محسن ردادی: چند روز پیش، صحنهای در یکی از ایستگاههای مترو تهران رخ داد که گویی نمادی کوچک از یک جنگ بزرگتر بود. 2 مرد با لباسهای تقلبی ارتشی، پرچمی تاریخ مصرف گذشته از ایران را بلند کرده بودند و در میان انبوه مسافران به نمایشی عجیب دست زده بودند. این نمایش اما بیش از آنکه هیاهو داشته باشد، پوچ و توخالی بود. لباسهایشان «تقلبی» بود، پرچمشان نماد ارتجاع و عقبماندگی بود و پیامشان، اگر داشتند، در هیاهوی «ابراز وجود»ی کودکانه گم شده بود. آنها تنها میخواستند «تکان بدهند»، بدون آنکه بدانند «چرا» و «برای چه». نتیجه این شد که نگاههای مسافران بیشتر حاوی تعجب و تردید بود تا همراهی. حتی یکی از ناظران با کنایه پرسید: «دوربین مخفیه؟»؛ پرسشی که تمام ماهیت ساختگی و نمایشی آن اقدام را به سخره میگرفت. در این میان اما یک واکنش متفاوت، تمام معادلات را بر هم زد. یک جوان بسیجی که از آنجا عبور میکرد، بیدرنگ و بدون هیچ تردیدی، آن «تکه پارچه» را نماد توهین به خون شهدا دید و وارد عمل شد. او که جثهای کوچکتر از آن دو مرد تنومند داشت، با شهامت تمام در برابرشان ایستاد و آن پرچم را از چنگشان بیرون کشید. اینجا بود که تضاد اصلی آشکار شد: از یک سو، نمایشی ساختگی و بیریشه و از سوی دیگر، واکنشی خودجوش، اصیل و برخاسته از عمق باور. آن 2 فرد با پرچم منقضیشده، نماینده گروهی هستند که هویت خود را از شبکههای اجتماعی وام میگیرند. آنها «اجرا میکنند» تا «دیده شوند»، نه اینکه «پیامی» داشته باشند. لباس تقلبی، نماد همان باورهای تقلبی و وارداتی است. پرچم تاریخ گذشته، نماد نگاه نوستالژیک و بیثمر به گذشتهای است که دیگر کارایی ندارد. آنها فکر میکنند با «تکان دادن» یک پارچه میتوانند تاریخساز شوند، غافل از اینکه تاریخ را مردان و زنانی میسازند که برای باورهایشان جانفشانی میکنند، نه «ابراز وجود»ی پوچ.
اما جوان بسیجی، وارث همان مردانی است که تاریخ را ساختند. عمل او 2 ویژگی برجسته داشت:
1- خودجوش بودن: او منتظر دستور از بالا نبود. هیچ دستورالعملی برای واکنش به این وضعیت وجود ندارد. او از جنس همان رزمندهای است که در عملیاتهای 8 سال دفاعمقدس یا دفاع مقدس ۱۲ روزه، بدون فرمان، سنگر دشمن را نشانه میگرفت. بسیجی، منتظر فرمان نیست؛ فرمان در وجدان بیدار اوست.
2- شجاعت: کوچکی جثه در برابر درشتی باطل، برایش اهمیتی نداشت. این دقیقاً همان روحیهای است که خرداد ۱۳۴۲، بهمن ۱۳۵۷ و در خطوط مقدم نبرد با دشمن متجاوز بعثی و صهیونیستی تبلور یافت. شجاعت، برای بسیجی یک انتخاب نیست؛ یک سبک زندگی است.
3- کنشگری فعال: بسیجی همرنگ جماعت تماشگر نمیشود، بلکه به میدان میزند و آگاهانه اقدام میکند. طبیعی است که در این قبیل صحنهها اغلب مردم که با حرکت ضد انقلابها موافق نیستند، ترجیح میدهند سکوت کنند و درگیر ماجرا نشوند اما احساس تکلیف بسیجی باعث میشود کنج عافیت را انتخاب نکند و کنشگری فعال و در میدان داشته باشد.
این روحیه شجاعانه و عمل خودجوش، ریشه در یک مفهوم عمیقتر دارد: «احساس تکلیف». بسیجی این احساس را چونان بار گرانی با خود به همه جا میبرد؛ در کوچه و بازار، در فضای مجازی و در کف میدانهای واقعی. برای او، تشخیص خطا و باطل، بلافاصله به معنای مسؤولیت مقابله است. او وارد محاسبات مادی و سود و زیان شخصی نمیشود، چرا که معادلهاش معادله «حق و باطل» است، نه «سود و ضرر». همین نگاه است که او را بیتأمل و بیدرنگ، به صحنه میکشاند. نمونه اعلای این روحیه را در حوادث تلخ سال ۱۴۰۱ به روشنی دیدیم. زمانی که اغتشاشگران، امنیت کشور را به خطر میانداختند، بسیجیهایی مانند شهید «روحالله عجمیان» و شهید «آرمان علیوردی» در برابر فتنه ایستادند و زیر شکنجههای وحشیانه به شهادت رسیدند. شهادت آنان، نماد اوج وفاداری به میثاق مردمی و پایبندی به ارزشهای انقلابی است. اینان بودند که با خون پاک خود، سند دیگری بر حقانیت راه بسیج امضا و ثابت کردند مردان میدان، وفادارترین پاسداران انقلابند. از دل این واقعه و هزاران واقعه مشابه دیگر، میتوان به مهمترین ویژگی بسیج پی برد: شجاعت «نه» گفتن. نه گفتن به زورگویی ابرقدرتها، نه گفتن به انحراف از مسیر انقلاب، نه گفتن به تحریف ارزشها، نه گفتن به توهین به مقدسات و نه گفتن به نمایشهای پوچ و بیمغزی که تنها هدفشان تضعیف اسلام و ایران است. این «نه» گفتن، یک موضوع ساده زبانی نیست؛ نیازمند شجاعتی وافر است و ارادهای پولادین. شجاعتی که باعث میشود بسیجی در میدان حقیقی، جلوی ماشین اغتشاش و تجاوز صهیونیستی بایستد و در میدان مجازی، در برابر سیل تبلیغات روانی دشمن، تنها و استوار بماند و نترسد. شبکههای مجازی با تمام قدرت سعی در ایجاد «رعب« و «ترس» و «یأس» دارند. آنها میخواهند مردم و بویژه جوانان را به این باور برسانند که «مقاومت بیفایده است» اما بسیجی با همان شجاعت میدانی، وارد این عرصه نیز میشود و با سلاح منطق و استدلال و گاهی با فریاد اعتراض، به این جریانسازیها «نه» میگوید. او میداند سکوت در برابر باطل، نوعی همراهی است. این فرهنگ ایثار و شجاعت، مختص به امروز نیست. در جنگ تحمیلی 8 ساله و حتی در درگیریهای ۱۲ روزه، زمانی که فرماندهان بزرگ به شهادت میرسیدند، این حضور ساده و بیآلایش بسیجیها و مردم در خط مقدم بود که معادلات دشمن را بر هم زد. آنها با ایمان راسخ و عزمی استوار، سنگرها را خالی نگذاشتند و با تکیه بر همان «احساس تکلیف»، از انقلاب و میهن دفاع کردند. این روحیه جهادی، امروز نیز در تمام عرصههای علمی، اقتصادی و فرهنگی توسط همان نسل و فرزندانشان تداوم یافته است. واقعه مترو یک اتفاق کوچک بود که درسی بزرگ داشت: تا زمانی که جوانان غیور و بیداری مانند آن بسیجی برای انجام تکلیف حاضرند، هیچ نمایش ساختگی و هیچ اقدام ایرانستیزانهای نمیتواند به هدف شوم خود برسد. بسیج، یک نهاد نظامی نیست؛ یک فرهنگ، یک روحیه و یک جریان زنده مردمی است. میلیونها بسیجی مانند آن جوان در مترو و مانند شهیدان محسن حججی، روحالله عجمیان و آرمان علیوردی، آماده دفاع از اسلام و ایران هستند. این روحیه است که تضمین میکند انقلاب و جمهوری اسلامی پایدار و مستحکم باقی میماند.
تا وقتی بسیج در میدان باشد - هم میدان واقعی و هم میدان مجازی - هیچ تهدید داخلی و خارجی نمیتواند برای انقلاب اسلامی خطرآفرین باشد. آنها پاسداران بیادعای این انقلاب هستند که نه برای نام، نه برای مقام، بلکه برای خدا و برای حفظ دستاوردهای خون شهدا، شجاعانه «نه» میگویند و در برابر باطل میایستند و این، بزرگترین ضامن امنیت و تداوم راه انقلاب است.
نگاه
شجاعت «نه» گفتن میراث جاویدان بسیج
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها