05/مهر/1404
|
00:59
مروری بر فعالیت‌های پرشور مردم و هنرمندان ایرانی برای وداع با سیدحسن نصرالله

سوگواره‌های حماسی

میلاد جلیل‌زاده: مردم ایران صف بسته بودند برای قدردانی. یک خانم خانه‌دار تبریزی که همسرش هم در جنگ جانباز شده بود، همه طلاهایش را که یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان قیمت داشت اهدا کرد و یک استاد دانشگاه در همان شهر که او هم جانباز جنگ بود، آپارتمان ۱۲ میلیاردی‌اش را برای کمک به این پویش فروخت. یک نفر در آستارا زمین خریده بود تا ویلا بسازد اما نقشه ویلایش را نصف کرد و باقی زمینش را برای فروش گذاشت و پولش را آورد و به اینجا داد. یک گندمکار همدانی زمینش را فروخت و ۲ میلیارد تومان پول آورد و در حالی تقدیم کرد که زیر لب می‌گفت: «کفن جیب ندارد». یک مادر بوشهری طلاهای خانم‌های مسجد را جمع کرد و با ۲ میلیارد تومان پول آمد. در سلفچگان قم یک نفر ارثیه‌اش را فروخت تا به این پویش کمک کند.  مشتری او هم وقتی فهمید ماجرا چیست، دوباره همان زمین را فروخت و پولش را به همین پویش داد. یک نفر در اسلامشهر آپارتمان نقلی‌اش را حراج کرد و یک میلیارد تومان آورد و اهدا کرد و همانجا یک نفر دیگر هم زمین ۱۷۵ متری‌اش را برای فروش گذاشت تا ۱۰ میلیارد تومان کمک کند. چه خبر شده بود؟ این مرد که بود و خودش و یارانش چه کرده بودند که مردم ایران این‌طور عاشقانه برایش از جان مایه می‌گذاشتند؟ این مرد ققنوس قدس بود. ستاره دنباله‌دار محور مقاومت و دوست جوانمرد ایران. سیدحسن نصرالله مردی بود که تصویرش در خاطر چند نسل از مردم ایران نقش بسته بود و عاطفه‌ای قوی نسبت به او وجود داشت. این نخستین بار بود که مردم ایران چنین چیزی را تجربه‌ می‌کردند؛ تجربه اینکه یک نفر با تابعیت کشوری دیگر، تا پای جان حامی ایران باشد. چنین تجربه‌هایی برای نخستین بار پس از تشکیل شدن و فعالیت پررنگ محور مقاومت برای مردم ما ایجاد شد. آرمان‌های آزادی‌خواهانه و عزت‌طلبانه، پیوندهایی میان افراد و گروه‌های مختلف در مناطق غرب آسیا و شمال آفریقا ایجاد کرد که فراتر از قومیت‌ها و مرزهای سیاسی بود و همین باعث شد پدیده‌هایی مثل دوستی سیدحسن با مردم ایران شکل بگیرد. این قصه از دهه ۷۰ شمسی شروع نشد و از دوران مبارزات انقلابی برای سرنگونی رژیم شاه آغاز شده بود و در زمان رویارویی با اسرائیل که هدف و ضرورتی مشترک بین مردم ایران و لبنان حس می‌شد، ابعاد دیگری یافت و پس از آن در مقاطع مختلف روی همین ریل ادامه یافت. روزی که سیدحسن نصرالله شهید شد، شوک بزرگی به مردم ایران وارد آمد و قلب‌های زیادی فشرده و افسرده شد. تشییع پیکر سیدحسن چندین ماه پس از شهادت او و پیدا شدن پیکرش اتفاق افتاد و همین قضیه فرصتی فراهم کرد تا هنرمندان ایرانی برای طراحی این مراسم و تزیین آن با صور مختلف هنری، فرصت پیدا کنند. در ادامه مروری داشته‌ایم بر تشکیل زمینه‌های دوستی بین سیدحسن ‌و مردم ایران. سپس مروری بر مهم‌ترین آثار که در این زمینه توسط هنرمندان ایرانی خلق شدند، صورت گرفته است؛ آثاری که بخش مهمی از آنها در مراسم تشییع پیکر شهید نصرالله و تعدادی دیگر در مزار ایشان مورد استفاده قرار گرفتند.
* ذخیره خدا برای محور مقاومت
سال 57 بود و از ایران بوی انقلاب می‌آمد. حزب بعث عراق از مدت‌ها قبل تصمیم داشت به ایران حمله کند و برای همین ایرانی‌های ساکن نجف و کربلا را در چند نوبت اخراج کرده بود. حالا اما آنها تصمیم گرفتند با طلبه‌های لبنانی هم برخورد کنند چون به نظر می‌آمد پیوند عمیقی بین‌شان با طیف انقلابی طلاب ایرانی وجود دارد. برای همین یک روز ریختند در خانه سیدعباس موسوی که از قضا داخل عراق نبود. بلافاصله پیغامی به سیدعباس رسید که به این کشور برنگردد چون اوضاع قرمز است. به خانه یکی از شاگردان سیدعباس هم یورش بردند که هنوز در نجف بود اما به طور اتفاقی، همزمان با این حمله بیرون از خانه بود. خبر به آن طلبه جوان رسید و به جای اینکه برود سمت خانه، مستقیم رفت طرف مرز سوریه، تا بتواند قبل از اینکه ابلاغیه دستگیری‌اش به مرزبانی برسد، از آنجا رد شود. اگر آن روز سیدحسن نصرالله داخل خانه بود و در حمله بعثی‌ها دستگیر می‌شد، سرنوشت مقاومت منطقه و بلکه جهان به یک مسیر دیگر می‌رفت اما خدا این مرد را نگه داشت و ذخیره کرد برای روزهای بعد. 4 سال که گذشت، نبیه بری به عنوان رهبر جنبش امل لبنان، در اجلاس آشتی ملی که به آن کمیته نجات هم می‌گفتند شرکت کرد و این منجر شد به حمایت رسمی این جنبش از طرح ترک درگیری با اسرائیل. جنبش امل به دست امام موسی صدر و دکتر چمران تاسیس شده بود و توانست هم شیعیان لبنان را متحد کند، هم ضرورت مقاومت در برابر تجاوز صهیونیست‌ها به خاک این کشور را بین بخش بزرگی از مردم جا بیندازد. حالا اما اتفاقی داشت می‌افتاد که این جنبش را از مسیر اصلی‌اش خارج می‌کرد. سیدعباس، سیدحسن و خیلی‌های دیگر از امل خارج شدند و در دره بقاع لبنان گروه جدیدی درست کردند که بعدها نامش عالمگیر شد؛ حزب‌الله لبنان.
حزب‌الله کم‌کم از دره بقاع بیرون آمد و دایره فعالیتش به تمام لبنان رسید. از سال ۱۳۷۰ سیدعباس موسوی دبیرکل حزب شد اما یک سال و نیم بعد به همراه خانواده‌اش به دست صهیونیست‌ها ترور شد. حالا سیدحسن که آن زمان هنوز بسیار جوان بود، به دبیرکلی حزب رسید. این سید ‌که از قبل انقلاب، با انقلابی‌های ایران در ارتباط بود، سال ۶۰ در ایران با رهبر انقلاب دیدار کرده بود و نماینده امور شرعی امام در لبنان شد. از آنجا که فارسی را هم خوب یاد گرفته بود، رابط خوبی بین 2 طرف قضیه ایجاد شد. حزب‌الله در دوره دبیرکلی سیدحسن شاهکارهای بی‌سابقه‌ای پدید آورد؛ مانند جنگ ۳۳ روزه که نخستین شکست اسرائیلی‌ها از لبنان بود و نابغه‌ای به اسم عماد مغنیه هم در طراحی‌اش نقش داشت. در تمام این سال‌ها حزب‌الله به عنوان اصلی‌ترین مرزبان جبهه مقاومت، بیخ گوش اسرائیلی‌ها پایگاه و جایگاه داشت تا اینکه مهرماه سال 1۴۰۲ فلسطینی‌ها عملیات غافلگیرانه‌ای انجام دادند به اسم توفان‌الاقصی و بالای ۲۰۰ اسرائیلی را اسیر کردند تا با اسرای خودشان مبادله شود. از آنجا به بعد اسرائیل یکی از وحشیانه‌ترین نسل‌کشی‌های تاریخ را رقم زد و ده‌ها هزار زن و کودک را زیر بمب و موشک گرفت. حزب‌الله لبنان از محور شمال و انصارالله از جنوب دریای سرخ وارد نبرد شدند؛ نبردی که به شهادت ده‌ها سردار جبهه مقاومت از ایران و لبنان منجر شد؛ از جمله ستاره این سپهر، یعنی سیدحسن نصرالله.
اول که این خبر رسید، هیچ‌کس باورش نمی‌کرد. بسیاری جزء به جزء اخبار را با دقت بالا و پایین می‌کردند تا نشانه‌ای پیدا کنند که به آنان بگوید همه چیز دروغ است. حال غریبی بود و از ته قلب‌هایی که نامنظم و مضطرب می‌تپید، زمزمه‌ای می‌گفت:
چه دارد می‌شود؟ ‌ای داد از این پاییز! نصرالله! 
 خودت تکذیب کن اخبار را، برخیز نصرالله
* من به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
وداع با سیدحسن لحظه انفجار احساسات بود. سید، صورت مهربان و نورانی و متینی داشت و دوستی و وفا و استقامت از او می‌بارید. مرد بود و تا آخر پای حرفش ایستاد و همه آن خصوصیاتی را داشت که می‌توانستند تبدیلش کنند به یک اسطوره، به خانه‌نشین ابدی قلب هر کس که به مقاومت اعتقاد داشت. چنین شخصیتی برای گرافیست‌ها و نقاش‌ها بسیار الهام‌بخش است. رهبر حزب‌الله را با بمب‌های سنگرشکن در زیرزمین یک ساختمان چند طبقه کشتند و در محل شهادتش گودال بزرگی درست شد که برای بسیاری یادآور گودال قتلگاه سیدالشهدا بود. سیدحسن نصرالله ششم مهر سال 1۴۰۳ شهید شد اما مراسم تشییع پیکرش 5 ‌ماه بعد، در پنجم اسفندماه برگزار شد. دوره کشدار و پرملال و غمباری بود. از روزی که خبر شهادت سید ‌آمد تا لحظه‌ای که پیکرش تشییع شد، فوران احساسات هنری از تمام کشورهای منطقه در آثار هنری متعددی از شعر و موسیقی گرفته تا طرح‌های گرافیکی ادامه داشت. در همین مدت، 2 هنرمند عراقی، جلوی دوربین، نقاشی‌های جالبی کشیدند که فرآیند طراحی‌شان نیز خود یک نمایش جالب و دیدنی جداگانه بود. آنان سید ‌را با دست‌های‌شان رسم کردند و با جوهری که زیر پای‌شان بود، نقش صورت قاتلش را زیر پای‌شان کشیدند. کمال شرف، کاریکاتوریست یمنی هم طرح‌های جالبی برای این موضوع کشید و حتی به ایران هم آمد تا یک نمایشگاه برای این آثارش برگزار کند. در یکی از طرح‌های شرف یمنی، موشکی دیده می‌شد که روی کلاهکش ستاره شش‌گوش داوود نقش بسته و مانند یک بُت جلوی اعراب برای سجده گذاشته شده؛ اما یک نفر از میان آن دشداشه‌پوش‌ها، با عبا و عمامه سیاه سیادت ایستاده و سجده نکرده. بین خود فلسطینی‌ها هم طراحی‌هایی برای سیدحسن شد. مثلاً خانم میس رسل ابوصاع، هنرمند ساکن کرانه باختری یکی‌شان بود. خانم ابوصاع قبلاً پرتره رهبران شهید فلسطینی، از شیخ احمد یاسین تا اسماعیل هنیه را کشیده بود و خودش می‌گوید بعد از اینکه کلی کلنجار رفت تا خبر شهادت سید‌ را باور نکند، بالاخره فهمید که چه شده و وارد اتاق کارش شد و تا این طرح را تمام نکرد، از آنجا بیرون نیامد. از بین هنرمندان ایرانی هم بسیاری برای این موضوع دست به قلم شدند. استاد احمد منصوب به روضه الحورا بیروت رفت و چهره فرمانده حزب‌الله را میان زائران شهدای لبنانی، روی بومش نقاشی کرد و به همان زیارتگاه هدیه داد. یک اجرای زنده دیگر هم از چند هنرمند نقاش درباره سیدحسن در حوزه هنری خراسان رضوی برگزار شد که غیر از احمد منصوب، علیرضا خالقی و محمدرضا میری و محسن اسدی هم در آن مشارکت کردند. اینها اما همه طرح‌هایی بودند که مستقیماً سراغ چهره شخصی خود سیدحسن می‌رفتند و از آنجا که صهیونیست‌ها در فضای مجازی نفوذ زیادی دارند و اجازه نمی‌دهند تصویر کسی مانند سیدحسن به راحتی منتشر شود، همین قضیه تعدادی از گرافیست‌های طرفدار مقاومت را دنبال استعاره‌های بصری کشاند و به نوعی شاعرشان کرد. کمال شرف طرحی با حرکت دست معروف سیدحسن کشید و پایینش خدمت نتانیاهو هم رسید. بعد در یک طرح دیگرِ کمال شرف، سید ‌از پشت سر دیده می‌شود که 2 دستش را باز کرده و سپر زن‌ها و بچه‌های غزه شده تا موشک به خودش بخورد و به آنان نخورد. مونا ترمُس لبنانی هم طرح دیگری با چند نما از دست‌های سید‌حسن کشید و بالایش نوشت: «انا علی العهد». عارفه نادری هم با استفاده از نماد عمامه و تابوتی که پرچم حزب‌الله روی آن نقش بسته، تشییع سیدحسن را تا قدس نشان می‌دهد. به حوالی روز تشییع جنازه که رسید، حسن روح‌الامینی از یک طراحی دیجیتال رونمایی کرد به اسم «شاهده» که گودال قتلگاه سیدحسن را نشان می‌داد و کسی که سید ‌افتخار داشت آن شب مهمانش باشد، بالای گودال ایستاده بود.
* با سقف پروازی بالاتر از F35 
غم فراق و دلتنگی گاهی از راهروی کلمات می‌گذرد و شعر و ترانه می‌شود، گاهی قصه می‌شود و باید حکایتش کرد و گاهی هم روی بوم نقش می‌بندد اما آنی‌ترین مجرای بروز آن معمولاً در نواهاست. یکی از غریبانه‌ترین نواهایی که با شهادت سیدحسن دوباره به یادها آمد و زیر لب فوج‌فوج آدم داغدار زمزمه شد، ترانه‌ای بود که از زبان فرزندان شهید لبنانی خطاب به پدران‌شان می‌گفت «نرو ‌ای زیباترین». «عد لا ترحل»؛ انگار کلمه به کلمه این ترانه اکنون و در این شرایط، زبان حال همه شده بود با سیدحسن. به همه، احساس یتیمی دست داده بود و این زمزمه بسیار به آن حال و احوال می‌خورد. به حوالی تشییع سیدحسن که رسید، علی‌الرضا دمشق، سرودی خواند به اسم «أيتمنا السفر» که درباره این یتیمی بود. سلوان الناصری، خواننده عراقی موزیکی خواند که در ایران به اسم «یاقوت سرخ» شناخته می‌شود و از زبان خودش درباره این وداع صحبت کرد. یکی از سرودهایی که در این بین بیشتر شنیده شد، «ایها العزیز» بود با اجرای یک گروه کُر لبنانی. هدیه ایرانی‌ها به عزاداران سیدحسن اما یک آلبوم بی‌کلام بود از کارن همایونفر؛ یکی از بهترین و جدی‌ترین موزیسین‌های ایرانی. اسم این آلبوم «سید الامه» بود و در حقیقت مارش عزای سیدحسن نصرالله به حساب می‌آمد. مراسم تشییع سیدحسن در ورزشگاه کمیل شمعون با همین مارش عزا برگزار شد. این یکی از باشکوه‌ترین لحظاتی بود که تشییع جنازه سیدحسن رخ داد.
ابراهیم حاتمی‌کیا در توصیف این لحظه، می‌گفت همایونفر موزیسین است اما در عین حال استاد پرواز است و انواع ارتفاع‌ها را هم بلد است. گواهش انواع فیلم‌هایی است که او برای‌شان موسیقی ساخته و سینماگران ایرانی کار کرده‌اند. او هم می‌تواند در ارتفاع پایین پرواز کند و خیلی‌ها را راضی کند و یک وقت‌هایی هم به قدری بالا می‌رود و جولان می‌دهد که من عقب می‌کشم. من حداقل درباره خودم بگویم بارها شده دیده‌ام موسیقی هی دارد بزرگ‌تر می‌شود و جولان می‌دهد و من مرتب در حال کوچک‌تر شدن هستم. حاتمی‌کیا سپس اشاره می‌کند اینها را می‌گوید تا صرفاً به توصیف صحنه تشییع جنازه سیدحسن نصرالله در بیروت برسد. او می‌گوید هواپیماهای اسرائیلی پیدای‌شان شد و در یک سقف پروازی پایین حرکت کردند. آنها قصد تحقیر این مردمی را داشتند که آمده بودند برای تشییع پیکره سیدحسن نصرالله. موسیقی هنوز ادامه دارد و آن هواپیماها هنوز در سقف پروازی پایین حرکت می‌کنند تا دیده شوند. موسیقی از آن بالاتر ایستاده و صدا قطع نمی‌شود. به نظر من کارن کارش را کرد‌. آنجا سقف پروازش خیلی بالا بود و داشت درست عمل می‌کرد. آفرین کارن، آفرین.

ارسال نظر
پربیننده