|
کنکور هنوز جدیترین مسیر برای رسیدن به دانشگاه است
حذف تدریجی یک کنکور؟
هادی قائممقامی: کنکور در ایران قصه دور و درازی دارد. حالا نزدیک به نیم قرن است انواع و اقسام آزمونهای سراسری برای ورود به دانشگاهها و موسسات آموزش عالی برگزار میشود. برخی از آن به «سد کنکور» تعبیر کردهاند. برخی آن را لازم و ضروری میدانند و گروهی دیگر نظر به ایجاد تغییرات عمده در ساختار و اجرای کنکور دارند. حالا کنکور جدیترین دغدغه نوجوانان است. از سال اول دبیرستان و سال انتخاب رشته، دانشآموزان برای دانشجو شدن به کنکور فکر میکنند. اگرچه توسعه نظام آموزش عالی در بعد کمیت و فراوانی زائدالوصف دانشگاههای آزاد و پیام نور و غیرانتفاعی، دانشجو شدن را آسان کرده است، اما کنکور هنوز اصلیترین مسیر برای راهیابی به دانشگاههای مادر و مطرح کشور است. مسؤولان سازمان سنجش میگویند امروز کنکور در 3-22 کشور برگزار میشود و ایران به لحاظ اجرایی از کشورهای مشابهی مانند ترکیه، چین و ژاپن بالاتر است. دانشگاهها و موسسات آموزش عالی قبل از ایجاد سازمان سنجش دانشجویانشان را بهطور مستقل میپذیرفتند. آنها شرایط و ضوابطی را اعلام میکردند و داوطلبانی را که این شرایط را داشتند جذب میکردند. به همین دلیل گاهی اتفاق میافتاد یک فرد در چند دانشکده شرایط پذیرش پیدا میکرد. برخی دانشگاهها در گروههای مختلف آموزشی نیز پذیرش دانشجو داشتند. افراد برای شرکت در آزمون دانشگاه مورد نظر باید به شهرستانها و استانهای مختلف میرفتند. حتی برای دریافت کارت ورود به جلسه نیز نیازمند سفر به محل دانشگاه بودند. این رفت و آمد و اقامت در آن شهر هزینه و مشکلات فراوانی به همراه داشت. زمانی هم که دانشگاهها نتایج را اعلام میکردند، شاگردان ممتاز میتوانستند در چند دانشگاه جذب شوند اما باید در یک محل قبول میشدند. به همین خاطر ظرفیتها خالی میماند. این روند تا سال 45 یا 46 ادامه داشت. در این سالها گروهی از سوی وزارتخانه و شورای دانشگاهها مسؤولیت پیدا کردند امتحان چند دانشگاه را بهطور متمرکز برگزار کنند. این امتحانات برای چند دانشگاه بویژه دانشگاههای تهران برگزار شد. از این تاریخ به بعد وزارت علوم وقت برای سر و سامان دادن به امر پذیرش دانشجو، مرکزی را ایجاد کرد تا به طور اختصاصی برای پذیرش و معرفی دانشجو فعال شود. اساسنامه «سازمان سنجش کشور» که در آن زمان به نام «مرکز آزمونشناسی» شناخته میشد، سال 1347 تصویب شد. اولین آزمون سراسری سال 1348 برگزار شد. البته در این آزمون سراسری دانشگاههای محدودی شرکت کردند. برخی دانشگاهها از جمله دانشگاه شیراز و صنعتی شریف و بسیاری از دانشگاههای دیگر جزو این دانشگاهها نبودند. مرکز آزمونشناسی اولین کنکور سراسری را با 47 هزار و 773 داوطلب در سال 48 برگزار کرد. داوطلبان با توجه به ویژگیهایی که اعلام کرده بودند از جمله نوع مدرک دیپلمشان میتوانستند انتخابهای خودشان را انجام دهند. اولین آزمون، تقریبا مثل آزمون دکترای فعلی برگزار شد. دانشجویان در یک روال و زمان مشخصی به دانشگاهها معرفی میشدند. این معرفی و عملکرد مرکز آزمونشناسی سبب شد در سالهای بعد دانشگاههای بیشتری به مرکز آزمونشناسی اعتماد کنند و امر پذیرش دانشجو را به سازمان سنجش بسپارند. تا جایی که سال 1354 همه دانشگاهها و موسسات آموزش عالی و مراکزی که برای استخدام، کارمند میگرفتند، تمایل داشتند از طریق مرکز آزمونشناسی متقاضیانشان را جذب کنند. از این رو ضرورت ایجاب میکرد تشکیلات وسیعتری به نام سازمان سنجش ایجاد شود.دکتر «حسین توکلی» باسابقهترین مدیر سازمان سنجش چگونگی تشکیل این سازمان را اینطور روایت میکند: «سال 50 من با برخی همکاران تشکیلات سازمان سنجش را طراحی و به راه انداختیم. سال 54 سازمان سنجش تمام شرایط برای پذیرش دانشجو و پذیرش کارکنان و آزمون استخدامی را به انجام میرساند. این سازمان تا سال 61 نیز به کار خود ادامه داد. از این سال به بعد سازمان به ادارهکل گزینش دانشجو تبدیل شد و در حوزه معاونت دانشجویی وزارت علوم به عنوان یک ادارهکل فعالیت میکرد. پس از انقلاب فرهنگی موجبات شکلگیری این سازمان در سال 1367 فراهم شد و به تصویب رسید و در سال 1378 نیز این قانون مورد بازنگری قرار گرفت». ارسال به دوستان
آسیبشناسی کنکور و فروپاشی نظامهای آموزشی
طی 2 دهه اخیر در ایران به دلیل عدم تناسب و تقارن ظرفیتهای دانشگاه با تقاضای مخاطبان، شاهد سیل بزرگی از متقاضیان دانشگاهی بودیم، متولدینی که موج جمعیتی نامتقارن و نامتعادلی را در هرم جمعیتی ایجاد کردند. این مسأله سبب شد کنکور به عنوان معیار کلیدی برای سنجش کیفیت لازم برای ورود به دانشگاه به یک مقوله محوری تبدیل شود. تمرکز کنکور بر مولفههای کمی و تستی، سبب شده بود کنکور بیش از آنکه به یک امر کیفی تبدیل شود، به یک مکانیسم کمی و مجموعهای از مهارتهای تستزنی تبدیل شود. محوریت کنکور در زندگی بخش اعظم دانشآموزان و نقش تعیینکننده آن در سرنوشت زندگی آنها به حدی وسعت یافت که میتوان از «سندرم کنکور» در ناخودآگاه همه جوانان ایرانی تحصیلکرده صحبت کرد. این سندرم نهتنها نقشی کلیدی در گذارهای هویتی و تحولات سلسلهمراتبی نوجوان و دانشآموز ایرانی بازی میکرد، بلکه بهتدریج به یک شاهکلید مولفههای اصلی تعیینکننده در هویت او تبدیل شد. کنکور نهتنها یک مسأله آموزشی است، بلکه بهتدریج به مسألهای روانشناختی، خانوادگی، خویشاوندی و در لایههای عمیق به یک امر بنیادین در ساختارهای اقتصاد سیاسی و نظامهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی تبدیل شد. کنکور گذرگاه رسیدن به بسیاری از امتیازات و مناصب و موقعیتها شد، به چیزهایی که بهگونهای فرهنگی به عنوان نیازهای ضروری برای ما تعریف شده بودند، برای ازدواج، کار و منزلت اجتماعی به مدرک دانشگاهی نیاز هست، و هرچه مدرک بالاتری داشته باشید، امکان کسب منافع و امتیازات بالاتری را دارید. به همین دلیل هم بود که بهتدریج برای جوان ایرانی، هرچه بوی موفقیت میداد، باید از طریق غول چراغ جادوی کنکور برآورده میشد. این اهمیت سندرم کنکور بهگونهای است که فرآیند گستردهای را در ساختارهای خانوادگی و اقتصاد سیاسی کنکور ایجاد کرده، و مبین یک نزاع دائم میان 2 نیروی متضاد است: از یکسو خانوادهها و خود فرد که به دنبال موفقیت در کنکور هستند و از سوی دیگر نهادهایی که از این نیاز حیاتی، میخواهند بیشترین نفع اقتصادی را ببرند. منازعه میان این 2 تمایل، به گستردهتر شدن هرچه بیشتر این سندرم منجر شد. دولتها هم در این میانه یکی به نعل و یکی به میخ میزدند. این سندرم گاه بهطور 24 ساعته عمر یک جوان را برای یک یا ارسال به دوستان
قحطی بزرگ و اعتراف ژنرالهای انگلیسی
در سالهای جنگ اول جهانی که ایران قربانی قحطی شد، بخش اعظم کشور تحت اشغال نظامیان انگلیسی بود ولی انگلیسیها نه تنها هیچ اقدامی برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند، بلکه عملکرد آنها اوضاع را وخیمتر کرد و سبب مرگ میلیونها نفر از ایرانیان شد. درست در زمانی که مردم ایران به دلیل قحطی نابود میشدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد غذایی از بازار ایران بود و با این کار خود هم افزایش شدید قیمت مواد غذایی را سبب میشد و هم مردم ایران را از این مواد محروم میکرد. جالبتر اینکه انگلیسیها مانع واردات مواد غذایی از آمریکا، هند و بینالنهرین به ایران شدند. به علاوه، در زمان چنین قحطی عظیمی، انگلیسیها از پرداخت پول درآمدهای نفتی ایران استنکاف میکردند. ژنرال دنسترویل فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال و غرب ایران در 1918 درباره قحطی در ایران چنین مینویسد: «نشانههای قحطی را در همان آغاز سفر به ایران در ژانویه با دیدن اجساد و افراد در حال مرگ در جادهها، شاهد بودیم. از روستاهای ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|