03/آذر/1404
|
08:49

به عبارت دیگران

وقتی پای رهبر انقلاب اسلامی سست می‌‎شود...

آقا خیلی سریع و محکم و نظامی قدم برمی‌دارد و با هر قدم عصا را محکم جلو می‌اندازد. درخور همچه مراسمی.
چهره آقا خیلی مصمم است و به‌سرعت از کنار همه واحدها عبور می‌کند. انتظار دارم که در کنار بچه‌های بسیجی رهبر جور دیگری راه برود و جور دیگری نگاه کند، اما رهبر همان‌جور محکم قدم برمی‌دارد. به کنار جایگاه که می‌رسد همان روحانی جوان که اصرار داشت صف اول بنشیند، می‌خواهد خوشامدی، چیزی بگوید. «رهبرا! من مسؤول...» اما رهبر نمی‌ایستد و با همان سرعت ادامه می‌دهد. ته دلم- به همراه بقیه آدم‌های جایگاه، کیف می‌کنم.
 انتهای جایگاه، کنار صندلی آخر، یک جانباز 2 پا قطع روی صندلی چرخدار نشسته است. رهبر از کنار او هم به‌سرعت رد می‌شود اما یک‌هو انگار پایش سست می‌شود. می‌ایستد. سردار فیروزآبادی و دوربین پرتابل صداوسیما تا می‌خواهند بایستند، 3-2 متری جلو رفته‌اند. رهبر برمی‌گردد و تقریباً روی زانو می‌نشیند و دست جانباز را در دست می‌گیرد و صورتش را می‌بوسد. اشک به پهنای صورت از چشم جانباز جاری است... عاقبت این نظم معنا پیدا می‌کند. مؤمن در هیچ چارچوبی نمی‌گنجد.
رضا امیرخانی/ داستان سیستان
[10 روز با رهبر]
انتشارات قدیانی - صفحات ۱۸۸ و ۱۸۹

***
خیانت سران عرب به شیخ عزالدین قسام

اشتباه دیگری که پیشینیان ما مرتکب شدند این بود که جنبش ملی فلسطین را به نظام‌های عرب که دارای انگیزه‌های خودخواهانه بودند متکی و انگیزه‌های آنها را با انگیزه‌های شرافتمندانه توده‌های عرب مخلوط کردند. اغلب حکومت‌های عرب منطقه، آن ‌‌زمان زیر سیطره یا تحت تأثیر نفوذ انگلیس بودند و طبعاً نمی‌توانستند همپیمانان صادق جنبش آزادیبخش باشند که دقیقاً علیه جهانخواری انگلیس مبارزه می‌کرد.
شیخ عزالدین قسام این مجاهد اصیل و شریف راه آزادی که قبل از آنکه سال ۱۹۳۲ به جنگل‌ها پناه برد، محروم‌ترین اقشار مردم را سازماندهی کرده بود، بالاخره به دلیل آنکه نتوانست کوچک‌ترین حمایتی از جانب یکی از کشورهای «برادر» به دست آورد، 3 سال بعد قهرمانانه شهید شد. 
او در سال ۱۹۳۵ طی نبردی که از پیش محکوم به شکست بود، به دست انگلیسی‌ها کشته شد اما بویژه همدستی اعراب با مقامات انگلیسی بود که شرایط کشتن وی را برای انگلیسی‌ها فراهم کرد. در جریان قیام خلقی سال ۱۹۳۶ نیز هیچ‌یک از رژیم‌های عربی به کمک مردم فلسطین نیامدند. اعتصابات عمومی که یکی از آنها 6 ماه دوام یافت، تظاهرات و جنگ‌های منظم که تا آستانه جنگ دوم جهانی به دنبال یکدیگر آمدند، به خون کشیده شد. نه‌تنها دولت‌های عرب هیچ اقدامی برای جلوگیری از کشتار به عمل نیاوردند و نه‌تنها هیچ کمک مادی به این جمعیت بی‌دفاع که به مقابله با توپ‌ها و تانک‌های انگلیسی برخاسته بود نکردند، بلکه به عوض تمام اینها، بیانیه‌ای خطاب به خلق فلسطین منتشر کردند و طی آن دعوت به متوقف کردن جنگ علیه آنچه «همپیمان بزرگ ما انگلیس» نامیدند، کردند!
اریک رولو/ فلسطینی آواره
[خاطرات ابوایاد مسؤول بخش اطلاعات و امنیت ساف]
حمید نوحی - انتشارات گام نو  - صفحات ۹۳ و ۹۴

***
در اهمیت فهم

شاهزاده آندره به این شمایل کوچک که خواهرش با آن عقیده و حرمت و تکریم به گردنش بسته بود نگریسته با خود گفت: «چقدر خوب بود اگر همه ‌چیز، آنچنان که در نظر شاهزاده خانم ماریا جلوه می‌کند، ساده و آشکار بود! چقدر خوب بود اگر آدمی می‌دانست که در زندگی به جست‌وجوی کمک و معاضدت به چه کس روی آورد و پس از زندگی این جهان، در آن سوی گور، چه در انتظار او است! چقدر خوشبخت و راحت بودم اگر اینک می‌توانستم بگویم: «پروردگارا! به بنده خود ترحم کن!» 
لئو  تولستوی/ جنگ و صلح
کاظم انصاری - انتشارات امیرکبیر - صفحه ۳۱۸

***
زیان بزرگ حوزه‌ها...

من اکنون مشاهده می‌کنم که تحصیلات ادبی، در میان طلاب، از آن اوجی که داشته افتاده است. شگفتا! از حدود 20 سال پیش، آگاهان حوزه‌ها توجه یافتند که دانستن ادبیات اسلامی، برای طلاب و حاملان فکر دینی و ناقلان آن فکر (چه مجتهد، چه عقایدشناس، چه مفسر قرآن، چه محدث، چه مؤلف، چه نویسنده، چه مدرس، چه خطیب، چه منبری، چه یک مساله‌گوی ساده که در جهان امروز زندگی می‌کند و به گونه‌ای در رابطه اسلام با جامعه و جهان دخالت دارد) کافی نیست، بلکه این گروه‌ها باید از ادبیات جهان خارج از اسلام نیز تا حدودی آگاهی داشته باشند، و این آگاهی را تحصیل کنند. اکنون بنگرید! که امروز با کمال تأسف، در موارد چندی دیده می‌شود که حتی ادبیات اسلامی نیز به آن‌گونه که درخور است و لازم، تدریس و تحصیل نمی‌شود و این زیانی بزرگ است.
محمدرضا حکیمی‌/ ادبیات و تعهد در اسلام
دفتر نشر فرهنگ اسلامی - مقدمه، صفحه 15

گردآورنده، تقی دژاکام

ارسال نظر