سنژرمن دیگر تیم نیست هیولاست
طناز مقدم: بعضی شبها فوتبال شبیه رمانهای پلیسی است، پر از غافلگیری، رمز و راز و پایانهایی غیرقابل پیشبینی. اما در شبی که پاری سن ژرمن برابر رئال مادرید صفآرایی کرد، هیچ معمایی در کار نبود؛ همه چیز از دقیقه اول شفاف بود: پاریس آمده بود تا حریف را له کند و هیچ راه گریزی هم باقی نگذاشت. از همان سوت آغازین، پاریسیها با فشار مرگبار و سرعت سرسامآور، مثل موجی عظیم به سمت دروازه مادریدیها هجوم آوردند.
رئال هنوز داشت جایگیری خودش را روی زمین پیدا میکرد که نخستین ضربه کاری را خورد. فابین در حرکتی دقیق، با خونسردی توپ را از لابهلای مدافعان ربود و گل اول را کاشت. تماشاگران تازه نفسی تازه کرده بودند که دمبله، همان مهاجم بیقرار، با فراری انفجاری به قلب دفاع زد و توپ را به تور چسباند. ۲ گل در کمتر از ۱۰ دقیقه، ضربهای بود که روحیه رئال را در همان ابتدا در هم شکست.
* رئال، تسلیم سرعت
بعد از شوک اولیه، مادریدیها سعی کردند خودشان را جمع و جور و فشار پاریسیها را مهار کنند. اما چطور میشود در مقابل قطاری که بدون توقف در حال حرکت است، مقاومت کرد؟ هر بار بازیکنان رئال به توپ نزدیک میشدند، با چند پاس برقآسا، پاریس دوباره کنترل را به دست میگرفت و مثل ارکستری هماهنگ، موج جدید حمله را آغاز میکرد.
مهمترین تفاوت ۲ تیم در یک کلمه خلاصه میشد: سرعت. سرعت در فکر، سرعت در اجرا و حتی سرعت در بازگشت به دفاع. بازیکنان پاریس مثل رباتهای فوقپیشرفته عمل میکردند و هیچ راه نفوذی برای رئال باقی نمیگذاشتند. این سرعت جنونآمیز باعث شد بازیکنان مادرید بیشتر اشتباه کنند، بیشتر عقب بکشند و در نهایت، اعتماد به نفسشان مثل شمعی در باد خاموش شود.
* پاریس، هیولای تمامعیار
گل سوم پیش از دقیقه ۳۰، تیر خلاص بود. در این لحظه، دیگر کمتر کسی امیدی به بازگشت رئال داشت. آنها به جای حمله، به دنبال آن بودند اختلاف بیشتر از این نشود. خط دفاع، به جای سد کردن مسیرها، مثل دروازهای باز بود و خط میانی، در هر نبرد تن به تن، بازنده میشد.
پاریس اما ولعش سیریناپذیر بود. بازیکنانی مثل دوئه، دمبله و کواراتسخلیا هر بار با جا به جا شدنهای هوشمندانه، مدافعان رئال را مثل عروسکهایی دستپاچه به دنبال خود میکشاندند. وینیسیوس و امباپه، ستارههای همیشگی، در این بازی نهتنها ستاره نبودند، بلکه شبحی از خودشان بودند؛ خاموش، بیاثر و درمانده.
در این آشوب، کورتوا تلاش کرد با واکنشهای معجزهوار، تیمش را زنده نگه دارد اما مگر میشود با یک دست، جلوی سقوط یک ساختمان را گرفت؟ فشار پاریس آنقدر شدید و همهجانبه بود که حتی بهترین دروازهبان جهان هم در نهایت تسلیم شد.
* هیچ جایی برای شعر باقی نماند!
فوتبال معمولاً صحنه شعر و خیال است، جایی برای الهام و خلق لحظات شاعرانه اما مقابل پاریس، هیچ جایی برای چنین تصاویری باقی نمیماند. این تیم، فوتبال را از قالب زیبایی کلاسیک خارج و به یک ابزار نابودگر تبدیل کرده است.
وقتی توپ به پاریسیها میرسد، همه چیز شبیه اجرای یک رقص مرگبار میشود. پاسها با دقت جراحی، حرکات بدون توقف و دویدن بیامان مثل شلیک گلوله. در این مدل بازی، فرصت فکر کردن و رویا بافتن وجود ندارد. یا میمیری، یا زنده میمانی.
بازیکنان رئال انگار در کویری ناشناخته رها شده بودند؛ بدون آب، بدون نقشه و بدون امید. هر بار که میخواستند نفسی تازه کنند، پاریس با موج بعد حمله میرسید و دوباره آنها را زیر آب میبرد. این بازی، نمایشی از یک سلطه تمامعیار بود. پاریس در بازی با مادرید نیز مانند دیدار با اینتر نشان داد فقط برای بردن نیامده؛ آمده له کند، درهم بشکند و تا مدتها در ذهن حریفان بماند.
* تسخیر جهان در چند گام
پاریسیها این روزها مثل لشکری بیرحم، از هر مانعی عبور میکنند. فعلاً هیچ تیمی راه مقابله با این ماشین جنگی را پیدا نکرده است. با این نمایش، آنها ثابت کردند فقط قهرمانی نمیخواهند؛ آنها به دنبال ساختن یک افسانهاند؛ افسانهای که در آن، هیچ تیمی حتی جرات نفس کشیدن هم نداشته باشد.
در پایان، تابلوی نتایج تنها نشاندهنده چند گل اختلاف بود اما شکافی که در روح و روان رئال ایجاد شد، عمیقتر از هر آمار و عددی است. پاریس حالا تیمی است که هر قدمش لرزه بر اندام حریفان میاندازد؛ تیمی که نه فقط در زمین، بلکه در ذهن هم، روان رقیب را در هم میکوبد.
این پاریس، دیگر فقط یک تیم نیست؛ یک سونامی است، یک افسانه در حال شکلگیری و جهان فوتبال، فعلاً تنها یک چاره دارد: تماشای این تسخیر بیامان.