|
روایت احمدعلی مسعودانصاری از دربار پهلوی
فساد شبکهای با پوشش خانوادگی
سید محسن موسویزاده جزایری: یکی از عنوانهایی که به دوران پهلوی دادهاند دوران «هزار فامیل» است؛ نامی که کنایه از انحصار قدرت و ثروت ایران به دست چند خانواده محدود است اما روند شکلگیری این هزار فامیل به این صورت بوده که هر کدام از سران و افراد خاندان سلطنتی و حکومتی برای خودشان حلقهای از حامیان و پیروان درست کرده بودند و از طریق آنها تلاش میکردند بر منابع کشور حاکم شوند. از این رو افرادی مانند فرح و اشرف و حتی برادران شاه حلقههای وفادار به خود داشتند که از آنها برای توسعه قدرتشان استفاده میکردند و در ازای این کار به آنها پاداشهایی به صورت مالی و اعطای مقام میدادند. یکی از این افراد «احمدعلی مسعودانصاری» پسرخاله فرح است که از طریق او وارد دربار شد و توانست به نفوذ زیادی دست یابد. این نوشتار با بررسی خاطرات او به بررسی برخی زوایای کمتر اشارهشده خانواده پهلوی میپردازد. «فرح پهلوی» بعد از ازدواج با شاه تلاش کرد با ایجاد سازمانها و نهادهای اجتماعی و فرهنگی مانند «جمعیت خیریه فرح پهلوی» و «سازمان اردوهای کار کشور» و «دانشگاه فرح پهلوی»، شبکهای از حامیان و پیروان برای خودش در کشور درست کند تا از این طریق هم بر قدرت خود بیفزاید و هم اینکه امکان خنثی کردن چالشهای رقبایی مانند اشرف، خواهر شاه را فراهم کند.طبیعی است اداره این سازمانها را فرح به تنهایی انجام نمیداد و حتی در بسیاری موارد نام فرح به عنوان رئیس آنها مطرح نبود. معمولا این سازمانها را که اغلب بودجه هنگفتی از دربار بدانها اختصاص داده میشد، یکی از اطرافیان نزدیک فرح اداره میکرد. احمدعلی مسعودانصاری در کتاب خود «من و خاندان پهلوی» درباره حلقه نزدیکان فرح بر این باور است که این گروه به 2 دسته تقسیم میشدند؛ یکی نزدیکان سیاسی که فقط مراودات سیاسی با ملکه داشتند، دیگری یاران نزدیک. نویسنده این کتاب پسرخاله فرح و خود یکی از افراد حلقه نزدیک ملکه بهشمار میآمد. انصاری در آغازین سالهای ازدواج فرح و شاه رفتوآمدش به دربار را شروع کرد و همین باعث شد کمکم اعتماد شاه نیز به او جلب شود و در حلقه نزدیکان او نیز قرار بگیرد.انصاری عنوان میکند فرح و شاه و اشرف هر کدام حلقههای خودشان را داشتند و از طریق همین افراد به اعمال نفوذ میپرداختند؛ همچنین او میگوید وضعیت حلقههای حامی و پیرو به گونهای بود که اگر در غیاب یکی از آنها، حلقه دیگری در حال بدگویی علیه او در حضور شاه بود، افراد دیگر از او دفاع میکردند. ارسال به دوستان
از تحریف انقلاب اسلامی تا هجمه به جمهوری اسلامی
همه تلاشها برای بزک پهلوی
محمدسلیمان دارابی: این جملات یا عباراتی مشابه آن را قطعا بارها و بارها شنیدهایم: «ملتی که تاریخ خود را فراموش کند، مجبور است آن را تکرار کند». «ملتی که تاریخ خود را فراموش کند، به قهقرا میرود». این عبارات بیانگر آن است که ممکن است انسانها در سیر حوادث و رویدادها و بهدلیل سختیهایی که امروز از جنبههای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متحمل میشوند، سختیها و مشقتهایی را که دیروز با آن دستوپنجه نرم میکردند و بهمراتب بدتر از وضعیت امروز بود به فراموشی بسپارند و خواهان بازگشت به گذشته شوند. بنابراین در صورت وجود برخی شرایط عینی که دربردارنده طیفی از دشواریها و مشقتهاست، دشمنان یک ملت تلاش میکنند باورهای ذهنی لازم را برای القای آنچه در بالا بیان شد فراهم آورند و بدینترتیب پشتوانههای مخالفت و اعتراض را در جامعه ظاهر کنند و گسترش دهند. امری که امروز درباره ایران، توسط برخی رسانههای بیگانه، بشدت مورد تأکید و پیگیری قرار میگیرد. برای روشنتر شدن آنچه گفته شد، میتوان وضعیت کنونی جامعه ایران را تبیین کرد. همانطور که میدانیم، شرایط اقتصادی امروز جامعه ایران حاکی از وضعیت مناسبی نیست و کشور در شرایط رکود اقتصادی به سر میبرد. با وجود این شرایط عینی، دشمنان جمهوری اسلامی تلاش میکنند با بروز احساسات کاذب نوستالژیک، این باور را در جامعه ایران بپرورانند که مردم قدرنشناس، با شورش علیه یک وضعیت نسبتا خوب، خود را به دست کسانی سپردهاند که هرگز نمیتوانند شرایط مناسب و ایدهآلی را برای زندگی مردم فراهم کنند. این باور در حال حاضر بهطور گسترده توسط رسانههای بیگانه و بهطور خاص رسانههای فارسیزبان القا میشود. فرآیند ساخت این باور از یک مکانیسم خطی سود میجوید که با یکدیگر آن را مرور میکنیم.1- در عمده رسانههای فارسیزبان غربی، شاه بهعنوان فردی نوساز تبلور مییابد که در حال مدرن کردن جامعه ایران بوده است. فردی دلسوز که همچون پدرش همه هموغم خود را صرف تجدد ایران کرده بود. البته در این رسانهها گفته نمیشود جنس این تجدد، «آمرانه» بوده و در آن فقط به جنبههای فنی و اقتصادی نوسازی توجه میشده است؛ آنهم تجددی که بدون مشارکت مردم دنبال میشد. بنابراین شاه پدری دلسوز نمایانده میشود که همه هموغمش فردای ایران بوده است.2- شورشها علیه حکومت پهلوی، اعتراضاتی ضدمدرن لقب میگیرد. به عبارت دیگر، چنان نشان داده میشود که جریانی ضدمدرن به رهبری روحانیون و گروههای سنتی دیگر بهدنبال آن بودند تا شاه را براندازند. دلیل این امر نیز آن بود که شاه برای احیای منافع همه مردم، منافع آنها را نشانه گرفته بود. بنابراین بر اساس این تحلیل، دلیل اعتراضات مردم، فساد بسیار گسترده طبقه حاکم یا استبداد لجامگسیخته شاه نبود یا اگر بود، درجه چندم اهمیت را دارا بود. بدینترتیب همچنانکه شاه فردی نوساز لقب میگیرد، انقلابیون مذهبی جریانی ضدمدرن، دگم و عقبمانده توصیف میشوند.3- با تحقیر و تحریف انقلابیون، طبعا خود انقلاب نیز زیر سوال میرود. رسانههای فارسیزبان با تحریف تاریخ معاصر، آنچنان وانمود میکنند که انقلاب اسلامی محصول اعتراضات سالهای 56 و 57 است و این نکته به فراموشی سپرده میشود که فرآیند انقلاب اسلامی از اوایل دهه 40 آغاز شده است. همچنین این تصویر القا میشود که باقی مردم نقش سیاهیلشکر انقلاب را داشتند. گروهی فریبخورده که قدر نوسازی شاه را نمیدانند و بر اثر نوسازی این دوره، از فقر و بدبختی رها شدهاند و حال در مقابل شاه عصیان میکنند؛ درحالی که انقلاب اسلامی در سالهای 56 و 57 ناشی از تجمیعی از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم بود که حتی فرصت بیان و آشکار شدن آنها نیز داده نشده بود، چه رسد به اینکه حکومت دغدغه رفع این مشکلات و حل آنها را داشته باشد. به عبارت دیگر، روحانیون و جریان نخبه در نقش سخنگویان مردم ایفای نقش میکردند. 4- با تحریف انقلاب اسلامی، همه برساختههای حاصل از آن نیز زیر سوال میرود. شبکههای فارسیزبان خارجنشین، انقلاب اسلامی را انقلابی ضدمدرنیته جلوه میدهند و بدینترتیب نظام سیاسی حاصل از آن را نیز نظامی ضدمدرنیته معرفی میکنند. نظامی که حاملان و رهبران آن نهتنها با دنیای مدرن بیگانهاند و درکی از آن ندارند، بلکه از آن فراری نیز هستند. آنها با چشمپوشی در مقابل حجم بسیار بالای دستاوردهایی که در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی در دوران پس از انقلاب اسلامی مهیا شده است، تلاش میکنند یک غیریتسازی را در ذهن بیگانه رقم بزنند. عصر پهلوی، دورانی پر از شکوه و جلال بود که ایران را به دروازههای تمدن نزدیک کرده بود و در مقابل آن، دوران کنونی قرار دارد که تلاش میشود سیاه و تاریک ترسیم شود. همانطور که گفته شد، این فضای روانی القاشده، آن زمان اثربخشتر میشود که تهیهکنندگان برنامههای مستند در زمینه پهلوی، آن را در دوره رکود اقتصادی کنونی روایت کنند. تمام آنچه گفته شد، برای القای این سوال در ذهن بینندگان و بویژه نسل جوان است که چرا در ایران انقلاب شد؟ آیا نسل گذشته در نازونعمت انقلاب کرد؟ اگر تاریخ پهلوی را به فراموشی سپرده باشیم، این سوالها نمیتواند جوابهای درخور و مناسبی دریافت کند. بنابراین حقیقت در پردهای از سوءتفاهمها و القائات باطل پنهان میشود. از همینرو است که رهبر انقلاب مؤکداً نخبگان را نسبتبه تلاشهای صورتگرفته در زمینه تحریف انقلاب هشدار میدهند: «آنها میخواهند حقایق انقلاب تحریف بشود، به دست فراموشی سپرده بشود. پول خرج میکنند، کار دارند میکنند. کسی که آشنا باشد، آگاه باشد با دنیای کتاب و مطبوعات و مقاله، میبیند که دشمنان چکار دارند میکنند. امروز اینها سعی میکنند چهره خاندان خبیث و منحوس پهلوی را (رژیم فاسد و وابسته و خبیث و ظالم که کشور ما را سالهای متمادی به عقب انداخت و ملت ایران را آنجور دچار مشکلات عظیم کرد) بزک کنند، آرایش کنند، امروز سعی میشود [توسط] همان جبهه مقابل نظام اسلامی. پشتیبانها همان کسانی هستند که با اصل انقلاب مخالف بودند، با مردمی که انقلاب کردند مخالف بودند، با وفاداری این مردم به انقلاب بشدت مخالفند. تاکنون موفق نشدهاند، امید بسته بودند، بلکه بتوانند نسل دوم و سوم انقلاب را رویگردان کنند، نتوانستند». مشکل آن زمان دوچندان میشود که برخی طیفهای نخبگانی در داخل کشور دانسته یا ندانسته خط ذکرشده را دنبال میکنند و به یاری دشمنان انقلاب اسلامی میروند. اگر نیروهای انقلابی و جریان حافظ انقلاب نتوانند در یک تقابل فکری روبهروی این اندیشه باطل بایستند، این طرز فکر درباره حکومت پهلوی و انقلاب اسلامی تبدیل به یک پارادایم میشود و بدینترتیب باطل جای حق را میگیرد. از همینرو است که بازخوانی رویدادها و اندیشههایی که در جریان پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشت، از اهمیت بسزایی برخوردار است. ارسال به دوستان
شمارش معکوس برای پایان یافتن رژیم صهیونیستی
کابوس بقا
ماشاءالله ذراتی: موضوع بقا و امنیت رژیم صهیونیستی همواره مهمترین اولویت و نگرانی اصلی سران و مقامات این رژیم از ابتدای شکلگیری آن بوده است. به منظور حفظ بقا و امنیت رو به زوال این رژیم، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر این رژیم، بهمنماه سال گذشته در سفرهایی جداگانه به انگلیس و آمریکا، اولین ملاقاتهای خود را با ترزا می، نخستوزیر انگلیس و دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا به انجام رساند تا دغدغهها و نگرانیهای خود را با بزرگترین حامیان این رژیم در میان بگذارد. البته برخلاف اختلاف ظاهری میان اوباما و نتانیاهو، دوران اوباما نیز دورانی بود که بیشترین حمایتها از سوی دولت آمریکا از رژیم اسرائیل تحقق یافت. ۱۲اسفند ۱۳۹۳ نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سخنرانی جنجالی خود در کنگره آمریکا حمایتهای آمریکا و بویژه دولت اوباما از رژیم صهیونیستی را اینگونه بیان میدارد: «اسرائیل از حمایت مردم آمریکا و رؤسای جمهور آمریکا از هری ترومن گرفته تا باراک اوباما، سپاسگزار است. ما قدردان همه کارهایی هستیم که رئیسجمهور اوباما برای اسرائیل انجام داده است... سال ۲۰۱۱، سفارت ما در قاهره محاصره شد و او (اوباما) کمک اساسی به ما در شرایط زمانی حساس کرد. یا اینکه او از اسرائیل با دادن سامانههای بیشتر رهگیری (راکتها) در عملیات تابستان سال گذشته که علیه تروریستهای حماس وارد عمل شده بود، حمایت کرد. در هر یک از این مواقع، من با رئیسجمهور [اوباما] تماس گرفتم و او به درخواست من پاسخ داد. برخی از اقداماتی که رئیسجمهور [اوباما] برای اسرائیل انجام داده است شاید هرگز علنی نشود، زیرا به برخی از حساسترین و راهبردیترین مسائل مربوط است که بین رئیسجمهور آمریکا و نخستوزیر اسرائیل مطرح است اما من این کارها را میدانم و همواره قدردان رئیسجمهور اوباما خواهم بود برای این حمایتها».اما بهرغم حمایتهای بیدریغ آمریکا و انگلیس از این رژیم، امنیت و بقای آن کماکان مساله اصلی است و «انگلیس پسابریگزیت» و «آمریکای دوران ترامپ» نیز بعید است موفق به تضمین بقای این رژیم شوند. مطالعات اخیر در رابطه با تحلیل رأی آمریکاییها در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶، گویای این واقعیت تلخ برای سران رژیم صهیونیستی است که دیگر اسرائیل اولویت رأیدهندگان یهودی در آمریکا نیست به نحویکه موضوع اسرائیل حتی در میان 5 اولویت نخست رأیدهندگان یهودی آمریکایی جایگاهی ندارد. از سوی دیگر، تحولات منطقه نیز مؤید آن است که همهچیز برای فروپاشی این رژیم در حال مهیا شدن است. بهعنوان مثال، آبان ۱۳۹۵، در نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی، میشل عون ۸۱ ساله، یک مسیحی مارونی از سوی مجلس لبنان با رأی نزدیک به ۸۰ درصد نمایندگان بهعنوان رئیسجمهور لبنان برگزیده شد و ماهها بنبست سیاسی در لبنان با پیروزی حزبالله پایان یافت. عون، شخصی است که سال ۲۰۰۶ توافق رسمی اتحاد میان جنبش میهنی آزاد و حزبالله را به امضا رساند و از آن زمان بهطور دائم از حزبالله حمایت کرده است. «بندتا برتی»، تحلیلگر مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل، انتخاب عون را یک پیروزی سیاسی برای حزبالله دانست و گفت: «حزبالله بهوضوح و مستقیما از عون برای ریاستجمهوری حمایت کرده و این مساله همواره میان حزب عون و حزبالله حلشده بوده است. حزبالله به توافق با عون پایبند بوده است. با این انتخاب حزبالله از نظر متحدان سیاسی خود و جایگاهش در لبنان مستحکم خواهد شد». همچنین تهدید چند ماه پیش سیدحسن نصرالله برای هدف قرار دادن نیروگاه اتمی رژیم صهیونیستی، واکنش و نگرانی تند صهیونیستها را به دنبال داشت. پردهبرداری از این توان عملیاتی جدید توسط حزبالله لبنان، عملا یکی از مهمترین حوزههای بازدارندگی رژیم صهیونیستی را با چالش و مخاطرهای جدی روبهرو کرد. در همینباره، شبکه 2 تلویزیون اسرائیل تهدید نصرالله مبنی بر حمله به نیروگاه دیمونا را تهدیدی جدید برشمرد و روزنامه معاریو نیز در این باره به تصمیم حزبالله برای نفوذ در شهرکهای شمالی اشاره کرد و نوشت: نصرالله در سخنرانی خود گفت در جنگ آینده وضعیت تغییر خواهد کرد و مقاومت در خاک خود باقی نخواهد ماند. دست برتر محور مقاومت در ماههای اخیر که بارزترین آن، رسیدن نیروهای عراقی به مرزهای سوریه در مبارزه با گروههای تروریستی است نیز از نشانههای دیگر تحولات منطقه در جهت تهدید شدن امنیت اسرائیل است. در کنار این موضوعات، 3 بحران درونی این رژیم جعلی نیز تهدیدکننده امنیت و بقای آن است: ارسال به دوستان
خاطرات جبهه 30
پیر جوانان ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|