01/خرداد/1404
|
13:47
۲۲:۲۵
۱۴۰۴/۰۲/۳۱

پا تو کفش شاعرها

آه اگر دست دل من به تمنّا نرسد
پای خود را بدهم هدیه به کفّاش محل

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا که برقت قطع شد فانوس را  روشن بکن

جهد کن تا اثر خیر تو ماند باقی
مثلا بینی خود را به کسی اهدا کن

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
عمه‌ام می‌گفت با برقی که آمد دیروقت

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
که برق روی خودش را دریغ می‌دارد

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
همچنین قصه نت بود و اراجیف ترامپ 

تپه‌ها پر شده از سیل اراجیف ترامپ 
مادر دهر ندارد پسری بهتر از این

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید که برق فرهاد خاموش گشته باشد 

ارسال نظر