|
نقد نمایش «ننه دلاور و فرزندانش» از امیر دژاکام با تمرکز بر شیوه نمایشنامهنویسی بکت
فاصلههای نگاه
نمایشنامه «ننه دلاور و فرزندانش» اثر برتولت برشت یکی از مهمترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات نمایشی است که بارها توسط هنرمندان بسیاری به صحنه رفته است. این نمایشنامه در کنار«زندگی گالیله» و «دایره گچی قفقازی»، یکی از 3 نمایشنامه برتر برتولت برشت به حساب میآید؛ اثری که برتولت برشت در آن سبک اپیک خود را به تمامی به نمایش میگذارد و قدرت خود را در روایت یک داستان حماسی به رخ میکشد. «ننه دلاور و فرزندانش»، داستان زندگی یک زن است. زنی که گاری پر از خرت و پرت خود را به دنبال میکشد تا مخارج زندگی خود و فرزندانش را تامین کند. فروش کالا به سربازان اصلیترین دغدغه ننه دلاور است و حال در مهمترین و باارزشترین تئاتر در حال اجرا این نمایش از نگاه امیر دژاکام، کارگردان قدیمی تئاتر ایران روی صحنه تئاتر شهر و تالار چهارسو رفته است و کارگردان سعی کرده تلخی درام را با ارائه میزانسنهایی شاداب از زهر درونی تا حدی درآورد؛ اگر چه محدود بودن سالن امکان اجرای اثری تابناک را برای تماشاگر ایجاد نکرده است و گاه کاستیهایی در اجرای نمایش پیش میآید. در نمایشنامه بکت، ننه دلاور دارای 3 فرزند است که هرکدام از آنها در خلال جنگ کشته میشوند و این شاید خود تراژیکترین بخش داستان نمایشنامه است. برتولت برشت در این نمایشنامه سعی کرده است دورانی را زیر سوال ببرد که شرافت انسانی و حقیقتطلبی از میان رفته است و از فضایل انسانی جز نامی باقی نمانده است. همچنین برشت در این نمایشنامه از تصنیف و شعر برای پیشبرد اهدافش سود جسته است. تئاتر روایی برشت که نقطه مقابل تئاتر ارسطویی است و از عناصری متفاوت بهره میبرد، تمرکز به جایگاه تماشاگر برای تجلی انگارههای ذهنی خود دارد و از این رو نوع اجرا در اینگونه نمایشها بسیار مهم خواهد بود. شیوه بیان بکت در نمایشنامه «ننه دلاور و فرزندانش» به شیوه اپیک یا روایی نوشته شده و این درام پرداز قهار با استفاده از تکنیک فاصلهگذاری سعی کرده به جای آنکه مخاطب را در دل ماجرا و بحران قرار دهد، آن را در جایگاه نظارهگر بگذارد تا بتواند بدون غلبه احساسات در فضایی عقلی و منطقی شاهد ماجرا باشد و مجال بیشتری برای اندیشیدن یا قضاوت در روایت داستان داشته باشد. از سویی بنیانگذار تئاتر روایی برتولت برشت است که در بسیاری از آثارش این نگاه را میتوان جست و «ننه دلاور و فرزندانش» نمونهای برجسته در این فضای روایی است که نویسنده در آن سعی کرده از جنگ به عنوان پدیده دنیای مدرن یاد کند و با استفاده از فرم بیانی بیگانهستیزی برای تماشاگر، فضای همیشگی نگاه مخاطب را در نگریستن به شیوه اجرایی نمایش تغییر دهد و از این منظر به سمتی رود که تماشاگر را از هرگونه خیال غریب دور کند. با این مقدمه اجمالی میتوان نگاه نسبتا دقیقتری به اجرای نمایشنامه «ننه دلاور و فرزندانش» توسط امیر دژاکام داشت. روایتی که چندان وفادار به متن اصلی نیست و در حقیقت دژاکام با یک دراماتورژی جدید زاویه دید خود از اثر برشت را به روی صحنه آورده است. در نگاه دژاکام بیشتر از آنکه به موقعیت تراژیک و فضای تلخ حاکم بر جنگ در اثر پرداخته شود نگاهی کمدی به احوالات انسانی در آن دوران وجود دارد تا از زاویهای طنازانه روابط انسانی و اخلاقیات را به چالش درآورد. طنزی که البته در مواردی تلخی روح اثر را با خود به همراه دارد و پارهای اوقات بسیار گزنده و موفق عمل میکند و لحظاتی نیز در حد مضحکههایی دم دستی در سطح باقی میماند. فارغ از زاویه دید امیر دژاکام به نمایشنامه «ننه دلاور و فرزندانش» که بیشک رگههایی از خلاقیت را در آن نیز میتوان یافت و قابل تأمل خواهد بود، باید گفت اثر اجرا شده در کلیت از یک انسجام کافی و یکدستی لازم برخوردار نیست! اگرچه دژاکام تلاش کرده است با نزدیک کردن فضای نمایشنامه به جامعه امروز و کسانی که سود و منفعتشان در جنگطلبی است نقدهای جدی وارد کند اما به لحاظ اجرایی بویژه از منظر بازیگری این نمایش از ضعفهای جدی رنج میبرد، چرا که جدا از بازیگران اصلی که تمامی تلاش خود را در جهت گرم نگه داشتن تنور اجرا به کار بستهاند بقیه بازیها در سطحی کاملا ناپخته و آماتوری باقی مانده و بسیار نچسب و در ذوق زننده است. از دیگر نکات قابل نقد در اثر دژاکام میتوان به زیادهگویی و توجه بیش از حد به برخی صحنههای نمایش اشاره کرد که بیشتر جنبه سرگرمی در کار به خود گرفته است و همین امر سبب شده مخاطب در لحظاتی از روح اثر غافل شود و تمرکزش بر حول رخدادهایی در نمایش شود که هیچ گونه کمکی به پیشرفت روایت ندارد. این عدم ایجاز و توازن را میتوان در موسیقی اثر نیز جستوجو کرد که با آنکه از قدرت خوبی برخوردار است اما در لحظاتی کارکرد و جایگاه اصلی خود را در نمایش از دست داده و به تکرار میرسد. نمایش «ننه دلاور و فرزندانش» با اجرای امیر دژاکام ترکیبی از بازیگران پیشکسوت و جوان دارد و گاه از تب و تاب ریتم میافتد و گاه نمیتواند اثرگذاری نمایشنامه را نزد مخاطب منعکس کند و در این روند فراز و نشیب در نمایشی 100 دقیقهای گاه میتوان نشانههایی از ترکیبی دلنشین از هماهنگی گروه را یافت و گاه روایت به شکلی مهجورانه توسط بازیگران به اجرا درمیآید. ارسال به دوستان
نگاهی به وضعیت هنرهای نمایشی در سال 1394
در کوچههای غربت!
تئاتر، هنری ارزشمند است که میتواند مفاهیم والایی را به مخاطبان خود القا کند و مخاطب را به فضایی پرمفهوم بکشاند. اما سال 1394 بر تئاتر غمگین گذشت البته براساس هنر اصیلی که مدنظر متعهدان گوهرشناس است اگرنه چنانچه از نگاه غربگرایانِ از اصالت گریخته بنگریم و دل به سودای مسؤولان امر بدهیم حتما به آماری لذتبخش و همراه با واژگانی که پر از امیدورزی است خواهیم رسید تا خوان دولت امید با هنرهای نمایشی هم تکمیل شود. اما دریغ که نمیتوان مانند خیلیها خوشخیالانه با قضایا برخورد کرد و معرکه ناگواری از این نادیدهانگاشتنهای متولیان فرهنگی رخ داده که نمیتوان شیپور اعتراض را به صدا در نیاورد. در سال 1394 انواع نمایشهای بیقافیه از هنر هویتمدار ایرانی و اسلامی روی صحنه رفت که میتوان لیست بلندبالایی از نام و ماهیت غربزده آنها را در این یادداشت عنوان داشت و مسؤولان را به پاسخگویی در این باب به میز توجه کشاند. این اتفاق وقتی دردناکتر میشود که رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها به توجه هنرمندان و مسؤولان در ماهیت هنر ناب نمایشی اشاره داشته و اشاراتی نیز در گوش وزیر هنگام بازدید از نمایشگاه کتاب درباره وضعیت هنرهای نمایشی صورت دادند که ماحصل کار یک ساله اجراها نشان داد توجهی مقبول در این باب صورت نگرفت! اجرای انواع نمایشهای مبتذل با تبلیغ آشکارا از سبک زندگی بیقید غربی در آثاری متعدد واقعا جای واکنش دارد که چگونه خانوادهای اصیل را در برابر کاراکترهایی بیهویت و رفتارهایی متضاد قرار میدهند تا به مواجهه با انواع دشنامگوییها و نمایشهای هرزه درآید! در این میان نبود هرگونه ممیزی و نادیده گرفتن مسؤولان ارشاد و حوزه نمایش باعث پیشرفت انواع اجراهای غربزده و بیپاشنه از اخلاقمداری شد و در نهایت اوج این فضای آشفته در جشنوارهای که عنوان گرانقدر فجر را دارد، به عمل آمد که حتی در نمایشی مذهبی و در امروزی کردن قتل مولا علی(ع) توسط ابن ملجم کافرپیشه شاهد رقاصگی بازیگران در جلوی صحنه تئاترشهر به سرکردگی قطام و با بازی یکتا ناصر بودیم! البته انواع صحنههای رقص و دورهمی دخترانه و پسرانه در این جشنواره و در اجراهای مختلف سال 94 بسیار بوده و جدیدترین مدلهای رخ داده با انواع نشانههای فریبنده رونمایی شد و در نمایشی با نام «آوریل 1912» رقص تانگوی زنان و مردان در سالن تاریک تماشاخانه به اجرا درآمد! و این شرایط چنان شدت یافت که انگار خیلی از افراد درگیر با این حوزه، صحنه تئاتر را با محفل رقاصی اشتباه گرفته بودند! همچنین بروز انواع زندگیهای بیگانه که برآمده از نمایشنامههای غربی بوده است طی اجراهای مختلف به دیدهها تلخانگارانه نشست. برای نمونه در نمایش «صندلیها» که براساس نمایشنامهای از اوژن یونسکو بوده است با سوءاستفاده از بازیگران معلول سندرم داون و دارای معلولیت هرگونه بیحرمتی را به ساخت هنر مقدس و اصالت زیست ایرانی و مخاطبان حاضر در سالن صورت دادند و انواع پردهدریها از بیان واژگان جنسی و تمایلات همخوابگی و کنایههای اروتیک به شکلی واضح مورد رونمایی قرار گرفت یا در نمایش «آوریل 1912» شاهد انواع بادهگساریهای خانوادگی به شکلی ترویجگرایانه بودیم و انواع دشنامگوییها به شیوهای سرراست روانه اذهان شد. از این حال و روز به هم ریخته آثار نمایشی که تنها چند اثر دفاعمقدسی و ارزشی شاخص با همت افرادی علاقهمند و البته دغدغهمند به اجرا درآمد، باید بسیار نوشت و مسؤولان را به پاسخگویی وادار کرد که چگونه میشود در صحنه گوهرمند این سرزمین انواع نمایشهای بیهویت از لحاظ ساختار موضوعی و غریبه با نگاه مردمان این سرزمین جولان میدهند. از سوی دیگر فضایی مساعد برای نفسهای اهالی دغدغهمند و ارادتمند به تئاترهای آیینی و دینی رقم نمیخورد! این غریبگی و تمایل آشکار هنرمندان و مسؤولان به نمایشهایی برخاسته از سیمای غربی وقتی تاسفبرانگیزتر میشود که یادآوری کنیم اصالت هنرهای نمایشی در ایران از هنر دینی تعزیه تا هنرهای اصیلی چون خیمهشببازی قدمتی بسیار افزونتر از تصور خیلیها دارد! ارسال به دوستان
نقد نمایش «مالی سویینی» به کارگردانی و طراحی سید مرتضی میرمنتظمی
تهی از تفسیر ادراک
یکی از اجراهای قابل توجه در آخرین روزهای سال 94 نمایش «مالی سویینی» با طراحی و کارگردانی سیدمرتضی میرمنتظمی بود که در کارنامهاش آثار درخشانی چون «2P» دیده میشود که نامزد دریافت جایزه بهترین نمایش، بهترین متن و بهترین طراحی صحنه در سیودومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر شد. داستان نمایشنامه «مالی سویینی» درباره زنی نابینا است که در پی تلاشها و اصرارهای همسرش، چشمانش را عمل میکند و قدم در دنیای بینایان میگذارد. وی در ابتدا بسیار هیجانزده است اما پس از مدتی دچار بیماری میشود؛ مغزش، اطلاعات اشیای دیدهشده را مخابره نمیکند و او با وجود دید دقیق کاملا کور است. مالی پس از این اتفاق کاملا افسرده و بیمار میشود. او که 40 سال در دنیای نابینایی زندگی کرده است، از اینکه از این دنیا مهاجرت کند واهمه دارد و پس از بهبود بخوبی درک میکند تمام دنیای زیبای نابینایی را که مختص به خود بوده از دست داده است. ایدهای ارزنده که در گذشته آثاری مشابه از آن دیده شد که مهمترینش شاهکار ژوزه ساراماگو با نام «کوری» است که فیلمی هم از آن توسط فرناندو مریلس برزیلی ساخته شد. اما در اجرای جدید میرمنتظمی از نمایشنامه «مالی سویینی»، میزانسنها ایستا طراحی شده و لایههای پسااستعماری از اجرا حذف شده است و چیز زیادی جز بیان بازیگرها وجود ندارد. از این رو کارگردان ضمن تلاش در وفاداری به متن نمایشنامه، محصول نهایی را به اثری تخت، با ابتداییترین ایدهها تبدیل کرده که نه جذابیت دیداری دارد و نه ارزش زیباییشناسانه در ساختار تئاتر. دنیایی که کارگردان بر صحنه خلق کرده، سر و شکلی تکبعدی و دور از چالشهای لازم در اجرای چنین متنی دارد، در حالیکه میرمنتظمی در سادهترین شکل اجرایی میتوانست مونولوگهای اغلب طولانی و روایتهای یکسویه را از کار حذف و برای آنها تصویرسازی کند. براین فری یل در نمایشنامه «مالی سویینی» سعی داشته نگارش جهانی پر از حرکت در جهات جغرافیایی و در میان نور و تکانهها را صورت دهد. جهانی که دالهای آن با تفسیرهای سرانگشتی مالی همخوانی ندارد. در این میان زن در نابیناییاش، در یک چیز آزاد بوده و آن تفسیر است. درواقع فری یل نمایشنامه را مانند یک نشانه طراحی کرده که هرچند پیرنگی خودبسنده دارد اما در تفسیر تاریخی خود به «ادراک» میرسد. تفسیری پسااستعماری که در همه سطوح آن قابل استناد است. فرییل استعمار و مردسالاری را با شبکهای ظریف از ریزنشانه در اثر خود به هم گره میزند. اما در اجرای میرمنتظمی، میزی که 3 بازیگر پشت آن نشستهاند با استفاده از متریال شیشههای رفلکس تبدیل به یک آکواریوم میشود. البته بازی رندانهای است با ویژگی این جنس شیشه؛ هر سمت که نور بیشتری به آن بتابد حاوی حقیقت است. با روشن شدن نور آکواریوم، یک ماهی قزلآلا را میبینیم که زیر میز مالی قرار دارد؛ قزلآلا، مالی است. در متن اصلی فقط یکجا به ماهیهای رنگی اشاره میشود اما در اجرا، این ماهی پررنگ شده است. جایی دکتر اشاره میکند شب قبل عمل، ماهی قزلآلا خورده است (در متن اصلی اشاره فقط به شام است). چند خط درباره خلاف جهت حرکت کردن قزلآلاها اشاره میشود و در نهایت در طراحی جایی در انتهای پرده اول و قبل از عمل مالی، دکتر ماهی را صید و در صحنه دوم فرانک آن را مثله میکند و از این جهت تمام سطوح تاریخی سیاسی نمایشنامه مالی سویینی به یک استعاره روانشناختی فروکاسته میشود. البته هر کارگردان محق است و میتواند تفاسیری را از متن بزداید یا به آن بیفزاید اما آن نگاه خیره تماشاگر و آن فرآیند خلق باید در خلال همین برکشنده و فروکشنده اتفاق افتد و پرسشی که باید از کارگردان پرسیده شود این است که مازاد مداخله تو در متن چیست؟ کارگردان در خلال اجرا، با کشاندن مالی به سوی مقابل میز در پیشزمینه، با خارج کردن بازیگر از کلیت صحنه و پایین آمدنش از پلهها و نزدیکی به جایگاه تماشاگران و با تاباندن نور از پشت سر تماشاگران به صورت مالی قصد دارد تمایز دوگانه مکان اجرای نمایش/ فضای ادراکی مالی سویینی را به حداقل برساند، یعنی سعی میکند تماشاگر همواره روی خط مرزی دنیای ادراکی مالی و فضای سالن اجرا باقی بماند. با خاموشی نورها قبل از تکگویی مالی پیش از بینایی، این تلاش به اوج خود میرسد. اگر نمایشنامه مالی سویینی همین جا تمام میشد شاید این شبکه از تمهیدات هم کارآمد به نظر میرسید اما همانطور که نمایشنامه صرفاً درباره زنی نیست که بیناییاش را به دست میآورد، قرار دادن تماشاگر روی همین مرز باریک عامل موفقیت نیست. ارسال به دوستان
اخبار
معرفی برنامههای هفته هنر انقلاب اسلامی ارسال به دوستان
رویدادها
اعلام اسامی فیلمهای جشنواره جهانی فجر ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|