22/شهريور/1404
|
16:06

آزمون موجودیتی اعراب بعد از تجاوز اسرائیل به قطر؛ تسلیم یا مقاومت؟

العربی الجدید با اشاره به اینکه هیچ یک از کشورهای عربی از منطقه گرفته تا آفریقا از تجاوزات رژیم صهیونیستی در امان نیستند تاکید کرد حمله اسرائیل به قطر کل اعراب را در معرض یک آزمون موجودیتی قرار می‌دهد تا بین گزینه تسلیم و مقاومت یکی را انتخاب کنند.

آزمون موجودیتی اعراب بعد از تجاوز اسرائیل به قطر؛ تسلیم یا مقاومت؟

 در ادامه تحلیل‌های محافل منطقه‌ای و جهانی از تجاوز تروریستی رژیم صهیونیستی به دوحه، وب سایت قطری العربی الجدید، این حمله را لحظه‌ای محوری در تاریخ درگیری اعراب با رژیم صهیونیستی توصیف کرد که خلاصه این مقاله به شکل زیر است.

اعراب باید بین تسلیم یا مقاومت یکی را انتخاب کنند

تجاوز اسرائیل به دوحه چیزی بیشتر از نقض صرف قوانین بین‌المللی و تشدید موقت درگیری نظامی در منطقه بود و این تجاوز به لحظه ای محوری تبدیل شد که معادله درگیری عربی- اسرائیلی را در ابعاد ماهیتی آن تغییر داد؛ جایی که برای اولین بار یک کشور حوزه خلیج فارس در منطقه مستقیماً در خاک خود هدف قرار گرفت و برای نخستین بار، اعراب مقابل چالشی هستند که فراتر از جبهه‌های سنتی رویارویی با اسرائیل در فلسطین، لبنان و سوریه است.

آنچه که در دوحه اتفاق افتاد ادامه یک منطق استعماری توسعه طلبانه است که مرزهای تسلیم شدن کشورهای عربی را آزمایش می‌کند. هدف قرار دادن مقر هیئت مذاکره کننده حماس در دوحه، پیامی فراتر از جنبه نظامی دارد و ضربه‌ای به ساختار میانجی‌گری کشورهای عربی به ویژه قطر است.

زمانی که پایتخت میانجیگری برای آتش بس در غزه، به میدان جنگ و ترور تبدیل می‌شود، اسرائیل به وضوح به دنبال رساندن این پیام است که چیزی به نام کشورهای عربی بی‌طرف وجود ندارد و این کشورها یا باید وارد قطار عادی سازی روابط با تل آویو شوند و تسلیم گردند، یا اینکه در دایره تجاوزات این رژیم قرار خواهند داشت.

از این منظر، قطر امروز تبدیل به نماد کرامت اعراب شده که مورد تهدید و تجاوز قرار گرفته و کشورهای عربی دو گزینه بیشتر ندارند: یا اینکه به تسلیم ادامه دهند یا مقاومت را برگزینند.

همه کشورهای عربی از منطقه تا آفریقا در دایره تجاوزات اسرائیل هستند

در تحلیل نظری امنیت داخلی رژیم صهیونیستی مشخص می‌شود که امنیت برای این رژیم دیگر با محافظت از مرزهای فلسطین اشغالی تعریف نمی‌گردد؛ بلکه اسرائیل محافظت از امنیت خود را داشتن توانایی مداخله و حمله به هر کشوری در منطقه می‌داند. این دکترین که در ادبیات امنیتی رژیم صهیونیستی به عنوان «امنیت گسترش یافته» شناخته می‌شود، از زمان آغاز اشغالگری این رژیم در فلسطین، محیط عربی را به فضایی کنترل شده و تحت نظارت خود درآورده که ماهیت پروژه صهیونیسم را نشان می‌دهد.

تجاوز به دوحه و همچنین هدف قرار دادن کاروان الصمود در تونس، این واقعیت را روشن می‌کند که تجاوزات اسرائیل هیچ حد و مرزی ندارد و این رژیم هیچ خط قرمزی نمی‌شناسد. حمله به کاروان الصمود که یک ناوگان کاملاً غیرنظامی بوده و هدف آن رساندن پیام همبستگی با مردم مظلوم غزه است، نشان می‌دهد که صهیونیست‌ها حتی به نمادهای حمایت از فلسطین هم رحم نمی‌کنند و تونس هم به حلقه‌ای در زنجیره تقابل ملی‌گرایانه با اسرائیل تبدیل شده؛ حتی اگر طرف مستقیم جنگ نباشد.

اما در چارچوب نظریه ملی‌گرایی اعراب، درگیری با رژیم صهیونیستی به شکل موجودیتی بوده و فراتر از جغرافیاست. ملت‌های عربی طبق فرهنگ و موجودیت سنتی خود در یک دایره واحد قرار می‌گیرند؛ به این صورت که هدف قرار دادن قطر، تونس و سوریه طی 24 ساعت توسط اسرائیل، در واقع به معنای تجاوز به همه اعراب بوده و اسرائیل هم همه کشورهای عربی را یک چارچوب واحد می‌بیند که باید تسلیم این رژیم شوند.

بنابراین پاسخی که به تجاوز اسرائیل علیه قطر داده می‌شود، باید مبتنی بر آگاهی ملی اعراب باشد و همه کشورهای عربی بدانند که این تجاوز موجودیت جامع همه آنها را هدف قرار داده است و این رژیم در پی تحمیل یک معادله ژئوپلتیکی جدید است.

مسئولیت بزرگ اعراب مقابل طمع ورزی و تجاوزگری اسرائیل

تجاوز به خاک قطر همچنین چندین سوال اساسی در مورد ماهیت تغییر و تحول در منطق قدرت اسرائیل مطرح می‌کند؛ از جمله اینکه آیا ما شاهد یک لحظه محوری هستیم که درگیری اعراب و اسرائیل را به شکلی جامع‌تر بازتولید خواهد کرد یا آنچه که اتفاق می‌افتد، بخشی از فرایند تحکیم هژمونی و تثبیت معادله بازدارندگی یک جانبه است.

باید در نظر داشته باشیم که توصیف رسانه‌های عبری از حمله اسرائیل به دوحه، به عنوان گامی تاریخی، بیانگر آن است که اسرائیلی‌ها شکستن این تابو و حمله به قطر را اقدامی برای وسیع‌تر کردن دامنه تعریف مجدد قواعد درگیری در منطقه می‌دانند.

بی عملی بین المللی در این زمینه، مسئولیت مضاعفی را بر دوش اعراب، نه تنها در مسئله دفاع از فلسطین به عنوان یک آرمان جامع و واحد امت اسلامی، بلکه دفاع از موجودیت خود کشورهای عربی و ارزش‌های انسانی می‌گذارد.

حمله اسرائیل به قطر تنها تجاوز به دوحه نبود؛ بلکه تجاوز به همه کشورهای عربی محسوب می‌شود و بر همین اساس، امنیت ملی عربی باید مجدداً بازترسیم و فعال سازی شود، نه به عنوان یک گفتمان سیاسی بیهوده و فرسوده، بلکه به عنوان یک چارچوب نظری و عملی که اولویت‌ها را از نو تعریف می‌کند و مقابله با تهدید اسرائیل را یک مسئولیت جدی می‌داند. نادیده گرفتن این موضوع موجب ادامه ضعف کشورهای عربی مقابل تهدید اسرائیل شده و آنها را به صورت فردی در دایره هدف گیری‌های مداوم این رژیم قرار می‌دهد.

حمله به دوحه را می‌توان در امتداد یک خط پیوسته از سوابق تاریخی که محوریت مسئله فلسطین را در صحنه بین‌المللی تثبیت کرد، مورد بررسی قرار داد. آنچه که امروز اتفاق افتاد همچنین یادآور حمله به مقر سازمان آزادی بخش فلسطین در تونس در سال 1985 است؛ جایی که این جنایت به لحظه‌ای برای افشای چهره واقعی نظام بین‌المللی و ناتوانی آن در محافظت از حاکمیت کشورهای عربی تبدیل شد.

قرار گرفتن کشورهای عربی در دایره تجاوزات اسرائیل، همچنین تاثیر عمیقی بر آگاهی جمعی ملت‌های عربی دارد و این شوک‌ها می‌تواند افکار عمومی را به سمت حوزه‌های جدید وحدت و اقدام جمعی، علی رغم اختلافات داخلی هدایت کند. هدف قرار دادن مناطقی که از درگیری‌های مستقیم دور هستند، این احساس را تقویت می‌کند که بحث آرمان فلسطین و اشغالگری‌های رژیم صهیونیستی در این سرزمین، تنها یک مسئله فلسطینی نیست؛ بلکه کل کشورهای عربی و اسلامی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

اسرائیل به دنبال اعمال حاکمیت بر همه کشورهای عربی است

اسرائیل فقط مردم و مقاومت غزه را در جنگ کنونی هدف قرار نداده، بلکه می‌خواهد سیطره خود را بر حاکمیت همه کشورهای عربی، از منطقه تا حتی آفریقا اعمال کند. تجاوز اسرائیل به دوحه را نمی‌توان جدا از ساختار مداوم تجاوزات این رژیم علیه غزه بررسی کرد و عامل اصلی گسترش دایره تجاوزات صهیونیست‌ها، تلاش برای سرکوب مقاومت ضد این رژیم است.

غزه به عنوان نماد پایداری و مقاومت، سال‌هاست که هدف یک نسل کشی سیستماتیک قرار گرفته که از سطح نظامی فراتر می‌رود و کل حوزه اجتماعی- انسانی را در بر می‌گیرد. از منظر حقوق بین‌الملل بشردوستانه، آنچه که امروز در نوار غزه اتفاق می‌افتد، نمونه‌ای از مجازات جمعی علیه غیرنظامیان بی‌گناه است و این جنایتی آشکار به شمار می‌رود که با کنوانسیون‌های ژنو و معیارهای عدالت جهانی مغایرت دارد.

این توحش اسرائیل، بخشی از یک دکترین امنیتی است که توسط تشکیلات نظامی و سیاسی این رژیم از زمان روز نکبت در سال 1948 تاکنون تدوین شده و مبتنی بر شعار معروف موشه دایان، مبنی بر «زندگی ابدی با شمشیر» است که در قالب معنای تبدیل خشونت به ابزاری دائمی برای هستی، قرار می‌گیرد.

امروز فلسطین به یک معیار اخلاقی جهانی تبدیل شده و موازنه قدرت بین منطق استعمار و آزادی و مقاومت را آشکار می‌کند. بنابراین هر کسی که در دفاع از غزه غفلت کند، به طور ضمنی در مشروعیت بخشیدن به یک مدل بین المللی جدید مبتنی بر همراهی با ظالمان مشارکت دارد.

تجاوزات مداوم رژیم صهیونیستی به فلسطین و بعد از آن سایر کشورهای عربی، یک لحظه محوری برای آزمودن توانایی اعراب در بازتعریف خود مقابل پروژه توسعه طلبانه اسرائیل است. امروز اسرائیل تنها مردم و مقاومت فلسطین را هدف قرار نداده، بلکه به دنبال اعمال سیطره بر حاکمیت اعراب از منطقه تا آفریقاست.

در این لحظه، وحدت امت اسلامی برای حمایت از آرمان فلسطین به یک ضرورت موجودیتی تبدیل شده و از این رو پیام اصلی تجاوز صهیونیست‌ها به قطر آن است که درگیری میان اعراب و اسرائیل هرگز پایان نمی‌یابد؛ بلکه در یک چشم انداز ملی که همه اعراب را مقابل مسئولیت تاریخی خود قرار می‌دهد، تجدید می‌شود.

انتهای پیام/

 
ارسال نظر
تازه ها