16/آذر/1404
|
08:29

به عبارت دیگران

همای اوج سعادت به دام ما افتد...

همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب‌وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بُوَد که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد؟
چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم
که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار، فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو، بزن فالی
بُوَد که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گَه که دَم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی
دیوان لسان‌الغیب
غزل شماره 114

***
شرح یک بیت مشکل حافظ

ماجرا کم کن و باز آ که مرا مَردُم چشم
خرقه از سر به‌‎در آورد و به شکرانه بسوخت
از دیرباز معنای این بیت، مجهول و معماگونه می‌نموده است و تا امروز شرح خشنودکننده و شیوایی که نشان بدهد این بیت معنای مستقیمی دارد، نوشته نشده است. امید است در اینجا بتوان معنای سرراستی از این بیت به دست داد.
[استاد بهاء‌الدین خرمشاهی در اینجا به تفصیل، به روایت‌ها و تفاسیر گوناگون درباره این بیت می‌پردازد و همه را به نوعی کنار می‌زند و با توضیحات کاملی، معنی دقیق این بیت را تشریح می‌کند که علاقه‌مندان را به خود کتاب ارجاع می‌دهیم و تنها نتیجه تفسیر ایشان را ذکر می‌کنیم].
حاصل و خلاصه معنای بیت: شاعر خطاب به یار خود می‌گوید قهر را طولانی مکن؛ آشتی کن و بازگرد که مانعی در کار نیست. یعنی مایه جدایی تو از من، خرقه ریایی من بود که مرا به قید و تکلف می‌انداخت و تو را از من می‌رماند. چه، تصور می‌کردی من خرقه‌پوش رسمی و زهدپیشه‌ای هستم. اینک به همت مردمک چشم و بی‌تابی‌ها و افشاگری‌هایش، آن خرقه سالوس از سر یا از تن من به‌در شده و به شکرانه رفع ریا و رفع حائل یا حجابی که بین ما بود، در آتش سوخته و نابود شده است. به عبارت دیگر، حافظ خود را با شیخ صنعان همسان می‌گیرد و معشوقش را با دختر ترسا. و می‌گوید من سالکی هستم که از راه و رسم منزل‌ها بی‌خبر نیستم. حال که تو از من ترک زهد خواسته‌ای، به دیده منت دارم. سرانه هم می‌دهم، شکرانه هم بجا می‌آورم، چه خرقه زهد ریای من خود سزاوار آتش است.
 بهاء‌الدین خرمشاهی
حافظ‌نامه
شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش
جلد 2، صفحات ۱۷۹ تا ۱۸۵

***
زبان حافظ و سعدی و فردوسی بهترین زبان دنیاست

حدیثی است از حضرت رسول صلی‌‎الله علیه و آله که «حب‌الوطن من الایمان» که عین واقعیت است. ایمان هیچ منافاتی با ملیت ندارد... تمام فرهنگ اسلامی حتی عرفان اسلامی از ایران جوشیده است؛ نسبتی که ما ایرانی‌ها با اسلام برقرار کردیم بهتر از نسبتی بود که اعراب برقرار کردند. یکی از دلایل رشد و گسترش اسلام در ایران قومیت ایرانی است. سابقه‌ میتراییسم به این امر کمک کرده، چرا که مقارنه‌هایی بین میتراییسم و تفکر شیعی وجود دارد. تفکر شاهنامه هیچ ‌چیز غیر از اسلام نیست... زبان فارسی که شکوفایی‌اش را در اسلام پیدا کرده، زبانی است که در حقیقت تفکر شیعی پیدا کرده و بسیار قشنگ‌تر از زبان عربی فعلی است. زبان قرآن البته زبان الهی است و چیزی است آسمانی اما زبانی که ما در قرن هشتم با سعدی و حافظ به آن رسیدیم زیباترین زبانی است که روی کره زمین موجود است. تفکر ایرانی بسیار بلندمرتبه است. بزرگ‌ترین متفکران اسلامی از ایران برخاسته‌اند... من بشدت وطن‌دوست هستم، سرم را برای ایران می‌دهم.
سیدمرتضی آوینی
گفت‌وگوی امید روحانی با سیدمرتضی آوینی
مجله فیلم، اردیبهشت 1371

***
ویتامین در اشعار حافظ

دکتر شریعتی می‌گوید: «هنر بزرگ حافظ در همین است که سخنش بی آنکه در نظر اول به چشم بخورد، مملو از صنایع گوناگون لفظی و معنوی است؛ از همان‌ها که در کتب معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه آمده است، ولی نه بدان‌گونه که شاعران متصنع و متکلف ما می‌کنند، بل آنچنان که «پل والری» می‌گوید: این صنایع همچون ویتامین‌ها که در میوه نهفته باشند، در سخنش پنهان است و خواننده از آنها استفاده می‌کند، بی‌آنکه جز طعم و شهد و عطر میوه را به ظاهر احساس کند».
سیدحسن حسینی
سکانس کلمات
نشر نی
صفحه ۶۴

گردآورنده، تقی دژاکام

ارسال نظر
پربیننده