|
یادداشتی بر زندگی و اشعار قادر طهماسبی (فرید) به بهانه پاسداشت شاعر عصر انقلاب در سومین مراسم شب وصل
تغزل و فخامت شعر انقلاب
وارش گیلانی: 1- قادر طهماسبی متخلص به «فرید» از شاعران نامدار و برجسته انقلاب و 8 سال دفاعمقدس سال 1331 خورشیدی در میانه به دنیا آمد. پس از اقامتهای کوتاه و بلند در شهرهای مختلف، در اصفهان ساکن شد. ابتدا با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سپس با جهاد دانشگاهی همکاری داشت. در طول سالهای 61 تا 68 چند داستان کوتاه نوشت و اشعارش را در نشریات منتشر کرد. سالهای پس از جنگ به تهران رفت و «عشق بیغروب»، «گزینهاشعار نیستان» و «روزی به رنگ خون» را منتشر کرد. «پری ستارهها» مجموعه غزل، «پری بهانهها» مجموعه مثنوی و «پری شدگان» مجموعه اشعار نیمایی را نیز در سالهای 85 و 86 به چاپ رساند. فرید در شعر صاحب سبک و سیاق خاص بوده و از این منظر چهرهای زیبا از شعر انقلاب و دفاعمقدس را به نمایش میگذارد. برخی اشعارش بیش از نامش به شهرت رسیدهاند؛ نظیر شعر «سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود/ کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود» یا شعر «سبکبالان خرامیدند و رفتند/ مرا بیچاره نامیدند و رفتند». ارسال به دوستان
ما را رها کنید در این رنج بیحساب!
حسن رضایی: پیش از هر حرفی، بگذارید موضوعی شخصی را با شما عزیزان در میان بگذارم. طی چند سال اخیر اغلب اوقاتی که خواستهام مطلبی درباره عملکرد حسن روحانی و دولتش بنویسم، بین خندیدن یا گریستن، مردد ماندهام! نه فقط به خاطر آنکه وزیری که آن فرماندار کذایی را بیشعور خوانده بود، امروز و همزمان با آشکار شدن شکست طرح تحول سلامت هم، گفته است «خدمات دولت طی ۵ سال اخیر بیشتر از کل دوره «مادها» تاکنون بوده است» و نه حتی برای اینکه حسن روحانی که روزی میگفت «مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست، چرا که اروپاییها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند. آمریکاییها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحتتر است» حالا درباره خروج کدخدا از برجام میگوید «خیلی خوب میشود، یک شری کم شد»، درد اصلی ما فیالواقع، هیچ کدام از اینها نیست و به مراتب، عمیقتر از اینهاست. ارسال به دوستان
بیبی رقیه و باران
حسین قدیانی: چند روزی است لرستانم و از دیشب بروجرد که از آنچه قبلا و البته گذری دیده بودم، زیباتر است و دلرباتر! شهر بسیار زندهای است با طبیعتی فوقالعاده! و مردمانی رک و صریح و صمیمی! و بسی خونگرم و میهماننواز! مثل همه لرستان! مثل همه ایران! در شهرهای نورآباد و الشتر و روستاهای دکاموند و جوانمرد، چند روزی ماندیم و راستش صفا کردیم با مردم شهیدپرور دلفان و سلسله! از ۳ راه میتوان از الشتر وارد بروجرد شد؛ فیروزآباد، کاکارضا و راه کوهستانی که از روستای جوانمرد میگذرد و خدا میداند چقدر زیباست! این مسیر یکساعته را البته باید در روز رفت و هوای غیربرفی! هنگام عبور ما اما باران هم همسفر ما شده بود و خلاصه! طبیعت، سنگتمام گذاشت برای ما! نیست که اردیبهشت هم هست، هر سبزی، سبزتر دیده میشود! شمال کشور را منهای رطوبت و شرجی و شلوغی کنید تا بهتر دستتان بیاید آب و هوا و طبیعت بکر لرستان را! چند خط بالاتر نوشتم «مردم شهیدپرور» و خب! این یک حقیقت است! وارد هر شهر استان لرستان که میشوی، در بلوارها پر است از تصاویر شهدا! در روستای دکاموند اما بخت با ما یار بود که پنجشنبه برسیم و چند تایی مادر شهید را زیارت کنیم، آن هم بر سر مزار شهیدانشان! با یکی از این شیرزنان، گرم صحبت شدم که از بس غلیظ لری حرف میزد، خانم از سمت پدر، لر ما شده بود مترجم! و همین که فهمید کارم کتابت است، بیشتر مشتاق شد به سخن! میگفت: «محمدحسن وقتی رفت جبهه، هوا بارانی بود و وقتی پیکرش برگشت، هوا بارانی بود و الان هم که باز دارد باران میبارد!» میگفت: «صدای آقا- امام خمینی- از همه این کوهها و دشتها رد شد و به گوش جگرگوشه من هم رسید!» میگفت: «دشمن فقط دنبال خاک ما نیست، بلکه میخواهد ریشه ما را قطع کند ولی محمدرضا ورد زبانش این بود که ریشه ما در خون سرخ حضرت حسین علیهالسلام است و قطعشدنی نیست!» ببینم! شما مخاطبان عزیز، هیچ نشستهاید تا حالا پای سخن مادر شهیدی روستایی؟! چنان قوی و محکم و باصلابت، سخن میگویند که برای امثال این حقیر، واقعا درس زندگی و مبارزه است! بیبی رقیه میگفت: «ما دامداریم و یکی هم عشایر است و یکی مهندس است و یکی هم دکتر است و یکی هم در کار تو و یکی هم گلیم میبافد و یکی هم شهری است و یکی هم روستایی است اما ما همه یک ملت هستیم و یک خدا را میپرستیم و یک رهبر داریم و تا متحد باشیم، این عوضی هم بگذار هی برای خودش تهدید کند ما را!» ترامپ را میگفت! و وقتی حرف از اتحاد زد، چنان بههم گره زد انگشتان دست حنابستهاش را که کیف کردم! با که میخواهی بجنگی پرزیدنت یانکی؟! با این ملت؟! با این طبیعت؟! اگر قرار بود بیبی رقیه کم بیاورد، آنزمانی کم میآورد که اقلا یکجو عقل داشتند سران جلاد کاخ سفید! ۸ سال جنگ، کمر ملت دلاور ما را خم نکرد؛ حالا بشکنیم که جز ایمان و عزم و اراده، کلی هم گام به جلو برداشتهایم؟! اگر روزگاری، فقط در عرصه دفاع، شهید داشت این ملت، اینک در سنگر علم هم، هر ایرانی باشرفی به شهید شهریاری مینازد! و اگر قرار بود ریشه این ملت، خشک شود، هرگز حسین فهمیده سال 59 تبدیل به محسن حججی زمان حال نمیشد! پس لرستان، زیباست اما آنچه ایران پهناور ما را زیباتر میکند و به این خاک، روح و جان میدهد، وجود شیرمردان و شیرزنانی است که زندگی و عزت را با هم میخواهند! ذلت که آمد، حتم کنید از زندگی هم خبری نیست! تجربه هم همین را نشان داده! تو به خیال خوش تحقق وعده سر خرمن دشمن، قلب رآکتور خودکفایی را با کوهی از سیمان، میپوشانی لیکن باش تا تحریمها لغو شود! پس اتکا کن به ملت خودت، نه صدقه دشمن که آن را هم دیدیم نداد! نه! بروجرد، بسی زیباتر از آن است که «پاریسکوچولو» خوانده شود! ارسال به دوستان
سرّ نی
محسن محمدی: جاودانگی مطلوب ما انسانهاست و خواهناخواه، دانسته و نادانسته، به سمت و سوی آن کشیده میشویم. پس هر کدام از ما انسانها از لحظهای که پا به این جهان خاکی میگذاریم، برادهای هستیم که به سمت این مغناطیس کشیده میشویم. بسیاری از افراد بیآنکه بدانند در راهی قدم میگذارند که اتفاقات پیش رو، اسباب جاودانگی و ماندگاری نام آنها را فراهم میآورد. چنانکه بیشمار افراد هستند که شاید نمیدانستند کاری که هر روز و طبق عادت انجام میدهند، قرار است نام آنها را بر ستیغ هنری از هنرها و رشتهای از رشتهها قرار دهد و بسیارند هنرمندان و صنعتگرانی که اینچنین ماندگار شدند؛ بی آنکه خودشان بدانند هنرمند هستند. اما در مقابل نیز اندک افرادی دیگر در میان ما حضور دارند که جاودانگی هدف آنهاست و به قصد ماندگاری دست به خرق عادات میزنند تا بلکه از این رهگذر بتوانند خود را از دایره وسیع افراد عادی جدا کرده و در جامعهای وارد شوند که افراد آن، «هنرمند» نامیده میشوند و همه از آنها انتظار دارند در عرصهای که فعالیت دارند خداوندگاری کنند و برای نشان دادن تفاوتهایشان دست به آفرینش بزنند؛ چنانکه صورتگران به همین قصد، بر بوم جاری میشوند، موسیقیدانان با همین هدف، دلنوازی میکنند و بالاخره شاعران با همین انگیزه، قلم به دست میگیرند و کلمات را به رقص در میآورند. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|