02/مرداد/1404
|
07:16
۲۲:۳۱
۱۴۰۴/۰۵/۰۱
نگاه

افسون توسعه

امین راستی: در چند دهه اخیر بویژه در بزنگاه‌های حساس سیاسی و اقتصادی، جریانی خاص از اقتصاددانان و رسانه‌های همسو، با اتخاذ رویکردی به ظاهر علمی و کارشناسانه، به تخریب نظام‌مند سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی ایران پرداخته‌اند. این جریان که ریشه‌های فکری و اجرایی آن به دولت‌های پیشین بازمی‌گردد، با ارائه یک دوگانه کاذب میان «تعامل سازنده با جهان» و «انزوای خودخواسته»، تلاش می‌کند تمام چالش‌های اقتصادی کشور را محصول سیاست‌های مبتنی بر استقلال و مقاومت معرفی کند. سرمقاله اخیر مسعود نیلی و بیانیه ۱۸۰ به اصطلاح اقتصاددان، نمونه‌های متأخر و روشنی از این خط روایی است که در پی ایجاد یک اجماع نخبگانی علیه اصول بنیادین انقلاب اسلامی در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی ‌است. این جریان رسانه‌ای - سیاسی، با تمرکز بر مفاهیمی چون «توسعه»، «تعامل»، «اقتصاد علمی» و «صلح»، روایتی را ترویج می‌کند که در آن، هرگونه پافشاری بر استقلال، عزت ملی و مقابله با نظام سلطه، به مثابه رفتاری غیرعقلانی، ایدئولوژیک و هزینه‌زا تصویر می‌شود. آنها با نادیده گرفتن واقعیات عینی صحنه بین‌الملل، همچنین سوابق مدیریتی خود، افکار عمومی و نخبگان را به سوی پذیرش راهکارهایی سوق می‌دهند که در نهایت، به وادادگی در برابر فشار خارجی و تضعیف مؤلفه‌های قدرت ملی منجر خواهد شد.
البته این تحلیل، هرچند در نگاه نخست به مساله امروز ما ارجاع پیدا می‌کند اما پرسش دیرینه مسیر توسعه و پیشرفت جامعه ایرانی است که ساده‌سازی یک واقعیت پیچیده در قالب دوراهی‌های کاذب را پیش رو قرار می‌دهد. مساله‌ بنیادین ایران امروز، انتخاب میان «مبارزه» یا «توسعه» نیست، چرا که این دو، مفاهیمی در ۲ سطح متفاوتند. مساله اصلی، انتخاب میان «استقلال» به مثابه پیش‌شرط و جوهر توسعه پایدار و درون‌زا و «وابستگی» تحت لوای یک رفاه شکننده و عاریتی است. در واقع آنچه مسعود نیلی آن را «مبارزه» می‌خواند، یک «راهبرد» ضروری برای صیانت از توسعه ایران است. از این منظر، نقد ایشان نقد به خود این راهبرد نیست، بلکه نقد به نفس انتخاب ملت ایران از پس یک مسیر حداقل 200 ساله،‌ یعنی «استقلال» است؛ انتخابی که ملت ایران آگاهانه و با پرداخت هزینه‌های گزاف، به دست آورده و بر آن پا فشرده است.
* پیمان مقاومت؛ بازخوانی یک انتخاب از حافظه تاریخی
برای درک صحیح ماهیت این انتخاب، باید از چارچوب تحلیل‌های انتزاعی فراتر رفت و به حافظه‌ تاریخی ملت رجوع کرد.
 آنچه امروز به عنوان «مقاومت فعال» در دکترین سیاست خارجی و امنیتی ایران شناخته می‌شود، یک تفنن ایدئولوژیک یا یک ستیزه‌جویی بی‌حاصل نیست. این راهبرد، پاسخ یک ملت به بیش از ۲ قرن تحقیر، مداخله و تجزیه است؛ از عهدنامه‌های ننگین گلستان و ترکمانچای که پاره‌های تن وطن را جدا کرد تا کودتای 28 مرداد که اراده‌ یک ملت برای در دست گرفتن سرنوشت خود را سرکوب کرد تا دوران پهلوی که ایران در ظاهر «جزیره‌ ثبات» اما در باطن انبار باروت و پایگاه منافع غرب بود. «مقاومت»، ترجمان امروزی همان فریادی است که در نهضت تنباکو، مشروطه و ملی شدن صنعت نفت طنین‌انداز شد. این یک پیمان ناگسستنی و ضروری با استقلال است؛ به این معنا که سرنوشت این آب و خاک، نه در لندن و واشنگتن که در تهران رقم بخورد. این راهبرد، ضامن بقا و توسعه ملی در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان بوده و سپر امنیتی لازم برای هرگونه برنامه‌ریزی بلندمدت، از جمله توسعه‌ اقتصادی را فراهم آورده است. نادیده گرفتن این بستر تاریخی و تقلیل دادن «مقاومت» به یک درگیری بی‌هدف، در قدم اول عدم توجه به واقعیت‌ها و بیان کردن آرزوها و در قدم بعد پاک کردن صورت مساله و بی‌احترامی به خرد جمعی یک ملت است.
* افسون توسعه در خلأ استقلال
یکی از بنیادی‌ترین و خطرناک‌ترین مفروضات تحلیل‌های اینچنینی، تفکیک مصنوعی میان حوزه‌ «اقتصاد» از «امنیت و استقلال ملی» است. اقتصاددانان جریان مذکور، به کشورهایی اشاره می‌کنند که در ۴ دهه‌ گذشته با «معامله‌ استقلال» خود به رفاه دست یافته‌اند. این دقیقا آدرس غلطی است که بارها برای ایران تجویز شده و به دلیل عدم توجه به واقعیت‌های تاریخی و جغرافیایی، سدی بزرگ در مسیر پیشرفت ملی ایجاد کرده است.
تاریخ توسعه در جهان، افسانه‌ «رشد اقتصادی در خلأ قدرت» را باور ندارد. پیشرفت اقتصادی قدرت‌های بزرگ امروز، خود محصول مستقیم سیاست‌های تهاجمی یا مقاومت سرسختانه در این جهان پرتلاطم است. آلمان در قرن نوزدهم، با پیگیری سیاست‌های اقتصاددانانی چون «فردریش لیست» و سیاست‌های حمایت‌گرایانه‌ شدید، خود را از زیر سایه‌ اقتصاد بریتانیا خارج کرد و به یک غول صنعتی بدل شد. معجزه‌ اقتصادی آلمان پس از جنگ دوم جهانی نیز تنها محصول طرح مارشال نبود، بلکه ریشه در یک اراده‌ ملی پولادین برای بازسازی و صنعتی ‌شدن درون‌زا داشت. ایالات متحده‌ آمریکا خود با سیاست‌های حمایت‌گرایانه‌ «الکساندر همیلتون» پایه‌های اقتصادش را بنا نهاد و پس از جنگ، از خلال هژمونی سیاسی و نظامی خود در دوران جنگ سرد، سیطره‌ اقتصادی‌اش را بر جهان تثبیت کرد. چرا این مسیر برای غرب «راهبرد هوشمندانه» و برای ایران «نگاهی هزینه‌زا و بی‌نتیجه» تلقی می‌شود؟!
مدل کشورهایی که به عنوان الگوی مطلوب معرفی می‌شوند، مانند برخی کشورهای حوزه‌ خلیج فارس، مدل «رشد وابسته» است، نه «توسعه‌ پایدار». این کشورها حلقه‌هایی از زنجیره‌ ارزش اقتصادهای غربی هستند و رفاه آنها، مشروط به ایفای نقش در پازل قدرت‌های بزرگ است. در بزنگاه‌های حساس سیاسی و امنیتی، مردم آنها فاقد اراده‌ مستقلند. این مدل، نامش «پیشرفت» نیست، «مونتاژکاری مدرن» است که شاید برای کشورهای بی‌ریشه کارآمد باشد اما برای ملتی با تاریخ، فرهنگ، جغرافیا و آرمان‌های استقلال‌طلبانه‌ ایران، نه ممکن است و نه مطلوب. طرح «اقتصاد مقاومتی» که در ایران توسط رهبر انقلاب به سیاست تبدیل شد، دقیقا پاسخی علمی به همین ضرورت تاریخی بود. اقتصاد مقاومتی، نه به معنای انزوای کور و نه به معنای خودکفایی، بلکه یک راهبرد دانش‌بنیان برای ساختن اقتصاد ملی، مستقل و برون‌گرا همانند مسیر پیشرفت دیگر کشورهاست؛ اقتصادی که از درون می‌جوشد، زنجیره‌های ارزش خود را تکمیل می‌کند و سپس نظم و جغرافیای تازه‌ای را بنا می‌نهد. با این توضیح، در میانه مبارزه برای توسعه و پیشرفت، نسبت دادن هزینه‌ها به خواست‌های استقلال‌طلبانه یک ملت جفا به مسیر سختی است که مردم طی کرده‌اند. در این شرایط، مقصر دانستن رویکرد مقاومت، مانند آن است که در یک جنگ نظامی، فرماندهان را به خاطر خسارت‌های ناشی از حمله دشمن سرزنش کنیم.
* تجلی اراده در فراسوی چارچوب‌های لیبرال
نگاه دوم که به عنوان بدیل مطلوب ترسیم می‌شود، تفسیری کلاسیک و وارداتی از لیبرال - دموکراسی است که اراده‌ مردم را صرفاً در صندوق رأی خلاصه می‌کند، در حالی که الگوی حکمرانی در ایران، «مردم‌سالاری دینی»، از منطق و سازوکارهای پیچیده‌تری برخوردار است. در این الگو، اراده‌ ملت در اشکال گوناگون حیات سیاسی و اجتماعی تجلی می‌یابد و این تجلی، یک «همه‌پرسی زنده‌ و مستمر» بر سر اصول بنیادین است. حضور ده‌ها میلیونی مردم در تشییع پیکر قهرمانان ملی یا راهپیمایی‌های شکوهمند، فراتر از یک مشارکت سیاسی ساده، ظهور اراده و خواست مردم را نمایان می‌کند. این حضور، بارها و بارها حمایت بدنه‌ اصلی جامعه از همان آرمان استقلال و راهبرد «مقاومت فعال» را به نمایش گذاشته است. این تصور که می‌توان یک راهبرد کلان و پرهزینه را نیم قرن بدون پشتوانه‌ عمیق مردمی و صرفاً با اراده‌ یک گروه حاکم، بر جامعه‌ای پیچیده و پویا چون ایران تحمیل کرد، نشان از تحلیل‌های خام و غیرواقع‌گرایانه، همچنین عدم درک صحیح جامعه‌شناسی سیاسی ایران دارد.
* آینده از آن کدام نگاه است؟
ملت ایران در بزنگاهی تاریخی و بر اساس تجربه چند سده اخیر در مواجهه با نیروهای داخلی و خارجی، راه خود را انتخاب کرده است. خودآگاهی امروز ملت ایران به ما می‌آموزد تنها مسیر پیشرفت پایدار، یک مسیر درون‌زا، ملی و مستقل است. تمام دشمنی‌های نظام سلطه و در رأس آن آمریکا با ملت ایران، برای ممانعت از شکل‌گیری همین الگوی مستقل است. در این بزنگاه تاریخی، نگاهی که تسلیم را تئوریزه می‌کند و مقاومت را به سخره می‌گیرد، ناخواسته در برابر خواست تاریخی مردم و علیه منافع ملی و مسیر پیشرفت حقیقی کشور قرار می‌گیرد. تحلیل نیلی نیز تکرار نسخه‌ای شکست‌خورده است که می‌تواند آینده ایران را با مخاطرات جدی روبه‌رو کند. آینده از آن نگاهی است که به توانمندی‌های درونی ملت ایمان دارد و می‌داند استقلال، دروازه ورود به توسعه است، نه مانع آن.

ارسال نظر
پربیننده