محمدعلی حسننیا: یک سال از عروج سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزبالله لبنان میگذرد؛ روحانیای که فرماندهی ۳۳ ساله او بر مقاومت لبنان باعث تغییرات شگرف در این کشور و حتی غرب آسیا شد. همان چیزی که «ژوزف نای» تحت عنوان قدرت هوشمند در رهبری از آن صحبت میکند. شهید نصرالله از زمانی که در بین تمام مسؤولان ارشد و رهبران ذینفوذ حزبالله به عنوان دبیرکل انتخاب شد، همواره سعی داشت قدرت مادی و معنوی این گروه را از یک ساختار شبهنظامی و گروهی به سطح یک قدرت متمرکز و منسجم ارتقا دهد؛ جایی که شبکه خبری رویترز انگلیس در گزارشی با این تیتر مینویسد: «نصرالله، حزبالله را از یک گروه شبهنظامی به یک نیروی منطقهای اثرگذار تبدیل کرد».
اکنون حزبالله مانده است و میراث سیدحسن نصرالله. یکی از مهمترین مواردی که بعد از مدتها فترت در سیاست لبنان آغاز شد، انتخابات پارلمانی سال 1992 بود. حزبالله لبنان بعد از توافق با جنبش امل و پایان ۲ سال «حَرْبُ الإخْوَهِ» و امضای تفاهم طائف و پایان جنگ داخلی در این کشور، رو به حضور در سپهر سیاسی این کشور آورد. یکی از نکات تصمیم هوشمندانه سیدحسن نصرالله در آن زمان این بود که برای حزبالله لبنان مشروعیت سیاسی ایجاد کرد. حضور در پارلمان و به تبع آن ورود به دولت و تصمیمگیریهای سیاسی و کلان حکومت در لبنان باعث شد دیگر به حزبالله به چشم یک گروه نگاه نشود، بلکه به آن به عنوان بخشی لاینفک از ساختار قدرت در لبنان نگریسته شود. در انتخابات سال 1992 بیش از 12 کرسی به نمایندگان حزبالله رسید و این موضوع تاکنون ادامه دارد و در تمام انتخاباتهای پارلمانی بعدی حزبالله توانست تمام نامزدهای مورد نظر خود را وارد پارلمان کند. اکنون حزبالله به یک عنصر سیاسی مهم در لبنان بدل شده است. موردی که باعث شده حزبالله قابلیت حذف خود از سیاست لبنان را از بین ببرد و هر دولتی با هر سلیقهای مجبور به کار کردن با آن شود.
بعد از موفقیتهای حزبالله لبنان در سال 2000 و عقبنشینی اسرائیل از جنوب این کشور، همچنین تبادل موفق اسرا با اسرائیل در سال 2004 بود که نیروهای نزدیک به غرب در لبنان، همچنین آمریکا و عربستان از محبوبیت روزافزون سیدحسن نصرالله واهمه یافتند. بعد از ترور رفیق حریری، نخستوزیر لبنان، انگشت اتهام به سمت سوریه و حزبالله نشانه گرفته شد که بارها نظام اسد و حزبالله این موضوع را رد کردند.
ورود حزبالله به سوریه ابعاد منطقهای به این حزب بخشید و دیگر در قامت یک قدرت داخلی به آن نگاه نشد و نمیشود و بازیگری زیادی در سطح غرب آسیا انجام داده است.
دورانی که شهید نصرالله مسؤولیت دبیرکلی حزبالله لبنان را برعهده گرفت، بسیار پرخطر بود. بعد از قرارداد طائف، عهد شده بود تمام نیروها خلع سلاح شوند، جز حزبالله لبنان که اسمی در این قرارداد از آن برده نشد. البته حزبالله در آن سالها یک گروه بسیار کوچک نظامی بود. تنها آوردههای حزبالله در جنوب اسلحههای سبک و کاتیوشا بود. سیدحسن نصرالله درست یک سال بعد از رسیدن به مقام دبیرکلی حزبالله، در یک نبرد سخت با اسرائیل روبهرو شد. معادله بازی امنیتی برای اسرائیل تغییر کرده بود. این جنگ که نخستین مصاف دبیرکل شهید حزبالله با اسرائیلیها بود، اینگونه آغاز شد که تلآویو به بهانه حضور مقاومت به یک روستای آوارگان در مرز حمله کرد و حزبالله لبنان برای نخستینبار با موشک کاتیوشا مناطق مرزی و شهری اسرائیل را هدف قرار داد. در رابطه با نخستین عملیات حزبالله در مقابل اسرائیل کتابی از نیکلاس بلانفورد، محقق برجسته غربی درباره لبنان وجود دارد که نکات جالبی در آن هست. او در بخشی از کتاب مینویسد: «جولای 1993، در یک سلسله حملات کشنده [از سوی مقاومت]، ۷ نظامی اسرائیلی کشته شدند. در پاسخ به حملات توپخانهای اسرائیل به روستاهای لبنانی واقع در شمال منطقه اشغالی، شمال [فلسطین اشغالی] هدف حملات شدید کاتیوشا قرار گرفت. حالا ارتش اسرائیل میدید در دامی گیر افتاده که تا حد زیادی خودش باعث پهن شدن آن بود». حزبالله نظامیان اسرائیلی را در منطقه اشغالی میکشت ولی وقتی اسرائیل به عنوان انتقام دست به حملات توپخانهای یا حملات هوایی میزد، باعث کشته شدن غیرنظامیان یا خسارت دیدن آنان میشد و در مقابل [از سوی مقاومت] شمال [فلسطین اشغالی] هدف حملات موشکی [کاتیوشا] قرار میگرفت.
همین مساله باعث شد ارتش اسرائیل به دنبال راهی بگردد تا بتواند به صورت کارآمد به حزبالله پاسخ دهد بدون اینکه باعث شلیک سیلی از موشکهای کاتیوشا به شمال [فلسطین اشغالی] شود. سلاح اصلی ارتش اسرائیل در جنوب لبنان (یعنی توپخانه و نیروی هوایی) برای مقابله با این تهدید، مناسب نبود. مساله شبیه بود به تلاش برای زدن یک مگس با توپ بیسبال در یک فروشگاه ظروف چینی! اگر مگس بدون صدمه دیدن فرار میکرد، در پشت سر خود زمینی پر از تکههای شکسته ظروف چینی باقی میگذاشت!
وقتی ۷ نظامی [اسرائیلی] ظرف ۳ هفته کشته شدند، ارتش اسرائیل با خشونت عکسالعمل نشان داد و عمداً بار آتش خود را طی حملات هوایی و توپخانهای که یک هفته طول کشید، متوجه اهداف غیرنظامی کرد تا به این ترتیب لبنانیها را [به دلیل مقاومت ضداشغالگری] مجازات کند. هیچ تلاشی برای پنهان کردن هدف عملیات انجام نمیشد. مسؤولان اسرائیلی بدون هیچ تردیدی اقرار میکردند هدف عملیات، زدن جنوب لبنان است تا دولت لبنان مجبور شود جلوی حزبالله را بگیرد. مثلاً نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، اسحاق رابین در جمع اعضای کنست [پارلمان رژیم صهیونیستی] گفت: «از روستاییان لبنانی میخواهیم فرار کنند، چون ما میخواهیم به همه آن کسانی که در فعالیتهای حزبالله سهمی داشتهاند، خسارت بزنیم». جنگهای بعد هم رخ داد، جنگ 1996 و اوج آن در سال 2000 بود که یک پیروزی برای حزبالله بود. جنگ سال 2006 که 33 روز به طول انجامید هم نمونه بارز دیگر بود».
اما سیدحسن نصرالله چگونه حزبالله را از یک گروه به یک شبهارتش تبدیل کرد؟
۱- حزبالله در دوران سیدحسن نصرالله از گروهی با سلاحهای سبک و جنگ چریکی و شهادتطلبانه مانند گروههای فلسطینی، تبدیل به یک ارتش شد. یگان، نیرو، مهمات، تجهیزات، امکانات و تمام خصوصیات یک ارتش را ایجاد کرد.
۲- از سلاحهای سبک فراتر رفت و اکنون زرادخانهای از موشک، پهپاد، توپخانه، ماشینهای سبک و سنگین و حتی موشکهای بالستیک دارد.
۳- حزبالله از یک گروه شبهنظامی درون لبنان فراتر رفت. حضور حزبالله در سوریه و مقابله با داعش در سالهای 2012 تا 2023 یکی از نقاط مهم راهبردی این گروه است که شکل جدید فرامنطقهای به این گروه داد.
۴- تشکیل یگانهای تخصصی و پیچیده در حزبالله لبنان که ساختار این تشکیلات را فراتر برد.
در ابعاد اجتماعی هم فرماندهي شهید نصرالله فراتر از انتظارات بود. علاوه بر ایجاد خیریههای اجتماعی و عامالمنفعه؛ تأسیس مدارس، سازمان بهداشت اسلامی، مؤسسات قرضالحسنه، تأسیس مراکز درمانی و بیمارستانی، ایجاد کارت سجاد برای کمک به ایتام، ایجاد بنیاد شهید، تأسیس شرکتهای عمرانی برای بازسازی خرابیهای حملات اسرائیل و ایجاد مؤسسه جهادالبنا برای کمک به مردم شیعه و حتی غیرشیعه در این کشور بخشی از فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دوران شهید سیدحسن نصرالله برای بازپروری بهتر جامعه شیعی بود. این کمپینهای بزرگ در ۳ حوزه عام جامعه باعث شد حزبالله لبنان و شیعیان فارغ از مشکلات عدیده در لبنان بتوانند روی پای خود بایستند. این تقسیم وظایف در دوران رهبری شهید سیدحسن نصرالله در حزبالله و نبیه بری در امل اتفاق افتاد و هرکدام مناطقی را پیش بردند که سبب شد جامعه شیعی به بلوغ و رشد خوبی در عرصه اجتماعی برسد و از یک طبقه فروافتاده به یک طبقه ممتاز و تأثیرگذار بدل شود.
اکنون ابعاد فرماندهی او در حزبالله را میتوان در چند شاخص سیاسی، اجتماعی فرهنگی، اقتصادی، نظامی و امنیتی جستوجو کرد. بعد از جنگ ۷ اکتبر این ابعاد آنچنان قوی بود که حتی با ضربات سخت اسرائیل به حزبالله اکنون روند بازسازی در حال انجام است و آمریکاییها از ترس این بازسازی فشارها را زیاد کردهاند و حتی توماس باراک، نماینده آمریکا گفته است حزبالله در حال بازسازی خود است و شاید آمریکا با زور پروژه خلع سلاح را انجام دهد؛ پروژهای که به نظر میرسد از ابتدا ابتر است. ایران هم در این بین به عربستانیها توصیه کرده مانند انصارلله با حزبالله هم کنار بیایند.
در مجموع میتوان گفت حزبالله الگوی پروژه مقاومت همه چیز تمام برای گروههای دیگر است؛ گروههایی که بعدها با الگو گرفتن از آن، حشدالشعبی و انصارلله و... را به وجود آوردند.
یادداشت
نصرالله، مرکز ثقل مقاومت
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها