کیفیت آموزش در محاق
نیکو مفید: بررسی سیر تحولات تعلیم و تربیت عمومی کشور در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب به عنوان شاخصی برای پیشرفت کشور، تا حد زیادی سهل و ممتنع است. از یک طرف آمارها پشت تریبون میروند و از طرف دیگر اعداد و ارقام به کمک اثبات ادعای مسؤولان میروند و از سمت سوم گزارشها و مشاهدات میدانی مردم و تجربه زیسته آنها روی دایره است. این ارقام میتواند میدان به نسبت مناسبی پیش روی کارنامه کشور در زمینه تعلیم و تربیت بگستراند. به استناد گزارشهای مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، افزایش سطح سواد، تعداد دانشآموزان، گسترش فضای آموزشی و رسیدن به رتبه ۱۶ علمی جهان را میتوان در زمره دستاوردهای نظام تعلیم و تربیت کشور دانست به طوری که مدالهای ما در المپیادهای علمی بعد از انقلاب به ۶۶۹ مدال رسیده است و اکنون جزو ۱۰ کشور اول دنیا در المپیاد علمی هستیم. علاوه بر این بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۵، نرخ باسوادی کشور 86.6 درصد رشد داشته که نسبت به ابتدای پیروزی انقلاب حدود ۵۰ درصد رشد را نشان میدهد. همچنین گزارشها نشان میدهد در حال حاضر در سطح کشور ۷۰ مدرسه با یک دانشآموز فعالیت میکنند. ضمن اینکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ازای هر روز ۴ مدرسه در کشور ساخته شده است. طبق آخرین آمار وزارت آموزشوپرورش، در حال حاضر 98.5 درصد جمعیت ۶ تا ۱۱ ساله ایران باسواد هستند؛ همچنین این آمار با کاهش 1.5 درصدی در بین نوجوانان ۱۱ تا ۱۵ ساله پوشش ۹۷ درصدی در این بازه سنی را نشان میدهد و در نهایت ۸۷ درصد نوجوانان بالای ۱۵ سال کشور باسواد هستند که با سطح جهانی برابر است؛ اما پیش از انقلاب ۴۰ درصد افراد واجبالتعلیم به مدرسه نمیرفتند. از طرفی قبل از انقلاب کشور در حوزه المپیاد رتبه جهانی نداشت ولی الان جزو ۵ کشور برتر دنیا هستیم.
برقراری عدالت آموزشی درباره زنان، محرومان و مناطق دوردست، تربیت دانشآموزان مشرف به مسائل جهانی، افزایش سهم دانشآموزان فنی از ۲۳ درصد به ۴۰ درصد و ارتقای 12 برابری تعداد هنرستانها، رسیدن به رتبه ششم سرعت رشد سطح تحصیلات از نظر سالهای تحصیل مورد انتظار در دنیا به طوری که سالهای مورد انتظار تحصیل در ایران از رتبه ۱۱۴ جهانی ۶۹ رتبه صعود کرده و به رتبه ۴۵ رسیده است که نشان از این دارد که انقلاب اسلامی کشوری با ۵۳ درصد بیسواد را به پرشتابترین کشور در سرعت رشد علمی در جهان تبدیل کرد. اینها مجموعهای از آمارهایی هستند که مردم نیز در مشاهدات خود سرنخهایی از آن را دیده و لمس کردهاند اما نکته قابل توجه این است که خروج نظام تعلیم و تربیت کشور از ریل مورد انتظار افکار عمومی، سیاستگذاران و برنامهریزان، گاهی این ارقام را به چالش میکشاند. شاید روزهای آغازین سال چهلوهفتم پیروزی انقلاب اسلامی موقع مناسبی برای بازبینی راه رفته و بازنشانی برنامهها و اهدافی باشد که گزارشهای سالگرد آینده این جشن ملی را پربارتر کند. همین است که این روزها گهگاه از ضرورت انقلاب فرهنگی در آموزشوپرورش میشنویم. آن هم از زبان کارشناسانی که رویای گذشته نظام تعلیم و تربیت را مزه مزه میکنند.
* ظهور جهانیسازی؛ سقوط تعلیم و تربیت دولتی
محمدرضا نیکنژاد، کارشناس آموزشوپرورش که نماینده مشاهدات میدانی و تجربه زیسته در مدارس است و به بیانی از اولیاست در این باره به «وطن امروز» میگوید: «در 10 سال اول پس از پیروزی انقلاب با اینکه جنگ و فشارهای اقتصادی ناشی از آن زیاد بود، رایگان و فراگیر بودن آموزش عمومی بهتر از گذشته دنبال شد، زیرا از شعارهای محوری انقلاب فقرزدایی بود، بنابراین در بسیاری از روستاهای ما مدرسه ساخته شد و تغذیه رایگان ادامه پیدا کرد. آموزشها کیفی و تربیت معلم سر جای خودش بود و همه چیز همان روال قبل را داشت اما وقتی رسیدیم به شرایط پس از جنگ و پیامدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن که قبلتر خود را نشان نداده بودند، دولت سازندگی مجبور شد به سمت جهان برود و برنامههای بانک جهانی را پیگیری کند و با ساختار جهانی تعامل داشته باشد. یکی از پیامدهای جهانی شدن اقتصاد این بود که آرام آرام اولویت از آموزش برداشته و آموزش پولی شد و مدارس غیردولتی که گسترش کمتری پیدا کرده بودند فرصت ظهور و بروز پیدا کردند به طوری که برایشان قانون تصویب کردند و به صورت رسمی و با نام مدارس غیرانتفاعی وارد ساختار آموزشی شدند.
وی میافزاید: «به مرور دولت مستقیم و غیرمستقیم از این مدارس حمایت کرد و هدفش هم این بود که بار مدارس دولتی را کمتر کند و تعدادی از دانشآموزان را به مدارس پولی بفرستد تا مبلغی که از این مسیر صرفهجویی میشود صرف مدارس دولتی شود ولی در عمل این اتفاق نیفتاد و هر قدر از بار آموزشوپرورش کم شد، از آن طرف سازمان برنامه و بودجه و سایر برنامهریزان و مجلس و دولت مدام از بودجه این وزارتخانه صرفهجویی را بیشتر کردند. در نهایت هم نهتنها این صرفهجویی به نفع مدارس دولتی تمام نشد، بلکه تعلیم و تربیت را در مسیر بدی قرار داد». کارشناس تعلیم و تربیت بیان میکند: «معلمانی که کیفیت کار بالایی دارند به سرعت شناسایی و جذب مدارس خاص میشوند که حدود 20 نوع دارند و نه دولتی هستند و نه خصوصی و در اصل خصولتی هستند. یعنی اسم آنها دولتی است اما هزینههایشان را از والدین دریافت میکنند و فقط در جذب پول و نیروهای آموزشی و دانشآموز تفاوتهایی دارند. این اوضاع شرایطی را رقم زده که امروز آموزش دولتی ما بشدت در بحران قرار گرفته است. معلم کیفی، جذب آنها نمیشود، اگر هم بشود به محض اینکه اسم در کرد به خاطر اینکه زندگیاش بچرخد به دنبال این است که جذب مدارس پولی شود». به گفته نیکنژاد، یکی از بدترین شاخصهای آموزش ما در سالهای اخیر پولی کردن مدارس و طبقاتی شدن آموزش است که خود این میتواند پیامدهای آموزشی و تربیتی گستردهای داشته باشد. این وضع، خود را در نتایج کنکور نشان میدهد که بیش از 90 درصد رشتهها و دانشگاههای برتر، سهم دهکهای بالای جامعه یعنی قشر پولدار میشوند، زیرا از همان ابتدا و با هزینههایی که خانواده تامین میکند مسیرشان را جدا میکنند. در این میان خانوادههایی هم هستند که برای اینکه فرزندشان آینده آموزشی و شغلی بهتری داشته باشد به خود فشار میآورند تا هزینههای اضافی را تامین کنند.
* شکاف اقتصادی بنیان آموزش و تربیت را سست میکند
کارشناس آموزشوپرورش ادامه داد: «وقتی این شکاف اقتصادی که منجر به شکاف آموزشی شده را بررسی میکنیم، میبینیم خانوادهای که به لحاظ اقتصادی ضعیف است مدرسه دولتی با معلمان با کیفیت پیدا نمیکند که فرزندش را بفرستد. البته این به این معنی نیست که در دولتیها نیروهای کیفی وجود ندارد. وجود دارند اما به چشم نمیآیند. یعنی ممکن است تا 60 درصد نیروهای مدارس دولتی کیفی باشند اما شرایط آموزشی از لحاظ دیگری برایشان فراهم نیست یا خودشان امکان این را ندارند که آنجا کار کنند. تعداد دانشآموزان در این مدارس اغلب بالاست و پایشهای دقیقی روی کار معلم و دانشآموز وجود ندارد و عموما مدیران این مدارس درگیر مسائل اقتصادی هستند، برای اینکه هشتشان همیشه گروی نهشان است». وی تاکید کرد: «بسیاری از مدیران و معاونان مدارس دولتی داروغه ناتینگهام شدهاند، یعنی فقط مسؤول جمعآوری پول هستند. در جهان مدرن مدیر مدرسه یک رهبر آموزشی تعریف میشود. در حالی که جهان امروز روشهای نوینی برای آموزش کشف کرده و به کار میبندد؛ آموزش ما بویژه در مدارس دولتی به این شکل است که 40-30 نفر در کلاس نشستهاند و معلم متکلم وحده و درگیر تراکم کلاس و بهینه نبودن ساختار و امکانات آموزشی است». نیکنژاد افزود: «علاوه بر این امروز ما با بحران کمبود معلم مواجه هستیم. در عین حال بسیاری از ظرفیتهای ما برای جذب معلم خالی است. دانشجویان و عموما مردها دیگر تمایلی برای ورود به این شغل ندارند چون زندگی اقتصادیشان با حقوق معلمی نمیچرخد و مدام در حال مقایسه شرایط خودشان با سایر اصناف و مشاغل هستند. حتی خیلی از آنها حاضرند راننده تاکسی اینترنتی شوند، چون بیشتر از معلمی درآمد دارد. معلم امروز دیگر جایگاه اجتماعی و فرهنگی قبل را ندارد، چرا که این 2 ویژگی خیلی به شرایط اقتصادی افراد وابسته است و وقتی معلم راننده سرویس دانشآموزانش میشود، چطور میتواند اتوریته و اقتدار معلمی را در کلاس حفظ و آن را اعمال کند که بتواند در کلاس موفق باشد بویژه در کار با بچههای کمسن و سال که هنوز به تحلیل شرایط ویژه نرسیدهاند». وی خاطرنشان کرد: «امروز برای معلم بازنشسته 85 ساله پیامک بازگشت به کار میآید یا از معلمان مسن برای آموزش دروسی مانند سبک زندگی که بسیار مهمتر از دروس نظری هستند استفاده میشود؛ در حالی که جهان به سمتی میرود که تعداد دانشآموزان در کلاس را به زیر ۲۰ نفر برساند، ما همچنان در کلانشهرها بویژه در مدارس دولتی زیر 35 نفر دانشآموز در هر کلاس نداریم. در تهران این شرایط بدتر هم هست. با این شرایط معلم اگر هم بخواهد کاری بکند، از دستش برنمیآید. در نتیجه آموزش معلمان در این کلاسها بشدت ناکارآمد است و برای تدریس بیانگیزهاند. علاوه بر این تربیت معلمها ادامه مدارس هستند و دقیقا مانند مدرسه رشد و شکوفایی فردی را متوقف میکنند».
* بودجه کفاف یک ماه اداره آموزشوپرورش را میدهد
وی در عین حال میگوید: «الان پوشش آموزشی در کشور ما در سطح دبستان به استناد آمار و ارقام چیزی بالغ بر 97 درصد است. این نشاندهنده رشد نسبت به قبل از انقلاب در این زمینه است. همچنین جذب نیرو بویژه نیروی زن در آموزشوپرورش بعد از انقلاب افزایش پیدا کرد. تغییر فرهنگ متأثر از انقلاب باعث رو آوردن بیشتر خانوادهها به تحصیلات بالاتر برای دختران شد و خود این در آموزشوپرورش هم نتیجه داد و تعداد خانمهای آموزگار افزایش یافت. از طرف دیگر تاثیری که جامعه جهانی در سالها و دهههای اخیر بر روند آموزش داشته را نمیتوانیم نادیده بگیریم. روشها نوین شده و حجم کتابها نسبت به قبل خیلی خیلی کمتر شده است. ولی در چند سال گذشته میبینیم که مدام بودجه آموزشوپرورش کوچکتر و متکی به دریافتی از خانوادهها شده است به طوری که اگر پول دریافتی از خانوادهها حذف شود، آموزشوپرورش ایران یک ماه هم دوام نمیآورد و زمینگیر میشود. این یکی از بدیهای آموزشوپرورش بعد از انقلاب است و دلیلش هم این است که آموزش یک کالای عمومی است که وظیفه صفر تا 100 تامین بودجهاش با دولت است. با این حال همه دولتها از این وظیفه ذاتی شانه خالی میکنند به طوری که در سالهای اخیر بودجههای آموزشی در خور 17 میلیون دانشآموز و یک میلیون معلم نیست».
* ۸ آموزشوپرورش گروی ۹ آن است
علیرضا علیاحمدی، وزیر اسبق آموزشوپرورش نیز راه رفته در تعلیم و تربیت را در دهههای گذشته اینطور شرح میدهد: «اولین مابهالتفاوت آموزشوپرورش قبل و بعد از انقلاب مبارزه با بیسوادی است که درصد آن نسبت به جمعیت در سالهای قبل و بعد از سال 57 اصلا قابل مقایسه نیست. دومین مورد ارتقای سطح آموزشی دختران و بانوان کشور است به طوری که در حال حاضر اغلب دختران ما در مدارس درس میخوانند و این در حالی است که قبل از انقلاب آمار بسیار پایین بود. سومین محور دسترسی به مدرسه است که الان در اقصی نقاط کشور ما مدرسه داریم، حتی مدرسه چند نفره. در حالی که قبل از انقلاب به این شکل نبود و در خیلی موارد در روستاها و حاشیه شهرها باید کیلومترها فاصله طی میشد تا دسترسی به مدرسه وجود داشته باشد. دیگری سطح فناوری یاددهی - یادگیری است که الان دسترسی به انواع فناوریهای مورد نیاز اعم از فناوری ارتباطات و اطلاعات و شبکههای اطلاعرسانی و آزمایشگاهها و کارگاهها قابل قیاس با گذشته نیست. گسترش فنی- حرفهایها را هم به این موارد اضافه کنید. در حال حاضر بالغ بر 50 درصد دانشآموزان دبیرستانی ما در رشتههای فنی- حرفهای و هنرستانهای کار و دانش تحصیل میکنند، در حالی که قبلا فراوانی هنرستان بسیار کم بود. دیگری ارتقای سطح تحصیلات معلمان و مربیان آموزشوپرورش است که قبل از انقلاب در حد دانشسرای مقدماتی و راهنمای تحصیلی بود که یا دیپلم میگرفتند و معلم میشدند یا در نهایت با فوق دیپلم معلم میشدند. الان سطح تحصیلات رسمی در دانشگاه فرهنگیان و مراکز زیرمجموعه آن لیسانس است. ضمن اینکه افراد میتوانند در سایر دانشگاهها هم سطح تحصیلات بالاتری داشته باشند و در آموزشوپرورش شاغل شوند. همچنین به دلیل اینکه سطح رفاه و سواد مردم نسبت به قبل انقلاب به مراتب بهتر شده، سطح همکاری بین خانوادهها و آموزشوپرورش هم بالاتر رفته و مردم مشارکت بیشتری با مدارس دارند و همکاریهای اولیا و مربیان خیلی بیشتر از گذشته است».
وی در واکنش به بیان این ایراد که بخش بزرگی از پیشرفتهای ذکرشده لاجرم بوده و ربطی به اهتمام حاکمیت بعد از انقلاب ندارد مثل ورود فناوری به آموزش و ارتقای سطح سواد به «وطن امروز» میگوید: «با این حساب چرا در برخی کشورهای دنیا از جمله افغانستان و پاکستان و کشورهای آفریقایی این اتفاق نیفتاده است. درست است بخشی از دستاوردهای ما در حوزه آموزش به دلیل پیشرفت اقتصادی و علم و فناوری در دنیا است که بهتدریج به کشورهای در حال توسعه هم منتقل شده اما توجه به حفظ استانداردهای آموزشی و جهانی و همگامی با آنها به اهتمام داخلی هر کشوری نیاز دارد».
علیاحمدی در پاسخ به این مساله که افزایش مشارکت مالی خانوادهها در اداره مدارس که او آن را به ارتقای سطح رفاه خانوار بعد از انقلاب مربوط میداند به عنوان نقطه ضعف آموزشوپرورش به شمار میرود و فراگیر بودن آموزش دولتی و کاهش مدارس ملی و افزایش مدارس دولتی باکیفیت در دهه 50 و بالا رفتن سهم آموزشوپرورش از بودجه عمومی دولت را نقطه قوت دوران پهلوی به شمار میآورند، نیز میافزاید: «از نگاه آموزههای دینی ما خانوادهها نسبت به آینده فرزندان خود مسؤولند و این مسؤولیت فقط در قبال غذا و پوشاک و اسباببازی بچهها نیست و شامل تعلیم و تربیت فرزندان به طریق اولی هم هست. قانون اساسی هم که آموزش رایگان را مطرح میکند مانع مشارکت مردم در شکلگیری آینده فرزندانشان نیست. البته در بحث عدالت آموزشی دیدگاهها متفاوت است. اینکه از یک طرف تمام مدارس را دولتی نگه داریم و خانوادهها مشارکت نکنند، از طرف دیگر در شرایط کنونی که نهایت بودجه دولتی به آموزشوپرورش تزریق میشود و با این حال که ۸ این وزارتخانه گروی ۹ آن است، راه به جایی نمیبریم. در نتیجه مردم هر مقدار که بتوانند مشارکت داشته باشند به نفع آینده فرزندانشان و آینده کشور است. در عین حال باید توجه داشت کمکها به اجبار گرفته نشود و خانوادهها در این فرآیند مجبور به ثبتنام فرزندشان در مدارس غیردولتی نباشند و تمام اینها انتخاب! با اختیار باشد».