
مردم ایران نخستین بار با امیرحسین قیاسی در سال ۱۳۹۶ آشنا شدند. او نخستین بار در بخش «خنداننده شو» فصل دوم «خندوانه» حضور پیدا کرد و به همراه ابوطالب حسینی، به نخستین کمدینهای دهه هفتادی نسبتا مشهور ایران تبدیل شدند. قیاسی با اینکه در عصر گسترش اینترنت و فضای مجازی پا به صحنه گذاشت، ابتدا از قاب رسمی تلویزیون معرفی شد و تا چند سال در همین چارچوب به فعالیتش ادامه داد. او به رغم اینکه از سال ۱۴۰۰ به این سو، به پلتفرمها کوچ کرد، تا به حال هیچگاه به طور کاملاً مستقل به تولید محتوا نپرداخته و همواره در چارچوب یک شبکه یا کمپانی برنامهسازی قرار میگرفت. به عبارتی با اینکه قیاسی یکی از مشهورترین چهرههای اینستاگرام فارسی در مدت اخیر بوده، نمیتوان او را جزو کسانی به حساب آورد که پس از کسب شهرت در یک رسانه رسمی، ادامه کار را به طور فردی در این فضا پی گرفته و کاملا به یک بلاگر تبدیل شدهاند.
اقبال به سبک طنزپردازی امیرحسین قیاسی در یک سال اخیر بهشدت افزایش یافته، چنانکه گزارش ۶ ماهه کوکو از اینستاگرام ایران اعلام میکند صفحه اینستاگرام امیرحسین قیاسی طی ۶ ماه منتهی به نیمسال اول ۱۴۰۴، رشد ۳۶۵ درصدی را تجربه کرده است.
بدون شک استعداد قیاسی و نمکطنازی او در این اقبال عمومی به وی تاثیرگذار بوده است. اگرچه مشخص است تیم نویسندگان برنامههای قیاسی، زبده و در اقبال عمومی به برنامههای وی موثرند اما طنازی قیاسی حتماً نقش کلیدی را در جذب مخاطب داشته است، بویژه که مخاطب نوعی صداقت را در رفتار طنز او فهم کرده است. یکی از اصلیترین مواردی که قیاسی را طی این مدت تا این حد در کانون توجهات قرار داده، نوع برخورد او با چارچوبهای فرهنگی یا به عبارتی مساله «ممیزی» است. واکاوی سبک برخورد این کمدین با موضوع ممیزی نشان میدهد چارچوبهای معمول برای تنظیمگری محتوا در ایران، از شیوههای نو به نو در تولید محتوا کندتر حرکت میکنند و سیاستگذاران این حوزه مرتب از بازیگران عرصه عقب افتادهاند. در ادامه به واکاوی و بررسی این موضوع پرداختیم.
* هجو ممیزی در عصر ابتذال؛ قیاسی از نیمهشب تا پامپ
خیلی طول نکشید که امیرحسین قیاسی، مسیر تجربهاش را از برنامه «نیمهشب» در ژانر «هجو خبر» (news satire) به برنامه «پامپ» در ژانر «گفتوگوی شبانه» (Late-night Show) تغییر دهد؛ مسیری که نقطه آغاز آن، امکانات ساده و خلاقیت محتوایی میخواست اما تغییرش به شبکه ارتباطی قویتری از سلبریتیهایی نیاز داشت که در خودافشاگری، سرسخت و محافظهکار نباشند و در عین حال، احوالات شخصیشان چنان با جامعه در تضاد باشد که بتوان خمیرمایه طنز را از آن ساخت. هرچند مخاطب ایرانی، پیشتر، قالب گفتوگوهای شبانه را با برنامه «دورهمی» مهران مدیری در تلویزیون تا حدی مزمزه کرده بود که چارچوبهای رسانه ملی اجازه میداد اما این حد، برای جلب مخاطب بالقوه یوتیوب و آپارات و حتی پلتفرمهای نمایش خانگی کفایت نمیکرد. بنابراین درست مثل تاریخ طنز پس از انقلاب، مساله برای قیاسی هم نه «شوخی» بلکه «چارچوبهای شوخی» بود. چیزی که حالا او، مستقیمتر و بیپرواتر از همه، مثل خمیربازی کودکان آن را به دست گرفته و با آن ور میرود؛ طرفه اینکه آن چارچوبها هم بر اثر تحولات جامعه و تغییر شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ساختارهای نهادی، دیگر هرگز استحکام حتی یک دهه قبل را باز نخواهند یافت. خب! شاید اصلا مطلوب هم نباشد.
* دستکاری چارچوبها با هجو ممیزی
از آنجا که سالهاست این چارچوبها یا همان ممیزی، از نگاه نهادی، آخرین سنگر حفظ فرهنگ شناخته میشود، انگیزهها برای دستکاری آن از طریق حمله و هجو هم زیاد است. چنانکه پیش از «پامپ»، «ممیزی» حامد جوادزاده، آن را آزموده بود با این تفاوت که «ممیزی» چارچوبها در ساحت دیگری چون موسیقی را دستمایه طنز قرار میداد اما قیاسی، مستقیما نهتنها با موارد بالقوه مسالهدار برنامههای خودش شوخی میکند، بلکه آن اندیشهها و مسائلی را هجو میکند که ریشههای ممیزی را ساختهاند. مثلا در «نیمهشب» یکی از موتیفهای ثابت شوخی، «خارجین دیگه! خارجیا، مشروب میخورن، دوست دختر دارن، خیانت میکنن» به خط قرمزی اشاره میکند که مایل است صحبت از این دست مسائل را دستکم آشکارا و در گفتوگوی مستقیم و رودررو محدود سازد. یا وقتی قیاسی با اشاره به اینکه ممکن است به خاطر گرما بدون شلوار روی صندلی نشسته باشد و ممیز، نمیتواند هیچ کاری بکند چون چیزی در تصویر معلوم نیست، عملا مرزهای صحبت درباره چیزی را هجو میکند که دستهای ممیز را بسته و مخاطب قرار است به همین تضاد بخندد. به اینکه ممیز، دیگر ابزاری برای برخورد ندارد.
* سلاح کارآمد سپرسازی از ممیزی در برابر ممیزی
ابزاری که تیم محتوایی امیرحسین قیاسی خلق کرده، ابزاری نوپدید و جوانانه در مبارزه با ممیزی است که میتوانیم آن را با عبارت کلی «سپر ساختن از ممیزی در برابر ممیزی» صورتبندی کنیم. ابزاری که در شرایط فعلی بسیار کارآمدتر از ابزارهای طنزپردازان قبلی مینماید و غالب چهرههای شاخص طنز پس از انقلاب، از گرایشها و ذائقههای مختلف، بهرغم تمایل شدید به مبارزه با ممیزی، جز استعاره و ایهام و مجاز، ابزار دیگری برای آن نمیشناختند. کار برای آنان البته به مراتب سختتر بود. چنانکه پیمان قاسمخانی در نشستی با عزتالله ضرغامی، مدیر وقت صداوسیما، التماس دعا داشت کاری کنند که بشود با مشاغل و اقشار و اقوام مختلف شوخی کرد. این لایه، هوشمندتر از آن بود که نداند بخش بزرگی از ممیزیهایی که ساختارهای نهادی، خود را مسؤول اجرایشان میدانند عملا نمایندگی از حساسیتهای خود جامعه است که هر بار ساختار از آن اندکی پس نشسته، منجر به بحرانهای کوچک و بزرگ اجتماعی و فرهنگی شده است اما حالا جامعه تغییر کرده و به لطف فشارهای مختلف اقتصادی و سیاسی، بسیاری از این حساسیتها به طور خودکار کاهش یافتهاند.
* اعتراف به ابتذال، عبور از جدال روشنفکری با حاکمیت
اما تردیدی نیست که ابزار ابداعی نسل جوان، جسورانهتر و بیپرواتر از نسل قبلی است. ابزاری که نه تنها مستقیما سراغ دستگاه ممیزی و زیرساختهای فکری ممیزی نهادی میرود، بلکه موانع اجتماعی و فرهنگی در برهمکنش با مخاطب را هم از طریق همین ابزار پشت سر میگذارد. اگر این یکی را هم با «سپر ساختن از اعتراف به ابتذال برای پمپاژ ابتذال» صورتبندی کنیم، هم جسارت و بیپروایی و بیتعارف بودن مبدعان این روش بیشتر مشخص میشود و هم متوجه خواهیم شد که وقتی جریان روشنفکری و ساختارهای نهادی در حال جدال بر سر خطوط قرمز سیاسی بودند و تلاش میکردند با کنش رادیکال مثل موضعگیریهای صریح سیاسی و واکنش تنبیهی مثل ممنوع از کاری از یکدیگر امتیاز بگیرند، گفتمانی در بطن جامعه در حال رشد بود که بدمن مشترک هر دو طرف یعنی «ابتذال» را ارزش میدید یا دستکم از توسل به وجوه اجتنابناپذیر آن، شرمی نداشت. جریانی که شاید بیش از هر ذایقهای در نسل قبلی طنز کشور، به ذایقه رضا عطاران نزدیک بود و اما حتی به اندازه او هم قصد نداشت با جامعه و حاکمیت اظهارش، به تعارف و استعاره و حفظ احترام متقابل بیفتد.
* سهم زنان در چرخه شوخی - خندههای ضدزن
طنز امیرحسین قیاسی، حتی در پمپاژ ابتذال برای مخاطب نوجوان هم مرز خاصی ندارد. اقتضای قرار گرفتن اسپانسری چون «ماز» در کنار «پامپ» همین است که نوجوانان 10 تا 17ساله هم مخاطب بالقوه برنامه شناخته شوند و فهم و نگرششان در شوخیها لحاظ شود؛ نوجوانانی که منطقا باید بیشتر مذکر در نظر گرفته شوند تا طنز ضد زن قیاسی را بفهمند؛ طنزی که زنان و بویژه عامه دختران نوجوان (مگر در قشری کوچک) به علت استفاده از ادبیات تخصصی(!) مردانه در شوخیهای جنسی و موقعیتهای خاصی که اغلب مردانه تعریف میشوند، به فهم آن راهی ندارند. بسیاری از دفاعیههای طنزآمیز قیاسی از زنان نیز عمیقا ضد زن هستند، چنانکه در بیان علت احترام به زنان و دوست داشتن ایشان، آشکارا به خواص جنسیتی زنانه اشاره میکند؛ شوخیهایی نظیر اهمیت تبلیغات توسط زنان تنها با پیوستهای ادبیات عامهپسند مردانه قابل فهم است که در آن به سبک ویژه آزاده صمدی در تبلیغات یا زوایایی که لیلا حاتمی و طناز طباطبایی به آنها شناخته میشوند، نقش اصلی را در فهم شوخی بازی میکند؛ ادبیاتی که گاه به شکلی شرمآور، روکش احترام به زن را کنار میگذارد و در شوخی با سیدنی سوئینی و کیم کارداشیان، زیرمتنهای جنسی و جنسیتی را علیه زنان فعال کرده و به سطح شوخیها میآورد. طنز در این جهان گفتمانی مبتنی بر ابتذال، نهایتا ارمغانی بیش از همان محتوای جنسی تئاترهای آزاد برای جامعه ندارد و هرچند زنان هم مخاطب آنها باشند اما هرگز به بیش از ابژههای جنسی ارتقا نمییابند و مشارکتشان در خندیدن، همین مقدار است که بتوانند خود را به جای مردان هوسرانی بگذارند که آنان را جز با ویژگیهای جنسیتی نمیسنجند. اگر به هر علت، از جمله عدم همذاتپنداری یا حتی سر درنیاوردن از ادبیات پر استعاره و ایهام مردانه، نتوانند با این جنس طنز ارتباط بگیرند، جایی در این جهان نخواهند داشت و اگر هم ارتباط بگیرند، جز ابژههای جنسی حقیر، طور دیگری تعریف نخواهند شد.
* عمومیتبخشی به سبک زندگی گروههای خاص
با این همه عبور «پامپ» از مرزهای فرهنگی و ناشناختگیاش برای مخاطب عام، تنها به زنان ختم نمیشود. استفاده از ادبیات تخصصی(!) گروههای خاص اجتماعی در موقعیتهای خاص گاه مردان را هم از زنجیره تبادل شوخی و خنده با قیاسی به بیرون پرتاب میکند، چنانکه خود قیاسی هم گاه با احتمال قطع ارتباط شوخیهایش با نسل پدران و مادران، طنز میسازد. سوالات ثابت او در «پامپ» از این قبیل که «آیا مدام پارتی میروی؟ آیا مواد مخدر مصرف میکنی؟ آیا لاابالی هستی؟ آیا درست در مدرسه خوب بود؟» تعامل ویژهای را با میهمانهایی از این جنس و طبعا با ادبیاتی خاص میطلبد که عامه مردم با جزئیات آن آشنا نیستند و خود قیاسی گهگاه احساس لزوم میکند برخی عبارات را به نحوی آموزش دهد تا مشارکت مخاطب در شوخی به صفر نرسد و از چرخه خنده بیرون نماند.
* متهم کردن سلبریتیها یا رفع اتهام از آنان؟
مساله دیگر آن است که جستوجوی سلوک و سبک زندگی شخصی سلبریتیها از لابهلای شوخی با آنان برای آزادسازی جزئیات و رسیدن به خودافشاگری درباره روابط متعدد یا خارج از عرف یا مصرف مواد و مسائلی از این دست، قرار است نهایتا چه ارتباطی را میان مخاطب، میزبان و میهمان شکل دهد. آیا هدف، آشکار کردن سبک زندگی خاص لایه خاصی از هنرمندان است یا قرار است از خلال این سوالات یا بازجوییها - چنانکه ایرج طهماسب اشاره کرده بود - به این برسیم که پیشفرضهای عموم مردم درباره سبک زندگی پرتجمل، ثروتزده، بیقاعده و خارج از عرف و شرع سلبریتیها، خیلی هم درست نیست و واقعیت ندارد؟ هدف، متهم کردن آنان است یا رفع اتهام از ایشان؟ هدف هر چه که باشد در خلال این گفتوگوها اساسا هیچ اتفاقی برای تصویر مخاطب از میهمان برنامه نمیافتد، بلکه صرفا ادبیات و سبک زندگی خاص یک گروه اجتماعی فراگیر میشود و در این میان، میزبان هم به نان و آب و ماشین چینی اما طبیعتا باز هم در فهم عرفی که توسط جریان روشنفکری پشتیبانی و ظرفیتسازی میشود، پیشنهاد رابطه توسط یک پیرمرد به هادی کاظمی وقتی که سرباز بوده، یا اشارههای ضمنی به روابط همجنسگرایانه برخی میهمانها چون اشوان، چیزی جز واقعیتهای اجتماعی که برایشان شوخیسازی شده، نیستند.
و حالا افراد بسیاری، «نیمه شب» و «پامپ» و احتمالا هر محصول دیگری از امیرحسین قیاسی را دنبال میکنند تا فراموش نکنیم تغییر شرایط سیال اجتماعی و فرهنگی، در شکل دادن به چارچوبهای عرفی چنان قدرت و سرعتی دارند که ساختارهای نهادی را در تدبیر کردن ممیزی موثر، جا میگذارند. خصوصا آن دسته از ممیزیهایی که سهم مشارکت نهادهای اجتماعی مهم چون خانواده و مدرسه در آنها دیده نشده باشد و هدفشان، به جای آنکه درونی کردن ارزشها و رعایت خودانگیخته چارچوبهای فرهنگی باشد، تمام هم و غم خود را صرف اجبار و القای بیرونی موازین به جامعه و هنرمندان میکنند.