29/تير/1404
|
15:44
۲۳:۱۳
۱۴۰۴/۰۴/۲۸
نگاه

12 روزِ ایران در قاب غرب

طاها سهراب‌پور: «ایران جان تازه‌ای گرفته»؛ این تیتر یکی از آخرین مقالات وب‌سایت فارن‌پالیسی است از آنچه نویسنده «فوران ملی‌گرایی» توصیف می‌کند؛ هفدهم تیر، 2 هفته پس از توقف حملات ایران و اسرائیل و 20 روز پس از مقاله‌‌ای که فارن‌افرز نوشت و تیتر زد «ایران چگونه باخت»؛ 5 روز پس از آغاز جنگ و 3 روز پیش از حملات خیره‌کننده موشکی جمهوری اسلامی ایران به سرزمین‌ اشغالی که به اذعان ارتش صهیونیستی در یک روز 3054 بار آژیر هشدار را در اسرائیل به صدا درآورد. در این فاصله چه رخ داد که اندک‌اندک رسانه‌های غربی به جای مقدمه‌نویسی از برنامه هسته‌ای ایران، تجاوز اسرائیل را «بمباران» و جنگ را «بحران» توصیف کردند؟ همچنان که روز ششم جنگ از نظر میدانی ورق جنگ بازگشت و ایرانِ بیرون آمده از بهت و شوک اولیه، اهدافی مهم و اساسی را در قلب اسرائیل منهدم کرد، آیا برای پوشش رسانه‌ای غرب از زد و خورد ایران و اسرائیل هم می‌توان نقطه عطف پیدا کرد؟ از روز هشتم جنگ اندک‌اندک زمزمه ورود آمریکا به جنگ آغاز شد و اتفاقاً این ساعت همان ساعت صفر رسانه غربی شد. پیش از ورود آمریکا، اولاً هیچ گزارش و خبری از «مردم» ایران در رسانه‌های غربی نیست. انگار نه انگار تیغ سرد و تیز تجاوز از همان ساعات اول جان‌های گرامی بسیاری از غیرنظامیان را هم گرفته. در لید گزارشات خبری رسانه‌های غربی تنها فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای قربانی‌شده بود، آن هم نه قربانی وحشی‌گری رژیمی که بقایش را در شعله‌افروزی می‌بیند، بلکه قربانی آنچه رسانه‌ها به «جاه‌طلبی هسته‌ای ایران» نسبت می‌دادند. ثانیاً گزارش‌ها و یادداشت‌ها عمدتاً خبری و البته پیش‌نویس، آنچه بود که ترامپ «تسلیم بی‌قید و شرط» خوانده بود و مقامات صهیونی «تغییر نظام سیاسی»! اما ورود آمریکا جنگ را به ذهن و زبان غربی‌ها کشاند. آنچه صدراعظم آلمان گفته بود، اندک‌اندک دامان غرب را می‌گرفت. «کار کثیف» اسرائیل بتدریج یقه سرمایه‌گذاران و پشتیبانان و حامیان اسرائیل را آلوده می‌کرد. اکونومیست گزارشی منتشر کرد از اینکه قدرت تخریب بمب‌افکن‌های آمریکایی نمی‌تواند تا تأسیساتی که در قعر زمین فردو نصب شده برسد و دیلی‌تلگراف از امکان‌های جمهوری اسلامی ایران در مین‌ریزی در تنگه هرمز نوشت. ترامپ باید کار را تمام می‌کرد اما پیروزی هزینه دارد و رنج؛ و غرب فقط می‌خواست محکوم کند و نه بیشتر. سی‌ان‌ان و اسکای‌نیوز به ایران گزارشگر فرستادند و راهپیمایی‌ها و تشییع شهدای کوچک و بزرگ روی دست ایرانیان را پوشش دادند. 
«روایت» جای خود را به «خبر» داد و «رژیم چنج» از روی میز کنار رفت. واقعیت رخ نشان داده بود و رسانه برای آنکه جنگ را کنترل کند، مجبور شد «قدرت» و «همدلی» ایران را ترسیم و تصویر کند. بایکوت مطلق ضربات سهمگین موشکی ایران به مراکز و نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی کمرنگ شد و سناریوهای تغییر حکومت به احتمالات تغییر رفتار تبدیل شد. با پاسخ ایران به حمله آمریکا به تأسیسات هسته‌ای فردو و نطنز، صرف نظر از نتایج، اراده ایران برای هدف قرار دادن پایگاه‌های آمریکا به رغم ترور اعضای اتاق جنگش ترسیم شد و موجی از اعتماد را حتی در میان کشورهای حاشیه خلیج‌فارس برانگیخت. این کشورها همگی آن حمله را محکوم کردند اما ارزیابی‌های پژوهشی موسسات افکارسنجی نشان داد اعراب به ایران بیش از تل‌آویو اعتماد دارند. ترامپ کوشید خود را طراح آتش‌بس نشان دهد اما فیصله یافتن جنگ ساعاتی پس از حمله ایران، کارشناسان و تحلیلگران غربی را واداشت سهمی برای «اراده» ایران برای تلافی قائل شوند. با همه این اوصاف، تصویر 12 روز ایران در سخت‌ترین و مهیب‌ترین بحران امنیتی‌اش پس از انقلاب نشان داد ایران در شدیدترین تحریم رسانه‌ای ممکن قرار دارد. صدا و روایت ایران به جهان، آنگونه که باید و شاید، نمی‌رسد و پنداشت جهانیان از ایران به شکل جدی با آنچه آمریکایی‌ها تصویر می‌کنند، گره خورده است. ایران در خاورمیانه است و با کلیشه و برچسب و رنگ و شمایلی که غرب می‌خواهد و می‌پسندد. استعمار همچنان ایران را با وجود همه پیشرفت‌ها و دستاوردها و آبادانی و زیست و طراوتش، «بدوی»، «لجباز» و «یاغی» تصویر می‌کند. برای به هم زدن این تصویر، اولاً تا جای ممکن باید سراغ تریبون‌های جهانی رفت، با همه استانداردهایی که اتفاقاً تأییدکننده همان برچسب‌هاست.  گفت‌وگوهای چالشی و جذاب و در عین حال سخت با رسانه‌های غربی باید در نظم و آرایشی مستمر ادامه یابد و تکثیر شود. نباید اجازه داد خبر از ایران محدود به موضوعاتی مانند مذاکرات هسته‌ای و حتی توانمندی نظامی شود. ثانیاً نباید گفت‌وگو با جهانیان در شبکه‌های اجتماعی را کم‌ارزش دانست. این گفت‌وگو از ناحیه کسانی که به واسطه جایگاهی که دارند، دیده می‌شوند؛ مانند سخنگوی وزارت امور خارجه یا توانسته‌اند صدایی متفاوت با رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی ایران ارائه کنند؛ مانند بلاگرهای سفر یا موسیقی، اعتبار افزون‌تری می‌یابد. ثالثاً نباید فراموش کرد برای معرفی ایران فقط نباید رسانه را رسانه دانست. موسیقی، فیلم، بازی رایانه‌ای و بویژه ورزش و علم ایران، صداهای بلندتری از روایت سیاست ایران هستند که می‌توانند همدلی برانگیزانند و سکوت و بی‌اعتنایی رسانه‌های جهان را بشکنند. رسانه فقط پست و استوری نیست، فیلم سینمایی و مسابقه ورزشی و رتبه علمی هم می‌تواند ایران را از آن چارچوب‌بندی مورد نظری که استعمار می‌خواهد، بیرون آورد.

ارسال نظر