15/ارديبهشت/1404
|
04:52
۲۲:۲۲
۱۴۰۴/۰۲/۱۴
بررسی پشت‌پرده حملات رژیم صهیونیستی به سوریه تحت حاکمیت جولانی

عادی‌سازی ناامن

زهرا متقی‌فر: تحولات این‌ روزها در جنوب سوریه بار دیگر نشان داد این منطقه صرفا یک جغرافیای محلی نیست، بلکه نقطه تلاقی منافع متعارض بازیگران داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی است. حملات پیاپی رژیم صهیونیستی به مواضع مختلف در خاک سوریه، همزمان با بالا گرفتن درگیری‌های میدانی میان نیروهای وابسته به حکومت جولانی و برخی گروه‌های معترض در اطراف دمشق و مناطق دروزی‌نشین، نه یک تصادف زمانی، بلکه نشانه‌ای از بازتعریف اولویت‌ها و راهبردهای امنیتی تل‌آویو است. مناطق جنوبی سوریه در هفته‌های اخیر شاهد نوعی نافرمانی مدنی- امنیتی بوده‌ که ریشه‌های آن به تعارضات اجتماعی، قومی و فرقه‌ای باز‌می‌گردد، اما در فاز کنونی با چرخشی امنیتی، ماهیت درگیری‌ها از اعتراض صرف به مقاومت مسلحانه تغییر یافته است. نیروهای دروزی بویژه در مناطقی چون «جرمانا» و «صحنايا»، در مواجهه با ساختار امنیتی جدید تحت رهبری ابومحمد جولانی به مقاومت برخاسته‌اند. برخلاف گذشته که دروزی‌ها در چارچوب وفاداری مشروط به حکومت مرکزی یا بی‌طرفی تاکتیکی عمل می‌کردند، اکنون ساختار قدرت جولانی را تهدیدی مستقیم برای حیات سیاسی و فرهنگی خود تلقی می‌کنند. نظامی‌سازی این واکنش نشان می‌دهد بحران جنوب صرفا یک اعتراض محلی نیست، بلکه مرحله‌ای تازه از بازتوزیع قدرت در سوریه پسااسد است؛ جایی که گروه‌های مختلف در تلاشند تا سهم خود را در نظمی که هنوز تثبیت نشده تعیین کنند. در این میان رژیم صهیونیستی نه‌تنها نظاره‌گر، بلکه بازیگری فعال و جهت‌دهنده است. حملات اخیر رژیم صهیونیستی نیز در همین چارچوب معنا پیدا می‌کند؛ اگر چه پوشش رسانه‌ای بیشتر بر حمله به مناطق محل درگیری میان دروزی‌ها و نیروهای وابسته به حکومت جولانی متمرکز بود اما دامنه این حملات فراتر از یک منطقه خاص بوده و می‌توان آن را در 3 سطح مورد بررسی قرار داد.
* سطح امنیتی؛ مرزهای شمالی و بازدارندگی فعال
تل‌آویو مرزهای شمالی خود را منطقه‌ای پرریسک تلقی می‌کند. از نگاه اسرائیل، حتی حضور نیروهای جولانی که خصومتی رسمی با تل‌آویو ندارند، نوعی تهدید بالقوه برای ثبات مرزی به‌شمار می‌رود. بر همین مبنا، رژیم صهیونیستی به‌ جای تفاهم یا انتظار عادی‌سازی، از سیاست بی‌ثبات‌سازی کنترل‌شده استفاده می‌کند. تل‌آویو ترجیح می‌دهد با نیروهایی ضعیف، پراکنده و درگیر با یکدیگر مواجه باشد تا با ساختاری منسجم، ولو متمایل به عادی‌سازی.
* سطح راهبردی؛ مقابله با تثبیت بازیگران مزاحم
اظهارات اخیر جولانی درباره آمادگی برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل، از منظر تل‌آویو نه‌تنها فاقد اعتبار، بلکه تلاشی برای خرید مشروعیت تلقی می‌شود. رژیم صهیونیستی همواره نشان داده پذیرای بازیگرانی نیست که از دل بی‌ثباتی سر برآورده‌اند و می‌خواهند جایگاه خود را تحمیل کنند. حملات اخیر را باید به‌منزله پیامی راهبردی به چنین جاه‌طلبی‌هایی تفسیر کرد.
* سطح ژئوپلیتیک؛ کنترل جنوب سوریه
در شرایط ضعف ساختاری حکومت دست‌‌نشانده سوریه، بویژه در جنوب، رژیم صهیونیستی تلاش می‌کند با مداخله هدفمند، این فضا را به نفع خود بازآرایی کند. حمله به زیرساخت‌های نظامی، مراکز تجمع نیروهای مسلح و حتی نقاط دارای بار نمادین، بخشی از همین راهبرد برای تبدیل جنوب سوریه به منطقه‌ای حائل و کنترل‌شده است. برخلاف انتظار سنتی، تل‌آویو ضرورتا به‌دنبال حکومتی در دمشق نیست که متحد یا همسو با او باشد، بلکه ساختاری را ترجیح می‌دهد که در عین وابستگی، فاقد انسجام درونی، مشروعیت ملی و توان بازدارندگی باشد. پیام غیررسمی رژیم صهیونیستی به ساختار قدرت جدید در سوریه روشن است: صرفِ اعلام تمایل به عادی‌سازی، اگر با اثبات وابستگی ژئوپلیتیکی همراه نباشد، نه‌تنها امتیازی در پی ندارد، بلکه ممکن است واکنشی سخت‌تر را در پی داشته باشد. در این میان سکوت معنادار ترکیه که خود را یکی از بازیگران فعال در صحنه سوریه می‌داند، نسبت به این تجاوزات مکرر رژیم‌ صهیونیستی، نشان‌دهنده همپوشانی پنهان منافع در پروژه حذف عملی محور مقاومت از آینده سوریه است. این واقعیت وقتی ابعاد نگران‌کننده‌تری پیدا می‌کند که تحولات سوریه را در کنار تحرکات تازه در لبنان قرار دهیم. پس از آتش‌بس میان حزب‌الله و رژیم صهیونیستی، شاهد زمزمه‌هایی در فضای سیاسی لبنان مبنی بر لزوم خلع سلاح مقاومت بوده‌ایم؛ موضوعی که حتی از سوی معاون فرستاده آمریکایی مستقیما به جوزف عون منتقل شده است. اگر چه پاسخ قاطع شیخ نعیم قاسم بر رد کامل این سناریو، موضع روشنی برای حزب‌الله تعیین کرد اما آنچه اهمیت دارد، فهم پیوند میان این فشارها و راهبرد منطقه‌ای تل‌آویو است. 
حملات پهپادی رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، به‌رغم وضعیت آتش‌بس، تنها یکی از شواهد بر این مدعاست که راهبرد تل‌آویو بر پایه مهار و فرسایش دائمی مقاومت است، نه صرفا پاسخ به تهدیدهای مستقیم. تجربه سوریه باید به ‌عنوان هشداری برای دیگر حلقه‌های محور مقاومت تلقی شود: هر عقب‌نشینی تاکتیکی، هر کوتاه‌آمدنی به امید توافق یا عادی‌سازی، زمینه‌ساز اجرای نسخه‌ای مشابه «عادی‌سازی ناامن» خواهد بود. در مجموع تل‌آویو در حال پیاده‌سازی نسخه‌ای از «مدیریت آشوب» در همسایه شمالی خود است؛ الگویی که نه بر ایجاد ثبات، بلکه بر تضمین بی‌ثباتی کنترل‌شده و فرسایش مداوم تمرکز دارد. تجربه مواجهه با بازیگرانی چون حزب‌الله و حماس به اسرائیل آموخته است که خطر اصلی نه در تهدید بالفعل، بلکه در شکل‌گیری ساختارهای مقتدر و پیش‌بینی‌ناپذیر است. از این ‌رو، حتی حکومتی با تمایلات عادی‌سازانه مانند دولت جولانی، اگر فراتر از حد قابل‌کنترل ظاهر شود، به‌سرعت به هدف حملات تبدیل می‌شود. 
اما این راهبرد در بلندمدت نه‌تنها نمی‌تواند امنیت رژیم صهیونیستی را تضمین کند، بلکه با تقویت شکاف‌های اجتماعی، گسترش میدان رقابت بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و تضعیف ظرفیت‌های بازدارندگی ملی در کشورهای هدف، کل نظم امنیتی غرب آسیا را به سمت تهدیدات و چالش‌های ترکیبی، متعدد و غیرقابل پیش‌بینی سوق خواهد داد.

ارسال نظر
پربیننده