|
استقلال؛ در خم کوچه بنبست موسیمانه
حسرت 44 روزه
آخرین لبخند پیروزی استقلال به ۴۴ روز پیش برمیگردد؛ همان روز که در اهواز فولاد را شکست دادند اما آن خاطره خوش، زیر سایه تساویهای پیدرپی رنگ باخت. شبی که شمسآذر، تیم پانزدهم جدول، با یک گل استقلال را در خانه زمینگیر کرد، آبیها فقط به آمارهای تلخ افزودند. از 18 امتیاز تکان نخوردند و فاصلهشان با منطقه سقوط تنها ۳ امتیاز باقی ماند. حالا نیمکت موسیمانه، همان نیمکت که زمانی با امید و انتظار روی آن نشست، لرزانتر از همیشه است.
* نه پیروزی، نه امید؛ موسیمانه در سایه انتقاد
پیتسو موسیمانه، سرمربی کاربلدی که برای نجات استقلال به میدان آمد، تاکنون از 27 امتیاز ممکن تنها 10 امتیاز کسب کرده است. 9 بازی، 2 پیروزی، 4 تساوی و 3 شکست. نتایجی که حتی وفادارترین هواداران را هم در بهت فرو برده است. استقلال، در دیداری که باید حداقل امیدی به خود تزریق میکرد، مقابل شمسآذری که با سرمربی جدیدش به میدان آمده بود، شکست خورد. این شکست چیزی جز بغضی فروخورده برای هوادارانی که تنها نظارهگر سقوط تیمشان هستند، نداشت.
* خانه بیروح، شکستهای بیپایان
استقلال در خانهاش دیگر قهرمان نیست. ۳ دیدار خانگی پیاپی بدون برد، کار را به جایی رسانده که رتبه چهاردهم جدول میزبانها، سهم این تیم شده است. از مس رفسنجان که بگذریم، گلگهر، سپاهان و حالا شمسآذر، همگی امتیازات را از تهران ربودهاند. امروز آزادی، آن قلعه جادویی که حریفان را میترساند، برای آبیها حکم یک زندان بیدر و پیکر را یافته است.
* بازیهای بیرمق، گلهای نایاب
تماشای استقلال موسیمانه، چیزی جز خمیازههای پیاپی نصیب تماشاگران نمیکند. در ۵ بازی اخیر، تنها ۵ گل میان استقلال و رقبا ردوبدل شده است. ۲ بازی بدون گل، ۲ تساوی یک - یک و حالا این شکست تلخ یک بر صفر. استقلال، نه زیبا بازی میکند، نه نتیجه میگیرد. انگار بازیهای این تیم، فقط انعکاس وضعیت کلی آن است؛ خسته، فرسوده و گمشده در راه.
* پایان کجاست؟
استقلال، تیمی که باید مدعی قهرمانی باشد، حالا به تیمی بدل شده که برای بقا میجنگد. موسیمانه که آمده بود تا رویاها را زنده کند، خود در کابوس نتیجه نگرفتن گرفتار شده است. آبیها شاید هنوز فرصت داشته باشند اما بدون تغییر، این بنبست تنها به یک سقوط تدریجی ختم خواهد شد.
ارسال به دوستان
نگاه
برنده و بازنده آتشبس غزه
مهدی بختیاری: آتشبس در غزه از ساعت 8:30 صبح روز یکشنبه 30 دی به وقت محلی آغاز شد و ارتش اسرائیل بتدریج در حال عقبنشینی از برخی مناطق مسکونی غزه است. قرار بر این است در مرحله اول، بخشی از نظامیان اسرائیل در برخی نقاط در عمق 1100 متری غزه، مثل گذرگاه ایرز و بیتلاهیا در شمال غزه، همچنین در ۲ محور نتساریم در مرکز و فیلادلفی در جنوب باقی بمانند و پرواز جنگندههای اسرائیلی در آسمان غزه هم به مدت 12 ساعت متوقف شود. آوارگان فلسطینی میتوانند به رفح (جز محور فیلادلفی) برگردند و البته آوارگانی هم که از شمال به جنوب آمده بودند، فعلا حق برگشت به خانه را ندارند.
همچنین به صورت میانگین 600 کامیون کمکهای بشردوستانه از گذرگاه رفح وارد غزه میشود. درباره اسرا نیز توافق در 3 مرحله 42 روزه انجام خواهد شد که مرحله اول، توقف موقت عملیاتهای نظامی ۲ طرف، خروج نیروهای اسرائیل از مناطق پرجمعیت غزه و بازگشایی گذرگاه رفح برای رساندن کمکها و خروج بیماران و مجروحان است.
در این مرحله 33 اسیر اسرائیلی (چه زنده و چه مرده) طبق یک زمانبندی چند روزه آزاد میشوند.
تعداد اسرای فلسطینی که قرار است در مرحله اول آزاد شوند، هنوز به شکل دقیق مشخص نیست و اعداد متفاوتی گفته میشود: از 1737 تا 1977 نفر.
مرحله دوم مربوط به بازگشت آرامش کامل و پایدار، مبادله تعداد بیشتری از اسرا و بازداشتشدگان و خروج کامل نیروهای اسرائیلی از غزه است (تا این مرحله 60 اسیر اسرائیلی هنوز در دست حماس هستند و بتدریج با توافقات بعدی آزاد خواهند شد).
در نهایت مرحله سوم، شامل آغاز اجرای طرحی برای بازسازی غزه طی یک دوره 3 تا 5 ساله، تبادل اجساد اسرای ۲ طرف، باز کردن همه گذرگاهها و آزادی تردد فلسطینیها در غزه است.
همانطور که در جزئیات توافق دیده شد، هیچ جا حرفی از نابودی حماس و تغییر ساختار امنیتی در غزه نیست. در هر جنگ و درگیری، برای پیدا کردن طرف بازنده و برنده، باید اهداف آنها را بررسی کرد و دید چقدر توانستهاند اهداف خود را محقق کنند. اسرائیل حمله زمینی به غزه را 27 اکتبر 2023 با 3 هدف آغاز کرد و این اهداف را صراحتا هم اعلام کرد:
1- نابودی کامل حماس
2- تعییر ساختار حاکمیتی غزه
3- آزادی همه اسرا بدون مذاکره
بعدها اهداف دیگری هم اضافه شد، مثلا:
1- شمال غزه باید خالی از سکنه و تبدیل به منطقه حائل بین غزه و سرزمینهای اشغالی شود.
2- اسرائیل تاکید کرد بعد از جنگ هم از محور نتساریم که غزه را به ۲ بخش شمالی و جنوبی تقسیم میکند، خارج نخواهد شد.
3- نظامیان صهیونیست برای همیشه در محور فیلادلفی در جنوب غزه (رفح) میمانند، چون آنجا تنفسگاه مقاومت فلسطین است.
۳ هدف اول که مشخصا محقق نشد و در نهایت اسرائیل مجبور شد با حماسی مذاکره کند (و به آن امتیاز بدهد) که خواهان نابودیاش بود.
۳ هدف بعدی هم در فرآیند اجرای توافق باطل خواهد شد.
در طرف مقابل، مقاومت اسلامی 7 اکتبر بزرگترین ضربات امنیتی و نظامی تاریخ جعلی رژیم صهیونیستی را به آن وارد کرد و اسرائیل درگیر بزرگترین بحران سیاسی و امنیتی شد.
در توافق پیش رو نیز بسیاری از اسرای فلسطینی که آزادیشان یکی از اهداف حماس بود، آزاد میشوند.
موضوع فلسطین که به دلیل خیانت اعراب (توافقات سازش) میرفت در تاریخ بایگانی شود، دوباره به صدر مطالبات جهان اسلام (و حتی فراتر از آن) برگشت و هزینه سازش لااقل برای کشورهای عرب بالا رفت.
از طرف دیگر، گروههای فلسطینی و در راس آنها حماس، از ابتدا در هر مذاکراتی برای آتشبس و تبادل اسرا، به دنبال چند هدف بودند؛ از جمله توقف کامل جنگ، عقبنشینی کامل نیروهای اشغالگر صهیونیست از نوار غزه، باز کردن گذرگاهها جهت ورود کمکها به غزه، تضمین عدم بازگشت رژیم صهیونیستی به جنگ، بازسازی نوار غزه و رسیدن به یک توافق روشن و بدون ابهام برای تبادل اسرا.
البته با از دست دادن رهبران و فرماندهان بزرگ، خسارات زیادی به جبهه مقاومت وارد شد که هر چند در تاریخ بیسابقه نیست ولی تجمع این همه خسارت در یک بازه زمانی محدود بیسابقه بود.
قتلعام ۵۰ هزار انسان مظلوم که عمدتا زن و کودک بودند، از هر چیز دیگر دردناکتر است اما هیچ منطقی کشتار مردم بیدفاع را نشانه پیروزی محسوب نمیکند.
در نهایت، با اجرای توافق، بازی در اسرائیل تازه بعد از آتشبس شروع میشود. اسرای اسرائیلی آزاد میشوند اما خود اسرائیل همچنان گروگان حماس خواهد بود.
هر چند باید این نکته مهم را نیز مدنظر داشت که رژیم هیچ ارزش و احترامی برای توافقات بینالمللی قائل نیست و دولت نتانیاهو نیز اکنون زیر فشارهای زیادی قرار دارد و هیچ بعید نیست بعد از اجرای توافق یا حتی در حین آن، زیر میز بزند و همه آنچه را بر سر آن توافق شده است، ملغی کند.
ارسال به دوستان
تعلل مدیریت پرسپولیس در انتخاب سرمربی، این تیم را وارد بحران کرد
خودزنی به بهای جام
باربد بهراد: قصه پرسپولیس در این فصل بیش از هر زمانی یادآور کاروانی است که با نقشهای ناقص و قطبنمایی زنگزده، در کویری بیانتها گیر افتاده باشد. تیمی که تا همین چند هفته پیش مدعی پر و پا قرص قهرمانی بود، حالا در دالانی تاریک از ابهام و بیثباتی سرگردان است.
پرسپولیس پس از 2 پیروزی ابتدایی مقابل خیبر و هوادار، حالا به کابوس سپاهان و ذوبآهن گرفتار شده است. شکست در سوپرجام برابر سپاهان و تساوی در مقابل ذوبآهن باعث شد نهتنها امیدهای هواداران رنگ ببازد، بلکه سؤالهای زیادی هم درباره وضعیت کادر فنی و مدیریت این تیم مطرح شود. پرسپولیس یک فرصت طلایی برای بازگشت به مسیر داشت. ذوبآهن 10 نفره بود اما قرمزها در ۶۰ دقیقه باقیمانده نهتنها از این مزیت استفاده نکردند، بلکه در برخی دقایق حتی عقبتر از حریف نشان دادند.
تیم کریم باقری که بعد از جدایی گاریدو به سیستم 2-۴-4 سنتی برگشته بود، از همان ابتدا درگیر اشتباهات تاکتیکی شد. تغییراتی که باقری در ترکیب ایجاد کرد، بیشتر به آزمون و خطا شباهت داشت. حضور علی علیپور در نوک حمله و بازیسازی سروش رفیعی در پشت او، تنها روی کاغذ جذاب به نظر میرسید، چرا که در عمل، این ترکیب حتی نتوانست یک موقعیت جدی و پایدار خلق کند. ضربه فرشاد احمدزاده به تیرک دروازه، شاید تنها جرقه امیدی بود که خیلی زود در تاریکی فرو رفت.
اما ماجرا به همینجا ختم نشد. ذوبآهن، 10 نفره و بیادعا، در دقایق پایانی تیم برتر میدان بود و اگر کمی خوششانستر بود یا اشتباهات داوری به نفع پرسپولیس تمام نمیشد، حتی شکست دادن قرمزها هم دور از ذهن نبود. عملکرد بازیکنان پرسپولیس در این دیدار هم مهر تأییدی بر ضعف کلی تیم بود. خریدهای اول فصل همچنان در حد و اندازه نام این تیم ظاهر نمیشوند. بویژه ایوب العملود که در این بازی یکی از بدترین نمایشهایش را ارائه داد. نه در خط دفاع کارآمد بود و نه در فاز هجومی توانست اثرگذار ظاهر شود. این در حالی است که او در بازیهای ابتدایی فصل، هواداران را امیدوار کرده بود.
میلاد محمدی هم مانند العملود، این روزها از اوج خود فاصله گرفته است. مدافعانی که قرار بود سد محکمی در برابر حریفان باشند، حالا خودشان به پاشنه آشیل تیم تبدیل شدهاند. حتی امید عالیشاه که به عنوان ناجی خط میانی به زمین آمد، نتوانست به این آشفتگی پایان دهد. پاسها و همکاریهای او با فرشاد احمدزاده هم به جایی نرسید. تغییر سیستم در دقایق پایانی و ورود گئورگی گولسیانی به خط حمله هم بیشتر به تقلای آخرین لحظات غریقی میمانست که برای نجات، هر شاخهای را میچسبد.
این تزلزل تنها در داخل زمین نیست. از همان روزی که گاریدو تیم را ترک کرد، مشخص بود پرسپولیس با بحرانی جدی روبهرو است. مدیریت باشگاه، برخلاف ادعاهای پرطمطراق، هنوز نتوانسته یک سرمربی بزرگ و کاربلد را به تیم اضافه کند. کریم باقری، اسطورهای که هواداران پرسپولیس او را میپرستند، بارها اعلام کرده علاقهای به سرمربیگری ندارد. با این حال، او به اجبار در این جایگاه قرار گرفته و حالا تحت فشار شدید هواداران و رسانههاست.
هواداران، مدیریت باشگاه را مقصر اصلی این شرایط میدانند. رضا درویش، مدیرعامل باشگاه، پس از هر ناکامی مورد حمله شدید هواداران قرار میگیرد. آنها معتقدند عدم توانایی باشگاه در جذب یک سرمربی بزرگ، دلیل اصلی افت تیم است. این در حالی است که زمان طلایی پرسپولیس در یک ماه گذشته هدر رفته و حالا این تیم باید با برنامهای جهنمی در ادامه مسیر روبهرو شود. بازی با تیمهایی مثل تراکتور، سپاهان، استقلال و البته غولهای آسیا مانند الهلال و النصر، مثل کابوسی بالای سر این تیم سایه افکنده است.
پرسپولیس که در هفتههای ابتدایی لیگ یکی از مدعیان اصلی قهرمانی بود، حالا با ۵ امتیاز فاصله نسبت به صدر جدول، در حال از دست دادن موقعیت خود است. کادر فنی و مدیریت باشگاه باید پاسخگوی این وضعیت باشند. کریم باقری نیز که بارها تأکید کرده نمیخواهد سرمربیگری کند، به نظر میرسد هر لحظه آماده است که از این وظیفه کنار بکشد.
حالا این سؤال مطرح میشود: آیا پرسپولیس میتواند از این گرداب نجات پیدا کند؟ آیا مدیریت باشگاه بالاخره دست به اقدامی اساسی خواهد زد؟ پاسخ به این سؤالها در هفتههای پیش رو مشخص خواهد شد. اما اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، نهتنها امید قهرمانی در لیگ، بلکه جایگاه پرسپولیس در لیگ نخبگان آسیا نیز به خطر خواهد افتاد. شاید وقت آن رسیده که پرسپولیس بهجای آزمون و خطا، یک تصمیم قاطع و درست بگیرد، چرا که ادامه این مسیر، تنها یک مقصد دارد: سقوط آزاد!
ارسال به دوستان
با «وار» هم مشکلات داوری پابرجاست
اشکال جای دیگری است
علی دارابی: در بازی ذوبآهن - پرسپولیس، داور بازی (وحید زمانی) به رغم مراجعه به «وار» اشتباه تاثیرگذاری را مرتکب شد و از اعلام خطای پنالتی مدافع پرسپولیس روی مهاجم ذوبآهن خودداری کرد! پس از بازی هم رئیس دپارتمان داوری با اذعان به تصمیم نادرست وحید زمانی، از محرومیت وی تا اطلاع ثانوی خبر داد. این اشتباه موثر داوری در سرنوشت بازی، برای چندمین بار در این فصل فوتبال ایران رخ داده و باز نیز رخ میدهد.
بیشتر اهالی فوتبال توقع داشتند با ورود «وار» به فوتبال ما، تصمیمات اشتباه داوران به پایینترین حد برسد اما با گذشت ۱۶ هفته از لیگ برتر و نیز بازیهایی از جام حذفی، معلوم شد تا مشکل اصلی برطرف نشود این سیستم ویدئویی نیز نخواهد توانست کمک قابل توجهی به داوری فوتبال ما کند.
اشکال اساسی اما در سطح سواد و آگاهی و میزان توانایی تشخیص و اعمال قانون توسط داوران است؛ مشکلی ریشهای که به عدم یا وجود «وار» ربطی ندارد و بیشتر ناشی از مشکلات پایهای داوران فوتبال ما است. بدون تعارف باید اعتراف کرد سطح سواد و فهم درست قوانین و اعمال آن، نزد جامعه داوری ما مطلوب نیست و برآیند آن نیز همین اشتباهات فاحش داوران به رغم وجود سیستم کمک داور ویدئویی است. وقتی مسؤول عالیرتبه داوری کشور از بین توانمندترین و لایقترینهای این عرصه انتخاب نشود و تابعی از بده بستانهای کاندیدای این پست با اعضای مجمع عمومی فدراسیون فوتبال باشد و انتخاب داوران نیز پیرو همان ماجرا باشد، نزول کیفیت فنی داوری نیز امری ناگزیر است. در فصل جاری چندین بار شاهد بودیم که داوران با استفاده از «وار» نیز تشخیص و تصمیم نادرستی داشتهاند و این خود موید وجود همان اشکال مذکور است.
مادامی که انتخاب رئیس و اعضای کمیته داوران از بین باسوادترین و مجربترین افراد جامعه داوری نباشد (البته فاکتور سلامت نفس و صلاحیت کاری، مقدم و بدیهی است، لیکن بحث از وجه فنی آن است) و استفاده از داوران نیز بر اساس شایستگی، آگاهی و بهرهمندی کافی از دانش داوری و آمادگیهای مربوط انجام نشود، با «وار» و بی«وار» داوری ما چندان تفاوت چشمگیری نمیکند. روزگاری فوتبال ما برای قضاوت دیدار مهمی چون داربی، همزمان چندین کاندیدای مجرب نظیر مرحوم محمد صالحی، برادران خوشخوان، هادی دزفولی، منوچهر نظری و مهدی ابرنیرویی را داشت اما اینک برای انتخاب داور چنین دیداری تا ۲۴ ساعت قبل از بازی، مشغول سبک و سنگین کردن گزینهها هستیم!
اگر داوران ما با استفاده از کمکداور ویدئویی هم در تشخیص ناتوانند، باید ابتدا علت را در اشکالات مطرحشده جستوجو کرد.
ارسال به دوستان
لب مطلب؛ استقلال بد بود و شمسآذر سزاوار این پیروزی
عبدالله دارابی: همگان منتظر شروع نیمفصل دوم لیگ بیستوچهارم و تحول تیم استقلال برای جبران مافات بودند اما آنچه برای این تیم در نخستین دیدار از دور برگشت لیگ برتر و در برابر تیم قعرنشین شمسآذر رقم خورد حاکی از فرسنگها فاصله بین انتظار و واقعیت بود!
واقعیتی که ریشه در عوامل مختلفی داشت؛ از تغییرات دیر و صد البته بدهنگام مدیریتی تا سلسله تصمیمات نامناسب و سوالبرانگیز مدیریتی و فنی، عدم بهره درست از تعطیلات نیمفصل، کمبود بازیکن و...! مجموع این عوامل به اضافه انگیزه و تلاش تیم شمسآذر، شکست استقلال پس از ۸۹۲ روز در ورزشگاه آزادی را رقم زد. واقعا انتظار نمیرفت شمسآذر قزوین (شگفتیساز فصل قبل) که تاقبل از این دیدار پانزدهم جدول بود و اوضاع بحرانیای هم داشت، بتواند با سرمربی جدیدش، مهدی رحمتی، استقلال را ببرد ولی این تیم، نخستین برد این سرمربی برابر آبیپوشان را رقم زد، آن هم به اتکای تلاش درخور بازیکنانش و فهم درست کادر فنیاش از چگونگی تقابل برابر تیمهای بزرگ یعنی بستن فضاها، تراکم در دفاع و استفاده از ضدحملات. آنها بر همین اصل نیز به گل رسیدند؛ توپی را که دقیقه ۶۴ استقلالیها نتوانستند در ۱۸ قدمشان استفاده کنند تبدیل به ضدحملهای سریع با حضور ۴ بازیکن در هجوم کرده، با پاسی در عمق دفاع استقلال به امیر شبانی رساندند تا او نیز کنج دروازه استقلال را به دقت نشانه گیرد و پیامآور شادی قزوینیها شود؛ حربه درستی که ۳ بار دیگر در دقایق ۷۲، ۹۰ و ۳+۹۰ هم آنها را صاحب فرصتهای گلزنی کرد ولی عکسالعملهای حسینی و کمدقتی سلوکی مانع گلزنی مجدد شد. شاگردان رحمتی در این دیدار مالکیت توپ کمتری نسبت به شاگردان موسیمانه داشتند و همچنین فرصتهای کمتری اما فرصتهای کمتر آنها بسیار خطرناکتر از فرصتهای بیشتر آبیپوشان بود؛ آنها ۲ بار در ۶ قدم استقلال، فرصتشان را هدر دادند، یک بار تیر دروازه استقلال و ۲ بار هم واکنش حسینی سد راهشان شد و جالب اینکه همه اینها در نیمه دوم رخ داد! استقلال نیز در دقایق ۲۹ و ۳۱ روی ضربات ایستگاهی امیرعلی صادقی، دقیقه ۵۴ با شوت رضاوند و دقیقه ۶۶ با سر مرادمند، دروازه میهمان را تهدید جدی کرد که هر بار محسن فروزان، سنگربان تازه به لیگ برگشته شمسآذر، با مهار خود میزبان را ناکام گذاشت.
موسیمانه که در این بازی نسبت به بازیهای قبلی با کمبود نفرات بیشتری مواجه بود، اصرار بیجهتی نیز بر حضور ۹۰ دقیقهای مسعود جمعه بیاثر داشت، بازیکنی که در کنترل توپ و پاس دادن درست و به موقع نیز مشکل دارد! او در نیمه اول و در حالی که با یک پاس میتوانست تیمش را صاحب موقعیت خوبی کند، با پاسی اشتباه مانع از این مهم شد؛ ایرادی که به دفعات در این بازی از سوی وی دیدیم! حال آنکه بلانکوی کنار گذاشته شده با توجه به دوندگی، تلاش در پرس دفاع حریف و توانایی در ایجاد موج بعدی حمله، بهتر از وی میتوانست به استقلال کمک کند. اصلا سوالی جدی در برابر جذب جمعه و اصرار بر حضور فیکسش در بازی وجود دارد که جوابی متقن برایش نمییابیم!
مجموع این رخدادها ثمرهاش پیروزی شیرین شاگردان رحمتی در تهران و شکست استقلال شد که موسیمانه هم به درستی اشاره کرد که تیمش تا فردا نیز نمیتوانست گل بزند، در صورتی که خودش قبل بازی از نبود بهانه برای نبردن حریف گفته بود! استقلال، شمسآذر را موقتا از بحران خارج کرد و اوضاع خودش بدتر از قبل شد، حال آنکه توقعات از موسیمانه پس از ۹۰ روز حضور در ایران، متفاوتتر از این بود.
ارسال به دوستان
یادداشت
آیا واقعاً حجتیه هنوز یک خطر زنده در جامعه دینی محسوب میشود؟
حسین مهدیزاده: چند روز قبل حجتالاسلام دکتر سیدحسن افتخارزاده، از پیشگامان انجمن ضدبهائیت ایران که به انجمن حجتیه نیز معروف است از دنیا رفت. خدا او را بیامرزد و به خاطر خطای دیدی که نسبت به کار بزرگ و مهم و اصیل شیعه در انقلاب اسلامی داشته است، از او درگذرد و با او با رحمت و غفرانش برخورد کند.
اما به بهانه فوت ایشان موج بزرگی از بیان نکات درباره انجمن حجتیه بار دیگر شروع شده است. اما سوال این است: واقعا انجمن حجتیه شمای کاملی از همه آن چیزی که انقلاب اسلامی باید آنتیتز مذهبی خود بداند است؟ این یادداشت مدعی است انجمن حجتیه حتی در حوزه مورد ادعای خود هم نماینده تام و تمامی نیست چه رسد به این جایگاهی که امروز برای آن قائل هستند!
با آغاز انحراف امت اسلامی از مسیر ولایت و تلاش مجدد امامان شیعه برای ساختن یک جامعه برای تشیع، همواره ابزار اصلی حکمرانی امامان شیعه بر این جامعه، ابزارهای فرهنگی و اجتماعی بود، چرا که شیعیان جامعهای منتقد برای عامه جهان اسلام بودند که خلافت را پذیرفته بودند. امامان شیعه این جامعه بسیار کوچک را با این ابزار به یک جامعه فعال بزرگ در ابتدای دوران غیبت تبدیل کردند. اگرچه از خلافت امیرالمومین(ع) تا امام رضا(ع) تا دوران آلبویه، تا صفویه تا امروز هر از گاهی ابزارهای سیاسی نیز به دست بزرگان شیعه میافتاده اما این یک فرصت همیشگی نبود، به همین دلیل این شبهه که شیعه اساسا در دوران غیبت فقط حکمرانی فرهنگی را مشروع میداند یا اینکه اجازه دستیابی به ابزار سیاست را هم دارد یا نه، یک مساله الهیاتی - از کلام تا فقه - بوده و هست و تا غیبت امام دوازدهم به پایان نرسیده، باقی خواهد ماند. در ثانی، شیعه رقبا و معارضان سختگیر و غالبا ظالمی دارد که بعد از هر بار که شیعه به قدرت سیاسی رسیده، چنان آن را تحت فشار قرار دادهاند که بعدا این شبهه پیش آمده که آیا درست بود یک مدت در سیاست دخالت کردیم؟ مثل همین تحریمهای امروز که خیلیها را به این فکر انداخته که شاید ما اصلا نباید تعارضمان با غرب را عیان میکردیم. یا مثلا در لبنان و بعد از شهادت عظیم سیدحسن نصرالله این - گوهر تابناک تشیع - این شبهه مطرح است که آیا ما باید تا این حد رو در روی غرب میایستادیم که سید و این شهدای بزرگ را از ما بگیرند؟!
لذا این تجربه 1400 ساله بعضی علما را اساسا به این نکته متمایل کرد که به فکر حکمرانی فرهنگی و پذیرش امکانناپذیر بودن رهایی از فشار سیاسی دشمنان باشند و آنها را به تئوریپردازی و فاصلهگذاری با قدرت سیاسی در همه احوال وادار کرد و این گروه به یک جریان همیشگی در تشیع تبدیل شد. اما در دوران جدید و مواجهه ایران شیعی -به عنوان مأمن اصلی تشیع در هزار ساله اخیر- با مدرنیته یک بحران دو وجهی بر سر راه شیعه و ایران قرار گرفت! از سویی سیاست بسیار پیچیدهتر و ظریفتر و موثرتر شد و از سوی دیگر قرار گرفتن این قدرت سیاسی در اختیار مدرنیته دینستیز، امکان بقای شیعه با اتکای به حکمرانی فرهنگی بدون قدرت سیاسی را غیر ممکن کرد. شرایط بسیار سختی بود! جغرافیای اسلامی کاملا متلاشی و بیمعنا شده بود و سیاستمداران به دنبال فرنگ و فرنگیمآبی میرفتند و منورالفکرها را بر علمای دین ترجیح میدادند و مردم هم که «بملوکهم اشبه، من آبائهم»!
یک نمونه، ساخت بهائیت به عنوان یک فرقه دستساز در خدمت استعمار که هم شعار عدالتخواهی و اصلاحات دینی در داخل تشیع را مصادره کرده بود و هم کاندیدای اصلی برای ساخت اسرائیل بود (آن زمانها هنوز یهودیها کاندیدا نشده بودند). تماشای دست باز استعمار برای ساختن چنین فرقههای انحرافی مهلکی واقعا علما و شیعیان غیور را به تکاپو انداخت. ابتدا یک عدهای از علما، تمرکزشان بر مبارزه با بهائیت قرار گرفت. همینجا هم هر دو گروه شیعه حاضر بودند! یعنی هم شیعیان طرفدار مبارزه صرفا فرهنگی و هم شیعیانی که با قدرت سیاسی نیز با آنها مبارزه میکردند. انجمن ضد بهائیت گروهی از شیعیان بودند که مبارزه سیاسی و فرهنگی را با هم دنبال میکردند اما ایده مرکزیشان این بود که ما باید برای مبارزه با بهائیت، سازمانی عین سازمان بهائیت تاسیس کنیم! یعنی با همان سلسلهمراتب و به خیال خودشان جلوی هر خاکریز آنها یک خاکریز بزنند! به همین دلیل هم بعد از چند دهه کار مبارزاتی، خیلیها از بیرون که آنها را نگاه میکردند، میگفتند پس چرا شما هم عین بهاییها هستید؟! نکند شما هم یک نوع بهائیت هستید؟!
بهاییها مبارزه مخفی و زیرزمینی سیاسی میکردند، از طریق فتح بازارها و مدارج علوم سودآور مثل پزشکی و مهندسی، قدرت اجتماعی درست میکردند و بروز اجتماعیشان اصلاحطلبی فرهنگی بود. انجمن ضد بهائیت یا همان انجمن حجتیه هم به همین شکل درآمد! آدمهای آشنا با این انجمن میتوانند شهادت بدهند که درست میگویم یا نه!
اما این تنها ایده مبارزه با بحرانآفرینی استعمار در سرزمین تشیع نبود؛ کمی به عقب برگردیم.
با پایان جنگ دوم جهانی در سال 1325 شمسی، در تمام بلاد اسلامی یک فرصت طلایی برای احیای قدرت سیاسی اسلام ممکن شد. در ایران نیز چنین فرصتی با عزل رضاخان قلدر قابل تصور شد اما واقعیت این بود که غرب فرهنگی جدیدی هم در حال ظهور بود که توفان بزرگی در ایران اسلامی به پا کرد. علما و شیعیان غیور و دلسوز در این دوره بسیار پرکار بودند، از تاسیس مدارس جدید اسلامی در شهرهای بزرگ مثل تهران و اصفهان و قم و... تا مدارس علمیه جدید توسط بزرگانی مثل شهید بهشتی تا مبارزات انجمن ضد بهائیت، تا ایجاد حزب الدعوه در عراق توسط شهید سیدمحمدباقر صدر تا تلاشهای امام موسی صدر در لبنان تا نواب و فدائیان اسلام، همه در فاصله 1325 تا شروع انقلاب امام در 1342 همه تجربههای اولیهای بود که امام(ره) نهایتا آنها را در ایده انقلاب اسلامی به یک افق بلند و پرقدرت ارتقا داد و با 15 سال رهبری، آن را به نتیجه رساند و راه مهم تشیع در دوران مدرن را بالاخره گشود. اما در نهایت ایده پرقدرت امام خمینی(ره) از تجمیع همه آنها و ارتقای آنها به مقیاس واقعی مبارزه از راه رسید که ظرف 15 سال قدرت سیاسی را بدون تکیه بر خشونت، با ابزارهای حکمرانی فرهنگی علمای شیعه فتح کرد و ایران را از آمریکا و شوروی که قدرتهای بلامنازع و افسانهای سیاست و فرهنگ و اقتصاد بودند، پس گرفت و این یک پیام جدید برای تشیع و البته کل جهان اسلام بود!
حرکت امام واقعا همه چیز را تغییر داد و حالا همه باید جای خود را در هویت جدید تشیع مشخص میکردند! لذا جامعه شیعه ایران به 4 دسته تقسیم شد که این دستهبندیها بعدا به بقیه جوامع شیعه هم سرایت کرد:
1- کسانی که پیام امام را درک و سعی کردند این تحول جدید را تئوریزه کنند، به اضافه آنهایی که مجذوب امام شدند و بدون مقایسه امام با رقبایش، او را انتخاب کردند و در راهش جانفشانی کردند. ترکیب این گروه با همه تنوعشان، اکثریت جامعه شیعه ایران را تشکیل میدهد.
2- کسانی که هنوز از قدرت سیاسی میترسیدند! بویژه با تجربهای که از مشروطه ایرانی و انحلال عثمانی (نجف که محل حوزه علمیه بود، در کشور عثمانی بود نه ایران) داشتند و بلایی که صدام بر سر شیعیان سیاسی عراق در انتفاضه عراق آورد و قربانی بزرگی به اسم شهید محمدباقر صدر را روی دست شیعه گذاشت. این گروه به جای اینکه ضعف سیاستورزی آن روز شیعیان را مقصر اعلام کنند، به این نتیجه غلط رسیدند که امام(ره) و حوزه علمیه قم بدعت گذاشته و وارد قدرت شدهاند، لذا به تئوریپردازی برای ساخت یک شیعه ضد سیاست یا بیتوجه به سیاست پرداختند.
اسم این جریان هم اصلا حجتیه نیست و اساسا هیچ شباهتی به انجمن ضدبهائیت تاسیس شده توسط مرحوم حلبی ندارد. عنوان بهتر آن شیعه انگلیسی است که آیتالله خامنهای بر آنها گذاشت.
3- گروه سوم شیعیانی هستند که کارهای خرد و کوچکی را موضوع مبارزات خود در پیش از انقلاب قرار داده بودند و حالا میخواستند انقلاب را هم وادار کنند دینی شدن حکومت را فقط در موضوع آنها دنبال کند. مثل کسانی که مبارزه با ربا یا مبارزه با بهائیت یا مبارزه با مشروبخواری یا مبارزه با بیحجابی را پله اول اسلامی شدن مجدد جامعه میدانستند.
از قضا در این گروه عمیقترین طرح، برای انجمن حجتیه ضد بهائیت بود اما همین عمیقترین طرح، در مقابل طرح اصلی انقلاب، قطرهای بود در دل یک دریای عمیق که هیچ به حساب نمیآمد، لذا امام(ره) تا پایان عمرشان از این گروه به عنوان نماد تحجر و کوتهبینی یاد میکردند. این گروهها معمولا در پیچیدگی سالهای دهههای 70 به بعد کوچک و محو شدند و یکسری فسیل و مقداری سر و صدای کماثر از آنها باقی مانده که در دهههای بعد صدای آنها هم قطع میشود!
4- جریان روشنفکری مذهبی؛ این جریان قرآن میخواند اما مثل کسانی چون دکتر سروش عقل خودش را پیامبرتر و امامتر از امام غایب(عج) دارای مشروعیت و قدرت دینسازی میداند! این گروه در دهه 60 چپ عدالتخواه بود و در دهههای بعد راست لیبرال و سرمایهداری شد. روشنفکران دینی دشمن الهیات شیعی هستند که 2 بال کتاب و ولایت را با هم مبنای اندیشه سیاسی اسلام میدانند.
به لحاظ سیاسی خطرناکترین جریان در مقابل جریان امام، گروه 2 و 3 نیستند، بلکه گروه 4 هستند! جمعیت این گروه امروز در میان تحصیلکردههای مذهبی و مدیران میانی نظام بسیار زیاد است. این گروه بیش از هر گروه دیگری میداند چرا و چگونه حوزه علمیه اصیل و تحولخواه و مومنان عادل و انقلابی را از عرصه مدیریت جمهوری اسلامی حذف کند و اجازه ندهد جمهوری اسلامی در جهت ماموریتهای اصیل اجتماعی و تاریخیاش گام بردارد و تنها راه پیشروی ایران را در جهان استعمارزده و گوش به فرمان آمریکا به تصویر بکشد. واقعیت این است که انجمن حجتیه اصیل اساسا هیچوقت به اندازه انسان انقلابی هویتش با انتظار موعود عجین نبوده است! این مساله برای کسانی که با افراد شناختهشده انجمن آشنا هستند آشکار است. آنها نه آنقدر که انقلابیها و هیاتها (که هیاتداری توسط انقلاب اسلامی توسعه یافت نه جریان مقابل آن) اهل دعا برای ظهور هستند، اهل این کار نبودند و بعدا به این جمع پیوستند. در عمل هم ایدههای متنوعی برای اینکه زندگی را با انتظار عجین کنند ندارند. آنهایی که با زندگی شخصی و خانوادگی اعضای این سبک از متدینان آشنا هستند، میدانند تا چه حد زندگی شخصی آنها مدرن است. انتظار بیش از هر چیز در میدانهای مجاهده انسانهای طرفدار انقلاب اسلامی رشد کرده و این قضیه کاملا قابل اثبات است.
در مقابل بسامد پیدا کردن نام حجتیه باید 2 راهبرد را مد نظر داشت.
1- بدانیم با گروه دوم که انجمن حجتیه تنها یکی از نمونههای آن است، باید انقلاب اسلامی راهبرد گفتوگو را در پیش بگیرد. این گروه حامل بسیاری از تجربهها و فناوریهای ریز و جزئی زندگی فرهنگی شیعه و به آنها نیز دلبسته است. ما باید هم این دانشهای خرد را از ایشان دریافت کنیم و هم اینکه به آنها نقش بدهیم تا در حوزه مورد علاقه و تجربهشان کار کنند. من این گروه را شیعیان سنتی مینامنم. این دست از شیعیان در دهه اول انقلاب مورد بیمهری شدید انقلابیهای چپ (که بعدا خودشان از انقلاب اسلامی چپ کردند) بودند. در دهههای بعد نظام راهبرد خود را در قبال این گروه تغییر داد ولی دوستان انقلابی متوجه این تغییر مسیر نشدند. شیعیان سنتی به گفتوگو بسیار محتاجند و در مسیر گفتوگوی همدلانه و اخلاقی و مواسات در مشکلات زندگی روزمره واقعا اثر مثبت میپذیرند، چرا که اساسا درک آنها از حکومت، تسهیل زندگی اقتصادی روزمره است و هنوز به لایههای پیچیده حکومتداری و دولتداری التفاط ندارند. بخش بزرگی از مشکلات با این گروه، کوچکی ایده و فکر است، نه بزرگی دشمنی آنها!
2- یکی از ابزارهای سیاسی جریان روشنفکر دینی برای حذف رقیب اصلی (یعنی گروه اول و طرفدار نگاه فقاهتی و الهیاتی عمیق به حکومت و جامعه) اصرار ایشان بر حجتیه بودن فقیهان حوزه علمیه و مداحمحور بودن شبکه انسانی شکل گرفته بر محور هیات - زیارت - مواسات و انگهایی از این دست است که در این سالهای این حرفها را زیاد شنیدهایم. اگر به تاریخ 45 ساله انقلاب نگاه کنید، علما و فعلان انقلابی زیادی به وسیله همین برچسب حجتیه، توسط این گروه فکری حذف شدهاند! لذا یکی از ماموریتهای امروز ما این است که کمک کنیم این روایت غلط و مشهور شده، در میان مذهبیها و انقلابیها و طلبهها اصلاح شود، بلکه بدانیم بزرگترین دشمن انقلاب اسلامی که ظرفیت منحرف کردن انقلاب از مسیر بزرگ و مهم آن را دارند، سکولارهای مسلمان هستند، نه مذهبیهای سنتی! ما باید این حربه پوپولیستی را از این گروه خودبرتربین و بیتقوای سیاسی بگیریم و به آنها نشان بدهیم ما میدانیم از قضا مشکل اسلام، قرائت مدرنیستی و منکر ولایتی آنها از شیعه است و نبش قبر گروههای مومن اما با ایدههای کوچک و ضعیف مثل حجتیه و اشباه آن، برای بندبازی روی طناب قدرت دیگر فایدهای ندارد!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|