پایان رؤیای صهیونیستی
زهرا متقیفر: در آغاز قرن بیست و یکم، پروژهای تحت عنوان «خاورمیانه جدید» توسط ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در دستور کار قرار گرفت؛ طرحی که هدف آن بازآرایی ژئوپلیتیک منطقه غرب آسیا به گونهای بود که امنیت بلندمدت رژیم صهیونیستی از طریق فروپاشی دولتهای مستقل و ایجاد ترتیبات سیاسی جدید تضمین شود. این پروژه از ابتدا با بهرهگیری از مفاهیم ظاهرا دموکراتیک و توسعهمحور پیش رانده شد اما هدف واقعی آن، تخریب ساختارهای قدرتهای مزاحم و هموارسازی مسیر ادغام رژیم صهیونیستی در بافت منطقه بود. جنبشهای موسوم به «بهار عربی» که سال ۲۰۱۰ آغاز شدند، عملا بستری برای اجرای همین پروژه بودند. اگرچه آغاز این تحولات با شعارهایی مردمی و مطالبات سیاسی همراه بود اما بهسرعت به عرصه مداخله قدرتهای خارجی بدل شد و کشورهای متعددی از تونس و لیبی گرفته تا مصر، سوریه و یمن را دستخوش بحرانهای شدید کرد. در این میان، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی تلاش کردند با سوار شدن بر موج این تحولات، نقشه بازآرایی منطقه را به نفع خود به اجرا درآورند. در برابر این مسیر، محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران وارد میدان شد. حضور موثر ایران در سوریه، لبنان، عراق و یمن، نقش مهمی در مهار پیشروی پروژه خاورمیانه جدید ایفا کرد. پیروزیهای میدانی محور مقاومت در برابر جریانهای تروریستی مورد حمایت غرب، بویژه در سوریه و عراق، نشان داد منطقه هنوز ظرفیت مقاومت در برابر مهندسی بیرونی را دارد.
با این حال، انتخاب حسن روحانی و انعقاد توافق برجام در سال ۲۰۱۵ تغییری در اولویتهای سیاست خارجی ایران ایجاد کرد! تمرکز دولت بر حلوفصل دیپلماتیک پرونده هستهای و رفع تحریمها موجب شد اولویت امنیت و ژئوپلیتیک منطقه برای مدتی به حاشیه رانده شود. همزمان کشور با بحرانهای پیچیده اقتصادی دستوپنجه نرم میکرد و این امر به نوعی «غفلت استراتژیک» در قبال تحولات پیرامونی منجر شد. آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز در همین دوره تلاش کردند طرح خاورمیانه بزرگ را از مسیرهای دیگر پیگیری کنند. یکی از مهمترین ابزارهای جدید این پروژه، روند عادیسازی روابط میان کشورهای عرب و رژیم صهیونیستی بود که با عنوان «توافقات آبراهام» شناخته میشود. امارات، بحرین، سودان و مراکش نخستین کشورهایی بودند که به این روند پیوستند و به نوعی مهر تایید بر تلاش غرب برای ادغام رژیم صهیونیستی در ساختار منطقه زدند.
اما عملیات گسترده توفان الاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ورق را برگرداند. این عملیات نه تنها ساختار امنیتی رژیم را فروریخت، بلکه اعتبار پروژه عادیسازی را نیز بشدت مخدوش کرد. در عمل، این توفان، معادلات را به هم ریخت و طرحهای آمریکا و رژیم اشغالگر را برای عبور از مقاومت، ناکام گذاشت.
با این وجود در گام بعد تلاش آمریکا و رژیم، شرایط جبهه سوریه به گونهای دیگر پیش رفت. تضعیف تدریجی دولت بشار اسد و بالا آمدن مهرههایی از سوی ترکیه و قطر که پیشتر نیز در تحولات سوریه نقشآفرین بودند، عملا موجب شد محور مقاومت نفوذ راهبردی خود را در سوریه از دست بدهد. این عقبنشینی خاموش، بخشی از بازطراحی مجدد زمین بازی توسط محور غربی - عربی بود.
در این بستر متشنج، حمله رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق و به شهادت رساندن چند تن از فرماندهان، تحولی تعیینکننده بود. این حمله که فراتر از رویههای قبل تلآویو بود، به واکنش صریح جمهوری اسلامی با عنوان «وعده صادق ۱» انجامید اما پاسخ رژیم، اقدامی محدود علیه تاسیسات نظامی در اصفهان بود که بیشتر به عنوان ژست پاسخ تلقی شد تا کنش واقعی بازدارنده. شهادت رئیسجمهور آیتالله سیدابراهیم رئیسی، اسماعیل هنیه و سیدحسن نصرالله، مجددا فضای منطقه را متشنج کرد.
در پاسخ، ایران «وعده صادق ۲» را اجرا کرد که از حیث دقت، گستردگی و ترکیب ابزارهای تهاجمی، یک جهش راهبردی به شمار میرفت. این بار، پاسخ رژیم صهیونیستی نیز پیچیدهتر بود. آنها با بهرهگیری از جنگ ترکیبی، بخشی از سامانههای پدافندی ایران را در لایهای خاص هدف قرار دادند. این اقدام نشان میداد رژیم، وارد فاز تازهای از تهاجم مبتنی بر دکترین نظامی شده است. شهادت سیدحسن نصرالله، ضربهای بیسابقه به محور مقاومت وارد کرد. گمانهزنیهای فراوانی درباره پشت پرده این ترور وجود دارد اما بیتردید تضعیف عنصر رهبری در مقاومت لبنان برای رژیم صهیونیستی اولویتی دیرینه بود. با این حال، برخلاف تصور دشمن، شهادت سید نه موجب فروپاشی که منجر به برانگیختگی جبهه مقاومت شد.
در نهایت، ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، رژیم صهیونیستی با بهرهگیری از ظرفیتهای اطلاعاتی و هوایی، حملهای بزرگ و چندلایه علیه زیرساختهای دفاعی و نظامی ایران ترتیب داد. این اقدام در راستای اجرای صریح «دکترین غیررسمی بگین» رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد؛ دکترین امنیتیای که بر اساس آن، رژیم اسرائیل سال ۱۹۸۱ تاسیسات هستهای عراق و سال ۲۰۰۷ سایت هستهای سوریه را پیشدستانه منهدم کرد. حمله اخیر نیز در ادامه همین راهبرد، با هدف از کار انداختن زیرساختهای هستهای ایران انجام شد.
در این نقطه، ایالات متحده که شاهد ناتوانی رژیم صهیونیستی در ادامه نبرد بود، به طور رسمی وارد میدان شد. حمله آمریکا، بیش از آنکه نشاندهنده قدرت باشد، اعتراف به ضعف شریک راهبردیاش بود. ایران نیز متقابلا به این مداخله پاسخ داد و عملا درگیری وارد مرحلهای جدید شد. در نهایت، با بالا گرفتن هزینههای رژیم صهیونیستی و نگرانی از گسترش جنگ، ایالات متحده پیشنهاد آتشبس را مطرح کرد؛ پیشنهادی که نشان از ترس، همچنین تضعیف متحدش در صحنه جنگ بود. اکنون در حالی که شعلههای نبرد «نظامی» به طور موقت خاموش شده، ایران در میدان دست برتر را دارد و آنچه روزگاری رویای بازطراحی منطقه به دست واشنگتن و تلآویو بود، امروز در برابر واقعیتی به نام مقاومت زمینگیر شده است. با این حال، این پایان کار نیست. تجربه نشان داده رژیم صهیونیستی از برنامه بلندمدتش در زمینه تضعیف ایران، بویژه در حوزه هستهای و موشکی، عقبنشینی نخواهد کرد. از این رو، اگرچه ایران با اقتدار از این مرحله عبور کرد اما این موفقیت به معنای تثبیت کامل امنیت نیست. شرایط منطقهای همچنان ناپایدار است و نیازمند بازبینی دقیق ساختارهای امنیتی، ارتقای سطح آمادگی راهبردی و مهمتر از همه، افزایش سطح هوشیاری ملی در برابر تهدیدهای پیشرونده است.