بایدهای جنگ روایتها
آراز مطلبزاده: جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران در خرداد 1404 به عنوان یکی از مهمترین وقایع معاصر خاورمیانه، نهتنها منطقه را دچار یک جنگ بزرگ تاریخی کرد، بلکه موجی از توجهات فرهنگی و هنری را نیز برانگیخت. کمتر از ۲ ماه از پایان این درگیری، سینمای ایران با شتابی چشمگیر به سراغ این رویداد رفته است. گزارشها حاکی از آن است محمدحسین مهدویان، کارگردانی که با آثاری چون ایستاده در غبار (1394) و ماجرای نیمروز (1395) به شهرت رسید، در حال آمادهسازی فیلمی با عنوان ماجرای نیمهشب بر اساس فیلمنامهای از مهدی یزدانیخرم درباره این جنگ است. در کنار آن، انیمیشنی با عنوان بچههای جنگ در دست تولید است که با زاویهای کودکانه و خلاقانه به این رویداد میپردازد. این پروژهها نشانهای از عزم سینمای ایران برای ثبت این لحظه تاریخی در حافظه جمعی است. اما چگونه میتوان به موضوعی چنین حساس و چندلایه نزدیک شد؟ آیا واکنش زودهنگام به این واقعه فضیلت است یا شتابزدگی؟ چه وجوهی از این جنگ برای روایت دراماتیک اهمیت دارند و چگونه میتوان تمایز این درگیری کوتاهمدت را با جنگ ۸ ساله ایران و عراق به تصویر کشید؟ در این نوشتار با کاوش در این پرسشها، در پی بازیابی راههای روایت سینمایی جنگ ۱۲ روزه هستیم.
* واکنش زودهنگام: فرصت یا تهدید؟
سینمای ایران با سابقهای درخشان در به تصویر کشیدن جنگ، بویژه دفاعمقدس، نشان داده توانایی خلق آثاری عمیق و تأثیرگذار را دارد. از دیدهبان و مهاجر ابراهیم حاتمیکیا در دهه ۶۰ تا موقعیت مهدی (1400)، این ادعا را اثبات میکند که این سینما توانسته تاریخ را با درامی انسانی و قدرتمند پیوند بزند اما جنگ ۱۲ روزه، با ویژگیهای منحصربهفرد خود، چالشهایی تازه پیش روی فیلمسازان قرار میدهد. این درگیری که با حملات موشکی و پهپادی اسرائیل به تأسیسات نظامی و هستهای ایران آغاز شد و با پاسخهای متقابل ایران ادامه یافت، به دلیل نزدیکی زمانی، هنوز در هالهای از ابهام و حساسیت سیاسی قرار دارد.
واکنش زودهنگام به چنین رویدادی میتواند فرصتی طلایی باشد. فیلمهایی که بلافاصله پس از وقایع تاریخی ساخته میشوند، میتوانند حس و حال خام جامعه را به تصویر بکشند. چنانکه آثار اولیه ابراهیم حاتمیکیا، رسول ملاقلیپور، احمدرضا درویش و... مصادیقی از این آثار هستند. آثار مربوط به جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نیز میتوانند اضطراب، مقاومت و همبستگی اجتماعی این دوره را جاودانه کنند اما این شتاب میتواند به دام سادهسازی و شعارزدگی نیز بیفتد. چنانکه حجم انبوه آثار دفاع مقدسیِ که در 4سال اخیر روی پرده رفتهاند جز شعار و سادهسازی چیز دیگری در چنته نداشتهاند.
برای اجتناب از این دام، فیلمسازان باید با دقت به منابع تاریخی و روایتهای مردمی رجوع کنند. جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برخلاف جنگ ۸ ساله، درگیریای کوتاه اما پرشدت بود که تأثیرات آن نهتنها در میدان نبرد، بلکه در زندگی روزمره مردم، از اضطرابهای شبانه تا قطعیهای گسترده اینترنت احساس شد. روایت این تأثیرات بویژه از منظر غیرنظامیان، میتواند به خلق آثاری منجر شود که نهتنها تاریخ را ثبت میکنند، بلکه با مخاطب جهانی نیز ارتباط برقرار میکنند.
* وجوه انسانی: قلب تپنده روایت جنگ
یکی از محوریترین جنبههای جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در خرداد 1404 که سینمای ایران میتواند به آن بپردازد، وجوه انسانی این رویداد است. جنگها فراتر از آمار تلفات، استراتژیهای نظامی و مناقشات سیاسی، در هسته خود داستانهایی از انسانها هستند؛ انسانهایی که در میان آشوب و ناامنی، زندگی، عشق، ترس و امید را تجربه میکنند. این وجوه انسانی، از مادرانی که در دل جنگ فرزندانشان را در آغوش میکشند و با قصهگویی یا لالایی آنها را آرام میکنند، تا کودکانی که در دنیایی پر از صداهای مهیب و تصاویر ناآشنا، با معصومیت خود به دنبال معنا و امنیت میگردند و سربازانی که در لحظههای بحرانی با تصمیماتی دشوار میان وظیفه ملی وجدان شخصی و دلنگرانی برای خانوادههایشان دستوپنجه نرم میکنند، بستری غنی برای روایتهای سینمایی فراهم میکنند. این داستانهای انسانی که در حاشیه میدانهای نبرد شکل میگیرند، میتوانند به خلق آثاری منجر شوند که نهتنها قلب مخاطب را لمس کنند، بلکه تصویری عمیق و چندلایه از تأثیرات جنگ بر جامعه ارائه دهند. برای مثال، روایت یک کودک که در میان قطعیهای مکرر، با نقاشیهایش جهانی امن برای خود میسازد، میتواند به خلق صحنههایی تأثیرگذار منجر شود. همچنین داستان سربازانی که در خط مقدم، نهتنها با دشمن خارجی، بلکه با تردیدها و ترسهای درونی خود مبارزه میکنند، میتواند درامی انسانی خلق کند که فراتر از مرزهای جغرافیایی با مخاطبان جهانی ارتباط برقرار کند. این روایتها با تمرکز بر احساسات، روابط و انتخابهای انسانی، میتوانند جنگ ۱۲ روزه را از یک واقعه سیاسی - نظامی به یک تجربه عمیقاً انسانی تبدیل کنند که در حافظه جمعی ماندگار شود.
* پیچیدگیهای ملی: هویت، مقاومت و تنشهای داخلی
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، برخلاف جنگ ۸ ساله ایران و عراق، در بستری کاملاً متفاوت رخ داد. جنگ ۸ ساله که به دفاع مقدس معروف است، در دهه ۱۳۶۰، زمانی که ایران در حال تثبیت هویت انقلابی خود بود رخ داد. این جنگ به نمادی از وحدت ملی و مقاومت در برابر دشمن خارجی تبدیل شد و سینمای ایران با آثاری چون باشو، غریبه کوچک (1364) و از کرخه تا راین (1374)، این هویت ملی را به زیبایی به تصویر کشید اما جنگ ۱۲ روزه در سال 1404، در کشوری رخ داد که با چالشهای داخلی متعددی، از مشکلات اقتصادی تا تنشهای اجتماعی و سیاسی، دستوپنجه نرم میکند. این پیچیدگیهای ملی فرصتی بینظیر برای فیلمسازان فراهم میکند تا جنگ را نهتنها به عنوان یک درگیری خارجی، بلکه به عنوان آینهای از وضعیت جامعه ایران روایت کنند. فیلمسازان میتوانند با تمرکز بر این تناقضها، داستانهایی خلق کنند که هم وحدت ملی را نشان دهند و هم به شکافهای اجتماعی بپردازند.
شخصیتهایی که در این شرایط، بین وفاداری به کشور و خشم از مشکلات داخلی گرفتارند، میتوانند به خلق درامی عمیق و چندلایه منجر شوند.
محمدحسین مهدویان که در آثارش توانایی خود در به تصویر کشیدن تنشهای پشت پرده جنگ 8 ساله را نشان داده، میتواند با رویکردی مشابه به جنگ ۱۲روزه نزدیک شود. او میتواند با تمرکز بر شخصیتهای واقعی، مانند سربازان، امدادگران یا حتی روزنامهنگارانی که در کوران جنگ فعالیت میکردند، روایتی خلق کند که هم تاریخی باشد و هم بازتابدهنده پیچیدگیهای جامعه امروز ایران.
* تمایز با جنگ ۸ ساله: تفاوت در زمان و بافت
جنگ ۱۲ روزه، برخلاف جنگ ۸ ساله، در چند جنبه کلیدی از جمله مدت زمان و شدت، فناوری و جنگ مدرن و تاثیرات اجتماعی و... متفاوت است. جنبههایی که فیلمسازان باید به آن توجه کنند: جنگ ۸ ساله، درگیریای طولانی و فرسایشی بود اما جنگ ۱۲ روزه با شدت بالا اما مدت کوتاه، بیشتر به یک شوک ناگهانی شبیه بود. این تفاوت، نیازمند زبان بصری و روایی متفاوتی است. فیلمسازان باید از ریتمی سریع و پرتنش استفاده کنند که حس فوریت و اضطراب این ۱۲ روز را منتقل کند. برخلاف جنگ ۸ ساله که عمدتاً در جبهههای زمینی رخ داد، جنگ ۱۲ روزه با استفاده گسترده از پهپادها، موشکهای بالستیک و جنگ سایبری تعریف شد. این جنبه مدرن جنگ، فرصتی برای خلق تصاویر بصری نوآورانه فراهم میکند. جنگ ۸ ساله در دورانی رخ داد که رسانهها محدود بودند و روایتهای رسمی غالب بودند اما جنگ ۱۲روزه در عصر شبکههای اجتماعی رخ داد، جایی که هر شهروند میتوانست روایت خود را منتشر کند. این تفاوت به فیلمسازان اجازه میدهد تا به نقش رسانهها و افکار عمومی در شکلدهی به درک جنگ بپردازند. داستانهایی از روزنامهنگاران، فعالان شبکههای اجتماعی یا حتی خانوادههایی که از طریق اینترنت اخبار جنگ را دنبال میکردند، میتواند بستری نو برای روایت باشد.
* سینما نباید فراموش شود
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ایران و اسرائیل فراتر از تنشهای نظامی و سیاسی، مجموعهای از داستانهای انسانی است که سینمای ایران میتواند با تمرکز بر آنها، آثاری عمیق و تأثیرگذار خلق کند. برای روایت این داستانها، فیلمسازان باید تعادل ظریفی بین درام و واقعیت برقرار کنند و از اغراقهای کلیشهای پرهیز کنند. دقت تاریخی نیز حیاتی است؛ با تکیه بر منابع موثق، از گزارشهای رسمی تا روایتهای مردمی در شبکههای اجتماعی، میتوان روایتی معتبر ارائه داد. زبان بصری مناسب نقش کلیدی دارد؛ انیمیشن میتواند با رنگهای نمادین و تصاویر ساده، حس جنگ را برای کودکان قابل فهم کند، در حالی که فیلمهای داستانی باید از سبک واقعگرایانه برای انتقال فوریت و واقعیت جنگ بهره ببرند.
حساسیت سیاسی این رویداد، که هنوز موضوعی داغ و جنجالی است، ایجاب میکند فیلمسازان با موضعی ملی اما همدل با تمام ارکان جامعه عمل کنند تا روایتی متوازن ارائه دهند که هم به افتخارات ملی احترام بگذارد و هم چالشهای داخلی را نادیده نگیرد.
این رویکرد، با تمرکز بر وجوه انسانی و پرهیز از تحریف، میتواند جنگ ۱۲ روزه را به تجربهای سینمایی تبدیل کند که در حافظه جمعی ماندگار شود و نهتنها ایرانیان، بلکه مخاطبان جهانی را تحت تأثیر قرار دهد اما این مهم محقق نمیشود مگر از طریق فهم زبان سینما، قصهگویی و بازنمایی هنری.
* سینمای ایران و رسالتی که تاریخ بر دوشش گذاشتهاست
جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل به عنوان یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران، فرصتی بینظیر برای سینمای ایران فراهم کرده تا با روایت این رویداد، نهتنها لحظهای تاریخی را ثبت کند، بلکه تأملاتی عمیق درباره انسانیت، هویت ملی و پیچیدگیهای اجتماعی ارائه دهد. سینمای ایران، با پیشینهای غنی در به تصویر کشیدن جنگ، از دفاع مقدس تا رویدادهای معاصر، توانایی خلق آثاری را دارد که فراتر از بازنمایی صرف وقایع، به قلب و ذهن مخاطبان نفوذ کنند. پروژههایی مانند فیلم محمدحسین مهدویان و انیمیشن بچههای جن که با زاویهای کودکانه به این رویداد میپردازد، نشانههایی از این عزم سینمایی هستند اما موفقیت این آثار به رعایت چند اصل کلیدی بستگی دارد که در این نوشتار بررسی شدند.
نخست، وجوه انسانی جنگ ۱۲ روزه قلب تپنده هر روایت سینمایی است. این داستانهای انسانی، با تمرکز بر احساسات و روابط، میتوانند آثاری خلق کنند که نهتنها ایرانیان، بلکه مخاطبان جهانی را تحت تأثیر قرار دهند.
دوم، پیچیدگیهای ملی این جنگ، از وحدت در برابر دشمن خارجی تا تنشهای داخلی ناشی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی، بستری غنی برای روایتهای چندلایه فراهم میکند. برخلاف جنگ ۸ ساله که در بستری از همبستگی انقلابی رخ داد، جنگ ۱۲ روزه در جامعهای متفاوت و در عصر شبکههای اجتماعی شکل گرفت، که این تفاوت نیازمند رویکردی نو در داستانگویی است. دقت تاریخی، از دیگر سو، برای حفظ اعتبار آثار ضروری است. فیلمسازان باید با تکیه بر منابع موثق، از گزارشهای رسمی تا روایتهای مردمی، از تحریف پرهیز کنند. تعادل بین درام و واقعیت نیز حیاتی است؛ جنگ ۱۲ روزه با تنشهای ذاتیاش، نیازی به اغراق ندارد، بلکه نیازمند شخصیتپردازی عمیق و داستانگویی منسجم است. زبان بصری مناسب، از تصاویر ساده و نمادین برای کودکان در انیمیشن تا سبک واقعگرایانه برای فیلمهای داستانی، میتواند حس و حال جنگ را به شکلی تأثیرگذار منتقل کند.
در نهایت حساسیت سیاسی این رویداد ایجاب میکند فیلمسازان با بیطرفی و دقت، روایتی متوازن ارائه دهند که هم افتخارات ملی را ارج نهد و هم چالشهای داخلی را نادیده نگیرد. سینمای ایران با رعایت این اصول میتواند جنگ ۱۲ روزه را از یک رویداد سیاسی به تجربهای سینمایی تبدیل کند که در حافظه جمعی ماندگار شود. این آثار، اگر با عمق و حساسیت ساخته شوند، نهتنها تاریخ را جاودانه میکنند، بلکه پیامی جهانی از مقاومت، امید و انسانیت را به نسلهای آینده منتقل خواهند کرد. این مسؤولیت سنگین سینمای ایران، فراتر از ثبت یک رویداد، به خلق آثاری معطوف است که بتوانند گفتوگویی فرهنگی و تاریخی را در سطح ملی و بینالمللی رقم بزنند.
جنگ تحمیلی۱۲ روزه با ویژگیهای منحصربهفردش، از جمله شدت کوتاهمدت اما تأثیرات عمیقش بر جامعه، فرصتی است برای بازتعریف نقش سینما در مواجهه با بحرانهای مدرن. فیلمسازان باید از این فرصت برای کاوش در موضوعاتی مانند تأثیر جنگ بر نسل جوان، که در عصر دیجیتال و شبکههای اجتماعی بزرگ شدهاند، استفاده کنند. روایتهایی که به نقش فناوری، از حملات سایبری تا انتشار لحظهبهلحظه اخبار در پلتفرمهای اجتماعی میپردازند، میتوانند تصویری نو از جنگ ارائه دهند که با تجربههای معاصر مخاطبان همخوانی دارد. علاوه بر این، سینمای ایران میتواند با الهام از سنتهای داستانگویی خود، مانند ادبیات عاشورایی و حماسی، روایتهایی خلق کند که ارزشهای فرهنگی و معنوی را با واقعیتهای خشن جنگ پیوند بزنند.
این آثار اگر با جسارت و خلاقیت ساخته شوند، میتوانند به پلی میان گذشته و آینده تبدیل شوند، جایی که تاریخ نهتنها بازگو میشود، بلکه به ابزاری برای تأمل، همدلی و آشتی ملی بدل میشود. سینمای ایران با این رویکرد میتواند جهانی را به تماشای داستانهایش دعوت کند.