پا تو کفش شاعرها
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
خون خود را بزنم توی رگ هموطنم
ای خواجه کار گیتی چون باژگونه باشد
یک مشت داعشی را «تحریر شام» گویند
برو کار میکن مگو چیست کار
تو کارآفرین شو مگو نیست کار
چون سبک مغزان فریب خنده شادی مخور
سوریه شد تجزیه بعد از اسد، حالا برقص
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
یک قطره خون خود را اهدا نما به عمهات
مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما
توی «مرصاد» تَن و خواستهاش دفن شدند
تمام کارهای ما نمیبودند بیهوده
برو کارآفرینی کن ببین صددرصدش سوده
قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرند
مذاکراتِ پس از حمله یو اس آ را
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها