|
نگاهی به آثار اجرا شده در چهارمین روز جشنواره تئاتر فجر
جولان اندیشه در صحنه نمایش
مرتضی اسماعیلدوست: چهارمین روز از جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در حالی برگزار شد که جدا از کیفیت مطلوب آثار به نمایش درآمده حسی از جشنواره بودن در آن پیدا نیست. این مساله میتواند دلایل مختلفی داشته و راهکارهای ارسال به دوستان
برگزاری آیین رونمایی از کتاب «از صدای سخن شعر»
آیین رونمایی از کتاب «از صدای سخن شعر» با حضور اهالی شعر و ادب در خبرگزاری فارس برگزار شد. در ابتدای این مراسم سیدنظامالدین موسوی، مدیرعامل خبرگزاری فارس گفت: یکی از الطاف الهی در طول دوران فعالیت رسانهای من آشنایی با حسین قرایی بود که به واسطه او با چهرههای درخشان شعر انقلاب آشنا شدم. جمع کردن این شخصیتهای شعر فارسی کار مهمی بوده که قرایی انجام داده است. در ادامه این مراسم مصطفی محدثیخراسانی گفت: کسی که بخواهد کار تاریخنگاری انجام بدهد باید به موضوع اشراف داشته باشد تا بتواند نتیجه مطلوب را کسب کند. هم مطالعه کافی و هم هوشمندی و ذکاوت 2 اصلی هستند که در ثبت خاطرات و تاریخ شفاهی مؤثر است و در مصاحبههایی که با من برای این کتاب انجام شده این دو اصل را دیدم. قرایی در گفتوگوها افقهایی را پیشروی من باز میکرد که قبل از مصاحبه برای من متصور نبود. محمدصادق رحمانیان، مدیر شبکه رادیویی فرهنگ نیز در بخش دیگری از این مراسم گفت: در مباحث تاریخی و هنری آثاری هستند که منتشر شده و در دسترس افراد قرار گرفته، اکنون این کتاب حسین قرایی در فضای ادبیات انقلاب است که جای این مساله در ادبیات ما خالی بود و به نظرم بهتر است او وقت بیشتری بگذارد و این پازل را تکمیل کند. در ادامه مراسم نوبت به علیرضا قزوه، شاعر مطرح انقلاب رسید که با اشاره به اینکه به چند قرایی در فضای ادبیات نیاز داریم، عنوان کرد: «قرایی نه داعیه شاعری دارد و نه در حوزه نقد صاحب ادعا است اما ضرورت کار را درک کرده و این مصاحبهها را انجام داده است. او در راستای انقلاب حرکت میکند. همچنین در پایان این مراسم حسین قرایی با اشاره به اینکه سیستم فرهنگی کشور دچار ضعف بوده و جایگاه افراد در آن درست مشخص نشده است، گفت: بهترین جایگاه برای فعالیت کردن معلمی است مانند مصطفی محدثیخراسانی که هم دل صاف دارد و هم خوب شعر میگوید. به سخنانی که در این مجلس گفته شد دلخوش نیستم و از همینرو سعی میکنم به تعریف شنیدن عادت نکنم. وی با اشاره به اولین دیدارش با قیصر امینپور گفت: 17 ساله بودم که از پیشوا به تهران آمدم تا قیصر را ببینم. به دفتر کار او در خیابان مطهری رفتم و بدون اینکه نگهبان و پاسبانی وجود داشته باشد او را دیدم و بعد از دیدار با او شیرینی واقعی ادبیات را چشیدم. شعرهایم را پیش او بردم و او گفت تو شعر نگو و بهتر است به کارهای دیگر مشغول شوی. قرایی گفت: از او خواستم که با او یک مصاحبه انجام دهم که در پاسخ گفت من بلد نیستم حرف بزنم تو هم ضبط صوت نداری، گفتم شما بگو من مینویسم و با اصرار یک ساعت با او مصاحبه کردم این طور بود که قیصر امینپور من را به فضای ادبیات هل داد. مصاحبههای بسیاری با چهرههای مختلف دارم که به مرور منتشر خواهد شد. در پایان این مراسم از کتاب «از صدای سخن شعر» اثر حسین قرایی که انتشارات نارگل آن را منتشر کرده با حضور چهرههای مختلف رونمایی شد. ارسال به دوستان
یادداشت محمدعلی باشهآهنگر، کارگردان سینما برای شهید مدافع حرم
سکوت سیاح
محمدعلی باشهآهنگر، کارگردان سینما به یاد دوست شهیدش، سعید سیاحطاهری دلنوشتهای را نوشت که در آن آمده است: «سکوت سیاح... حالا باز زمستان است سعید. به چشمهایم خیره میشوی و شاید من هم خیره بودم حتماً... به چشمی که شمایل چشمی است که دیگر در قاب گرد صورت نداری برادر. رفت تا دیدهبانت باشد تا دیماه سال هزار و سیصد و نود و چهار. بله! سعید سعادت یا آنطور که هستی سعید سیاح، پارسال هم مثل حالا زمستان بود. یادت که هست، داستان شهید علی صالحشریعتی. انگار همین حالاست سعید. در روزی که گرد و غبار نفس را میبرید و حبس میکرد، پیامی تلفنی از دوستی آمد که زکات علمت اگر داری چیست؟ گفتم چه میخواهی؟ گفت برای شهیدی مرثیهای تصویری بساز. گفتم خدا مرا نبخشد. شهید که مرثیه نمیخواهد! گفت نمیدانم کلیپ یا فیلمی که او را بشناساند. گفتم شهید را فقط خدا میشناسد. اوست که روز ازل در دفتر کائنات و آفرینش ثبتش میکند. بلند بالایش میکند. خوشنفس و خوشدل و خوشنقش میآرایدش تا روزی که به بهانه تیری، ترکشی، جدایش کند و در کنارش بنشاندش. گفتم اسم شهید که میآید دست و دلم میلرزد. در خدمتم، میسازمش. آری! سعید پارسال هم مثل امسال حالا زمستان بود. لابد سرد هم بود. بله سرد بود که تو بالاپوشی گرم به تن کرده بودی. برازندهات بود برادر. در خیابان طالقانی آنجا که باید دوستان و یاران شهید علی صالحشریعتی را میدیدم. اول تو را دیدم. سپیدموی سپید محاسن. راستی سعید چرا اینقدر موهایت زود سفید شد؟ حتماً باز لبخندی میزنی مثل همیشه در سکوت. که تو را چه کار با موی سپید من. همه آنها که باید، آمدهاند و هر کی از شهید سخنی میگوید، تو در سکوت فقط مینویسی. سکوت... سکوتی که سرشار از ناگفتهها بود. شاید تو بیش از دیگران او را میشناختی، شاید نمیخواستی فضلفروشی کنی. گاهی فقط لبخندی ملیح که صورتت را نورانیتر مینمود و چقدر غافل بودم من که بیشتر نگاهت نکردم. فیلم ساخته شد برای شهید 22 ساله که فرمانده پادگان دژ خرمشهر بود. تویی که میشناختیش و من که ندیده بودمش. کنگره شهید در مشهد مقدس برگزار شد و تو رفتی و من سعادت آمدن نصیبم نشد. تا بهار امسال... بهار سال 94 خبر که رسید دلم لرزید سعید. خبر کوتاه و هولناک بود. منصور عطشانی به یاران شهیدش پیوست. منصور از تبار همان بچههایی بود که شهادت را آرزو میکردند. و چه کشیدی سعید وقتی چند ماه در کما بودن سعید را دیدی و سکوت کردی. سکوت تا یادداشت تکاندهندهات قلب همه را ریش کرد. ماجرای بیمهری به شهید منصور عطشانی باجناق و دوست همسنگریات در بیمارستان نفت آبادان. آری! اینچنین است برادر. زمستان و بهارمان با عطر شهدا آمیخته شد و رسید به تابستان. تابستان گرم سال 94 و این بار خبر هولناکتری که انتظارش را نمیکشیدیم رسید؛ مهدی اکبریزادگان به دوستان شهیدش پیوست و جالبتر که مهدی گفته بود مرا کنار منصور عطشانی دفن کنید. یعنی همین جایی که حالا پیکرشان در کنار هم آرمیده. ماجرای زمینی که بچهها میگفتند مهدی و منصور چقدر تلاش کردند این زمین را به قطعه شهدای آبادان الحاق کنند. در نزدیکی مهدی، گلستانی هم به خیل دوستان پیوست، گویی سال 94 سال پیوستن کرور کرور جوانان دیروز و امروز به خیل شهیدان است. و اما تو سعید، در سکوت به سوریه رفتی و در سکوت ماندی، 5 سفر و 5 عروج. سعید باور میکنی بسیاری نمیدانستند تو در سوریه بودهای؟ حالا که این چند سطر را مینویسم به یاد مراسم تشییع میافتم. سعید خیلیها آمده بودند. دوستانی که سالهاست یکدیگر را ندیدهاند. از برکت شهادت تو میبینم که یکدیگر را در بغل میگیرند و حالا رفتن تو، فصل جدیدی در رابطه دوستان قدیمیات آغاز کرده است. تو اولین شهید مدافع حرم آبادان و شاید موثرترین آن برای شهری که هنوز زخمهایش از جنگ 8 ساله التیام نیافته، هستی و تو چقدر تلاش کردی دردهای بیدرمان این شهر را در سکوت درمان کنی. سعید یکی شاید بیش از دیگران غمگین نبودنت است. یکی که روزها، ماهها و سالها در کنارش تلاش کردی. نمیدانم حبیب احمدزاده از فردا چگونه نبودنت را باور خواهد کرد. برای او و همه ما دعا کن. دعا کن شهادت از ما دریغ نشود. هر طور که خودت میدانی. شاید با سکوت». ارسال به دوستان
اخبار
رونمایی از پوستر چهاردهمین دوره جشنواره امام رضا(ع) ارسال به دوستان
رویدادها
نکوداشت جواد محقق در ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|