به عبارت دیگران
کارهای خوبی که امروزه دیگر معمول نیست
یکی از کارهایی که از قرائن فهمیده میشود در بین اروپاییها معمول است و متأسفانه اینجا هیچ معمول نیست، این است که مثلاً مادران یا بزرگتران برای بچههایشان در فرصتهایی کتاب میخوانند؛ یا دونفر سهنفر آدم مینشینند، یک نفر برایشان کتاب میخواند؛ که اینجا این کارها هیچ معمول نیست. همه که مینشینند، برای خودشان کتاب مطالعه میکنند، اگر اهل کتاب باشند. اما اینکه مادر یا پدر بنشینند کتابی را باز کنند، آن را بلندبلند بخوانند و بچهها گوش کنند، این بین آنها ظاهراً معمول است، اما اینجا معمول نیست!...
رسم کتابخوانی را بین مردم باب کنیم؛ کاری که شنیدم اروپاییها در خانه انجام میدهند. وقت خواب، مادر برای بچهاش کتاب میخواند. ما این رسم را اصلاً نداریم. البته در قدیم در بعضی از خانوادهها بود. ما در منزل پدریمان دیده بودیم که کسی مینشست و برای دیگری کتاب میخواند. سالها چنین کاری میشد؛ هم برای کوچکها، هم برای بزرگها؛ اما این کار اکنون بین مردم رایج نیست. باید این را گفت:
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشا کنم تو را
اینطوری باید باشد. باید با صدهزار جلوه، کتاب را در چشمها متجلی کنند، تا هر کسی هرطور دوست دارد به چشمش بیاید. جوانان و پدران و مادران و بویژه بچهها، باید با کتاب انس پیدا کنند؛ این کار میشود. اگر پدر و مادر کتابخوان باشند، به احتمال زیاد بچهها کتابخوان خواهند شد.
سیدعلی حسینیخامنهای/ من و کتاب
انتشارات سوره مهر- صفحات 84 و 85
***
مذاکره سیاسی زاغ و موش!
زاغ گفت: «من زاغم و خانه من در فلانجاست، تا امروز بدخواه تو بودم اما امروز از اینجا میگذشتم، گرفتاری کبوتران و جوانمردی و وفاداری تو را درباره ایشان دیدم و فایده دوستی و همکاری را فهمیدم و حالا امید و آرزو دارم که مرا هم به یاری و دوستی خود قبول کنی و بدانی که بعد از این از جان و دل به دوستی تو وفادار خواهم بود».
موش جواب داد: «از حرفهای خوب تو متشکرم، ولی این را بدان که میان ما و تو دوستی نمیشود، چرا که موش، خوراک زاغ است و زاغ دشمن موش است و هرگز میان قوی و ضعیف و گوسفند و قصاب دوستی معنی ندارد. کسانی میتوانند با هم دوست باشند که سود یکی در زیان دیگری نباشد و این نخستین شرط دوستی است».
مهدی آذریزدی
قصههای خوب برای بچههای خوب
قصههای کلیله و دمنه
انتشارات امیرکبیر- صفحه ۴۲
***
در اهمیت شناخت تاریخی
به تعبیر ویلیام هانوی، یکی از ایرانشناسان و شرقشناسان، ما تا ندانیم که بودیم، نمیتوانیم بدانیم که هستیم؛ یعنی شناخت هستی ما در گرو شناخت تاریخی ماست و تا ندانیم که چگونه به جایی که هستیم رسیدهایم، نمیتوانیم بدانیم که به کجا میرویم.
عماد افروغ/ هویت ایرانی و حقوق فرهنگی
انتشارات سوره مهر- صفحه ۲۲
***
پیرمرد و دریا
او پیرمردی بود که تنها با قایقی در گلف استریم ماهی میگرفت و 84 روز میگذشت که هیچ ماهیای نگرفته بود. 40 روز اول پسرکی همراهش بود اما پس از 40 روز ماهی نگرفتن، پدر و مادر پسرک گفته بودند که پیرمرد دیگر قطعاً سالائو است که بدترین شکل بدبیاری است و پسرک به دستور آنها به سراغ قایقی دیگر رفته بود که همان هفته اول 3 ماهی درشت گرفته بود. پسرک از دیدن پیرمرد که هر روز با قایقی خالی برمیگشت غمگین میشد و همیشه میرفت تا در بردن گلولههای طناب یا چنگک و قلاب و بادبان که دور دکل پیچیده بود کمکش کند. بادبان با گونی آرد وصله شده بود و آنطور که بسته بود، به پرچم شکستی ابدی میمانست...
ارنست همینگوی/ پیرمرد و دریا
نازی عظیما
نشر افق - صفحه ۵
***
چرا چین اینچنین پیشرفته است؟
برای خوانندگانی که با احترام به دانش «غربی» پرورش یافتهاند، تکاندهندهترین جنبه تمدن چین باید پیشرفت زودهنگام آن در زمینه تکنولوژی باشد. چین از زمانهای دور کتابخانههای بزرگ داشت. چاپ در قرن یازدهم در چین رایج شده بود، و شمار بزرگی کتاب وجود داشت. تجارت و صنعت به همین حد پیشرفته بودند. شهرهای چین بسیار بزرگتر از معادلهایشان در اروپای قرون وسطی بودند و راههای تجارت در چین به همان اندازه گسترده بود. پیش از آن، پول کاغذی جریان تجارت و رشد بازار را تسریع کرده بود. در دهههای پایانی قرن یازدهم، صنعت عظیم آهن در شمال چین وجود داشت که سالانه ۱۲۵۰۰۰ تُن [آهن] تولید میکرد.
پل کندی/ ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ
محمد قائد، ناصر موفقیان و اکبر تبریزی
مؤسسه انتشارات علمی و فرهنگی - صفحه ۲۴