27/ارديبهشت/1404
|
04:11
۲۲:۵۲
۱۴۰۴/۰۲/۲۶
روایتی از بارسای فلیک؛ تیمی که با سادگی و شور، تاریخ را دوباره نوشت

چه بی‌رحمانه زیبایی

بهراد رشوند: بعد ژاوی، سرنوشت نقشه‌ای آلمانی‌زبان را برای بارسلونا در آستین داشت. هانسی فلیک، مردی آرام با چشمانی جست‌وجوگر، ناگهان سکان را در دست گرفت؛ بی‌هیاهو، بی‌وعده. اما آنچه آورد، شعله‌ای بود خاموش‌نشدنی: شعله‌ اتحاد، تعادل و انضباط.
بارسا دوباره قهرمان شد؛ با تیمی که بیشتر شبیه آکادمی‌ درخشان لاماسیا بود تا پروژه‌ای پرهزینه. جوانانی که رویایی قدیمی را زنده کردند، بی‌آنکه چیزی برای از دست‌ دادن داشته باشند. یامال، کوبارسی، گاوی، فرمین و ... نسل تازه‌ای که هم زمان را شکست داد، هم شک را.
هانسی اما بیشتر از قهرمانی، فرهنگ ساخت. تیمی آفرید که بی‌صدا فریاد می‌زد: نظم، وفاداری، رقابت. برای او، تاخیر «۳ ثانیه‌ای» هم غیرقابل گذشت است. تمریناتش مثل سمفونی است؛ هر ساز در جای خودش، هر حرکت با دلیلی مشخص. حتی وقتی در جام گمپر ۳ گل از موناکو خوردند، فلیک لبخند زد؛ او پایان را می‌دید، نه آغاز را.
در زمین، بارسا تیمی بود با ضربان بالا؛ یک قلب بزرگ که ۹۰ دقیقه بی‌وقفه می‌تپید. فشار شدید، انتقال سریع، دفاع بالا. همه، شبیه‌سازی دقیقی از آنچه فلیک سال‌ها پیش در بایرن پایه‌ریزی کرده بود اما این بار، آبی‌اناری.
بزرگ‌ترین نماد این انقلاب، نوجوانی بود با قدی نه‌چندان بلند و چهره‌ای آرام: لامین یامال. ۱۷ساله اما با صلابتی که کهنه‌کاران را به تعظیم وا می‌داشت. مثل نقاشی که قلم را نه از روی تمرین که از غریزه حرکت می‌دهد، یامال زمین را نقاشی می‌کرد. در ۲ ال‌کلاسیکو گل زد، در یورو درخشید و در پایان فصل، دیگر کسی درباره‌اش با پیشوند «نوجوان» حرف نمی‌زد.
رافینیای پخته‌تر بازیکنی بود که تا مرز فروش پیش رفت. فلیک دستش را گرفت، با او نشست، گفت که می‌خواهدش. همین. جرقه‌ای کافی بود تا یکی از پرشورترین بازیکنان فصل اروپا متولد شود. ۳۴ گل، ۲۵ پاس گل؛ عددهایی که پیش از این، بیشتر شبیه بازی‌های رایانه‌ای بودند تا مستطیل سبز.
پدری هم بازگشت اما نه صرفاً به میدان، بلکه به اوج. تمرینات ویژه، برنامه بدنی تازه، بازی در ۳ پست متفاوت. او حالا فقط یک هافبک بازی‌ساز نیست؛ یک جنگنده است، رهبر است، مغز تیم. آرام اما تصمیم‌گیر. بازی‌اش نه فریاد می‌زند و نه می‌درخشد؛ بلکه در سکوت، همه‌ چیز را تغییر می‌دهد.
حالا فلیک، معمار این پازل شگفت‌انگیز، ۳ جام را بالای سر برده اما دستاوردش فراتر از جام است. او ساخت؛ از نو ساخت. تیمی جوان، پرتلاش، بی‌ادعا. شبیه همان تیم‌هایی که عاشق‌شان می‌شویم: بی‌زرق‌وبرق اما پرمعنا.
شاید فصل بعد، چالش‌ها سخت‌تر باشد. شاید فشارها بیشتر اما حالا، فلیک و تیمش روی بلندترین قله ایستاده‌اند. با نگاهی روشن، قلبی مشتاق و پایی که هنوز خسته نیست و این آغاز قصه‌ای تازه است؛ قصه‌ای که با توپ طلا و شب‌های اروپا، ادامه خواهد یافت.
بارسلونا دوباره زنده است. نه فقط با جام؛ با جان!

ارسال نظر
پربیننده