15/مرداد/1404
|
04:03
۲۲:۳۳
۱۴۰۴/۰۴/۲۲

چگونه روزمرگی را به امری معنادار تبدیل کنیم؟

قدرت‌الله غلمانی: زندگی روزمره، با تمام پیچیدگی‌هایش بتدریج می‌تواند به چرخه‌ای تکراری و بی‌روح تبدیل شود؛ بیدار شدن، کار کردن، خوردن، خوابیدن و دوباره از نو. این الگوی تکراری اگرچه ممکن است در ظاهر نظم و ساختار ایجاد کند اما در نبود معنا، انسان را به نوعی فرسودگی روانی و تهی‌بودگی عاطفی سوق می‌دهد. در جهان معاصر، مساله معنا در زندگی، یکی از مسائل بنیادینی است که روان‌شناسی، فلسفه، جامعه‌شناسی و حتی الهیات با آن درگیرند اما سؤال اینجاست: چگونه می‌توان از دل این روزمرگی، معنا استخراج کرد؟ آیا امکان دارد زندگی روزانه، با همان وظایف و فعالیت‌های تکراری، به امری معنادار تبدیل شود؟
* معنا؛ نیاز روان‌شناختی مغفول
ویکتور فرانکل، روانپزشک اتریشی و بنیان‌گذار معنا‌درمانی معتقد است نیاز به معنا، از اساسی‌ترین نیازهای انسان است. او در کتاب معروف خود «انسان در جست‌وجوی معنا» بیان می‌کند انسان‌ها حتی در سخت‌ترین شرایط، اگر معنایی برای زندگی خود بیابند، قادرند به حیات ادامه دهند. نکته مهم اینجاست که معنا الزاماً یک هدف بزرگ یا موفقیت شگرف نیست. معنا می‌تواند در ساده‌ترین لحظات زندگی روزانه نیز متجلی شود؛ اگر آن لحظات را با نیت، توجه و ارزش سپری کنیم.
* 7 راهکار عملی برای خلق معنا در زندگی روزمره
هدف‌گذاری آگاهانه: مطالعات روانشناسی مثبت‌گرا نشان می‌دهد افرادی که حتی هدف‌های کوچک روزانه برای خود تعریف می‌کنند، سطح رضایتمندی و انرژی روانی بیشتری دارند. این هدف‌ها می‌تواند از خواندن چند صفحه کتاب گرفته تا گفت‌وگوی سازنده با یک دوست باشد. کلید ماجرا در نیت است؛ اینکه بدانیم «چرا» کاری را انجام می‌دهیم.
تمرکز بر لحظه حال (ذهن‌آگاهی): پژوهش‌های متعددی اثبات کرده‌اند تمرین ذهن‌آگاهی، استرس را کاهش داده و حس معنا را تقویت می‌کند. برای مثال، وقتی هنگام نوشیدن یک لیوان چای صرفاً روی طعم، گرما و لحظه تمرکز می‌کنیم، از سطحی‌نگری خارج شده و تجربه‌ای عمیق‌تر رقم می‌زنیم. توجه واقعی به لحظه حال، کیفیت زندگی را ارتقا می‌دهد.
یادگیری مداوم: یادگیری، حتی در کمترین میزان، احساس رشد درونی ایجاد می‌کند. مغز انسان برای رشد ساخته شده و وقتی از آن استفاده نشود، به نوعی خمودگی می‌رسد. خواندن یک مقاله علمی، گوش دادن به پادکستی درباره فلسفه یا یادگیری یک مهارت جدید مثل نقاشی یا آشپزی، مغز را به وضعیت «درگیر شدن معنادار» می‌برد.
خدمت به دیگران: کمک کردن به دیگران یکی از ساده‌ترین اما مؤثرترین روش‌ها برای معنا بخشیدن به زندگی است. از نگاه معنویت اسلامی نیز نیکی به دیگران جایگاه والایی دارد. وقتی انسان با هدف رفع نیاز فردی دیگر عمل می‌کند، در واقع خود را در بافتی بزرگ‌تر و پرمعناتر از خویشتن قرار می‌دهد.
ثبت و بازاندیشی روزانه: نوشتن چند خط در پایان هر روز درباره کارهایی که انجام داده‌ایم، احساساتی که تجربه کرده‌ایم و شکرگزاری بابت چیزهای خوب روز، به مرور نوعی دید کل‌نگر نسبت به زندگی ایجاد می‌کند. این تمرین ساده باعث می‌شود لحظات کوچک از حالت گذرا خارج شده و در حافظه عاطفی ما ثبت شوند.
تعمیق روابط انسانی: مطالعات حوزه روانشناسی اجتماعی نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین منابع معنا در زندگی، داشتن روابط صمیمانه، واقعی و عمیق است. گفت‌وگوهای سطحی و کوتاه، هرچند مفید است اما جایگزین رابطه‌ای مبتنی بر اعتماد، همدلی و اشتراک‌گذاری تجربه‌های درونی نمی‌شود. کافی است به‌ جای پرسیدن «چطوری؟» بپرسیم: «این روزها بیشتر درگیر چه چیزی هستی؟»
بازبینی ارزش‌های شخصی: چه چیزی برای تو مهم است؟ صداقت، آزادی، عشق، پیشرفت یا خدمت به دیگران؟ زمانی ‌که فعالیت‌های روزانه در امتداد ارزش‌های درونی فرد قرار گیرد، حتی کارهای ساده نیز حس معنا تولید می‌کند. برای مثال، اگر کسی ارزش «آموزش» را درونی کرده باشد، تدریس ساده به یک کودک نیز برایش تجربه‌ای عمیق خواهد بود.
* نتیجه‌گیری: بازآفرینی زندگی از درون
زندگی روزمره می‌تواند یا صرفاً تکرار بی‌پایان روزها باشد یا فرصتی برای خلق معنا در دل لحظات عادی. آنچه تفاوت ایجاد می‌کند، نه شغل ما است و نه مکان زندگی، بلکه زاویه نگاه ما است. معنا امری اکتسابی است، نه چیزی خارج از دسترس. اگر بتوانیم نیت‌مند زندگی کنیم، در لحظه حضور داشته باشیم، روابط انسانی را جدی بگیریم و رشد را در هر روز دنبال کنیم، روزمرگی نه تنها خسته‌کننده نخواهد بود، بلکه بستر اصلی شکوفایی روانی و معنوی ما خواهد شد.

ارسال نظر
پربیننده