ای کاش من هم رزمنده بودم
با شادمانی پر میگشودم
میرفتم از شهر تا جبههای دور
با جامه رزم، پوتین و خودم
بیچاره صدام از ترس میمُرد
وقتی که میدید در آن حدودم
اون چون زباله، من خودروی حمل
اون بوی ناخوش، من مثل هودم
در کشتن ظلم سود زیادی است
من هم که دائم دنبال سودم
حالا که او نیست، مانند او هست
کابوس تلخِ قوم یهودم
آمادهام من، آماده رزم
با این که شعر طنزی سرودم
با صهیونیستان باید بجنگیم
لبریز شوق است کل وجودم