09/مرداد/1404
|
17:53
۲۲:۵۸
۱۴۰۴/۰۵/۰۸

تخمه مصلحتی

خاطرات کاشفی زردنجانی اگر بود...
صبح ساعت ۹ بیدار شدیم. کمی دیر بود ولی گفتیم اشکالی ندارد دیروز ۸ بیدار شده بودیم، این به آن در. آمدیم آبی به صورت بزنیم دیدیم یک چکه آب هم از شیر دستشویی نمی‌چکد. عیال گفتند برق نیست. گفتیم خدا خیر ندهد به آن سیستمی که آب را به برق وصل کرد. تلفن را برداشتیم. زنگ زدیم به مسعود. گفتیم این چه وضعی است؟ گفت: «عه! مگه برق شما هم رفته؟ قرار نبود بره. شرمنده باز این مامور قطع برق قاطی کرده. ظاهرا چشم‌هاش لوچه. اومده برق همسایه رو قطع کنه مال شما رو هم قطع کرده.» 
گفتیم: «برای یک بار اشکال ندارد. می‌رویم لب استخر آبی به صورت می‌زنیم.»
گفت: «آقا این حرف رو جای دیگه‌ای نزنیدا. آب هست ولی کم است. استخر که هیچ! تو لگن خونه‌تون هم نباید آب ذخیره کنید. مگه آب شما جیره‌بندی نشده؟» گفتیم: «نخیر» گفت: «آهان پس هماهنگ شده.»
تلفن وسط مکالمه ما با مسعود قطع شد. شارژش تمام شده بود. با صورت آب نزده آمدیم برویم با موبایل‌مان سری به سایت‌های خبری بزنیم دیدیم اینترنت هم قطع است. عیال گفتند برق که می‌رود شارژ این دکل همسایه هم تمام می‌شود. اینترنت هم نیست ما دوتا پیام بخوانیم. جدول قطعی برق را برداشتیم نگاه کردیم دیدیم دفتر هم برق ندارد. فکر کردیم مصلحت این است که همین جا در خانه بنشینیم تخمه گرمک‌هایی را که عیال بو داده بشکنیم. حداقل با زیرشلواری گرم‌مان نمی‌شود. 
بعد هم گفتیم می‌نشینیم خاطرات‌مان را می‌نویسیم و به همه توصیه کردیم آنها هم در مواقع قطعی برق بنشینند خاطرات بنویسند.

ارسال نظر