
علیرضا حقیقت: ژاپن قصد دارد در دوران «سانائه تاکائیچی» نخستوزیر جدید این کشور که از او به عنوان «تاچر توکیو» یاد میشود بزرگترین نیروگاه هستهای جهان را بسازد. دونالد ترامپ فرمان آزمایشهای جدید و ممنوعه هستهای را صادر کرده است؛ همانطور که «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه موشکهای کروز هستهای جدیدی را تست کرد. آیا آخرالزمان هستهای فرا رسیده است؟ شاید جالب توجه به نظر برسد که از جنگ دوم جهانی به بعد آغاز، تثبیت و پایان هر نظم بینالمللی با موضوع هستهای گره خورده است. آغاز نظم دوقطبی از همین نقطه آغاز شد؛ روزی که سران متفقین روی ویرانههای برلین در «پوتسدام» برای آینده آلمان و جهان جلسه گذاشتند، هری ترومن به ژوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی اطلاع داد ایالات متحده به سلاح هستهای دست یافته است؛ هرچند استالین تلاش کرد خود را خونسرد جلوه دهد اما بلافاصله پس از بازگشت، دستور حرکت روسها به سمت ساخت سلاح اتمی را صادر کرد. ناظران روابط بینالملل، جنگ سوئز در سال 1956 را لحظه تثبیت نظام دوقطبی میدانند، بریتانیا، فرانسه و اسرائیل پس از ملی کردن کانال سوئز از سوی مصر، با حمله به آن کشور تلاش در براندازی حکومت جمال عبدالناصر را داشتند اما شوروی که دیگر به سلاح اتمی مجهز شده با مداخله به نفع متحد خود قاهره، یک تهدید هستهای روی میز گذاشت و اینجا بود که دوایت آیزنهاور، رئیسجمهور آمریکا برای پرهیز از درگیری هستهای، به 3 دولت متخاصم دستور داد جنگ علیه مصر را پایان دهند. اینجا یک بزنگاه تاریخی است که نظام دوقطبی (به رهبری آمریکا و شوروی) تثبیت میشود. تا سال 1991 مدیریت مخاصمات بینالمللی تقریبا با همین الگوی موازنه 2 قطب این سیستم دنبال میشد: از بحران موشکی کوبا گرفته تا جنگ 2 کره، جنگ ویتنام و افغانستان. اگرچه دلایل مختلفی برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برشمرده میشود اما به پایان رسیدن این نظم نیز تا حد زیادی بر پایه دکترین «جنگ ستارگان» ریگان رخداد.
* نظم تکقطبی پساجنگ سرد در کدام نقطه متوقف شد؟
اگرچه از 11 سپتامبر به عنوان پایان «تصویر تکقطبی» نام برده میشود اما خوانش روابط بینالملل به ما میگوید بزنگاهی که پایان تفوق نظم آمریکایی را رقم زد، پیمان نیواستارت یا استارت 2 در سال 2010 میان ایالات متحده و روسیه بود؛ جایی که پوتین با احیای جایگاه جهانی روسیه موازنه هستهای را با واشنگتن مجددا برقرار کرد. از زمان بازگشت دوباره ترامپ به قدرت در سال 2024، آلارمها جهت تشدید شدن وضعیت آنارشیک جهان به صدا درآمد و منطق سیاست بینالملل گوشزد کرد حضور مجدد ترامپ در قدرت، تکانههای بزرگی بر نظم رو به زوال جهانی ایجاد خواهد کرد. او هیچ اعتقادی به هنجارها و ساختارهای آمریکاساز حاکم بر سیستم بینالملل ندارد و معتقد است آمریکا بیش از حد برای این نظم به طور یکجانبه هزینه پرداخت کرده. وی جهان را از دریچه «سیاست قدرت» میبیند. طبیعی است در چنین شرایطی، «عدم قطعیتها» پیشران سیاست بینالملل میشود و واحدهای سیاسی به «اصل خودیاری» رو میآورند تا بقای خود را حفظ کنند. در این میان بیشترین آشفتگی نصیب بازیگرانی است که زیر چتر امنیتی و حتی هستهای ایالات متحده قرار داشتند، یعنی اروپا و کشورهایی همچون آلمان و ژاپن که حتی ماهیت و هویت این کشورها پس از جنگ دوم جهانی دگرگون و توسط واشنگتن تعیین شد. رئیسجمهور فرانسه همان ابتدای استقرار مجدد ترامپ در کاخ سفید اعلام کرد قاره اروپا با «تغییرات غیرقابل بازگشت» ناشی از اقدامات آمریکا مواجه است. امانوئل مکرون بر «تأمین مالی گسترده مشترک» برای تسلیح سریعتر اروپا تأکید کرد. او همچنین پیشنهاد داد چتر هستهای فرانسه را به متحدان اروپایی گسترش دهد. نیویورکتایمز در آن مقطع نوشت: «در هیچ نقطهای از اروپا، اثرات تغییر جهت آمریکا به اندازه آلمان بیثباتکننده نبوده است؛ کشوری که جمهوری آن پس از جنگ دوم جهانی تا حد زیادی ساخته آمریکا بود». فردریش مرتس، صدراعظم محافظهکار آلمان گفت: «اولویت مطلق من این خواهد بود که اروپا را هرچه سریعتر تقویت کنم تا بتوانیم گامبهگام به استقلال واقعی از ایالات متحده دست یابیم. هرگز فکر نمیکردم مجبور شوم چنین چیزی بگویم... اما پس از اظهارات ترامپ واضح است آمریکاییها، حداقل این بخش از آمریکاییها (این دولت) تا حد زیادی نسبت به سرنوشت اروپا بیتفاوت هستند».
مرتس حتی ایدهای را مطرح کرد مبنی بر اینکه فرانسه و بریتانیا چتر هستهای خود را به آلمان گسترش دهند. فرید زکریا مارس ۲۰۲۵/ اسفند 1403 در واشنگتنپست نوشت: اقدامات آمریکا پیامدهایی خواهد داشت؛ آنها شروعی برای شکلگیری یک جهان چندقطبی جدید خواهند بود. کشورهای بزرگی مانند آلمان و ژاپن ناگزیر به تأمین امنیت خود خواهند بود. این مسأله میتواند به این معنا باشد که برای ژاپن و همچنین کره جنوبی، تسلیحات هستهای بهعنوان یک گزینه جذاب مطرح شود. تحت چتر امنیتی ایالات متحده، جهان شاهد گسترش هستهای بسیار اندکی بوده است اما این وضعیت ممکن است بشدت تغییر کند. هر کشوری اکنون در نظر خواهد داشت چگونه خود را از وابستگی به ایالات متحده رها کند. مجله «فارن افرز» هم در تحلیل مبسوطی به قلم «گیدئون رز» سردبیر سابق این ژورنال تخصصی نخبگان سیاست خارجی آمریکا با عنوان «عصر جدید هستهای» نوشت: با سرعت گرفتن روند برچیدن عناصر اساسی نظم بینالملل پس از جنگ توسط دولت دوم ترامپ، دور جدیدی از اشاعه هستهای آغاز شده است؛ این بار وسط کشورهایی که پیشتر به عنوان متحدان آمریکا شناخته میشدند. رژیم منع اشاعه و احساس امنیت نسبت به آن توسط کشورهایی که داوطلبانه پایبند به محدود کردن خودشان شده بودند، در حال از هم گسیختن است. همه باید درک کنند اگر نظم لیبرال فروبپاشد، رژیم منع اشاعه هستهای نیز همراه آن سقوط خواهد کرد و در این صورت، قدرتهایی که برای دستیابی به تسلیحات هستهای شتاب خواهند کرد، دوستان سابق آمریکا خواهند بود؛ کشورهایی که دیگر اطمینان ندارند میتوانند به تضمینهای امنیتی ایالات متحده تکیه کنند و حتی ممکن است از اعمال فشار آمریکا بیم داشته باشند. پیشبینی گیدئون رز خیلی سریعتر از چیزی که تصور میشد به وقوع پیوست: دولت ترامپ تنها قفل بازنشده برای زیر سوال بردن نظام منع اشاعه را هم باز کرد و به تاسیسات هستهای صلحآمیز تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ایران حمله کرد؛ اتفاقی که برای نخستین بار در تاریخ روابط بینالملل درباره یک کشور مسؤول رخ داد. بدین وسیله رئیسجمهور آمریکا به طور عملی، پایان رژیم اشاعه را به جهانیان اعلام کرد. فارن افرز در گزارش جدید خود در پایش وضعیت هستهای جهان با اعلام خطر نسبت به از بین رفتن هنجارهای هستهای توصیه کرد متحدان آمریکا مجهز به سلاح هستهای شوند. این گزارش اثبات عینی این گزاره است که جهان آخرین گامهای خود در عبور از وضعیت قدیمی یعنی نظم کنونی را برداشته و در نقطه عزیمت به آیندهای نامعلوم است؛ وضعیتی که بقای یک کشور مهمترین و حیاتیترین اولویت تصمیمسازان آن کشور برای عبور بیخطر از شرایطی است که همه سناریوها حتی یک جنگ هستهای، دیگر یک امر غیرممکن نیست. فارن افرز در گزارش خود مینویسد: تمایل روسیه برای بکارگیری تهدید استقرار سلاحهای هستهای تاکتیکی در جنگ خود علیه اوکراین، علاقه ترامپ به آزمایشهای هستهای و انقضای قریبالوقوع پیمان استارت جدید ۲۰۱۰ (که اندازه زرادخانههای هستهای روسیه و آمریکا را محدود کرد) پتانسیل مخرب پایدار سلاحهای هستهای را به جهان یادآوری و ترس از استفاده از آنها را دوباره زنده کرده است. رهبران آمریکا متقاعد شدهاند گسترش سلاحهای هستهای به منافع استراتژیک ایالات متحده آسیب عمیقی وارد میکند و نظم جهانی شکننده فعلی را بیشتر بیثبات میکند. در ماههای اخیر، آنها تعهد خود را به جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای ۲ برابر کردهاند. حملات ژوئن علیه سایتهای هستهای ایران نشان داد واشنگتن برای جلوگیری از دستیابی کشورهای بیشتر به بمب اتم، از زور استفاده خواهد کرد.
به نوشته ارگان رسانهای شورای روابط خارجی آمریکا، ایالات متحده بهتر است پایبندی سختگیرانه خود به عدم اشاعه را مورد بازنگری قرار دهد و مجموعه کوچکی از متحدان- یعنی کانادا، آلمان و ژاپن - را به هستهای شدن تشویق کند. برای واشنگتن، اشاعه گزینشی سلاحهای هستهای به این شرکا اجازه میدهد نقشهای بزرگتری را در دفاع منطقهای برعهده گیرند و وابستگی نظامی خود را به ایالات متحده کاهش دهند. برای این متحدان نیز دستیابی به بمب اتم، قابل اعتمادترین محافظت را در برابر تهدیدات دشمنان منطقهای، مانند چین و روسیه و همچنین ایالات متحدهای که کمتر به اتحادهای سنتی خود متعهد است، فراهم میکند. گسترش گزینشی سلاحهای هستهای، به جای اینکه آغازگر دوران جدید و ترسناکی از بیثباتی در جهان باشد، به حفظ نظم پس از جنگ دوم جهانی کمک خواهد کرد. اگر کانادا، آلمان و ژاپن به سلاح هستهای دست یابند، تواناییهای نظامی جهان را به نفع ائتلافی از کشورها که به سیستم مبتنی بر قوانین و جلوگیری از فرسایش هنجارهای کلیدی آن، بویژه تمامیت ارضی متعهدند، متعادل خواهند کرد. بنابراین، گسترش گزینشی، نظم شکننده پس از ۱۹۴۵ را که به نفع ایالات متحده و متحدانش بوده است، احیا خواهد کرد. واشنگتن که با چالش ژئوپلیتیک ظهور چین در شرق آسیا روبهرو است و برای رسیدگی به مسائل داخلی خود به منابع مالی زیادی نیاز دارد، به این نتیجه رسیده پایان دادن به سواری رایگان اروپا را به عنوان یک اولویت استراتژیک اصلی در نظر بگیرد. آنچه امروز مانع توانایی اروپا برای تأمین امنیت خود میشود فقدان نیروی هستهای آلمان است. در طول جنگ سرد، رهبران ایالات متحده امیدوار بودند نیروهای آمریکایی را از اروپا خارج کنند اما مصمم بودند اگر آلمان به یک عامل بازدارنده هستهای دست نیابد، این قاره قادر به تضمین امنیت خود نخواهد بود. در این گزارش همچنین آمده است: گسترش سلاحهای هستهای ژاپن، راه درازی را برای دستیابی به هدف اصلی ایالات متحده در شرق آسیا، یعنی مهار چین از طریق اتحادهای محلی قوی، در پیش خواهد داشت. از دیدگاه واشنگتن، تهدید اصلی ناشی از پکن این است که ممکن است به تسلط منطقهای دست یابد و پتانسیل نظامی خود را برای تهدید جدی ایالات متحده و منافع آن، مثلاً با ایجاد اختلال در زنجیرههای تأمین نیمههادیها یا ایجاد پایگاههای مقدم فراتر از قلمرو خود در شرق آسیا و حتی دورتر توسعه دهد. هژمونی منطقهای چین، چالش بزرگی را برای ایالات متحده ایجاد خواهد کرد. ژاپن از مزیت دفاعی جدا بودن از دشمنانش از طریق دریا برخوردار است. اگر این مزیت با قابلیتهای هستهای مستقل ترکیب شود، امنیت ژاپن را در مواجهه با تهدیدات خارجی به طور مؤثر تضمین میکند - و تضمین میکند تحت کنترل چین قرار نگیرد- فراتر از دفاع بهتر از خود، یک ژاپن مسلح به بمب اتم، نوعی بازدارندگی گستردهتر و معتبرتر از آنچه ایالات متحده میتواند ارائه کند، برای شرق آسیا فراهم میکند. چین ممکن است درباره تمایل واشنگتن برای ریسک جنگ هستهای بر سر تحولات شرق آسیا تردید داشته باشد اما نزدیکی و سهم مستقیم ژاپن در ثبات آن منطقه، تعهدات آن را بسیار معتبرتر میکند. یک ژاپن مسلح به سلاح هستهای همچنین یک لایه اضافه در سناریوهای تشدید بحران ایجاد و امکان پاسخ مؤثر به چین را بدون دخالت مستقیم ایالات متحده فراهم میکند. چین هنگام بررسی حمله به ژاپن، مجبور خواهد شد هزینههای هنگفت تلافیجویی ژاپن را مستقل از هرگونه حمایت آمریکا در نظر گیرد. داشتن سلاح هستهای همچنین ژاپن و شاید شرق آسیا را به طور گستردهتر، برای مدیریت تغییر ناگهانی در تعهد امنیتی واشنگتن مجهز کند. جدیدترین استراتژی دفاع ملی دولت ترامپ، دفاع از سرزمین ایالات متحده و نیمکره غربی را در برابر تهدیدات ناشی از چین و روسیه در اولویت قرار داده است که نشاندهنده یک تغییر جهت بالقوه و در عین حال متزلزل است.