قطره قطره میچکد بهار
وارش گیلانی: انتشارات «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» گزیده شعرهایی را در حوزه شعر جوان منتشر کرده با نام کلی «شعر جوان» که من گزیده اشعار بعضی از شاعرانش را دیدهام؛ کتابهایی که به شکل کتاب بزرگسالان درآمده است و نیز همین کانون، کتابهای شعری درآورده با نام کلی «شعر نوجوان امروز» یا کتابهایی که نام کلی ندارند اما دقیقا شبیه کتابهای شعر کودکان و نوجوانان طراحی و صفحهآرایی شدهاند و بیشتر برای مطالعه مخاطبان 12 تا 14 سال است؛ اگر چه شعرهایشان چندان دور از زبان عموم مردم نیستند، یعنی اینکه به کار آنان نیز میآید. یکی از آن کتابها، مجموعه شعر «در سکوت ماسهها»، اثر کمال شفیعی است که مجموعهای است از شعرهای کوتاه نیمایی و سپید؛ یعنی شعرهای دو سه الی چهار سطری.
کمال شفیعی شاعر پرکاری است که بیشتر به نام شاعر شعر کودک یا نوجوان شناخته شده است؛ اگر چه در حوزه شعر بزرگسال و حوزه نقد شعر و داستان از جمله فعالان آگاهی است. اینک او را با مجموعه شعر «در سکوت ماسهها» میبینیم که اشعاری است در 48 صفحه، با نامهایی چون تو چه فکر میکنی؟، راز، حرکت، تولد، سایه پدر، موسیقی پاییز، خدا، مادربزرگ، نگاه آشنا، سیب، سکوت سنگها و...، نامهایی که تا حدی میتوانند گویای موضوع و مضمون شعرهای این دفتر باشند.
و اما سالها پیش شاعران برای کودکان و نوجوانان شعر سپید نمیگفتند، همانگونه که غزل و رباعی هم نمیگفتند؛ یعنی بیشتر شعرهایی که برای کودکان و نوجوانان گفته میشد در قالبهای چهارپاره بود که بعدها شعر نیمایی و دوبیتی و رباعی و غزل هم به آنها افزوده شد؛ اینک چند سالی است که در حوزه شعر نوجوان به شعرهای سپید هم برمیخوریم. اینها نشانههای خاصی هستند بر رواج و همهگیرشدن بعضی از شیوهها و قالبهایی که قبلا متداول نبوده و اینک رواج پیدا کرده است؛ اگر چه هنوز چندان رونق چندانی ندارند، بویژه شعر سپید.
موضوع و مضمون مجموعه شعر «در سکوت ماسهها» کمال شفیعی بیشتر حول محور مسائل عمومی است، اگر چه این مسائل با زبان نوجوانان بازگو شده است؛ موضوعاتی که طبعا اغلبشان در حال و هوای نوجوانان است:
«رودخانهها
فکر میکنند
سنگها
چرا نشستهاند
سنگها
فکر میکنند
رودخانهها چرا
با شتاب میروند
تو چه فکر میکنی؟»
بهتر است یک شعر در بهترین شکل خود منتشر شود و شعرهای مشابه آن کنار گذاشته شوند. اگر شاعری حواسش به این مهم بود که موفق است، اگر نه شعرهایی از این دست که بیشتر تکرار مکررات است و کپیبرداری، کپیبرداری هم سبب درجا زدن شاعران میشود. منظور شعر ذیل است که کپی شعر بالاست:
«قطره
قطره
قطره میچکد بهار
با شتاب
میرود
جویبار
من چرا
نشستهام؟»
البته تعبیر زیبای «قطره قطره چکیدن بهار» و موسیقی کلامی که 2 قافیه «بهار» و «جویبار» در شعر به وجود آوردهاند، از جمله زیباییها و تفاوتهایی است که 2 شعر بالا با هم دارند اما حرف همان است که گفته آمد، زیرا سایه شکل و محتوای شعر اول بر شعر دوم آنقدر است که این زیباییها و موسیقی کلامی اندک نمیتواند آن سایه گسترده تکرار را کنار بزند.
با این همه، این شعرها سعی دارند با زبان روان و ساده خود، مخاطب نوجوان را وادارد تا به مسائل و طبیعت اطراف خود با نگاه سوالی و عمیق بنگرد و هر یک از آنها را نشانه و نشانههایی بداند که ما را به فراسویی دیگر میبرد؛ اشیا و طبیعتی که معانی دیگری را در اعماق و گسترای خود نهفته و آشکار دارند.
گاه نیز شعرهایی از این دست در این دفتر دیده میشوند که بیشتر ظاهری شاعرانه دارند و خالی از جوهره شعریاند و بیشتر شعاریاند، زیرا شاعر در اینگونه آثار جزئینگر نبوده است تا از این راه به کلیتی برسد و حرفش را برای مخاطب نوجوان یا عموم مردم باورپذیر کند:
«پشت هر نگاه،
پرسشی
پاسخی
خندهای
غمیست
پشت هر نگاه
حرف مبهمی است»
اینگونه کلیگویی بهراحتی یا قابل نفی است یا حداقل باورپذیر نیست و در کل برای مخاطبش اهمیتی ندارد. یک اثر باید از ویژگی یا ویژگیهای هنری و ادبی و شعری برخوردار باشد تا بتواند مخاطب را جذب کند؛ در صورتی که اثری که در بالا آمده، جز یک حرف کلی نیست و حرفهای کلی نیز چیزی جز شعار نیستند.
اما در مقابل شعر بالا، شعر ذیل جزئینگر است یعنی از جمله شعرهایی است که با منطق شعری که از تشبیه و استعاره و کنایه و ایهام و امثال آن سرچشمه میگیرند، شعر را برای مخاطب خود قابل قبول، جذاب و در آخر باورپذیر میکنند؛ «به بلندتر شدن پرند از کوه» در شعر ذیل دقت کنید:
«کوه نیستی
پرنده باش
روی قلهای بلند
آشیانهای بساز
یک پرنده
از تمام کوهها
بلندتر میشوی»
بعضی شعرهای این دفتر هم تفکربرانگیز هستند اما وضوح و روشنیشان چندان نیست. اینکه برای «ماهی تنگ» بخواهیم «فرار» قایل شویم، اغراقی است که جمعکردنش مشکل است. شاید اگر شاعر میگفت: «ماهی تنگ میرود و برمیگردد و باز همان جای اول است»، منطقیتر و باورپذیرتر و بامعناتر بود:
«نه
نمیشود
هر چه از خودش فرار میکند
باز جای اول است
ماهی میان تنگ»
شعرهای دیگری هم در این دفتر چاپ شدهاند که بیشتر به واسطه ساده بودن در ردیف شعر نوجوان به حساب آمدهاند اما میتوان آنها را در ردیف همان اشعاری قرار داد که عموم مردم نیز با آنها ارتباط راحتتری برقرار میکنند؛ مثل شعر بالا و شعر ذیل که از لحاظ مورد بحث، شعری است فرمیک که همین امر آن را بهنوعی عمومیتر هم کرده است و از شعر نوجوان دورتر:
«شاید
در این کوچه
شاید
هزاران کوچه
آنسوتر
هر لحظه با من
هرکجا
از خویش
با منتر...»
اما شعرهایی نظیر «سایه پدر» هم به لحاظ زبانی و هم به لحاظ مضمون و محتوا به روحیه و سلیقه مخاطبان نوجوان نزدیکتر است؛ اگر چه در این شعر نیز سایه شعار و حرف معمولی تا حدی آن را میآزارد، یعنی شاعر نتوانسته به خوبی از تصویرسازیهای زیبا و بکر خود که در ابتدای شعر آمدهاند، به پایانی قاطع اما نه شعاری برسد؛ تصویرهایی چون «هم قد شدن پسر با پدر بهواسطه صندلی» یا «سایهداشتن مثل سایه درختها»:
«روی صندلی که میروم
میشوم
همقد پدر
مرد خانه میشوم
سایهام
مثل سایه درختها
بلند
با خودم فکر میکنم، ولی
سایه پدر
چیز دیگری است»
شاید شاعر با آوردن سطری جزئینگرانه بعد از سطر آخر نیز میتوانست این کمبود را جبران کرده، شعر را از پایانی شعاری نجات دهد.
نکته دیگر اینکه ارتباط بین اجزای شعر از اصول اولیه و الزامی هر شعری است؛ در صورتی که در شعر ذیل بین «تولد من» و «خوردهشدن فکرهای خسته» ارتباطی وجود ندارد، مگر یک ارتباط کلی و ذهنی که این نیز هیچ ربطی به شاعر ندارد و بستگی به همت مخاطب دارد که چه برداشتی از آن میکند. در حالی که باید گفت اینگونه اشعار از جمله اشعار عمیق و گستردهای نیستند که بتوان از آنها برداشتهای متعدد و متنوعی کرد:
«شب
بالش گرسنهام
فکرهای خسته مرا
میخورد
صبح
تازه میشوم
صبحها
تولد من است»
پیش از این از شعری فرمیک حرف زدیم. اینک بهگونهای دیگر میگوییم که شکل آن شعر با فکر و ذهن نوجوانی که شعر نو مدرن و حرفهای را نمیشناسد تناسب ندارد. شعرهایی نظیر اشعار ذیل نیز از مفاهیمی میگویند که بیشتر به کار عموم مردم و حتی مردمانی خاص میآید. شاعر شعر نوجوان باید عشق را در تناسب با سن او بیان کرده و نشان دهد؛ از عشق پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزگ گرفته تا عشق خواهر و برادر و معلم. از دوست هم در حد دوستی دم زند، نه از عشق آن و خلاصه اینکه رعایت سن و عرف را بکند، اگر هم قرار است از امری عدول کند، در حد ارتقای امری معمول و جاافتاده بکوشد، نه در حد زیر و رو کردن یک امر و نه حتی در حد مفاهیم ذیل که برای نوجوان سنگین است؛ در واقع کلمات و تعابیری مثل «بهترینگیاه عالم» و «ناگهان» این سنگینی را در شعر ذیل برای سنهای پایین رقم زده است، یعنی شاعر بهگونهای از «بهترینگیاه عشق» حرف میزند که انگار حافظ از «مهرگیاه» و چنان از «ناگهان» میگوید که شاعران در عاشقانهترین شعرهای خود:
«تو؛
بهترینگیاه عالمی
ناگهان
توی سینهها
جوانه میزنی»
شعرهایی نظیر شعر ذیل نیز زیبایند و از شعریت برخوردار اما آیا مخاطبان 12 تا 14 سال میتوانند این مایه از ظاهر و باطن موسیقی را در شعر درک و کشف کنند؟! من مخالفتی ندارم. بهتر است در این مورد خاص، کارشناسان امور هنری که دستی در روانشناسی کودک و نوجوان هم دارند نظر بدهند:
«مثل نتهای زرد و نارنجی
از سهتار درخت
میبارند
برگها
برگهای پاییزی
روی موسیقی شناور باد
گوشهای، توی رود
بیفریاد»
اما درباره شعرهایی از آن دست خاص که بزرگسالانهاند، بدون مشاور و کارشناس هنری و روانی هم میتوان پاسخ داد؛ پاسخی منفی، زیرا شاعر با آوردن شعرهایی از این دست (هرچند زیبا و مدرن) در کتاب شعر نوجوانان زیر 14 سال، تفاوت بین شعر نوجوان و بزرگسال را کاملا نادیده گرفته است:
«عنکبوت پیر
سالهاست
گوشه اتاق
قالی نبودن تو را
پهن کرده است»
مفاهیم شعرهایی از آن دست که یک نمونهاش در ذیل آمده است نیز برای ذهن مخاطب نوجوان 12 تا 14 سال سنگین و صقیل است؛ شعری که نشانه و کلام خاص ابراز علاقه عاشقی بزرگسال به معشوق بزرگسال خود در آن کاملا هویدا و آشکار است؛ اگر چه خود شعر ساده و سطحی بیان و در سطحیبودن خود شکل گرفته است:
«فکر میکنم خدا
تو را
برای من
برای عشق
فکر میکنم خدا تو را
شعر آفرید».