به عبارت دیگران
وقتی فرمانده نیروی زمینی ناراحت شد...
[شهید صیاد شیرازی] پول تلفنهایی که به خانوادهاش و دوســــتهایش میکـــرد را میداد.
دفتری داشتیم که وقتی شمارهای را برای کار شخصیاش میگرفتیم و وصل میکردیم، مدت زمان صحبت را با دقیقه و ثانیه در آن مینوشتیم. آخر ماه حساب میکردیم و تیمسار پولش را میداد.
زمانی که خانهاش را میساختند، فکر کنم آن موقع فرمانده نیروی زمینی بود، از نیرو یک وانت گرفته بودند برای جابهجا کردن گچ و سیمان و اینطور کارها. وقتی تیمسار فهمیده بود، کلی از دست دوستهایش ناراحت شده بود. پرسیده بود که چند بار نیسان آمده و رفته برای این کارها؟ کرایه وانت، بیرون چقدر است و چقدر بنزین مصرف کرده؟ همه را حساب کرده بود و پولش را به حساب نیروی زمینی ریخته بود.
فاطمه غفاری
خدا میخواست زنده بمانی
کتاب علی صیاد شیرازی
انتشارات روایت فتح
صفحه ۲۰۰
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها