04/مرداد/1404
|
13:47
۲۲:۴۲
۱۴۰۴/۰۵/۰۳
امت‌سازی به ‌مثابه راهکار تاریخی ایران برای گذار از بقا به تمدن

از جغرافیای هراس تا تمدن ایمانی

محسن احدزاده‌اقدم: پیش از آنکه هر کدام از ما که عقیده‌ای دارد، وارد دنیای مفاهیم و تجویز‌ها شود و در یک وکیوم  شروع به سخنرانی‌های پرشوری کند که اکنون مسؤولیت‌های اخلاقی ما در قبال موجودیتی به نام ایران چیست، می‌توان چند گام عقب‌تر آمد و گفت ایران در طول این تاریخ چندهزارساله که متاسفانه فقط بدل به عدد شده چه شرایطی داشته و چه شخصیتی را یدک می‌کشیده است.
ایران، سرزمینی است که به‌ علت جغرافیای دالانی خود، همواره دارای معمای امنیتی بوده است. مساله امنیت از آنجا برای اهالی فلات ایران حیاتی محسوب می‌شده است که مرزهای دفاعی ایران، مرزهای جغرافیایی‌اش نبوده است و همواره اقوامی از غرب و شرق به ایران هجوم آورده و درصدد اشغال آن بوده‌اند.
این ترس برآمده از مساله بقا، سرنوشت ایران را به سمت تاسیس حکومت‌هایی متمرکز برده تا امور را تدبیر کنند و از این سرزمین محافظت کنند. در واقع ایرانیان به این نتیجه رسیدند به صورت طبیعی امکان زیست در این جغرافیا را ندارند و باید دولتی تاسیس شود تا این ترس نهادینه‌شده را التیام بخشد.
ترس ناشی از اشغال عامل بیرونی، طبیعتاً اهالی فلات ایران را برای مقابله با دشمن متحد می‌کرده است اما اتحادهایی نه چندان طولانی و چشمگیر، چرا که به علت پراکندگی گسترده جمعیتی در جغرافیای موسع ایران که اقوام ایرانی از دل آن برآمده‌اند، امتزاج نژادی در میان ایشان اندک بوده، عاملی که سبب می‌شد اعتماد و همکاری در بین اقوام چندان مرسوم نباشد. به عبارت دیگر فلات ایران، جوامع انسانی را به سلول‌های مجزایی تقسیم می‌کرد که ارتباط میان آنها دشوار بود. این پراکندگی، امتزاج نژادی و فرهنگی را محدود می‌کرد و هر قوم را به حفظ هویت مستقل خود سوق می‌داد، از این رو ائتلاف اقوام بنا به موقعیت و ضرورت تغییر می‌کرد.
چنین امری در قدرت حکومت‌های مرکزی نیز موثر بود. اکثر حکومت‌ها از آنجا که توان خلق مازاد تولید را نداشتند، چون به همه منابع دسترسی نداشتند، امکان کنترل کل فلات ایران و اعمال اراده بر آن را دارا نبودند جز با پیوند از طریق سایر اقوام اما چون این حکومت‌ها بدون آنکه از پشتوانه‌ای حاوی قدرت نرم و نگرشی معنا‌بخش بهره‌مند باشد، صرفاً در لحظاتی خاص با اتکا به قدرت شمشیر به قدرت رسیده بودند، چندان عمر نمی‌کردند، چرا که قدرت آنها وابسته به اسب‌دوانی ایشان بود و زمانی که ضعیف می‌شدند، دیگر اقوام فرصت را برای تصاحب اریکه قدرت یا استقلال از آنها مناسب می‌دیدند.
این گردش مکرر حکومت‌ها، چالش‌های درونی اقوام و اشغال خارجی مثل حمله اعراب، مغول و غربی‌ها سبب شده بود معمای امنیتی در ایران همچنان پابرجا بماند.
آنچه گفته شد صرفاً توصیفی عینی و ماتریالیستی از شرایط ایران بود، همان‌طور که انسانی را توصیف می‌کنیم که قدی بلند دارد، فقیر است و امثالهم... اما شخصیت ایران، روح ایران و آنچه ایران را از سایر کشورها متمایز می‌کند، چه می‌تواند باشد؟
اشغال ایران، چالش‌های درونی اقوام با یکدیگر و حکومت‌های مستبد اما بی‌اراده، سبب شده ایران بارها از بین برود و نامش روی نقشه‌ها نباشد اما مجدد کسانی بوده‌اند که ایران را زنده‌ کرده‌اند.
آنچه توضیح‌دهنده شخصیت و روح ایران است، در واقع تصمیمی استوار مبتنی بر این ایده است که ما صرفاً برای بقا نمی‌جنگیم؛ مساله تمدن است و ذهنیتی که بقا را نه به ‌مثابه هدف نهایی، بلکه به ‌عنوان پیش‌زمینه‌ای برای خلق معنایی فراتر می‌داند. این ایده و تصمیم به طور وثیقی نسبت زیادی با قدرت معنوی و الهیات دینی در جغرافیای ایران دارد. 2 حکومت صفوی و ساسانی الگوهایی در این زمینه هستند که توانستند از طریق پیگیری چنین ایده‌ای، به سمت تمدن‌سازی رو بیاورند. البته که راه نجات در بازگشت به الگوی صفوی یا ساسانی نیست، بلکه در فهم عمیق منطق درونی آن الگوهاست.
ملت‌سازی کسانی که می‌خواستند در فلات ایران به سوی تمدن حرکت کنند، مبتنی بر حقیقت‌جویی و امر قدسی پدیدار شده است. از طریق نفوذ معنوی درون اقوام ایرانی بوده که پراکندگی ایشان به همبستگی بدل شده و آنها را در برابر تهدیدات خارجی مقاوم کرده است، در واقع ضمانت حکومت‌های مرکزی مقتدر در ایران که از گستره جغرافیایی خود فراتر رفتند و دوام مدیدی داشتند، علاوه بر قدرت شمشیر، تلاش برای خلق مشروعیت از طریق اجماع بر عقیده بوده است. آنها تلاش کردند از امر قدسی نه به ‌عنوان گریز از جهان، بلکه به ‌عنوان راهی برای تفسیر و تغییر جهان استفاده کنند. آنچه اجتماع می‌سازد و پایه‌ای محکم برای دوام تمدن است، ایده، عقیده و ایمان است. امر قدسی‌ است که اجتماع حقیقی می‌سازد. روح دینی است که اقوام و طایفه‌ها را تبدیل به امتی واحد می‌کند که قانون‌گذار، قوی، سرنوشت‌ساز و تمدن‌ساز است. در اینجا امت، یعنی کسانی که به آرمانی در نسبت با حقیقت باور دارند، سبب بالندگی پهنه جغرافیایی ایران می‌شوند.
البته که امروز ناسیونالیسم مدرن که اراده‌ای معطوف به قدرت است، سعی می‌کند ایران را از معنا تخلیه و صرفاً بر حقایقی انتزاعی که در طول تاریخ عینیت ندارند تکیه کند و با خنثی‌سازی اسلام به صورت یک ماده بی‌جان در این جغرافیا، ایرانیت، صورت جا ‌زده می‌شود که مفهومی باز است. هرکس در یک بازه جغرافیایی می‌تواند ایرانی باشد اما برای مسلمان بودن باید بسیاری از احکام و مناسک را به جا آورد. خروج از دومی بسیار مشکل و پیوند آن بسیار قوی است. پیوند اولی بسیار شکننده و خروج از آن نیز سهل است. چنین فرآیندی بلاشک، نه‌تنها تمدن ایران، بلکه بقای ایران را هم با خطر مواجه خواهد کرد و هیچ‌گاه قادر به حل معمای امنیتی نخواهد بود.
ناسیونالیسم پوشالی که قریب به یک سده در این منطقه تبلیغ می‌شود، چیزی جز یک تندیس مقوایی نیست.
روح حاکم بر تاریخ ایران به روشنی نشان می‌دهد بقا و شکوفایی این سرزمین همواره در گرو شکل‌گیری امت بوده است‌؛ اجتماعی فراقومی که حول محور حقایق قدسی و ارزش‌های متعالی گرد هم می‌آیند. چنین امری نه حاصل تراوشات ایدئولوژیک، بلکه یک الگوی اصیل تمدنی است. ناسیونالیست مدرن زاییده شدنش در این مرزهای اعتباری را تبدیل به هویت می‌کند اما فرد ایمانی از مرتبه قومی به امر ایمانی جهش می‌کند و تمدن می‌سازد.

ارسال نظر