05/مهر/1404
|
01:11
یادداشت

سلوک جنگ نصرالله

مهدی حسنی: این متن در تقلاست مرثیه‌ و سوزنامه‌ای به غورِ فکری و فلسفی آغشته، برای یکی از برترین و بزرگ‌ترین رزمندگان و رهبران تاریخ تشیع باشد؛ هم او که این قلم در توصیف مجاهدت‌های عالمانه و رزم متشرعانه‌اش، بسیار الکن و ناتوان است و با افتخار، بیان این لکنت و اقرار به این ناتوانی، بر مراتب این قلم خواهد افزود. سوگ سیدحسن، بسیار بلندمرتبه‌تر از قد کوتاه این قلم است. کدام قلمِ بر کرانه عافیت نشسته را یارای آن است که ایستادگان بر مرزهای آتش را توصیف کند؟
سیدحسن نصرالله، یک عالم شیعه، یک رزمنده میدان‌شناس، یک سیاستمدار مسلط و رهبری خطیب و ارزنده بود. شخصیت چندبعدی او، به چنان بسط و عظمتی رسیده بود که بخوبی تمام این اضلاع درهم پیچیده و گاهی متضاد با هم را در خود جای داده بود. بسیار در مقام او گفته‌اند و حق و ‌شأن او چنین اقتضا می‌کند که پس از این هم بسیار در رابطه با او گفته شود. 
سیدحسن نصرالله، دهه‌ها سینه به سینه و رخ به رخ، در جنگ با رژیم صهیونیستی بود. از دهه 80 میلادی که اسرائیل تا بیروت را به اشغال خود درآورده بود، تا صبح روز ۸ اکتبر که به حمایت از رزمندگان حماس وارد نبرد با رژیم شد، او به دشواری و از پس دهه‌ها درگیری، تجزیه‌طلبی و تنش قومی، سیاسی و جنگ، توانست گروهی کوچک از رزمندگان مقاومت اسلامی در لبنان را به یکی از بزرگ‌ترین و ورزیده‌ترین نیروهای نظامی غرب آسیا تبدیل کند. او در تمام طول این مسیر که با خون دل و خون قلب رزمندگان مقاومت، آن همه سنگلاخ و ناملایمات مبارزه را بدل به راهی هموار کرد، سلوکی در نبرد از خود به جا گذاشت که شاید یکی از قابل‌مطالعه‌ترین ابعاد میراث او باشد. به باور نگارنده، سلوک جنگ سیدحسن نصرالله، بزرگ‌ترین میراث او است. سلوکی که اتفاقاً باید در قیاس با بزرگ‌ترین خصمش و خصم‌ ما، یعنی سلوک جنگ رژیم اسرائیل و الهیات جنگ یهود مطالعه شود تا معناداری بیشتری داشته باشد. در این قیاس است که می‌توان پی برد سیدحسن و مشی علمی جنگ او، تا چه پایه در عین مستظهر بودن به مبانی اسلام، خصم ماهوی الهیات یهودی نیز هست.
ظرف و مظروف این قیاس، به صورت کاملاً نابرابر و غیرمنصفانه‌ای، بی‌قواره‌اند! بدیهی است روش مدیریت جنگ سیدحسن و الهیاتی که او مستظهر به آن رزم می‌کرد، در برابر جنگ یهود صهیونیست، قیاس نور و ظلمت است اما استفاده از قیاس، از جمله روش‌هایی است که به صورتی کارآمدتر، می‌تواند تفاوت در ابعاد بسیار زیاد را برای ذهن، معنادارتر کند، اگرنه که وجود جناب‌شان، با چشم‌پوشی از قرار گرفتن در هر مقام قیاسی، آیت حقانیت بود. 
در سطور پیش‌ رو چه خواهیم خواند؟ پاسخ به این سوال، برای درک مسیری که این یادداشت در جهت آن پیش خواهد رفت، ضروری است. در مجال چند صد کلمه پیش‌ رو، تلاش می‌شود نمایی از آنچه «الهیات خونین صهیونیسم» شاید بهترین تعبیر برای توصیف آن باشد، به دست داده شود. در چنین تلاش‌هایی، رجوع مستقیم به متون مقدسی که عمل باورمندان بر اساس آن سمت و سو پیدا می‌کند، نخستین گام است. بنابراین در تلاش برای به دست دادن تصویری از الهیات جنگ در صهیونیسم، ناگزیر به متن مقدس مورد مناقشه، یعنی عهد عتیق رجوع می‌کنیم. ادبیات عهد عتیق، به عنوان راهنمای عملی و پشتوانه فکری صهیونیسم چنان شفاف است که نگارنده، در این مقام، تنها به عنوان جمع‌آورنده فقراتی پراکنده ظاهر می‌شود و یقین دارد شفافیت سطور نقل شده از عهد عتیق چنان است که کمترین میزان مداخله تحلیلی را ‌طلب می‌کند.
مرتبه بعد این گزارش، تلاش برای به دست دادن نمایی از وسعت الهیات اسلامی جنگ سیدحسن است. در تمام سال‌های جنگ، شهید نصرالله میراث قابل مطالعه‌ای از خود به جا گذاشته است که البته بازخوانی تمام آن نه کار این قلم است اما به مصداق:
« آب دریا را اگر نتوان چشید
هم به قدر تشنگی باید چشید»
به اندازه پیاله کوچک این یادداشت، نمی‌ از آن دریا برمی‌داریم. ادعای «بازخوانی» الهیات جنگ سیدحسن نصرالله، بسیار گزاف‌تر از این مجال است، پس این یادداشت و این قیاس و تمام بازخوانی‌های بعد، تنها پا نهادن در میان یک در و تلاش برای باز نگه ‌داشتن سویه‌ای برای نگاه متفاوت به مقام شهید نصرالله است.
* دریا دریا خون؛ همه برای صهیون
الهیات جنگ در یهود، با آنکه به تبعیت از کلیت ساختار الهیاتی این دین، پیچیده است اما در نهایت در بحث از جنگ، با کمی اغماض، بسادگی می‌توان کلیت این شبکه پیچیده از مضامین و احکام را «دریای خون» نامید. عهد عتیق، یک دریای پهناور از خون‌ریزی و قتال سبعانه هلاکوها و چنگیزهایی است که لقب پیروی از پیامبر الهی را به دوش می‌کشند و افتخارشان قتل عام یا ریشه‌کن کردن کامل یک روستا یا سرزمین است. به عقیده صهیونیست‌ها پیامبران عهد عتیق، از یوشع تا موسی، در بهترین حالت، شمشیرهای دوپایی هستند که به دستور خدای سخت‌گیر، کینه‌جو و بسیار عبوس عهد عتیق، سرزمین به سرزمین را شخم می‌زنند. داستان تحریف‌شده این خون‌ریزی‌های دیوانه‌وار این به اصطلاح انبیا در عهد عتیق، فراوان نقل شده است؛ در پاره‌ای از موارد که چنان این داستان‌ها به یکدیگر شباهت داشتند که راوی برای صرفه‌جویی در وقت و کاستن از میزان حجم خونی که در کتاب قابلیت حمل شدن دارد، تنها به گفتن جملاتی مانند با این سرزمین هم چنان کرد که با سرزمین پیشین، بسنده کرده است. پیش از ادامه بحث، ذکر این نکته مهم می‌نماید که موضع این قلم در رابطه با تورات، نه موضع پژوهشگری میان‌رشته‌ای در بررسی ادیان که موضع مسلمان معتقد به تحریف‌شدن تورات است و آنچه را در قرآن به عنوان تطور این متن بیان شده است، معیار اصلی مواجهه با متن عهدین می‌داند.
 تمرکز این نوشتار بر دستوری شرعی در عهد عتیق با عنوان «حرام» اعلام کردن در جنگ است و فقراتی که در ادامه نقل می‌شود، بیشتر تصدیق‌کننده این دستور است. مفهوم «حِرِم» (חרם) که به معنی «حرام اعلام کردن» است، در عهد عتیق به وضعیتی اشاره دارد که بر اساس آن، بنی‌اسرائیل در جهت پاکسازی سرزمین‌هایی که به اعتقاد آنان، سرزمین مقدس نامیده می‌شود، وارد جنگ می‌شوند و بر اساس آن، جز غنائم که به یهو تعلق دارد و دست‌درازی به آنان مستوجب کیفر است، تمام زنان، مردان، کودکان و هر موجود زنده‌ای که در آن سرزمین سکونت دارد، باید از دم تیغ بگذرد. 
در عهد عتیق، یهوه بارها و بارها به پیامبران خود دستور می‌دهد شهری «حرام» اعلام شود. بیشتر این دستورات، در سفر تثنیه عهد عتیق و کتاب یوشع نبی وجود دارد. دستور حرام اعلام کردن در عهد عتیق و تفاسیری در رابطه با آن در تلمود بابلی، به گونه‌ای شدید و خشن است که یهودیان عصر حاضر بارها تلاش کردند راهی برای هم‌روی این ایده با اخلاقیات دنیای جدید بیابند که محل بحث ما در این یادداشت نیست. در این متن، با نقل این فقرات تلاش می‌کنیم نشان دهیم چنان الهیاتی، حتماً و یقیناً چنین نسل‌کشی‌ای را که امروز در غزه و لبنان صورت می‌پذیرد، می‌طلبد. 
در سفر تثنیه، موسی در جریان فتح سیحون، در حال خطابه است. او می‌گوید: «سیحون با تمام قوم خود در یاهص به مقابله ما آمد تا با ما نبرد کند. يهوه خدای‌مان او را تسلیم ما کرد و وی را با پسران و همه قومش شکست دادیم. جمله شهرهای او را گرفتیم و در تمام آن شهرها مردان متاهل و زنان و کودکان را حرام خواندیم و کس را امان گریختن ندادیم؛ جز احشام که غنیمت ما بود، با یغماهای شهرهایی که گرفته شدند».
در کتاب یوشع نبی، خونبارترین بخش عهد عتیق را می‌توان مطالعه کرد. یوشع نبی بر اساس عهد عتیق جانشین موسی و موظف است «هر مکانی که کف پای شما [بنی اسرائیل] بر آن نهاده شده است»، تحت رهبری یوشع به آنان بازگرداند. فتوحات یوشع نبی در عهد عتیق با ماجرای فتح اریحا آغاز می‌شود. پس از ذکر ماجراهای بسیار از جاسوسان یوشع و شکل آغاز نبرد، بنی‌اسرائیل بالاخره وارد اریحا می‌شود: «قوم بانگ جنگ برآوردند و کرنا نواخته شد. چون قوم نوای کرنا را بشنیدند، به آواز بلند بانگ جنگ برآوردند و همان جا بارو فروریخت و بی‌درنگ قوم به سوی شهر برآمدند، هرکس پیشاروی خویش و شهر را تصرف کردند. هر آنچه را در شهر بود حرام خواندند از مردان و زنان و جوانان و پیران تا گاوان و گوسفندان و الاغان و آنها را از دم تیغ گذراندند... شهر و هر آنچه را در خود داشت به آتش کشیدند جز سیم و زر و اشیای مفرغین و آهنین که آنها را تسلیم خزانه خانه يَهُو کردند».
ماجرای کشتارهای یوشع نبی به همین نقطه ختم نمی‌شود و بعد از اریحا، او دستور به فتح شهر «عی» می‌گیرد. توصیف عهد عتیق از این فتح حیرت‌انگیز است: «چون اسرائیل کشتن تمام ساکنان عی را در دشت و صحرایی که در آن ایشان را پی کرده بودند، به پایان رساند و جملگی تا آخرین تن از دم تیغ گذشتند، تمام اسرائیل به عی بازگشتند و جمعیت آن را از دم تیغ گذراندند. تمام آنان که در آن روز به هلاکت رسیدند، از مرد و زن ۱۲ هزار تن بودند، جمله مردم عی». همان روز، نوبت به شهر دیگری به نام مقیده می‌رسد: «همان روز یوشع مقیده را تصرف کرد و آن را با پادشاهش از دم تیغ گذراند: آنان را با هر آنچه از زندگان که آنجا بودند، حرام خواند و بازمانده‌ای باقی نگذاشت».
از دیگر ماجرا‌های حیرت‌انگیز عهد عتیق، کینه‌جویی خدای عهد عتیق برای نسل‌کشی است که تفصیل آن در کتاب سموئیل و خروج آمده است. خداوند در آنجا به موسی هشدار می‌دهد نام عمالیق را به خاطر بسپارد، چون قومی است که بنی‌اسرائیل باید آنان را تماماً بکشد. 
ماجرای این دستورات، منحصر به عهد عتیق نیست، بلکه در تلمود هم می‌توان حجم زیادی از این دستورات را یافت؛ دستوراتی که بر اساس آن بنی‌اسرائیل می‌تواند حتی با ایجاد قحطی برای دشمنان، آنان را به تسلیم وادار کند. در رساله‌های متفاوت تلمود بابلی، می‌توان این دستورات را یافت. 
ساده‌لوحی است اگر تمام آنچه را امروز در غزه اتفاق می‌افتد، تنها به فقراتی چند از عهد عتیق نسبت دهیم. بدیهی است کشتار صنعتی در چنین مقیاسی، تنها مستظهر به فقراتی چند از کتاب مقدس اتفاق نمی‌افتد اما کیست که بتواند منکر اثر الهام بخش این فقرات در بدل شدن به پیشران مشروعیت‌بخش جنایات جنایتکاران اسرائیلی شود؟ ذکر این بخش‌ها و روایات، بیشتر نشان‌دهنده این است که رژیم اسرائیل، برای این جنایات، بخوبی امکان‌هایی مشروعیت‌بخش دارد؛ امکان‌هایی که طبیعتاً رفتار متفاوتی از الهیاتی دیگر در میدان جنگ خلق می‌کند. به همان میزان که جمله «جنایت‌های امروز صهیونیست‌ها در منطقه، مستقیماً به دلیل تاثیر الهام‌بخش الهیات یهود است» ساده‌لوحانه و شاید تقلیل‌گرایانه به نظر آید، چشم‌پوشی مطلق از اثر این دستورات و الهیات هم نادیده گرفتن بخش مهمی از میزانسن جنایت است. به سمت جمع‌بندی آنچه تا این خط گزارش شد می‌رویم. 
خداوند عهد عتیق، خدایی کینه‌جو، انسان‌گون و عبوس است که میل دارد تمام دشمنانش را بی‌هیچ شفقتی از پا درآورد. به تأسی از این خدا، عهد عتیق در پاره‌ای از فقراتش، بیش از آنکه کتاب مقدس باشد، بدل به راهنمای عملی کشتار جمعی می‌شود. ادعای این گزارش تا این ‌نقطه آن است که متاثر از این الهیات، اعم از تلمود یا عهد عتیق، جنایات صهیونیست‌ها، در نظام مشروعیت‌بخش الهیاتی قرار می‌گیرد. چه بسا با حجم جنایاتی که در عهد عتیق می‌بینیم، می‌توان جنایات امروز صهیونیست‌ها را در قیاس با دستورات تورات منصفانه دانست! 
از این سو اما ما با چه نظام مشروعیت‌بخشی برای جنگ مواجهیم و مختصات آن چیست؟ در ادامه این گزارش، قصد داریم الهیات جنگ سیدحسن نصرالله را مرور کنیم. در سطور پیشین نقل شد سیدحسن به زعم نگارنده، از برجسته‌ترین افراد و شاید برجسته‌ترین چهره‌ جنگ در دوران معاصر است. بنابراین می‌کوشیم نشان دهیم سیدحسن چگونه می‌جنگید و مستظهر به چه باورهایی عمل خود در میدان را سامان می‌داد. تفاوت‌ها چنان آشکار خواهد بود که بی‌نیاز از هیچ ‌تحلیلی، می‌توان تفاوت میان ۲ جهان الهیاتی جنگ را دید. 
* دریا دریا تفاوت
میان آنچه در یهود دیدیم و آنچه در ادامه از سیدحسن خواهیم دید، دریایی از تفاوت است. در الهیات یهود، جز فقراتی از اشاره به انصاف و تفاوت‌هایی در نوع جنگ، تنها دریای بی‌پایانی از دستورات و روایات به حذف و خشونت دیده می‌شود؛ این سو اما چه در انتظار ما است؟ در مجمل‌ترین صورت ممکن شاید بتوان گفت با انبوهی از ملاحظات اخلاقی و الهیاتی جنگ، سیدحسن را بی‌تردید می‌توان در حوزه جنگ، صاحب مکتب دانست.
۱- گام به گام و سطح به سطح
برخلاف دشمن صهیونیست که از رعب و جنگ نابرابر و وارد کردن حداکثر تلفات استقبال می‌کند، سیدحسن مرد وضع قاعده‌های اخلاقی برای سطح‌بندی نبرد بود. معادلات او چنان مهم و راهبردی و حتی اخلاقی بود که سال‌ها پس از وضع هم هنوز معتبرند. معادله حیفا و تل‌آویو در برابر بیروت و ضاحیه یا معاهده غیرنظامی در برابر غیر نظامی، از جمله این معادلاتند. سیدحسن حتی در مقابله با خصم هم پایبند اخلاق و الهیات جنگ بود و به کلام امیرالمومنین تأسی می‌کرد که فرمودند: «لاتـقـاتلن الا من قـاتلك». دقیقاً بر خلاف الهیاتی که بی‌رحمانه میل به کشتار جمعی و از بن درآوردن نسل و شهر دارد، او هم در میانه میدان، معادله تعریف می‌کرد. 
سیدحسن کاملاً مقابل الهیات صهیونیستی ایستاده بود. در حالی که صهیونیست‌ها نه در سطح الهیات و نه در سطح میدان، ابایی از کشتار زنان و کودکان نداشتند و ندارند و حتی به آن افتخار هم می‌کنند، سیدحسن به پیروی از نهی رسول اکرم که فرمود «نهى عن قـتـل النسـاء و الولدان فى دار الحـرب الا ان یقاتلن فان قـاتَـلَت ایضـاً فـامـسك عنهـا مـا امكنك» تا حد امکان در تعیین معادله جنگ، جز در صورتی که دشمن معادله را تغییر نمی‌داد، سطح نبرد را تغییر نمی‌داد. 
۲- صادق و صادق‌الوعد
الهیات یهود، در رابطه با جنگ به صورت مشخص و پاره مهمی از موارد امر روزمره، بسیار پراتیک است. ذیل این نگاه، دروغ و خدعه در جنگ نه‌تنها مذموم نیست که امری ممدوح شناخته می‌شود. حتی موسی ‌بن میمون بحث‌های مفصلی در رابطه با مساله دروغ در جنگ و امکان‌پذیری آن دارد. ناگفته پیداست امتداد این نگاه پراتیک به امر مذموم را در عهد عتیق نیز می‌توان یافت. در عهد عتیق، دروغ نه‌تنها در جنگ که حتی در پاره‌ای از مواقع، مانند داستان ابراهیم در سفر پیدایش یا کتاب سموئیل در زندگی روزمره نیز جاری است. در برابر چنین نگاهی، سیدحسن مستظهر به الهیات اخلاقی اسلامی، دروغ نمی‌گفت. سیدحسن در میان دشمنان و دوستانش به صداقت شهره بود و حتی ابایی نداشت در مواضع آسیب هم با صداقت تمام به آنها اعتراف کند. در آخرین سخنرانی‌اش پیش از شهادت، سیدحسن با صداقت تمام اعلام کرد ماجرای انفجار پیجرها، یک آسیب بزرگ برای حزب‌الله لبنان بود.
۳- ملاحظه انسانی در برابر الهیات کین‌توز
سیدحسن ویژگی ممتاز دیگری نیز داشت؛ او بخوبی اهل درک ملاحظات بود. برخلاف الهیات کینه‌توز یهود که راه را برای هر عمل فاقد ملاحظه‌ای باز می‌گذارد، سیدحسن هرگز در جنگ دست از محاسبات عقلانی برنداشت. او بعد از جنگ 33 روزه، وقتی در برابر این پرسش قرار گرفت که اگر می‌دانستید چنین جنگی در پیش خواهد بود، باز هم چنان عمل می‌کردید؟ او به صراحت پاسخ منفی داد. او بخوبی ملاحظات سیاسی و سرزمینی لبنان و کلیت مقاومت را درک می‌کرد و با حساب و کتابی برآمده از عقلانیت، راهبرد جنگ را می‌چید و پیش می‌برد.
۴- الهیات فریب در برابر جنگ روانی
سیدحسن نصرالله سخنور قهار و استاد جنگ روانی بود؛ او به اندازه و دقیق اسرائیلی‌ها را تحقیر می‌کرد، آنان را می‌ترساند، برای‌شان خط و نشان می‌کشید یا به آنان هشدار می‌داد. هر سخنرانی او برگی تازه روی میز اسرائیلی‌ها می‌گذاشت تا درباره آن تامل کنند اما او در عین تمام این تکنیک‌های جنگ روانی، بشدت اخلاق‌مدارانه، از فریب‌کاری رسانه‌ای گریزان بود. پرهیز سیدحسن نصرالله از فریبکاری، جایی اهمیت مضاعف پیدا می‌کند که مثلاً بدانیم خدعه و نیرنگ یکی دیگر از مضامین پرمناقشه در الهیات یهود است. در سفر پیدایش، یکی از پربحث‌ترین این مباحث، یعنی مباح دانستن خدعه در راستای تحقق نفع یهود را در ماجرای یعقوب می‌توان دید.
سیدحسن در برابر ستون‌های افراشته از اباحه نیرنگ، دروغ، کشتار و نسل‌کشی، یکی از برترین و اخلاقی‌ترین مکتب‌های جنگ در زمانه ما را شکل داده بود. مکتب جنگی که برگرفته از الهیات اسلامی، در کمال اخلاق، احتیاط و عقلانیت، به تناسب به دشمن ضربه وارد می‌کند و برای نیل به مقصود، اخلاق را مانع خود نمی‌بیند.

ارسال نظر
پربیننده