به عبارت دیگران
با همان عضوی که گناه کردید، بندگی کنید
آیتالله العظمی آخوند ملاعلی همـدانی (ره) میفرمودند: وقتی با پا معصیتی انجام دادی آن را با رفتن به مسجد و مجالس حسینی جبران کن، با چشم گناه کردی آن را با گریه از خوف خداوند متعال و گریه بر مصائب ائمه اطهار علیهمالسلام جبران کن، با گوش معصیت کردی با شنیدن فضایل ائمه علیهمالسلام و فضایل علیبن ابیطالب علیهالسلام جبران کن.
نقل است که ایشان هر شب قبل از خواب زیارت جامعه کبیره میخواندند و غالباً در سجده نماز میگفتند: «اللهم أخرج حبّ الدنیا من قلوبنا و زِد فی قلوبنا مَحبّه امیرالمؤمنین علیهالسلام».
سیدصادق فاضلیان/ یاد فنا
خاطرات آیتالله العظمی آخوند ملاعلی همدانی
(چاپ دوم، انتشارات دارالهدی،۱۳۹۲)
صفحات ۹۰ و ۹۳
***
دودوزهباز مثل انگلیس
[یکی از مقامات بلندپایه دولت انگلیس به من] گفت: میدانی فلانی! اصل حقیقت این است که وقتی ما در سال ۱۹۵۷ به کانال سوئز و مصر حمله کردیم و سر آنتونی ایدن نخستوزیر بود، همان وقت بیبیسی از جمال عبدالناصر تعریف میکرد. آن وقت این اصطلاح انگلیسی را گفت که: «We want to have force in both camps».
یعنی ما در هر دو موضع میخواستیم یک جایگاهی داشته باشیم و این سیاست ما است و این را ول نخواهیم کرد. ما از یکطرف، نهتنها با دولت [شاهنشاهی] ایران، بلکه با دولتهای دیگری که در خاورمیانه هستند خیلی خوبیم، از یکطرف با تمام مخالفان آنها خیلی خوبیم که هر کسی برنده بشود بالاخره ما برنده خواهیم شد!
سیدحسین نصر/ حکمت و سیاست
مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر
انتشارات کتابخانه ملی - جلد اول، صفحه ۳۶۲
***
مرد هَزاره و پای شتر
تحقیر و ارعاب هزارهها آشکارا اعمال میشد؛ آنان شهروندان درجه دوم به حساب میآمدند و در عمل - اگر نه به صورت رسمی- تقریباً تمام حقوق و حمایتهای قانونی از آنان سلب شده بود. به عنوان مثال، طی دوران نخستوزیری شاهمحمود (۵۱-۱۹۴۶م/۳۰-۱۳۲۵ش) یکی از عموهای ظاهرشاه، در نزاعی که بین کوچیهای افغان و هزارهها رخ داد، یک هزاره کشته شد و پای یکی از شتران کوچیها زخم برداشت. دادگاه کابل دیه مرد هزاره را ۶۰۰ افغانی و جبران خسارت پای شتر کوچی را ۶ برابر آن یعنی ۳۷۰۰ افغانی تعیین کرد.
سیدعسکر موسوی و اسدالله شفایی
هزارههای افغانستان
نشر اشک یاس - صفحه ۲۱۳
***
در انتظار پایان امپراتور زرد!
در روزگار امپراتور زرد، برخلاف امروز، جهان درون آيینه و جهان انسانها از هم جدا نبود. انسان مىتوانست از ميان آيینه آمدوشد كند. شبى مردم آيینه به جهان انسانها حمله كردند. قدرت آنها زياد بود، اما در پايان كارزارى خونين، جادوى امپراتور زرد برترى يافت. امپراتور مهاجمان را شكست داد و آنان را در آيینه خودشان محبوس كرد و وظيفه پرملال تكرار اعمال انسان را به عهده آنها گذاشت.
اما روزى مىرسد كه باطلالسحرى آنها را دوباره آزاد مىكند. آرامآرام ديگر از ما تقليد نمىكنند، از آيینه بيرون مىآيند و اينبار ديگر شكست نمىخورند.
خورخه لوییس بورخس / کتاب موجودات خیالی
احمد اخوت - انتشارات آرست - صفحه ٨١
***
طناب عمر ما
مرگ، قطعى است. از دست رفتن، قطعى است. روزها كه میگذرند، مثل موشهايى هستند كه طناب عمر ما را مىجوند. خواه ناخواه سرنگون مىشويم و در چاههايى مىافتيم و مىگنديم. گذشت زمانه، ما را به خاك برمىگرداند، مگر اينكه قبلاً خودمان را بقايى داده باشيم و ذبح كرده باشيم.
علی صفایی حائری (عین صاد)/ حقيقت حج
انتشارات لیلهالقدر - صفحه ۱۱۶
***
قلههای رفیع یا تپههای ناچیز
زلیخا: عشق بزرگی که به آن نرسی بهمراتب ارجمندتر است از عشقهای کوچک قابل وصول. تپهها همیشه قابل تسخیرند ولی عقابها بر قلههای مرتفع آشیانه میسازند.
برای قلههای رفیع، نفس رفتن مهم است نه رسیدن. در نفس عشق ورزیدن، لذتی است که شاید در وصال هم نتوان سراغی از آن گرفت. عشق آتشی است که ابتدا گرم میکند، بعد میسوزاند و سپس خاکستری از عاشق... نه، به جا نمیگذارد، خاکسترش را هم بر باد میدهد. آدم اگر در مسیر قلهای رفیع زمین بخورد، بهتر از آن است که به فتح تپههای ناچیز دل خوش کند.
سیدمهدی شجاعی
یعقوبترین یوسف یوسفترین زلیخا
انتشارات کتاب نیستان - صفحه ۴۵۷
گردآورنده، تقی دژاکام