درآمدهای ارزی کشور را افزایش داده و فشار بر بازار ارز را کاهش دهد. در ماههای اخیر تنها راهکار حمایت از صادرات افزایش قیمت ارز عنوان شده است، در حالی که این ارز در بخش دیگری شرکتهای واردکننده مواد اولیه را زیر فشار قرار میدهد.
***
مسؤولیتهای رئیس کل بانک مرکزی
کنترل نرخ بهره: یکی از ابزارهای اصلی بانک مرکزی برای کنترل ارزش پول و تثبیت نرخ ارز، نرخ بهره است. رئیس کل بانک مرکزی میتواند با تنظیم و تعدیل نرخ بهره، میزان تقاضای پول را کنترل کند. بالا بردن نرخ بهره میتواند تقاضا برای ارز را کاهش داده و از افزایش نرخ ارز جلوگیری کند. برعکس، کاهش نرخ بهره ممکن است به تحریک تقاضا و کنترل تورم کمک کند.
مدیریت نقدینگی: همچنین بانک مرکزی باید با استفاده از ابزارهای مختلف میزان نقدینگی در اقتصاد را تنظیم و کنترل کند. مدیریت نقدینگی به معنای کنترل حجم پول در گردش است. در 8 ماه گذشته میزان نقدینگی در کشور 1500 هزار میلیارد تومان افزایش یافته که این مساله خود عاملی برای رشد پایه پولی میشود. به همین دلیل رئیس کل بانک مرکزی باید با سیاستهای پولی مناسب، نقدینگی مازاد را از بازار جمع و از ایجاد تورم و نوسانات ارزی جلوگیری کند.
تثبیت نرخ ارز: بانک مرکزی با دخالت در بازار ارز میتواند نرخ ارز را تثبیت کند. این اقدامات شامل خرید و فروش ارز خارجی به منظور تعدیل نرخ ارز و جلوگیری از نوسانات شدید است. تثبیت نرخ ارز به اعتماد مصرفکنندگان و تولیدکنندگان کمک کرده و مانع نوسانات مخرب اقتصادی میشود.
تعامل با نهادهای بینالمللی: حفظ تعاملات مناسب با نهادهای بینالمللی ارزی و مالی نیز یکی از وظایف بانک مرکزی است. این تعاملات میتواند به کاهش فشارهای ارزی و استفاده از کمکهای بینالمللی برای مدیریت بازار ارز کمک کند. روابط خوب با سازمانهای مالی بینالمللی میتواند به جذب سرمایهگذاری خارجی و بهبود وضعیت ارزی کشور منجر شود. بریکس جزو سازمانهایی است که هر چقدر ایران به آن نزدیکتر شود، بیشتر میتواند به کاهش فشار دلار در بازار ایران کمک کند. در همین رابطه اقداماتی در یک سال گذشته انجام شده اما کافی نیست. به همین دلیل بانک مرکزی باید سیاستهای پولی خود با سازمانهای بینالمللی را بهسرعت اجرایی کند.
نظارت و تنظیم سیستم بانکی: بانک مرکزی نقش حیاتی در نظارت بر سیستم بانکی کشور دارد. اطمینان از سلامت و استحکام بانکها و تنظیم فعالیتهای بانکی میتواند از پیشامدهای مالی مخرب جلوگیری کرده و به تثبیت بازار ارز کمک کند. همچنین باید اطمینان حاصل کند که بانکها به طور صحیح و موثر مدیریت میشوند و فعالیتهایشان تاثیر منفی بر نرخ ارز ندارد.
همکاری نزدیک بین وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی برای مدیریت و کنترل بازار ارز ضروری است. اجرای سیاستهای هماهنگ مالی و پولی میتواند به تثبیت نرخ ارز و کاهش نوسانات آن منجر شود. مسؤولیت این مقامات در قبال مدیریت اقتصاد کشور و تأمین ثبات ارزی، نشاندهنده توانمندی و کارایی آنها در هدایت اقتصاد به سمت رشدی پایدار و مطلوب است.
***
سوءاستفادههای غرب
همزمان با افزایش قیمت ارز، برنامههای دشمن برای ایجاد التهاب در ایران نمایانتر شده است، چنانکه شبکههای خارجنشین برنامههای مفصلی در راستای نقد و بررسی این موضوع ارائه میکنند. در واقع هدف دشمن اثرگذاری همهجانبه روی ذهن مردم است و عوامل مختلفی همچون تورم به این وضعیت کمک میکنند.
* عملیات روانی و شایعات
دشمنان ممکن است با استفاده از ابزارهای رسانهای و فضای مجازی، شایعات و اخبار منفی را درباره ادامه رشد قیمت ارز منتشر کنند تا از این طریق به نگرانیها در این زمینه بیفزایند. این عملیات روانی برای ایجاد نگرانی و هیجان در تقاضا برای خرید ارز در جامعه و کاهش اعتماد عمومی به اقتصاد و دولت است. وقتی مردم با اخبار و شایعات منفی مواجه میشوند، تمایل بیشتری به خرید ارز پیدا میکنند تا ارزش داراییهایشان را حفظ کنند. این رفتار جمعی باعث افزایش تقاضا برای ارز و در نتیجه افزایش قیمت آن میشود. این موضوع به صورت زنجیرهوار دولت را در استیصال فرو میبرد و میزان نارضایتی مردم نیز بیشتر میشود. بنابراین دولت همیشه باید اولویت خود را ثبات قیمت ارز قرار دهد تا وارد چرخه باطل نشود.
* تحریمها و فشارهای اقتصادی
تحریمهای بینالمللی که توسط کشورهای مستکبر اعمال میشود، عمدتا با هدف کاهش درآمدهای ارزی و محدود کردن توان اقتصادی کشور انجام میشود. زمانی که دشمن احساس کند محدودیتها و تحریمها منجر به فشار بیشتر بر اقتصاد ایران میشود، در راستای اعمال فشار بیشتر تلاش میکند. کاهش درآمدهای ارزی به معنای کاهش توانایی دولت در تأمین ارز مورد نیاز بازار است. این وضعیت به افزایش تقاضا برای ارز و کاهش عرضه آن منجر میشود که نتیجه آن افزایش قیمت ارز و تورم خواهد بود.
* قاچاق و فرار سرمایه
در شرایط ناآرامی و بیثباتی، برخی سرمایهداران و شرکتها ممکن است به دنبال انتقال داراییها و سرمایههای خود به خارج از کشور باشند. این رفتار به افزایش تقاضا برای ارز در بازارهای داخلی و کمبود عرضه آن منجر میشود. قاچاق ارز نیز یکی از عوامل کاهش عرضه ارز در بازار رسمی و افزایش قیمت آن است. این وضعیت باعث افزایش بیشتر قیمت ارز و ایجاد نوسانات شدید میشود. بنابراین سیاست دولت چهاردهم در راستای تکنرخی کردن ارز منجر شده تا به مساله خروج ارز از کشور دامن زده شود.
* نوسانات سیاسی و نظامی
هرگونه تنش سیاسی یا ژئوپلیتیک ممکن است باعث افزایش نگرانیها و کاهش اعتماد عمومی شود. این نوسانات باعث میشود افراد به دنبال تبدیل داراییهای خود به ارزهای خارجی و داراییهای باارزش پایدارتر باشند. بنابراین در شرایطی که منطقه با التهاباتی مواجه است، مسؤولان دولتی نباید از طریق مصاحبههایی به رشد قیمت ارز دامن بزنند، چرا که این مساله افزایش تقاضا برای ارز و کاهش اطمینان به پول ملی را به همراه دارد که خود باعث افزایش قیمت ارز میشود. این اشتباه محاسباتی را در هفتههای گذشته از سوی برخی مسؤولان شاهد بودیم و همین موضوع هم قیمت ارز را با نوسانات بیشتری مواجه کرد.
***
حذف ارز نیما و تغییر سیاستهای ارزی
حذف ارز نیما در سیاستهای ارزی دولت میتواند به افزایش تقاضا برای ارز در بازار آزاد و افزایش قیمت آن منجر شود. هر چند این تغییرات میتواند ناشی از تصمیمات سیاسی یا اقتصادی باشد که هدف آن کاهش سوءاستفاده از ارز ارزانتر در بازار رسمی است اما با حذف ارز نیمایی، افراد و شرکتها بیشتر به بازار آزاد روی میآورند و تقاضا برای ارز افزایش مییابد. به همین دلیل در مبارزه با فساد و رانت تنها نباید روی افزایش قیمت ارز یا یکسانسازی تمرکز کرد، بلکه باید از سایر سیاستها و ابزارها بهرهمند شد. از طرف دیگر رشد قیمت ارز نیز باید به صورت پلکانی یا بر مبنای یک فرمول منطقی باشد.
در نتیجه، همزمانی افزایش قیمت ارز با برنامههای دشمن برای ایجاد التهاب در ایران، میتواند به عوامل متعددی از جمله عملیات روانی، تحریمها، قاچاق و فرار سرمایه، نوسانات سیاسی و نظامی و تغییرات در سیاستهای ارزی مرتبط باشد. این عوامل به افزایش تقاضا برای ارز و کاهش عرضه آن منجر میشوند که نتیجه آن افزایش قیمت ارز
است.
برای مقابله با این وضعیت، دولت و بانک مرکزی باید اقدامات هماهنگ و دقیقی را برای کنترل بازار ارز، افزایش اطمینان عمومی، کنترل نقدینگی و تورم، و تدوین سیاستهای پایدار و منطقی در پیش بگیرند. همکاری و اعتماد بین دولت و مردم نیز میتواند به کاهش نوسانات و تثبیت بازار ارز کمک کند.
ارسال به دوستان
نگاهی به کتاب «افسانه ایدهآلیسم آمریکایی: چگونه سیاست خارجی ایالات متحده جهان را به خطر میاندازد»
آمریکا تاریخ را با خون رقم میزند
مرتضی کاکائی: پرسش از نقش ایالات متحده آمریکا در تحولات جهانی، همواره موضوعی جنجالبرانگیز بوده است. رسانههای غربی این کشور را به دلیل توان نظامی و اقتصادی بالایش ستایش میکنند اما بخش قابل توجهی از متفکران روابط بینالملل آن را تهدیدی برای صلح جهانی میدانند. کتاب تازهای که به دست ناتان جی. رابینسون گردآوری و در اکتبر 2024 شده و به طور عمده متکی بر نوشتهها و گفتارهای نوآم چامسکی، استاد برجسته زبانشناسی و منتقد دیرپای سیاستهای آمریکاست، تصویری عمیق و انتقادی از این نقش ارائه میدهد. عنوان این کتاب، «افسانه ایدهآلیسم آمریکایی: چگونه سیاست خارجی ایالات متحده جهان را به خطر میاندازد»، به تنهایی گویای دغدغهمحوری کتاب است: بازخوانی روایت غالب درباره نجابت و خیرخواهی آمریکا در صحنه جهانی و نشان دادن ریشههای پیچیده و بعضا ویرانگر سیاست خارجی این کشور. نوآم چامسکی که خود دهههاست یکی از تأثیرگذارترین و صریحترین منتقدان هژمونی آمریکا به شمار میرود، در این کتاب بیان میکند آمریکا بارها و بارها در عرصه نظامی و سیاسی شکست خورده است اما هر بار، این شکستها یا به «سوءتفاهم» و «اشتباه» تعبیر میشود یا از آنها تحت عنوان «رفتارهای نجیبانهای که بد از آب درآمدند» یاد میشود. چامسکی به کمک اسناد تاریخی، نمونههایی همچون مداخلات نظامی آمریکا در ویتنام، آمریکای مرکزی، افغانستان و عراق را یادآوری میکند و سپس نقش این کشور در مناقشاتی مثل اوکراین، همچنین رقابتهایی را که با چین و روسیه دارد، تحلیل میکند. در مطلب حاضر خلاصهای از نکات کلیدی این کتاب و چشماندازی که ارائه میکند، میآید اما پیش از آن باید توضیح داد انتشار این اثر، بویژه زمانی که جهان درگیر تنشهای متعددی است -از جنگ اوکراین گرفته تا تهدید تشدید تنشها با چین- بسیار معنادار است. افزون بر آن، بهروزرسانی استدلالهای چامسکی برای سال ۲۰۲۴، نشان از استمرار همان پرسش بنیادینی دارد که او قریب به 50 سال پیش مطرح کرده بود: «آیا ایالات متحده واقعا حامل خیر مطلق در جهان است، یا همانطور که بسیاری از شواهد نشان میدهد، پای منافع و اهدافی در میان است که منجر به بدبختی ملتهای مختلف میشود؟»
* ایدهآلیسم یا پوششی برای جاهطلبی؟
چامسکی به نقل از ناتان جی. رابینسون خاطرنشان میکند اخلاقگرایی ظاهری ایالات متحده در سیاست خارجی، عمدتا پوششی است برای به کرسی نشاندن قدرت و منافع تجاری و راهبردی خاص. او مثالی از هنری کیسینجر (مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون) میآورد که در جریان مداخله آمریکا در شیلی پیش از کودتای ۱۹۷۳ و سرنگونی دولت سالوادور آلنده، به صراحت گفته بود: «من نمیبینم چرا باید بایستیم و نظارهگر باشیم که یک کشور به دلیل بیمسؤولیتی مردمش کمونیست شود». این جمله به وضوح نشان میدهد واژه «دموکراسی» برای برخی مقامات آمریکایی، انعطافپذیر است و هر وقت منافع ایالات متحده اقتضا کند، میتوان ملتها را به خاطر انتخابهایشان، هر چند دموکراتیک باشد، تنبیه کرد.
از نظر چامسکی، چنین دیدگاههایی به شکلدهی سیاست خارجی آمریکا انجامیده است؛ سیاستی که به طور ساختاری، حق تعیین سرنوشت مردمان در کشورهای دیگر را به رسمیت نمیشناسد. مهمتر آنکه، وقتی آمریکا دست به اقدام نظامی یا تحریمهای گسترده میزند و فاجعههای انسانی رخ میدهد، غالبا با این توجیه همراه میشود که «نیات ما خوب بود اما متأسفانه اوضاع وفق مراد پیش نرفت». چامسکی استدلال میکند این «نیات نجیب» فقط بخشی از یک تبلیغات سیاسی برای توجیه قدرتطلبی آمریکاست.
* آمریکاییها پایمال کردن حقوق دیگران را «اشتباهات غیرعمد» خود مینامند!
همانطور که در کتاب اشاره شده، اگر رویدادهایی نظیر جنگ ویتنام، مداخلات آمریکا در آمریکای مرکزی، حمله به افغانستان و عراق و همدستی با عربستان سعودی در حمله به یمن یا حمایت از اسرائیل در سرکوب فلسطینیان را به صورت یک فهرست منسجم کنار هم بگذاریم، به ندرت میتوان آنها را صرفا «اشتباهات غیرعمد» دانست. چامسکی به تفصیل نشان میدهد رهبران ایالات متحده در بسیاری از این عملیاتها، یا به روشنی از پیامدهای اقدامات مرگبارشان باخبر بودهاند یا پس از وقوع این بحرانها، باز هم به این باور ادامه دادهاند که هدف عالی «حفظ نظم جهانی به رهبری آمریکا» یا «پیشگیری از نفوذ کمونیسم/ تروریسم» چنان ارزشمند است که هر گونه تلفات انسانی را توجیه میکند.
به زعم چامسکی، این توجیهات همانقدر که در دهه ۱۹۷۰ برای جلوگیری از گسترش کمونیسم در شیلی به کار گرفته میشد، امروز برای پیشگیری از گسترش نفوذ اقتصادی چین یا «تضعیف ارتش روسیه» به کار میرود. برای او، این پدیده الگویی ثابت در سیاست خارجی آمریکاست؛ الگویی که میکوشد «دشمن» را هر بار با برچسبی جدید (مثل کمونیسم، بنیادگرایی اسلامگرا، تروریسم، تهدید هستهای، نفوذ چینی یا روسی و...) معرفی کند تا تداوم سلطه و نظامیگری ایالات متحده مشروع جلوه کند.
* چرا چین «دشمن» شده است؟
یکی از بحثهای مطرح شده در کتاب، دشمنتراشی ایالات متحده در قبال چین است. نویسنده میگوید چین برای آمریکاییها نه از جهت تهدید نظامی، بلکه از زاویه تهدید برتری اقتصادی و تکنولوژیکش خطرناک شمرده میشود. چامسکی بارها تأکید کرده نظامیان پنتاگون و شرکتهای بزرگ آمریکایی، زمانی موضع تهاجمی نسبت به کشوری میگیرند که احساس کنند جایگاه اقتصادی یا ژئوپلیتیک ایالات متحده را در خطر میاندازد. او به پروندههایی در تاریخ معاصر اشاره میکند که در آن حتی تلاش برخی کشورهای اروپایی برای ایجاد استقلال اقتصادی نیز با مخالفت شدید آمریکا روبهرو شده است؛ در واقع، کمتر کشوری میتواند بدون مزاحمت به قدرتی مستقل تبدیل شود.
از این منظر، نوآم چامسکی رقابت با چین را نه صرفا در چارچوب «اخلاقیات» یا «حقوق بشر» - که دولت آمریکا گهگاه آن را دستاویزی برای فشار بر چین قرار میدهد - بلکه بیشتر در بستر رقابت بر سر بازارها، تولیدات صنعتی پیشرفته، فناوریهای نوین و نفوذ در کشورهای در حال توسعه تحلیل میکند.
* جنگ اوکراین ناشی از جاهطلبی روسیه بود یا حاصل تحریک غرب؟
چامسکی و گردآورنده کتاب، ناتان جی. رابینسون معتقدند باید میان تهاجم روسیه به اوکراین و ریشههای این بحران که به رفتارهای تحریکآمیز ناتو و ایالات متحده بازمیگردد، تمایز گذاشت. از دید این منتقدان، چنانچه راهکارهای دیپلماتیک (برای مثال اطمینان دادن به روسیه درباره عدم گسترش ناتو به مرزهایش) جدی گرفته میشد، شاید این جنگ هیچگاه آغاز نمیشد. از سوی دیگر، استمرار جنگ اوکراین از سوی برخی مقامات آمریکایی به نفع تضعیف نظامی روسیه دانسته شده است؛ دیدگاهی که سناتور میت رامنی صراحتا بیان کرد. در کتاب، این ادعا مطرح میشود که اگر ایالات متحده واقعا به فکر ملت اوکراین بود، میتوانست هر چه سریعتر برای راهحل دیپلماتیک فشار بیاورد اما به جای آن، از طولانیشدن جنگ نیز بیم ندارد، زیرا بهانه و فرصتی برای محاصره بیشتر روسیه و تضعیف توانش در عرصه بینالمللی میبیند.
* «جمهوریخواه» و «دموکرات» در یک چیز مشترکند؛ جنگ و سرکوب!
یکی از نکاتی که چامسکی به کرات تکرار میکند، این است که نباید برچسب «جمهوریخواه» یا «دموکرات» را نشانگر تفاوتی بنیادین در سیاست خارجی آمریکا فرض کرد. او معتقد است بسیاری از «بدترین موارد نقض سیاست خارجی آمریکا» از جمله حمایت بیچون و چرا از اسرائیل در سرکوب فلسطینیها، حمله نظامی به عراق و تحمیل تحریمهای فلجکننده به کشورهای مختلف، با اجماع نسبی هر دو حزب شکل گرفته است. در کتاب آمده است جرج دبلیو بوش با بهانهجوییهای دروغین (مانند ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق) موجب ویرانی یک کشور و کشتار هزاران غیرنظامی شد اما در نهایت، باراک اوباما بود که عملا او را مورد بازخواست قرار نداد. اوباما اعلام کرد ترجیح میدهد «به جای نگاه به عقب، رو به جلو نگاه کند.» به اعتقاد چامسکی، این رفتار به مشروعیتبخشی به جنگهای پیشگیرانه میانجامد و نشان میدهد حتی رؤسای جمهوری که چهره لیبرالتری دارند، در بزنگاههای تاریخی از محاکمه همتایان سابق خود شانه خالی میکنند. از نمونههای دیگر، همسویی دونالد ترامپ و جو بایدن در قبال عربستان سعودی است. هر دو رئیسجمهور، برای تضمین منافع نفتی و راهبردی خود، با «رژیم سرکوبگر» سعودی روابط نزدیکی داشتند و حتی دولت بایدن نیز که در کارزار انتخاباتی سخن از «تجدیدنظر» در رابطه با عربستان میگفت، در عمل از «محمد بنسلمان» ولیعهد سعودی در پرونده ترور جمال خاشقجی حمایت حقوقی کرد.
* با روند «حذف وقایع ناخوشایند» از حافظه جمعی آمریکاییان وجدان عمومی را آرام میکنند
کتاب به این پرسش مهم میپردازد که چطور ممکن است در کشوری با فضای رسانهای بازتر نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر، بسیاری از مردم آمریکا از ابعاد واقعی سیاست خارجی کشورشان بیاطلاع باشند یا انگیزهای برای تغییر آن احساس نکنند؟ پاسخ از نظر چامسکی، در کارکرد نظاممند پروپاگاندای دولتی، همچنین عدم تمایل بخش بزرگی از مطبوعات به «شکافتن زخمهای کهنه» نهفته است.
اصطلاح «اشتباهات نجیبانه» که در رسانههای غربی بسیار تکرار میشود، خود نمونهای از این پروپاگانداست: انگار همواره سیاستمداران آمریکایی با حسننیت وارد میدان میشوند اما دست بر قضا فرجام کارشان فاجعهبار میشود. این رویه باعث میشود مردم کمتر احساس مسؤولیت اخلاقی کنند و سیاستمداران نیز از پاسخگویی در امان بمانند.
رابینسون در یادداشتی که بخشی از آن در نشریه «کارنت افرز» منتشر شده، اینطور مینویسد: «چامسکی به من کمک کرد بفهمم چرا جنگ رخ میدهد و این پدیده را در بستر مجموعهای طولانی از تلاشهای ایالات متحده برای اعمال سلطه از راه زور برایم توضیح داد؛ او پیشینه مستندی ارائه کرد که هرگز به من آموزش داده نشده بود، مثلا اینکه ایالات متحده سال ۱۹۸۰ هنگامیکه ایرانیان دیکتاتور وحشیای را که ما بر سر کار آورده بودیم سرنگون کردند، از صدام برای حمله به ایران حمایت کرد». در کنار آن، روند «حذف وقایع ناخوشایند» از حافظه جمعی آمریکاییان نیز به تلطیف چهره سیاسی این کشور کمک کرده است. بسیاری از اقدامات خشونتآمیز، از بمباران لائوس گرفته تا نقش آمریکا در حمله وحشیانه ارتش اندونزی به تیمور شرقی، در کتابهای درسی و خاطرات رسمی بسیار کمرنگ است؛ گویی تاریخ رسمی آمریکا تمایل دارد تنها روایتهای قهرمانانه خود را برجسته کند و مسؤولیت فجایع را به گردن «خطاهای فردی» یا «دشمنان بدطینت» بیندازد.
* بسیاری از آمریکاییها نمیدانند دولتشان در خارج از مرزها دقیقا چه میکند
از جمله استدلالهای اساسی کتاب آن است که مردم آمریکا اگر با واقعیتهای سیاست خارجی کشورشان مواجه شوند، امکان دارد سیاستی «کاملا متفاوت» را بخواهند، چرا که بسیاری از آنها نمیدانند دولتشان در خارج از مرزها دقیقا چه میکند و همین عدم آگاهی موجب میشود نتوانند ظرفیت عظیمی برای فشار مدنی و اصلاحات به وجود آورند.
در تاریخ ایالات متحده، نمونههای مشخصی وجود دارد که نشان میدهد حساسیت افکار عمومی میتواند تا حدی جلوی اقدامات دولت را بگیرد؛ برای مثال، اعتراضات گسترده به جنگ ویتنام باعث شد دولت آمریکا تحت فشار اجتماعی عقب بنشیند. با این حال، چامسکی عقیده دارد ساختار رسانهها و نفوذ لابیهای سیاسی قدرتمند در واشنگتن، عملا دسترسی شهروندان آمریکایی به اطلاعات شفاف و دقیق را محدود میکند و هنگامی که آمریکاییها از ابعاد واقعی بحرانها (مثلا تلفات انسانی جنگ عراق یا جنایتهای انجام شده در خاورمیانه) باخبر شوند، اغلب به دلیل شوکه شدن یا ناامیدی، بهسختی میتوانند یک جنبش اعتراضی قدرتمند را پایهریزی کنند.
کتاب «افسانه ایدهآلیسم آمریکایی» یک فراخوان است به همه آنهایی که در درون یا بیرون ایالات متحده، خواهان صلح و عدالت جهانی هستند. چامسکی با صدایی که دههها پیش آغاز به هشدار کرد، اکنون با لحنی جدیتر میگوید اگر مردم، بویژه مردم آمریکا، از جنایتها و مداخلات کشورشان مطلع شوند و در برابر آن موضع بگیرند، میتوان مسیری متفاوت در پیش گرفت؛ مسیری که نیازی به «دشمنتراشی» همیشگی نداشته باشد و بتواند به جای تهدید و محاصره، به همکاری و همگرایی جهانی بینجامد.
گردآورنده کتاب میگوید: «ما نیاز داریم سیاستهای دولت خود را آنگونه ببینیم که دیگران در سراسر جهان میبینند. این دیدگاه شاید در ابتدا رادیکال به نظر برسد اما اگر سیاستمداران و رسانههای آمریکایی کمی سراغ آمار و ارقامی بروند که نشانگر قربانیان این سیاستها در جهان است، درمییابند نارضایتیهای گستردهای از سلطهگری آمریکا وجود دارد».
ارسال به دوستان
پایان کارتر در 100 سالگی از کشاورزی و ملوانی تا جایزه صلح نوبل
جیمی بازنده
* نگاهی به زندگی رئیسجمهور شکست خورده دموکرات
گروه بینالملل: جیمی کارتز، رئیسجمهور سابق ایالات متحده آمریکا سرانجام در 100 سالگی مرد. آخرین تصویری که از او در قاب رسانهها بر جا مانده، تصویر رای دادن در انتخابات ریاستجمهوری آخر آمریکا روی تخت بیمارستان با شرایط وخیم جسمانی در 100 سالگی است؛ مشارکتی که نتیجهاش مطلوب وی نبود و منجر به رای آوردن همحزبی او کاملا هریس نشد. شرایطی که چند دهه قبل برای او رخ داد و به عمر سیاسی وی به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا پایان داد و منجر به رای آوردن رقیب جمهوریخواه او شد، به نوعی در انتخابات اخیر آمریکا تکرار شد و منجر به یکدورهای شدن ریاست جمهوری دموکراتها شد.
جیمی کارتر از ابتدا در دنیای سیاست نبود و شاید در ابتدای جوانی تصور رئیسجمهور شدن را نیز نداشت اما شرایط برای وی به گونهای رقم خورد که تاریخ از او به عنوان یکی از جنجالیترین روسای جمهور ایالات متحده آمریکا یاد کند؛ رئیسجمهوری که با محبوبیت بالا به کاخ سفید رفت اما بحرانهای اقتصادی و دیپلماتیک متعدد موجب شد در دوره دوم انتخابات ریاستجمهوری شکست سنگینی را از رقیب جمهوریخواه خود بخورد و تنها در 6 ایالت آمریکا برنده انتخابات شود؛ وضعیتی که به عمر سیاسی وی پایان داد. پس از این شکست سنگین بود که کارتر تصمیم گرفت فعالیتهای حقوق بشری، محیط زیستی و صلح دوستانه خود را آغاز کند و همین مساله نیز منجر به افزایش محبوبیت وی پس از دوران ریاستجمهوری نه چندان خوبش شد؛ محبوبیتی که تا حدودی چهره مخدوش وی را در میان آمریکاییها ترمیم کرد. کارتر که توانسته بود با شعارهای حقوق بشری و دموکراسیطلبی برای کشورهای جهان بویژه برای دیکتاتوریهای متحد آمریکا به کاخ سفید راه یابد، نتوانست کارنامه خوبی را از خود بر جا بگذارد و کاخ سفید را با انبوهی از معضلات اقتصادی برای آمریکاییها و چالشهای دیپلماتیک برای آمریکا و جهان ترک کرد. شاید مهمترین چالش کارتر، انقلاب اسلامی ایران بود که یکی از دیکتاتوریهای متحد آمریکا را سرنگون کرد و همین مساله نیز منجر به از دست رفتن نفت ایران برای آمریکاییها و بحران انرژی در این کشور شد؛ بحرانی که پس از وی نیز تاثیراتش بر اقتصاد آمریکا پابرجا ماند. مهمترین تنش و چالش دیپلماتیک کارتر اما شکست در ماجرای سفارت آمریکا در تهران بود که به اعتقاد بسیاری منجر به شکست وی در انتخابات شد و این ماجرا به نحوی رقم خورد که پس از شکست او و انتخاب ریگان برای ریاستجمهوری این بحران حل و فصل شد و بعدها مقامات و تحلیلگران سیاسی آمریکا این واقعه را شکست بزرگی برای دولت کارتر و ایالات متحده آمریکا نامیدند؛ شکستی که منجر به تغییر ریاستجمهوری آمریکا شد.
* زندگینامه
کارتر سال 1924 در شهر کوچک پلینز در ایالت جورجیا در خانوادهای کشاورز و مذهبی به دنیا آمد. پدر او کشاورز و تاجر و از طرفداران جدایی سیاهان و سفیدپوستان آمریکا بود؛ مسالهای که با توجه به فعالیتهای حقوق بشری و صلحجویانه کارتر جالب توجه است. وی در دوران نوجوانی به ورزش بسکتبال علاقهمند و در این ورزش نیز موفق بود. در جوانی پس از طی کردن دوران آموزشی در دانشکده افسری به مدت 7 سال به عنوان افسر نیروی دریایی ارتش ایالات متحده آمریکا در زیردریایی اتمی آمریکا خدمت کرد. پس از مرگ پدرش به شهر خود بازگشت تا وضعیت نابسامان کسبوکار خانوادگی را مدیریت کند و در این کار نیز موفق بود و به عنوان کشاورز به زندگی ادامه داد. وی در کنار کسبوکار خانوادگی به دنیای سیاست ورود کرد و پله پله در این مسیر قدم برداشت. وی پس از چند فعالیت محلی و منطقهای سرانجام به عضویت سنای ایالت جورجیای آمریکا انتخاب شد. کارتر سال ۱۹۶۶ نامزد فرمانداری ایالتش شد اما نتوانست تأیید حزب دموکرات را برای نامزدی به دست آورد. در آن دوران یک طرفدار جدایی سیاهان و سفیدپوستان به عنوان فرماندار این ایالت انتخاب شد و این مساله یک شکست بزرگ برای جیمی کارتر بود. او بر خلاف پدرش که مخالف سرسخت سیاهپوستان بود، در حزب دموکرات فعالیت داشت و مخالف جدایی سیاهان و سفیدپوستان بود. مسالهای که در دهه 60 میلادی به بحرانی در سطح ملی در ایالات متحده تبدیل شده بود؛ شکست او در کسب کرسی فرمانداری جورجیا چندان بیثمر نبود و عملکرد کارتر در مبارزات انتخاباتی باعث ارتقای جایگاهش در بین رأیدهندگان جورجیایی شد. او با تکیه بر آن و با یک کارزار انتخاباتی دقیق و برنامهریزی شده، در نهایت سال ۱۹۷۰ توانست فرماندار جورجیا شود. کارتر در دوران فرمانداری خود مدافع سرسخت حقوق بشر و حقوق مدنی بود و دوران جدایی سیاهپوستان و سفیدپوستان را پایان یافته میدانست.
* آغاز فعالیتهای جدی
جیمی کارتر در دورانی فعالیت جدی برای ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا را آغاز کرد که جامعه نسبت به سیاستمداران بدبین بود و وی از همین مساله نهایت استفاده را برد. وی خود را کاندیدایی خارج از سیستم سیاستمداران مطرح و قدرتمند و ثروتمند معرفی میکرد و همین مساله نیز منجر به افزایش محبوبیت او شد. دوران فعالیتهای جدی کارتر در شرایطی آغاز شده بود که ماجرای واترگیت و استعفای نیکسون همچنان در جامعه آمریکا مطرح بود و بدبینی زیادی نسبت به سیاستمداران 2 جریان اصلی آمریکا وجود داشت. وی در ابتدای کمپین انتخاباتی خود برای ریاستجمهوری آمریکا حمایت چندانی از سوی حزب دموکرات نداشت اما چند ماه بعد با شکست رئیسجمهور وقت آمریکا، جرالد فورد و یکدورهای کردن وی توانست رئیسجمهور منتخب و محبوب آمریکا در سال 1976 شود؛ رئیسجمهوری که در ابتدای مسیر تصور نمیکرد به سرنوشت روسای جمهور منفور و شکستخورده دچار و یکدورهای شود. کارتر قول داده بود هرگز دروغ نگوید یا رأیدهندگان را عامدانه به اشتباه نیندازد؛ وعدهای که در عمل به آن چندان موفق نبود و دوران ریاستجمهوری او با چالشهای بیش از توقع همراه بود. دوران ریاستجمهوری کارتر با بحران انرژی، سقوط محمدرضا شاه پهلوی، ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا، تورم، بیکاری و رکود اقتصادی همراه بود. آغاز فعالیت وی با رکود اقتصادی آمریکا و افزایش تورم و بیکاری همراه بود که منجر به افزایش انتقادات از او شد و محبوبیت بالای او را کاهش داد. این کاهش محبوبیت مستمر بود و تا پایان دوران ریاستجمهوری وی ادامه داشت و منجر به شکست در انتخابات ریاستجمهوری بعدی شد. تلاشهای او برای اجرای سیاستهای ریاضتی اقتصادی برای عبور از بحران ناترازی انرژی در فصل گرما و سرما بر این کاهش محبوبیت تاثیر بیشتری گذاشت. دوران او البته تماما شکست نبود و موفقیتهایی نیز برای سیاست خارجی آمریکا رقم خورد. بزرگترین این موفقیتها شاید موافقتنامه صلح کمپ دیوید بین انور سادات (رئیس جمهوری وقت مصر) و مناخیم بگین (نخست وزیر وقت اسرائیل) در سال ۱۹۷۸ بود؛ موفقیتی که قرار بود به ایجاد صلح در خاورمیانه و میان اعراب و اسرائیل کمک کند اما گذشت زمان مشخص کرد این دستاورد نیز چندان موفق نبوده است.
از دیگر موفقیتهای وی در سیاست در خرداد 1357 رقم خورد و وی موفق شد توافقنامه سالت ۲ (معاهده محدودسازی سلاحهای راهبردی ۲) را با اتحاد شوروی امضا کند. البته این دستاورد دیپلماتیک نیز چندان پایدار نبود و بلافاصله پس از آن در ایران انقلابی به راه افتاد که چهره منطقه و جهان را تغییر داد و دولت کارتر بزرگترین بازنده بینالمللی آن بود. سقوط شاه ایران و پیروزی انقلاب اسلامی چالشی بزرگ برای رئیسجمهور دموکراسیخواه و دموکرات آمریکا بود. دولت ایالات متحده آمریکا پس از انقلاب اسلامی نفوذ نظامی، سیاسی و اقتصادی خود را بر ایران از دست داد و همین مساله نیز منجر به تشدید بحران انرژی در این کشور شد؛ بحرانی که به صورت مستقیم بر صنعت، اقتصاد و بازار سرمایه در این کشور تاثیر نامطلوب شدیدی گذاشت و بر موج افزایش قیمت، تورم، بیکاری و رکود اقتصادی افزود. دولت کارتر از سر ناتوانی و استیصال تحریمهای تجاری بر جمهوری اسلامی ایران وضع کرد و اقدامات خصمانه بسیاری را مانند تلاش برای حمله به تهران که به ماجرای طبس ختم شد انجام داد که هیچ کدام موفق نبود و شرایط را برای دولت آمریکا سختتر از قبل کرد. علاوه بر این حمله شوروی به افغانستان بحران دیگری برای آمریکاییها بود که بتازگی با شوروی قراردادی جدید امضا کرده بودند و سرانجام شرایط به نحوی پیش رفت که کارتر در ایام نزدیک به انتخابات آخرین امیدهای خود را برای پیروزی در دوره دوم ریاستجمهوری از دست بدهد.
کارتر در انتخابات 1980 آمریکا برای کسب حمایت حزب دموکرات با چالشی جدی از جانب سناتور ادوارد کندی روبهرو شد و بعد از انتخاب به عنوان نامزد حزب، در انتخابات ریاستجمهوری ۴۱ درصد آرا را به دست آورد. این میزان رأی برای شکست دادن رقیب جمهوریخواهش، رونالد ریگان کافی نبود و ریگان با پیروزی در همه ایالات به جز ۶ تای آنها با اقتدار به ریاستجمهوری رسید. البته کارتر در روزهای آخر ریاستجمهوری خود خبر آزادی جاسوسان و کارکنان سفارت آمریکا در تهران را به مردم آمریکا داد اما این آزادی نیز تا قبل از تحلیف رونالد ریگان رخ نداد و همین مساله به شکستهای او افزود. کارتر هنگام خروج از کاخ سفید یکی از منفورترین روسای جمهور تاریخ آمریکا بود؛ مسالهای که شاید منجر به آغاز فعالیتهای حقوق بشری وی شد. کارتر پس از ریاستجمهوری در سفرهایی دیپلماتیک برای ایجاد صلح به کشورهای مختلفی سفر کرد. مانند سفر به کرهشمالی که به امضای سندی به نام چارجوب مورد توافق با هدف تعطیلی برنامه اتمی کرهشمالی منجر شد و سفر به کشورهای هائیتی، چین، بوسنی و اتیوپی که بسیاری از آنها ناموق بود و منجر به کنار گذاشتن درگیریها نشد. البته کارتر سال ۲۰۰۲ سومین رئیسجمهوری آمریکا بعد از تئودور روزولت و وودرو ویلسون شد که جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. او تنها کسی بود که بعد از ترک پست ریاستجمهوری به این جایزه دست مییافت. همین مساله نیز منجر به ترمیم چهره وی پس از ریاستجمهوری پرماجرایش شد اما وی دیگر به عنوان سیاستمدار در عرصه سیاسی آمریکا بروز پیدا نکرد.
بسیاری دوگانگی سبک زندگی مذهبی و فعالیتهای سیاسی او در حزب دموکرات و جایگاه اجتماعی خانوادگی وی را عامل شکستهایش میدانند اما کارتر معتقد بود اعتقاد به خدا و فعالیت سیاسی هیچ تضادی با یکدیگر ندارد. بسیاری نیز معتقدند فعالیت وی به عنوان شخصی خارج از سیستم و جریانات سیاسی منجر به شکستهای دیپلماتیک و داخلی وی شد و عدم حمایت کنگرهنشینان و واشنگتنیها از او به تضعیف دولت و افزایش بحرانها دامن زد. بسیاری نیز وی را بدشانس میدانند و معتقدند سیاستهای او برای راضی نگه داشتن مردم تحت فشار آمریکا کافی نبوده است.
ارسال به دوستان
دولتیها از تجربه مذاکرات هستهای با 1+5 عبرت بگیرند
خوردن گول ترامپ!
فائزه گیتینما: تمایل ترامپ برای مذاکره بیدلیل نیست. همزمان با شتاب گرفتن تحرکات خارجی دولت چهاردهم در آستانه حضور ترامپ و در میانه بحبوحه تحولات منطقهای، برخی محافل سیاسی نزدیک به دولت و عناصر حاضر در دولت با بهرهبرداری از شرایط تکوینی دولت، سعی در نهادینه کردن گزاره مطلوب خود در فضای سیاسی دارند. در واقع، آنها بانی صراحت لهجه دولت شدهاند تا زمینه کلید زدن ایده انتخاباتی دولت برای مذاکره با آمریکا - ولو مستقیم - را به مدد ناکارآمدی دولت در بخشهای اقتصادی، انرژی و... تسهیل کنند. آنها به جای آنکه راهحل مدون و شدنی را با استفاده از ظرفیتهای موجود مدنظر داشته باشند، بیشتر الگویی از همان رفتار نخنمای دولت روحانی را تعقیب کرده و نسخه نهایی مذاکره با آمریکا را به عنوان حلال همه مشکلات تجویز میکنند. این پلن ایجادی که چارچوبهای قدیمی را آپدیت میکند اما با فراز و فرودهایی در مواجهه با مسائل همراه شده است. برخی اظهار نظرها همانند مطالب منتشر شده توسط ظریف در نشریات خارجی و حتی شخص عراقچی و تلاشهای پیدا و پنهان برای ریلگذاری مذاکره با آمریکا همین وضعیت را تداعی میکند. منشأ این رفتار دوپهلو که در صدد القای انطباقپذیری اقدامات سیاست خارجه با راهبرد جمهوری اسلامی است، عقبنشینی از مواضع سرسختانه ایران در بلوای منطقه و اطمینان خاطر بخشیدن به آمریکا در قبال تضمین امنیت منافع آنهاست. استفاده از ادبیاتی همچون احترام متقابل آمریکا و ایران به منافع مشروع دوجانبه، منطقهای و بینالمللی و خودداری از ضربه زدن به آن که در اظهارات برخی مقامات دولت وجود دارد، از نمونههای عینی واقعیتهای موجود در دستگاه اجرایی کشور است که با ماهیت مقاومت و فواید آن برای کشور همخوانی ندارد. در واقع، این معادله غلط در حالی از سوی برخی در ایران در فضای سیاسی جهان بیوقفه پمپاژ میشود که به موازات آن، رژیم صهیونیستی با حمایت صریح آمریکا به توسعهطلبیهای خود در منطقه و افزایش تهدید علیه ایران ادامه میدهد.
* بازگشت به خطمشی امتیازدهی یکطرفه: نتایج و پیامدها برای ایران
تردیدی نیست که رهیافتهای دولت چهاردهم از نظر غرب بویژه آمریکا همچنین بسیاری از کشورهای منطقه پوشیده نیست و این موضوع، ساز دستگاه سیاسی دولتهای متخاصم را علیه ایران کوک کرده است. فارغ از هزینههای متمادی که در ورای برجام و بطن برجام به ایران تحمیل شد، دولت کنونی با دادن امتیازات هستهای به گروسی به تصور ممانعت از تصویب قطعنامه شورای حکام، خطمشی امتیاز دادن یکطرفه را احیا کرد. این در حالی بود که این عقبنشینی، شورای حکام را بیشتر به رفتار تهاجمی و تصویب قطعنامه ضد ایرانی ترغیب کرد.
از آن حادتر، زمانی که در داخل سیگنالهای مداومی در رابطه با تسهیل مذاکره با غرب و در رأس آن مذاکره با آمریکا وجود دارد و رفع مشکلات داخلی بویژه اقتصادی به دولت جدید آمریکا حواله داده میشود، کاخ سفید هم سیاست فشار علیه ایران را به هر روشی تشدید میکند. منطق موازنه تهدید هم بر همین موضوع دلالت دارد. در واقع، نتیجه انفعالهای دولتهای یازدهم و دوازدهم در برابر غرب که در سیمای دولت چهاردهم تجلی یافته، طمع غرب برای افزایش فشار حداکثری و در نهایت تهدیدآفرینی را سرعت بخشیده است، بویژه که دولت چهاردهم باید به تناسب معادلات جدید در منطقه، سیاستی برای جایابی ایران در برابر ماجراجوییهای منطقه به رهبری آمریکا ایجاد کند اما در عمل سیر قاطعیت در برابر این ماجراجویی را به طور وارونه طی میکند. این شرایط در حالی از سوی متصدیان و حامیان دولت پیریزی میشود که مواضع تهاجمی وزیران و دستیاران ترامپ در نقطه مقابل آن قرار دارد و آمریکا تمایل خود برای تشدید کمپین فشار حداکثری آغشته به چاشنی تهدیدات نظامی را بروز میدهد. مارک والتز، مشاور امنیت ملی پیشنهادی ترامپ، در مصاحبهای تاکید کرد باید دست اسرائیل را برای رویارویی با ایران باز بگذارند و به اسرائیل تسلیحات پیچیده و پیشرفتهای بدهند که دولت بایدن به آنها نداده بود. چندی پیش هم والاستریت ژورنال نوشت دونالد ترامپ در حال بررسی گزینههایی از جمله احتمال انجام حملات هوایی پیشگیرانه برای جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات هستهای است.
* آمریکا از مذاکره احتمالی با ایران چه اهدافی را دنبال خواهد کرد؟
اهمیت مذاکره برای آمریکا به عنوان راهحل فشار علیه ایران بیش از هر چیز دیگری است. با آنکه جناحهای سیاسی حامی دولت در داخل به دلیل هراس از پایان یافتن مذاکره، پالسهای آشکاری را برای غرب ارسال میکنند اما در حقیقت این غرب است که نیاز بیشتری به میز مذاکره دارد، چرا که تجربه برجام و متعلقاتش چون مکانیسم ماشه که نمونه آشکاری از برد غرب در برابر خسران ایران است، اراده آنها را برای مذاکره حفظ کرده است.
بیشک تهدیدات ایران مبتنی بر تغییر دکترین هستهای، نگرانیهای عمیقی را در کاخ سفید به وجود آورده که ضربات امنیتی ناشی از موشکهای ایرانی به بدنه اسرائیل این نگرانیها را تشدید کرده است. اهمیت فناوری موشکی و پهپادی در مدل جنگهای امروزی و تهدیدات کارآمد عملیاتهای «وعده صادق» ایران و یمن و حزبالله، خطر تکنولوژی موشک را برای غرب و رژیم صهیونیستی چندین برابر کرده، لذا بیشک قواعد جدیدی بر مذاکره حاکم خواهد کرد. به طور عینی، در سالهای پس از انعقاد برجام، آمریکا و متحدان اروپاییاش در دولت دوازدهم در صدد بودند پای موضوع فعالیتهای موشکی ایران را به دور جدید مذاکرات هستهای بکشانند. ترامپ نیز در دوره ریاستجمهوریاش، به دلیل آنکه برجام نتوانست برنامه موشکی و نفوذ منطقهای ایران را محدود کند، آمریکا را از توافق برجام خارج کرد.
در این بین، اظهارات عراقچی که «برجام به آن شکل فعلی که وجود دارد، به تعبیری قابل احیا نیست و حتما باید این سند دوباره باز شود، قسمتهایی از آن مورد تغییر واقع شود و مذاکرات جدیدی شکل بگیرد»، ابهامات زیادی را در رابطه با چگونگی مذاکرات جدید در داخل ایجاد کرده و همزمان امیدهای زیادی در غرب برای ارائه یک بازی جدید با عنوان مذاکرات جدید را شکل داده است. به عنوان نمونه، گروسی پیشتر طی مصاحبهای در واکنش به این اظهارات درباره چارچوبهای توافق جدید گفته بود: «میتواند بر مبنای برجام باشد اما با توجه به اینکه ایران نسبت به آن موقع توانمندیهای خیلی زیادتری دارد، باید بسیار بسیار قویتر باشد».
در این بین، ابتکار سادهلوحانه ظریف تحت عنوان «مودت» و صلح در منطقه (که اسرائیل ذیل آن قرار دارد) در تنگاتنگ رقابت هستهای و تسلیحاتی کشورهای منطقه با ایران و تلاشها برای تضعیف مقاومت و تأمین امنیت اسرائیل، ظرفیتهای ایران را به محک آزمایش رقبا گذاشته و پیامی دال بر امکان فرونشست مواضع قاطعانه ایران را به کاخ سفید مخابره کرده است. علاوه بر آن، وجود فکتهایی چون لزوم امنیتآفرینی در تنگه بابالمندب با مشارکت دیگر کشورها که امروز کنترل آن در دستان مقاومت یمن قرار دارد، پیام صریحی مبنی بر دور زدن مقاومت و همسو کردن سیاست خارجه با اهداف غربیهاست. مهمتر از آن، وی در نشریه فارن افرز به طور صریحی اعلام کرد «پزشکیان، یک سیاست خارجی انعطافپذیر، اتخاذ کرده و به گفتوگوهای سازنده و روابط دیپلماتیک اولویت داده و از الگوهای قدیمی فاصله گرفته است».
تلفیق همه گزارههای ارائه شده، اشاره صریحی دارد که مذاکرات جدید و انعطافپذیر که حتما دیگر در قد و قواره برجام نخواهد بود، لاجرم با شرایط مطلوب در کاخ سفید تطبیق داده میشود تا تنشها برای رسیدن به مودت منطقهای مدیریت شود. از این رو، تنها تمهیداتی که میتواند شرایط ارائه شده از سوی ایران را احراز کند، مذاکره جدید با محدودیتهای جدید موشکی و منطقهای و البته هستهای است که خواسته کنونی آمریکا یعنی امنیت متزلزل اسرائیل را تأمین کند.
* نگرانیهای دیپلماتیک و ابهامات مذاکره با آمریکا در سایه نزدیک شدن به سررسید اسنپ بک
یکی از ابزارهایی که جناحهای حامی دولت برای تسریع اقدامات خود از آن بهره میگیرند، نزدیک شدن موعد پایان اعتبار قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت است. به این منظور، آنها تاریخ سررسید اسنپ بک یا مکانیسم ماشه در مهر ۱۴۰۴ را یک برگ برنده و کاتالیزوری برای روند مذاکرات و رسیدن به توافق به حساب میآورند تا با اضطرابافکنی به بدنه سیاسی و اجتماعی، امکانات لازم برای بستن توافق با غرب را قبل از این تاریخ بسیج کرده و نظارت عمومی و نخبگانی را به عملکردهای پیدا و پنهان خود به حداقل برسانند.
در مجموع، دستگاه دیپلماسی دولت چهاردهم بارها سنگ بنای مذاکرات را بر اساس احترام و منافع متقابل تعریف کردهاند. باید پرسید با وجود وضعیت منطقه و گروههای مقاومت، چگونه منافع آمریکایی یا همان منافع رژیم صهیونیستی قرار است در منطقه حفظ شود؟
این در حالی است که با وجود تحرکات جمعی توقفناپذیر حامیان دولت برای مذاکره با آمریکا، در آن سو هنوز مشخص نیست که ترامپ که تمایل خود را برای مذاکره با تهران ابراز کرده، در نهایت چه رویکردی ممکن است اتخاذ کند. اما بیشک برجام جدید یا مذاکرات جدید، طبق گفته دستگاه دیپلماسی، متغیرهایی را در خود جای خواهد داد که منافع آمریکا را در بلوای منطقه و فشارها علیه مواضع آمریکا و اسرائیل حفظ کند و مکانیسمی را برای عقبنشینی ایران و تأمین خواستههای دیگر رقبای منطقه به نام رویکرد آشتیطلبانه ایجاد کند. این در حالی است که به اعتراف بسیاری از ناظران غربی، بعد از ۷ اکتبر، روند فروپاشی نظم امنیتی آمریکا در منطقه تسریع گشته و ایالات متحده در حال بازسازی و تدارک راهبردی برای جلوگیری از آن است. این نکته را هم به خاطر داشته باشید که دولت آمریکا هنوز برای مذاکره با دولت پزشکیان ابراز تمایل نکرده است!
ارسال به دوستان
بررسی ایرادهای هیأت عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام به بودجه 1404
اصلاحات 6 گانه
گروه اقتصادی: در روزهای اخیر تصویب بخش اول لایحه بودجه سال ۱۴۰۴ در مجلس شورای اسلامی با واکنشهای متعددی از جمله ایرادات هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام مواجه شد. به گفته نایبرئیس کمیسیون تلفیق مجلس، این هیات مصوبات مجلس را از ۲ منظر «عدم انطباق با سیاستهای کلان کشور» و «مغایرت با برنامه» بررسی کرده است که نتیجه این بررسیها، شناسایی ۱۳ مورد عدم انطباق بوده است که از این میان، ۶ مورد با سیاستهای کلی کشور در تعارض تشخیص داده شده است.
در راستای این خبر و نحوه انتشار آن در رسانهها باید متذکر شد هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام در جلسه ۸ دیماه با توجه به شرایط اقتصادی کشور و لزوم مدیریت منابع ارزی، «افزایش میزان ارز تخصیصی برای واردات خودرو، بیش از عدد تعیین شده در لایحه دولت در بودجه ۱۴۰۴» را مغایر سیاستهای کلی اعلام کرد. پس باید مد نظر داشت این هیات نه تنها با واردات خودرو مخالفتی نداشته، بلکه آن را در جهت رفع نیاز کشور به خودروهای باکیفیت و ایمن ضروری میداند.
***
توضیحات ضروری درباره بررسی
اولویتهای تأمین ارز لایحه بودجه ۱۴۰۴
بر اساس گزارشی که بانک مرکزی در جلسه هیات عالی نظارت ارائه کرد، اولویتهای تأمین ارز برای حوزه تولید در داخل کشور تعیین شده و تأمین ارز در سقف تعیینشده در لایحه دولت برای واردات خودرو امکانپذیر است. در جلسه هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از استماع گزارش بانک مرکزی و نتایج بررسیهای کمیسیون اقتصادی مجمع، اعضای هیات عالی نظارت، بند «ر» تبصره یک بودجه ۱۴۰۴ درباره تخصیص ارز در چارچوب لایحه دولت برای واردات خودروی سواری نو و کارکرده را مغایر با سیاستهای کلی تشخیص ندادند، البته تخصیص ارز فراتر از لایحه بودجه که مورد نظر مجلس بود، از آنجا که دولت قادر به تأمین آن نیست، از نظر غیرقابل اجرا بودن خلاف سیاستهای کلی قانونگذاری دانسته شد. بنابراین برداشت برخی رسانهها مبنی بر مخالفت این نهاد با واردات خودرو در سال ۱۴۰۴ از اساس صحیح نیست. همچنین بر اساس این گزارش و طبق خبر منتشره از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، در جلسه فوقالعاده هیات عالی نظارت به ریاست علی لاریجانی و با حضور اکثریت اعضا، نمایندگان دولت و مجلس، بررسی لایحه بودجه ۱۴۰۴ کل کشور از حیث انطباق و عدم مغایرت با سیاستهای کلی نظام ادامه یافت و پس از استماع نقطه نظرات نمایندگان قوه مقننه و مجریه و ابراز نظر اعضا، هیات عالی نظارت به ۱۴ مورد از مغایرت گزارش شده از ناحیه کمیسیون اقتصادی مجمع رأی نداد و مصوبه مجلس را مغایر سیاست کلی ابلاغی ندانست. تنها ۴ مورد از مصوبات مجلس درباره تخصیص میزان ارز برای واردات خودرو، کاهش حقوق گمرکی قطعات و ۲ تصمیم اقتصادی دیگر مغایر با سیاستهای کلی ابلاغی تشخیص داده شد.
* بررسی انطباق مصوبات مجلس با سیاستهای کلی در جلسه آینده هیأت عالی نظارت ادامه خواهد یافت
بر اساس مقررات نظارت، مصوبات مجلس شورای اسلامی باید با سیاستهای کلی ابلاغی که به تصویب مقام معظم رهبری رسیده است، انطباق داشته باشد. هیات عالی نظارت در این جلسات انطباق و عدم مغایرت با این سیاستها را بررسی و درباره آنها اظهارنظر و تصمیمگیری میکند. شایان ذکر است جلسه فوقالعاده هیات عالی نظارت برای بررسی بودجه ۱۴۰۴ سهشنبه ۱۱ دی (امروز) برگزار خواهد شد.
***
سیاست افزایش نرخ ارز ترجیحی زیر ذرهبین بالاترین مرجع نظارتی
در توضیح مصوبات این جلسه باید متذکر شد یکی از مهمترین موارد اختلاف میان مجلس و مجمع تشخیص مصلحت نظام، سیاستهای ارزی دولت و مجلس در بودجه ۱۴۰۴ است. به گفته محسن زنگنه، نایبرئیس کمیسیون تلفیق مجلس ثبات نرخ ارز که در بند ۲ سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه مورد تأکید قرار گرفته، مبنای ایراد هیات عالی نظارت مجمع به افزایش نرخ ارز ترجیحی بوده است.
دولت در لایحه بودجه سال ۱۴۰۴ نرخ ارز ترجیحی کالاهای اساسی را از ۲۸,۵۰۰ به ۳۸,۵۰۰ تومان افزایش داده است. این سیاست با هدف جبران کسری منابع دولتی اتخاذ شده اما به عقیده اعضای هیات عالی نظارت، چنین افزایشی نه تنها موجب ثبات بازار ارز نمیشود، بلکه تعادل قیمتی در کالاهای اساسی و واسطهای را به طور جدی به مخاطره میاندازد.
* نکات مهم در سیاست ارزی بودجه ۱۴۰۴
در ادامه، به ۳ نکته مهم درباره سیاست ارزی در بودجه ۱۴۰۴ اشاره خواهیم کرد که نشاندهنده لزوم اصلاح ساختار ارزی در بودجه ۱۴۰۴ است:
1- تأکید بر ثبات نرخ ارز: اجرای سیاستهای ارزی باید به گونهای باشد که ثبات نرخ ارز را حفظ و از نوسانات شدید جلوگیری کند.
2- جبران کسری منابع دولتی: افزایش نرخ ارز ترجیحی باید به گونهای برنامهریزی شود که به جبران کسری منابع دولتی کمک کند اما بدون ایجاد نوسانات شدید در بازار.
3- تأمین کالاهای اساسی: سیاستهای ارزی باید به گونهای باشد که تأمین کالاهای اساسی و واسطهای با قیمتی مناسب و به دور از نوسانات شدید انجام شود.
این نکات نشان میدهد در صورت اصلاح و اجرای دقیق سیاستهای ارزی میتوان به یک ساختار ارزی پایدار و منسجم در بودجه ۱۴۰۴ دست یافت.
***
۳ نکته کلیدی درباره اتخاذ سیاست ارزی
در اینجا ۳ نکته مهم درباره سیاست ارزی در بودجه ۱۴۰۴ که زمینه را برای اصلاح ساختار ارزی فراهم کرده، آورده شده است:
۱- یادآوری مصوبه مهم مجلس در بودجه: منابع حذف ارز ترجیحی به خزانه نمیرفت
پیش از این دولت حدود ۱۲۰ هزار میلیارد تومان از محل افزایش نرخ ارز ترجیحی برای تأمین درآمدهای خود در نظر گرفته بود. با این حال، مجلس در بررسی بودجه سال بعد، مصوبهای تصویب کرد که درآمدهای ناشی از افزایش نرخ ارز ترجیحی نه به خزانه دولت، بلکه در یک ردیف مشخص صرفا برای جبران معیشت عمومی و کاهش اثرات حذف ارز ۲۸,۵۰۰ تومانی اختصاص یابد.
این مصوبه نشان میدهد زمینه لازم برای بازگشت به سیاستهای تثبیت نرخ ارز فراهم است. این اقدام مجلس را میتوان گامی در راستای کاهش آثار تورمی و حمایت از اقشار آسیبپذیر تلقی کرد.
۲- مخالفت داخلی در مجلس با سیاستهای ارزی دولت
علاوه بر هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۴ ماه پیش بیش از ۱۰۰ نماینده مجلس نیز در مکاتبات خود با دولت، نسبت به سیاستهای ارزی بودجه ۱۴۰۴ اعلام مخالفت کرده بودند. این موضوع نشان میدهد حتی درون مجلس نیز اجماع نسبی برای بازنگری در سیاستهای ارزی وجود دارد.
۳- زمینه قانونی برای تثبیت نرخ ارز فراهم شد
تفسیر هیات عالی نظارت از حکم بند ۲ سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه مبنی بر تأکید بر ثبات نرخ ارز، احتمالا موجب تغییر تعابیری نظیر «نظام ارزی شناور مدیریتشده» که در قانون بانک مرکزی آمده است، خواهد شد. هیات عالی نظارت به عنوان مرجع تفسیر احکام بالادستی، با حکم تاریخی خود دیگر ابهامی درباره الفاظی مثل تثبیت یا ثبات نرخ ارز باقی نگذاشته است.
این تفسیر قانونی شرایط را برای اجرای سیاست تثبیت ارزی فراهم کرده است. بر این اساس، مجلس باید خود را برای تغییر در سیاستهای ارزی آماده و پیام تثبیت نرخ ارز در کالاهای اساسی و واسطهای را به فعالان اقتصادی و عموم مردم ارسال کند.
***
ضرورت اجتماعی تغییر سیاستهای ارزی
با مشخص شدن ایرادات مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی باید گامهایی جدی برای تغییر سیاستهای ارزی در بودجه سال ۱۴۰۴ بردارد. تثبیت نرخ ارز میتواند سیگنال مثبتی به صاحبان کسبوکار و خانوارها برای کاهش شوکهای اخیر ناشی از جهش نرخ ارز نیمایی و بازار قاچاق ارسال کند. این اقدام میتواند به کاهش التهاب در بازار کالاهای اساسی و واسطهای منجر شود و زمینه بازگشت آرامش نسبی به اقتصاد کشور را فراهم کند.
تغییر سیاستهای ارزی در بودجه ۱۴۰۴ ضرورتی اجتماعی برای کاهش فشار بر معیشت مردم و بهبود شرایط اقتصادی به شمار میآید. مجلس با اصلاح این سیاستها میتواند نقش مؤثری در تثبیت بازار و ایجاد اطمینان در جامعه ایفا کند. اتخاذ سیاستهای تثبیت نرخ ارز میتواند به کاهش تورم و افزایش قدرت خرید مردم کمک کرده و اطمینان بیشتری به کسبوکارها بدهد. تثبیت نرخ ارز میتواند به کاهش نوسانات شدید در بازار ارز و کالاهای اساسی منجر و موجب کاهش قیمتها و افزایش ثبات اقتصادی شود. همچنین این اقدام میتواند به بهبود شرایط معیشتی خانوارها و کاهش فشارهای تورمی کمک کند.
مجلس باید با توجه به ایرادات مجمع تشخیص مصلحت نظام، بازنگری جدی در سیاستهای ارزی بودجه ۱۴۰۴ انجام دهد. این بازنگری میتواند به کاهش فشارهای اقتصادی و اجتماعی کمک کرده و زمینه را برای بهبود شرایط اقتصادی فراهم کند. سیاستهای ارزی باید به گونهای تنظیم شود که تعادل میان عرضه و تقاضا حفظ شود و از نوسانات شدید جلوگیری شود.
بازنگری در سیاستهای ارزی و تثبیت نرخ ارز میتواند به ایجاد ثبات و اطمینان در بازار کمک کرده و شرایط بهتری برای رشد اقتصادی و بهبود معیشت مردم فراهم کند.
***
تغییر سیاست افزایش نرخ ارز ترجیحی در بودجه ۱۴۰۴
به گزارش «وطن امروز»، یکی از بندهایی که از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام در تضاد با برنامه هفتم توسعه تشخیص داده شده، بحث ارز و سیاستهای ارزی دولت در بودجه سال ۱۴۰۴ است. در بند ۲ برنامه هفتم توسعه، ثبات نرخ ارز مورد تأکید قرار گرفته است. اعضای مجمع معتقدند سیاستهای ارزی موجود در لایحه دولت و مصوبات مجلس، موجب ثبات نرخ ارز نمیشود.
اعضای هیات عالی نظارت افزایش نرخ ارز ترجیحی، افزایش نرخ مرکز مبادله و ایجاد بازار ارز توافقی را نیز منطبق با سیاستهای ثبات بازار ارز ندانسته و این موضوع را رد کردند.
یکی از سیاستهای پرانتقاد دولت در بودجه سال ۱۴۰۴، افزایش ۳۰ درصدی نرخ ارز ترجیحی کالاهای اساسی از ۲۸,۵۰۰ به ۳۸,۵۰۰ تومان است. این افزایش میتواند سبب افزایش حدود ۳۰ درصدی قیمت کالاهای اساسی شود که سهم اصلی را در سبد خوراک خانوارها دارند.
* تصمیمات کمیسیون تلفیق بودجه ۱۴۰۴
نایبرئیس کمیسیون تلفیق بودجه ۱۴۰۴ اعلام کرده بود: دولت تصمیم گرفته بود نرخ ارز ترجیحی را افزایش دهد. رقم مدنظر دولت حدود ۳۸,۵۰۰ تومان بود که تا سال آینده به ۴۰,۰۰۰ تومان میرسید اما با تدبیر ریاست مجلس و اعضای کمیسیون تلفیق، بندی در بودجه آورده شد که درآمدهای حاصل از افزایش نرخ ارز ترجیحی را به جبران کاهش قدرت خرید مردم و حمایت از خانوادههای کمدرآمد و دهکهای پایین اختصاص دهند.
با توجه به اشکالات مد نظر مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره افزایش نرخ ارز ترجیحی در سال آینده، انتظار میرود این افزایش نرخ متوقف شود. این تصمیم میتواند به کاهش فشارهای تورمی و حفظ ثبات بازار ارز کمک کند. اصلاح سیاستهای ارزی و جلوگیری از افزایش نرخ ارز ترجیحی میتواند به کاهش تورم و حمایت از خانوارهای کمدرآمد منجر شود. همچنین این اقدام میتواند به بهبود شرایط اقتصادی و ایجاد اطمینان در جامعه کمک کند.
***
اهمیت فاصله گرفتن از سیاستهای استقراضی و تورمی
بودجه سال ۱۴۰۴ در حالی با سیاستهای استقراضی و تورمی تدوین شده است، تازهترین آمار بانک مرکزی از شاخصهای اقتصادی نشان میدهد حجم نقدینگی در پایان آبان سال جاری با رشد ۲۸.۱ درصدی نسبت به آبان سال گذشته از ۹,۳۹۲ هزار میلیارد تومان فراتر رفته است.
* سهم پول و شبهپول در رشد نقدینگی
نقدینگی نسبت به پایان اسفند ۱۴۰۲ معادل 19.2 درصد رشد کرده است. این افزایش حجم نقدینگی نشاندهنده پویایی و چالشهای موجود در اقتصاد کشور است.
سهم پول از نقدینگی در آبان ۲,۲۵۰ هزار میلیارد تومان و سهم شبهپول ۷,۱۴۱ هزار میلیارد تومان اعلام شده است. این اطلاعات بیانگر توزیع نقدینگی در اقتصاد و نقش اجزای مختلف آن در تعادل اقتصادی است.
افزایش حجم نقدینگی و رشد بالای آن نسبت به سال گذشته میتواند تأثیرات مختلفی بر اقتصاد کشور داشته باشد. از یک سو، افزایش نقدینگی میتواند به افزایش تورم منجر شود و از سوی دیگر، سیاستهای استقراضی دولت برای تأمین منابع مالی میتواند فشارهای بیشتری بر اقتصاد وارد کند.
با توجه به این آمارها، بودجه سال ۱۴۰۴ باید با دقت و توجه به چالشها و فرصتهای اقتصادی تدوین شود. اصلاح سیاستهای اقتصادی و کنترل نقدینگی میتواند به تثبیت اقتصاد و کاهش تورم کمک کند و زمینهای برای رشد پایدار اقتصادی فراهم کند.
***
رشد پایه پولی در آبان ۱۴۰۴
پایه پولی در آبان امسال با رشد 20.7 درصدی نسبت به سال قبل به بیش از ۱,۲۰۴ هزار میلیارد تومان رسیده است. بیش از ۱۸۸ هزار میلیارد تومان از پایه پولی آبان ماه مربوط به اسکناس و مسکوک در دست افراد است و مابقی به عنوان سپردههای بانکها نزد بانک مرکزی ثبت شده است.
آمارهای آبان نشان میدهد در هشتمین ماه سال، ضریب فزاینده نقدینگی که شاخصی برای تعیین حجم نقدینگی با در نظر گرفتن رقم پایه پولی است، به عدد 7.797 رسیده است. این مقدار نسبت به پایان سال قبل 6.2 درصد رشد داشته است.
* نقش بانک مرکزی در مدیریت نقدینگی و اثرات بلندمدت رشد پایه پولی
رشد پایه پولی و افزایش ضریب فزاینده نقدینگی نشاندهنده پویایی و تغییرات مهم در اقتصاد کشور است. رشد پایه پولی میتواند تأثیرات مختلفی بر اقتصاد داشته باشد، از جمله افزایش تورم و تغییرات در سیاستهای پولی. همچنین افزایش ضریب فزاینده نقدینگی نشاندهنده افزایش توانایی بانکها در ایجاد اعتبار و گسترش نقدینگی در اقتصاد است.
بانک مرکزی نقش مهمی در مدیریت نقدینگی و کنترل رشد پایه پولی دارد. سیاستهای پولی مناسب و کنترل رشد نقدینگی میتواند به تثبیت اقتصاد و کاهش تورم کمک کند. همچنین بانک مرکزی میتواند با تنظیم سیاستهای پولی و اعتباری، تاثیرات منفی رشد نقدینگی را کاهش دهد و به حفظ ثبات اقتصادی کمک کند.
افزایش پایه پولی و ضریب فزاینده نقدینگی میتواند تاثیرات بلندمدتی بر اقتصاد داشته باشد. از یک سو، این رشد میتواند به افزایش تورم منجر شود و از سوی دیگر، سیاستهای مناسب میتواند به مدیریت بهتر اقتصاد و کاهش فشارهای تورمی کمک کند. بنابراین سیاستگذاران باید با دقت و توجه به شرایط اقتصادی، سیاستهای مناسبی را برای مدیریت نقدینگی اتخاذ کنند.
ارسال به دوستان
نگاهی متفاوت به لزوم حضور روحانیت در فضای مجازی
هنر قرائتی بودن
مهرداد احمدی: روحانیون همواره در طول تاریخ، نمادی از یک اقتدار معنوی و مرجعیت فکری برای جوامع مذهبی بودهاند. این جایگاه، نه صرفا برآمده از مقام رسمی آنها، بلکه حاصل نوعی اعتماد جمعی بوده است که با زیستن در میان مردم، پاسداری از ارزشهای دینی و ایستادگی در برابر انحرافات فرهنگی حاصل شده است. آنان، همچون فانوسهای روشن، مسیر زندگی معنوی و اخلاقی را برای جامعه تبیین کردهاند اما پرسشی که امروز مطرح میشود این است: آیا ورود به عرصههایی همچون بلاگری در اینستاگرام، که فضایی پرسرعت، سطحی و مبتنی بر مصرفگرایی است، این فانوسهای معنوی را کمفروغ نمیکند؟ برای تحلیل این مساله، ابتدا باید به جایگاه تاریخی روحانیون نگاهی فلسفی و جامعهشناختی افکند. روحانیون، به عنوان حاملان حقیقت، نقشی فراتر از تبلیغ دینی داشتهاند؛ آنان حافظان سنتهای معنوی، مربیان اخلاق و واسطههای میان مسائل قدسی و عرفی بودهاند. این نقش از آن رو اهمیت دارد که در فضایی آرام و محکم از مناسبات اجتماعی و فرهنگی رشد میکرد. جامعه، با پذیرش مرجعیت روحانیون، در برابر تلاطمات فرهنگی و فکری پایدار میماند. حال اگر این مرجعیت معنوی به ساحت شبکههای اجتماعی کشیده شود؛ جایی که همه چیز در معرض نسبیگرایی و مصرف فوری قرار دارد، آیا آن وقار و عمق تاریخی حفظ خواهد شد؟
از منظر جامعهشناسی دین، مرجعیت دینی زمانی کارآمد است که فاصلهای معناشناختی میان مرجع و مخاطب وجود داشته باشد. این فاصله، نه برای ایجاد گسست، بلکه برای حفظ احترام و وقار نقش معنوی است. روحانی، همچون چشمهای در دل کوه، با فاصلهای از هیاهوی شهر، آب زلال حقیقت را به مردم عرضه میکند اما اکنون، در فضایی که همه چیز به سطحیترین شکل ممکن بازنمایی میشود، این فاصله محو میشود. روحانی بلاگر، که در رقابت با دیگر تولیدکنندگان محتوا ناچار به جلب توجه است، ناگزیر است از ابزارهایی استفاده کند که با ذات رسالت معنویاش در تعارض است. این امر به نوعی فرآیند سکولاریزاسیون درونی منجر میشود، چرا که مرجعیت دینی به یک هویت مصرفی و قابل بازاریابی بدل میشود اما از منظر فلسفه دین، مشکل عمیقتری نیز وجود دارد. دین همواره در جستوجوی «حقیقت» است و حقیقت، برخلاف مصرف، ذاتا فرازمانی و فرافضایی است. شبکههای اجتماعی، با ساختاری که لحظهای و زودگذر است، نهتنها بستر مناسبی برای انتقال حقیقت نیستند، بلکه خود عاملی برای تحریف حقیقتاند. ورود روحانیون به چنین فضایی، به معنای پذیرش قواعد بازی است؛ قواعدی که در آن، «دیده شدن» جایگزین «فهمیدن» میشود و «محبوبیت» بر «حقانیت» غلبه میکند. آیا میتوان فانوس حقیقت را در میانه گردباد زودگذر امواج مجازی افروخت؟ در اینجا، مسالهای دیگر نیز مطرح است: آیا حضور دین در فضای مجازی، به حضور فیزیکی روحانیون نیاز دارد؟ یا آنکه این تصور، ناشی از بدفهمی نقش دین در جهان امروز است؟ دین، به عنوان پدیدهای فرهنگی و معنوی، میتواند از طریق نهادها، متون و حتی آثار هنری در فضای مجازی بازتاب یابد، بیآنکه نیازمند حضور مستقیم حاملان آن باشد. حضور مستقیم روحانیون، گاه نهتنها ضروری نیست، بلکه میتواند به کاهش عمق معنوی پیام منجر شود. فضای مجازی، همانگونه که از نامش پیداست، فضایی است که بیشتر بر بازنماییهای ظاهری تکیه دارد و کمتر ظرفیت درک معانی عمیق را دارد.
از سوی دیگر، این تصور که حضور نداشتن روحانیون در فضای مجازی به معنای حذف دین است، برداشتی تقلیلگرایانه از ماهیت دین است. دین، همچون نوری که از خورشید حقیقت سرچشمه میگیرد، نیازی به حضور مستقیم ندارد تا در جهان جاری باشد. هرچند حضور متخصصان دینشناس در تبیین آموزهها موثر است اما باید پرسید آیا این حضور حتما باید در قالبهایی باشد که ذاتا با فضای قدسی و معنوی دین ناسازگار است؟ شبکههای اجتماعی، با ساختار مخاطبمحور و مبتنی بر الگوریتمهای جذبکننده، بیشتر به «نمایش» وابستهاند تا به «مفهوم». روحانیای که وارد این فضا میشود، ناچار است قواعد آن را بپذیرد و در این پذیرش، بسیاری از ارزشهای معنوی خود را تعدیل کند. شاید بتوان این فرآیند را به ورود یک آبشار زلال به میان امواج متلاطم تشبیه کرد: هر چند آبشار همچنان زلال است اما در میانه آن امواج، قدرت و وضوحش کاهش مییابد. ضرورت حضور دین در فضای مجازی، ضرورتی است که باید به شکلی عمیقتر بازاندیشی شود. دین، بهمثابه یک حقیقت فرازمانی، نیازی به انطباق کامل با فضای مجازی ندارد، بلکه میتواند از ابزارهای این فضا، بدون از دست دادن ماهیت خود، بهره ببرد. این ابزارها میتوانند شامل متون آموزشی ویدئوهای کوتاه مفهومی، یا حتی نرمافزارهای تعاملی باشند که آموزههای دینی را به شیوهای مدرن و در عین حال وفادار به اصل خود منتقل کنند.
در پایان باید گفت روحانیت به عنوان یکی از مهمترین نهادهای تاریخی دین، نمیتواند نقش معنوی و هدایتگرانه خود را در برابر مخاطرات جدید فراموش کند. ورود به عرصههایی که ذاتا با پیام معنوی دین در تضادند، نهتنها به کاهش اعتبار این نهاد منجر میشود، بلکه میتواند باعث ایجاد تصویری نادرست از دین در میان نسلهای جدید شود. روحانیون، به جای ورود مستقیم به فضای مجازی، باید به نقش هدایتگری خود ادامه دهند و از طریق تربیت نخبگان و کارشناسانی که با زبان این فضا آشنا هستند، به ترویج آموزههای دینی بپردازند. به بیان دیگر، فانوس معنویت باید همچنان روشن بماند اما در مسیری که از گردبادهای گذرای روزگار محفوظ باشد. نقش رسانهای روحانیون، بویژه در جهان معاصر، جایگاه ویژهای در انتقال آموزههای دینی و اخلاقی دارد. این نقش، هنگامیکه با وقار و اصالت همراه باشد، میتواند بیش از هر ابزار مدرنی تأثیرگذار باشد. در این میان، چهرههایی چون آقای قرائتی بهخوبی نشان دادهاند که چگونه میتوان بدون افتادن در دام نمایشگری و سطحیگرایی، رسانهای موثر و نافذ بود. او، بدون نیاز به حضور در شبکههای اجتماعی یا بهرهگیری از ابزارهای پرزرقوبرق دیجیتال، تنها با تکیه بر صداقت، عمق پیام و شناخت نیازهای مخاطب، توانست به تنهایی یک رسانه باشد.
آقای قرائتی با بهرهگیری از روشهای ساده اما عمیق در بیان مفاهیم دینی، نشان داد که رسانه بودن به معنای پر کردن صفحات مجازی با محتواهای رنگارنگ نیست. او، همچون معلمی صبور و دلسوز، با زبانی ساده اما اندیشمندانه، پیام دین را به گوش و دل میلیونها مخاطب رساند. این روش، به جای آنکه بر هیاهو و تبلیغات متکی باشد، بر جوهره پیام دینی تمرکز داشت. او از همان ابزارهایی بهره گرفت که در دسترس همه بود: سخن گفتن با صداقت، استفاده از مثالهای روزمره و ایجاد ارتباط عاطفی با مخاطبان. همین ویژگیها او را از دیگران متمایز ساخت و نشان داد که میتوان رسانهای عظیم بود، بیآنکه مرزهای معنویت را درنوردید. آنچه قرائتی را موفق ساخت، وفاداری او به شأن و جایگاه روحانیت بود. او، برخلاف جریان غالب که در آن شهرت و محبوبیت غالبا به قیمت از دست دادن عمق و محتوا به دست میآید، هیچگاه از اصول خود عدول نکرد. در تمام سالهای فعالیت رسانهایاش، هرگز وارد فضایی نشد که شأن روحانیت را خدشهدار کند. او همواره در قامت یک معلم اخلاق و راهنمای معنوی باقی ماند و با صراحت، شوخطبعی و آگاهی از نیازهای جامعه، آموزههای دینی را به زبانی قابل فهم و دلنشین ارائه کرد.
این رویکرد نشان میدهد که رسانه بودن به معنای سازگاری با هر نوع فضایی نیست. رسانه واقعی، کسی است که بتواند حقیقت را منتقل کند، بیآنکه اصالت پیام یا وقار خود را از دست دهد. استاد قرائتی، با اجتناب از ظاهرسازی یا دنبال کردن ترندهای زودگذر، توانست آموزههای دینی را به گونهای بیان کند که نهتنها برای مخاطب جذاب باشد، بلکه در عمق جان او بنشیند. این نوع حضور رسانهای، برخلاف بسیاری از تلاشهای معاصر، بر پایگاههای اصیل انسانی و معنوی استوار است اما نکتهای که در اینجا باید به آن پرداخت، این است که تجربه افرادی چون قرائتی، حجتی برای بینیاز بودن دین از ابزارهای مدرن نیست، بلکه نشاندهنده این است که ابزارها باید در خدمت پیام باشند، نه بالعکس. فضای مجازی، به عنوان یکی از واقعیتهای انکارناپذیر زندگی امروز، میتواند بهعنوان بستری برای انتقال آموزههای دینی مورد استفاده قرار گیرد اما مشروط بر آنکه این استفاده با حفظ شأن و اصالت همراه باشد. روحانیونی که وارد این فضا میشوند، باید از الگوی قرائتی درس بگیرند: وفاداری به اصول، اجتناب از سطحیگرایی و تمرکز بر جوهره پیام. قرائتی در مقام یک رسانه، توانست پلی میان سنت و مدرنیته بزند. او با زبانی که هم برای نسل گذشته و هم برای جوانان قابل فهم بود، آموزههای دینی را به زبان زندگی روزمره ترجمه کرد. این ترجمه، نهتنها محتوای دین را تقلیل نداد، بلکه آن را در قالبی تازه و جذاب ارائه داد. همین توانایی، راز ماندگاری و موفقیت او بود. اگر او توانست بدون هیچ حضوری در شبکههای اجتماعی، چنین تأثیر شگرفی بگذارد، این خود دلیلی است بر آنکه حضور مستقیم در فضای مجازی، تنها راه انتقال آموزههای دینی نیست.
از منظر جامعهشناختی، میتوان گفت الگوی قرائتی، الگویی است که مرجعیت معنوی را به معنای واقعی کلمه احیا میکند. او نهتنها از هویت و شأن روحانی خود فاصله نگرفت، بلکه این شأن را در تمام فعالیتهای خود برجسته کرد. برخلاف بسیاری از بلاگرهای امروزی که ناچارند برای جلب توجه، از ارزشها عدول کنند، قرائتی نشان داد که میتوان با حفظ عمق و وقار، مخاطب را جذب کرد. او به جای رقابت در سطح، در عمق رقابت کرد و همین امر، او را از دیگران متمایز کرد. در نهایت، مساله اصلی این است: روحانیت اگر بخواهد در دنیای امروز نقشی موثر ایفا کند، باید میان حفظ اصالت خود و پاسخ به نیازهای زمانه تعادل برقرار کند. تجربه قرائتی نشان میدهد که میتوان این تعادل را حفظ کرد. او ثابت کرد رسانه بودن، نیازی به حضور در تمام عرصههای مدرن ندارد، بلکه با شناخت دقیق مخاطب، درک شرایط اجتماعی و وفاداری به اصول، میتوان تأثیری عمیقتر از هر شبکه اجتماعی برجا گذاشت. روحانیت امروز، اگر بخواهد همچنان نقش محوری در هدایت معنوی جامعه ایفا کند، باید بیش از هر زمان دیگری به اصالت خود وفادار بماند. حضور در فضای مجازی اگرچه ضروری است اما نباید به قیمت از دست دادن جوهره معنوی و تاریخی این نهاد تمام شود. همانطور که قرائتی بدون حضور در فضای مجازی، خود یک رسانه بود، دیگر روحانیون نیز میتوانند با الگو گرفتن از این روش، به جایگاه واقعی خود بازگردند و بدون نیاز به ابزارهای زودگذر، پیام دین را به گوش و دل مخاطبان برسانند.
ارسال به دوستان
نگاه
نتیجه عکس بازی ژرمنها در زمین آمریکا!
حنیف غفاری: مقامات ۲ حزب سنتی آلمان (دموکرات ـ مسیحی و سوسیال ـ دموکرات) شدیدا از ایلان ماسک و مواضع وی خشمگین هستند. صورت ماجرا از این قرار است که ماسک، متحد نزدیک دونالد ترامپ، رئیسجمهور آتی آمریکا و یکی از وزرای وی، در موضعگیری اخیر خود از جریان ملیگرای افراطی و به صورت خاص حزب آلترناتیو برای آلمان (AFD) به عنوان جریانی نجاتبخش در این کشور یاد کرده و درباره پیروزی آن در انتخابات سراسری زودهنگام آلمان ابراز امیدواری کرده است. ماسک این حزب را تنها جریانی معرفی کرد که قادر است آلمان را «نجات» دهد. این اظهارات، درست در زمانی انجام شده که انتخابات زودهنگام پارلمانی آلمان قرار است بهمنماه امسال برگزار شود. این ماراتن سیاسی در پی سقوط دولت ائتلافی اولاف شولتس، صدراعظم آلمان انجام میشود؛ همان سیاستمداری که در جریان جنگ غزه و لبنان، تبدیل به کارگزار رسمی واشنگتن و تلآویو شد و برخی مواضع وی در حمایت از کشتار کودکان و زنان در غزه، از مواضع مقامات رسمی آمریکا و اسرائیل نیز تندتر بود!
اگرچه آلیس وایدل، نامزد صدراعظمی از سوی حزب آلترناتیو برای آلمان از حمایت ایلان ماسک استقبال کرده است اما سران ۲ حزب رقیب سنتی این مواضع را محکوم کرده و آن را مصداق بارز دخالت دولت آینده آمریکا در انتخابات سراسری خود قلمداد کردهاند. نکته قابل تامل اینکه تیم انتخاباتی ترامپ نیز وقعی نسبت به اعتراض مهرههای اروپایی آمریکا در برلین ننهاده و اهمیتی برای آن قائل نشده است.
همگان به یاد دارند در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان (از حزب دموکرات ـ مسیحی) بارها بر اصل وابستگی یکطرفه آلمان به آن سوی آتلانتیک یعنی آمریکا تاکید و حتی تشکیل ارتش واحد اروپایی در برابر ناتو را ایدهای غیرعملیاتی قلمداد کرد. ترامپ و همراهانش در آستانه ورود مجدد به کاخ سفید قرار دارند. یکی از استراتژیهای دولت ترامپ، در هم شکستن اتحادیه اروپایی و حوزه یورو است، همان حوزه جغرافیایی و اقتصادی اروپاییان که بارها آن را خط قرمز خود تلقی کردهاند. فراتر از آن، واشنگتن اعلام کرده برلین، پاریس و دیگر اعضای اروپایی پیمان آتلانتیک شمالی باید علاوه بر تبعیت مطلق از سیاستهای کاخ سفید و پنتاگون، هزینههای سالانه خود در ناتو (به عنوان حق عضویت سالانه خود) را تا 2 درصد تولید ملی کشورهایشان افزایش دهند.
ژرمنها پس از جنگ دوم جهانی، کشورشان را تبدیل به حیاط خلوت سیاسی آمریکا کرده و حتی جرات پیگیری ماجرای جاسوسی تلفنی آژانس امنیت ملی آمریکا از تلفن همراه صدراعظم و مقامات ارشد خود را نداشتند! در چنین شرایطی ایلان ماسک بهسادگی با یک اظهارنظر مداخلهگرانه، پاسخ بازی همیشگی اروپاییان مفلوک را در زمین واشنگتن میدهد. بهتر است مقامات آلمانی به جای سرزنش ماسک و محکوم کردن موضعگیری اخیر وی در حمایت از جریان ملیگرای افراطی، پاسخگوی ساختار و قواعدی باشند که در تبعیت مطلق از واشنگتن ایجاد و تقویت کردهاند. ۲ حزب سنتی آلمان طی دهههای اخیر سکان قدرت را در برلین در دست داشتهاند. حتی در دوران صدارت اعظمی گرهارد شرودر که مصادف با اشغال عراق (سال 2003 میلادی) شد، مخالفت مشترک شرودر و شیراک رئیسجمهور وقت فرانسه با اشغال عراق جنبهای تشریفاتی داشت، زیرا پس از آن، برلین نقش بسزایی در تکمیل منظومههای جاسوسی - نظامی واشنگتن در منطقه ایفا کرد. این قاعده درباره فرانسه نیز صادق است؛ جایی که ۲ حزب سوسیالیست و محافظهکار، در زمینه جلب رضایت مطلق کاخ سفید از خود با یکدیگر رقابتی نزدیک داشتند.
تبدیل اروپای یکپارچه و ۲ ستون اصلی آن یعنی برلین و پاریس به مهرههای بازی کاخ سفید در نظام بینالملل، محصول یک سیاستگذاری کلان بر اساس «اصل وابستگی» بوده و برطرف کردن عوارض آن، دیگر از عهده اروپای پرادعا اما غیرمستقل خارج است. تنها اقدامی که امروز از دست ژرمنها برمیآید، نظارهگر بودن نحوه معامله دولت بعد آمریکا با برلین است و دیگر هیچ! بدونشک ترامپ به باجدهیهای حداقلی دولت آتی آلمان قانع نخواهد شد و هر گام عقبنشینی اجباری برلین در برابر مطالبات واشنگتن، هزینههای سختتری بر پیکر نیمه جان ژرمنها وارد خواهد کرد. نکته حائز اهمیت اینکه چنین سیاستگذاری باجخواهانه و مداخلهگرانهای، دیگر نه در قالب یک «سیاست پنهان»، بلکه در قالب یک «اعلان موضع آشکار» مطرح میشود. ماسک، ترامپ، مارک روبیو و دیگر سیاستمدارانی که در دولت جدید ترامپ حضور دارند، ابایی از قربانی کردن اتحادیه اروپایی و احزاب سنتی آن پای اهداف توسعهطلبانه خود در ۲ سوی آتلانتیک ندارند. بدونشک افرادی نظیر اولاف شولتس، مرکل، اشتانمایر و دیگر سیاستمداران آلمانی، نمیتوانند ادعا کنند متوجه این نگاه ابزاری مطلق سیاستمداران ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا نسبت به خود و کشورشان نبودهاند!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|