07/مرداد/1404
|
18:24
۲۲:۲۹
۱۴۰۴/۰۵/۰۶
نگاه

معماری آینده جنگ چگونگی تلفیق سامانه‌های مختلف در رزم ترکیبی

ماشاءالله ذراتی: در دنیایی که سرعت تغییرات نظامی و فناوری به‌ طرزی شگرف افزایش یافته، مفهوم «رزم ترکیبی» (Combined Arms) بیش از همیشه اهمیت یافته است. بر مبنای این رویکرد، نیروهای مختلف میدان نبرد از پیاده‌نظام و توپخانه گرفته تا زره‌پوش‌ها و جنگ‌افزارهای هوایی به‌گونه‌ای هماهنگ می‌شوند که دشمن را در موقعیتی قرار دهند که پاسخ به یک نوع تهدید او را در برابر نوع دیگری آسیب‌پذیر کند. این ایده در جنگ‌های قرن گذشته، بویژه جنگ اول جهانی شکل گرفت؛ زمانی که فرماندهان دریافتند با ترکیب منسجم آتش توپخانه، یگان‌های پیاده و ابزارهای مکانیزه می‌توانند از بن‌بست‌های تاکتیکی عبور کنند و پیروزی‌های قاطع به دست آورند. با ورود جنگ‌افزارهای هوایی و پشتیبانی هوایی نزدیک، رزم ترکیبی وارد فاز تازه‌ای شد و طی دهه‌های بعد همواره تکامل یافت.
اما آنچه امروز رزم ترکیبی را از گذشته متمایز می‌کند، تحولات عمده در 4 بعد کلیدی است: سرعت انجام عملیات، برد مؤثر جنگ‌افزارها، توان حسگری و کیفیت آتش. پهپادها و موشک‌های دوربرد امکان حمله در عمق خطوط دشمن را می‌دهد، سامانه‌های الکترواپتیک و راداری با همکاری هوش مصنوعی دید کامل‌تری از میدان نبرد فراهم می‌کند و مهمات هدایت‌شونده دقتی بی‌سابقه دارد. در چنین شرایطی، دیگر نمی‌توان صرفاً به آتش توپخانه یا حرکت ستون‌های زرهی دل خوش کرد، بلکه باید یک شبکه پویا از جمع‌آوری اطلاعات، تصمیم‌سازی سریع، آتش سنگین و مانور پیوسته را به ‌وجود آورد تا برتری قاطع حاصل شود.
در قلب این معماری جدید، 2 عامل نقش‌آفرینی می‌کند: نخست قدرت محاسباتی و هوش مصنوعی است که می‌تواند حجم عظیمی از داده‌های حسگری را در کمترین زمان پردازش کرده و فرماندهان را برای تصمیم‌گیری در سطح تاکتیکی و عملیاتی یاری کند؛ دوم خودمختاری پهپادها و وسایل نقلیه رزمی که پیشرفته‌ترین آنها توان انجام مأموریت‌های شناسایی، سرکوب و حتی حمله انتحاری را بدون دخالت مستقیم انسان دارند. وقتی این 2 عامل در کنار هم قرار می‌گیرد، رزم ترکیبی نه‌تنها شبکه‌محور، بلکه خودکارمحور می‌شود؛ بدین معنا که سامانه‌ها می‌توانند بر اساس الگوهای از پیش تعریف‌شده و با حداقل مداخله انسانی، وظایف پیچیده را اجرا کنند.
برای بهره‌برداری کامل از این امکانات، نیروی مسلح باید 2 رده از سامانه‌ها را با هم به کار گیرد: گروه‌های متمرکز و گران‌قیمت که توان فرماندهی و کنترل گسترده دارند و می‌توانند در محیط‌های پرتنازع زنده بمانند و در کنار آنها انبوهی از پهپادها و وسایل نقلیه ارزان‌قیمت، مصرفی یا تا حدودی آسیب‌پذیر که بار اصلی حمله و انحراف آتش دشمن را بر دوش می‌کشند. سامانه‌های گران‌قیمت باید به فناوری‌های پوشش راداری، جنگ الکترونیک و دفاع خودکار مجهز باشند تا در برابر تهدیدات دشمن مقاومت کنند و در عین حال هدایت‌کننده و هماهنگ‌کننده هسته پایین‌دست شبکه خودمختارها باشند. این سامانه‌ها به خودی خود نیز دارای قابلیت دفاع شخصی خواهند بود اما نقش اصلی‌شان فرماندهی و تولید تصمیم در میدان نبرد است.
در مقابل، سامانه‌های ارزان‌قیمت باید به اندازه‌ای مقرون‌به‌صرفه باشند که از نظر هزینه با موشک‌های هدایت‌شونده فعلی متناسب باشند و در عین حال بتوان آنها را در تعداد زیاد و با سهولت نسبتاً بالا جایگزین کرد. چنین سامانه‌هایی وظایف متنوعی بر عهده می‌گیرند؛ از تأمین آتش مستقیم و حمله انتحاری تا حمایت جنگ الکترونیک و منحرف کردن آتش دشمن. برنامه‌های تحقیقاتی متعددی در مؤسسه‌های دفاعی مانند سازمان پروژه‌های تحقیقات دفاعی پیشرفته پنتاگون (دارپا) در حال آزمون این ایده هستند تا بتدریج دامنه کاربرد خودمختاری در میدان نبرد را گسترش دهند.
طبیعی است گذار از نیروی سنتی به این ساختار ترکیبی چالش‌هایی هم دارد که یکی از مهم‌ترین آنها موضوع تأمین تدارکات و نگهداری پایگاه‌هاست، زیرا سامانه‌های پیشرفته و گران‌قیمت نیازمند امنیت بالا در محل استقرار و تدارکات پیوسته‌اند و سامانه‌های مصرفی نیز به لجستیکی مستحکم برای تعمیر یا جایگزینی قطعات نیاز دارند. ریسک دیگر متوازن نگه داشتن 2 سوی الگو است؛ اگر تمرکز زیاد بر سامانه‌های گران‌قیمت باشد، ممکن است قابلیت تولید و استقرار پهپادها و وسایل مصرفی کاهش یابد و برعکس، اگر تکیه بر کمیت ارزان‌قیمت‌ها بیشتر شود، فقدان فرماندهی و یکپارچگی عملیاتی آشکار می‌شود.
برای موفقیت در این گذار، باید از راهنمایی‌های استراتژیک روشن و متحد در بالاترین سطح بهره برد؛ راهنمایی‌هایی که نه‌تنها خصوصیات کلی مانند «قابل ‌انعطاف» یا «مرگبار» را برجسته کند، بلکه ویژگی‌های مشخص فنی، هزینه‌ای و عملیاتی را برای هر یک از رده‌ها تعیین کند. تخصیص منابع باید به‌ گونه‌ای طراحی شود که همزمان بهترین پروژه‌های پیشرفته و برنامه‌های تولید انبوه را حمایت کند؛ ضمن آنکه از طریق رزمایش‌های مشترک میان نیروهای زمینی، هوایی، دریایی و سایبری، بازخورد مستقیم از عملکرد شبکه‌های خط ‌مقدم و فرماندهی جمع‌آوری شود.
در کنار این ساختار و فناوری‌های تعریف‌شده، نباید از اهمیت رشد مداوم توانمندی‌های انسانی در مراکز فرماندهی غافل شد. حتی بهترین سامانه‌های خودمختار و شبکه‌های پردازش داده، زمانی کارایی واقعی پیدا می‌کند که تیم‌هایی متشکل از اپراتورهای آموزش‌دیده، تحلیلگران اطلاعات و فرماندهان میدانی بتوانند از خروجی‌های هوش مصنوعی برای تنظیم تاکتیک‌ها و ارزیابی تحولات میدان نبرد بهره برده و تصمیم‌های لحظه‌ای را با تکیه بر تجربه و ابتکار عمل خود اتخاذ کنند. به عبارت دقیق‌تر، هوش مصنوعی باید همواره در خدمت نیروی انسانی قرار گیرد و هیچ‌گاه جایگزین نبوغ و ابتکار فرماندهان نمی‌شود، بلکه آنها را تقویت می‌کند تا با اعتماد به ‌نفس و سرعت بالاتری ارزیابی تهدیدات و فرصت‌ها را انجام دهند.
از سوی دیگر، حفظ انعطاف‌پذیری در توازن میان لبه‌های بالا و پایین مدل ترکیبی، نیازمند مکانیزم‌های بازخورد سریع و مکانیسم‌های اصلاح خطاست. رزمایش‌ها و شبیه‌سازی‌های مشترک باید به‌ گونه‌ای طراحی شوند که هم درصد بقا و کارایی سامانه‌های مافوق پیشرفته را در شرایط جنگ الکترونیک و سایبری آزمون کنند و هم نرخ بقا و بازتأمین سامانه‌های کم‌هزینه را در زیر آتش مداوم فرضی به چالش بکشند. چرخه‌های بازآموزی کمک می‌کند بدون وارد آمدن خسارت واقعی، نحوه ترکیب بهینه سامانه‌ها و توازن مواد و نیروی انسانی بهبود یابد.
علاوه بر این، دوام تدارکات و زنجیره‌های تأمین باید با رویکردی شبکه‌ای و توزیع‌شده بازتعریف شود. در شرایطی که پدیده‌های طبیعی، حملات سایبری یا عملیات‌های دشمن می‌تواند مراکز لجستیکی را از کار بیندازد، طراحی انبارها و مراکز ترابری با اجزای پراکنده و خودکفا، همراه سازوکارهای خودسازگار، ضمن کاهش آسیب‌پذیری، شانس تداوم عملیات را افزایش می‌دهد. در این بستر، سامانه‌های ردیابی و مدیریت تدارکات بر پایه بلاک‌چین یا فناوری‌های معادل می‌تواند شفافیت و امنیت تحویل مهمات و قطعات یدکی را تضمین کند.
در نهایت، نحوه تعامل با متحدان و شریکان راهبردی باید در چشم‌انداز جدید رزم ترکیبی مورد بازنگری قرار گیرد. اشتراک‌گذاری داده‌های حسگری و ادغام شبکه‌های فرماندهی متقابل، ضمن ایجاد کمربند دفاعی کارآمد، می‌تواند ظرفیت ساخت بسته‌های تاکتیکی مشترک را در مواجهه با تهدیدهای فراملیتی افزایش دهد. این همکاری نه‌تنها از طریق برگزاری رزمایش‌های مشترک، بلکه با ایجاد استانداردهای باز برای تبادل امن داده و توسعه پلتفرم‌های میان‌بخشی پیشرفته محقق می‌شود.
در نتیجه، رزم ترکیبی در قرن بیست‌ویکم دیگر صرفاً تلفیق چند یگان مجزای میدان نبرد نیست، بلکه شالوده یک سازوکار راهبردی - فناورانه است که در آن هم برتری اطلاعاتی و هم توان آتش و سرعت مانور به نحوی همزمان و هماهنگ به کار گرفته می‌شود. با تلفیق هوش مصنوعی، خودمختاری ارزان‌قیمت و سامانه‌های نوین فرماندهی می‌توان به این هماهنگی واقعی نزدیک شد.

ارسال نظر