وقتی آمریکاییها آخرین برگ حمایت از فتنهگران 88 را رو کردند
تحریمها را چه کسی آورد؟
گروه یادآور: تحریم؛ واژهای که حالا به تجربه مشترک بسیاری از ایرانیان تبدیل شده است اما ما از تحریم چه میدانیم؟ از اینکه این «کلمه» چگونه توانسته است در سالهای اخیر تاثیر مستقیم فراوانی بر اقتصاد خرد و کلان ایرانیان بگذارد و بعضا خود را در شئون مختلف زندگی مردم نشان دهد. اگر چه آشنایی ما با تحریم به عنوان یکی از ابزارهای اصلی دشمن بیرونی برای فشار آوردن محدود به سالهای اخیر نیست اما آیا همیشه به اندازه امروز از «تحریم» در ادبیات روزمره استفاده شده است؟ این سوالی است که با رجوع به انتخابات سال 92 و استفاده ابزاری کابینه پیروز از حساسیتهای مربوط به «تحریم»ها میتوان به بخشی از آن پاسخ داد؛ تکرار و استفاده از اثر تحریمها و در کنار آن ناکام ماندن تلاشهای به اصطلاح دیپلماتیک برای رفع آنها، عملا با فضای اجتماعی چه کرد؟ در همین ماههای اخیر و در آستانه خروج ترامپ از برجام، یکی از گزارههای پرتکرار در معاملات عادی و مختصر روزمره این بود که «بگذارید ببینیم ترامپ چه میکند؟» به واقع چه جریانی این فضا را ایجاد کرد و بر اثر مستقیم و غیرمستقیم تحریمها، آثار روانی را نیز افزود؟ و آیا در همه دورههای گذشته اثر روانی تحریم به شدت امروز تجربه شده بود؟ سوالهایی از این دست اگرچه حتما برای بازشناسی فضای سیاست داخلی لازم است اما سوالات مهمتر دیگری نیز وجود دارد؟ ما چرا تحریم شدیم؟ رویداد انقلاب اسلامی ایران مساوی بود با به خطر افتادن منافع غرب در ایران و به همین جهت از ماههای آغازین انقلاب تحریمهای شدیدی علیه انقلاب نوپای ایران شکل گرفت. این تحریمها در سالهای بعد به بهانههای متعدد بیشتر و بیشتر شد؛ برخی تمدید شد و برخی تحریمهای تازهتر با ادعاهای متفاوت به تحریمهای پیشین اضافه شد. با این همه «تهران شبیه پایتخت کشورهای تحریم شده نبود.» این جمله را خبرنگار رویترز در دسامبر 2011 روی خروجی میفرستد اما کمکم بخشی از تحریمهایی که یک سال قبل از این تاریخ، طی قطعنامه 1929 در ژوئن 2010 اعمال شده است، بشدت بر اقتصاد ایران اثر میگذارد، آنچنان که بحران ارزی سال 91 به شکلی محسوس وضعیت معیشتی ایرانیان را متاثر میکند. ایران با این قطعنامه زیر فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد و بند 41 آن قرار گرفت. به موجب این قطعنامه فعالیت اقتصادی در مسائل مربوط به هستهای و موشکی که ایران از آن منتفع شود، ممنوع شد. ذیل این قطعنامه همچنین فروش سلاحهای نظامی به ایران (حتی از نوع متعارف)، انتقال فناوریها یا مساعدتهای تکنیکی مربوط به موشکهای بالستیک قادر به حمل تسلیحات هستهای و انجام هر فعالیتی توسط ایران در این زمینه ممنوع شد. سپاه پاسداران و شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران تحریم شدند. تصویب پروتکل الحاقی، معاهده جامع منع آزمایشهای هستهای (CTBT)، اجازه بازرسی تمام محمولههای هوایی و دریایی (حتی در دریاهای آزاد) به مقصد ایران یا از این کشور به خارج را در صورتی که مظنون به این باشد که آن محمولهها حاوی مواد اتمی، موشکی یا نظامی ممنوع باشد و نیز اجازه توقیف آنها مبتنی بر شرایط از آثار این قطعنامه تحریمی بود. بیمه تحریم و داراییها مسدود شد و عدم سرمایهگذاری مشترک با بانکهای ایرانی مورد تاکید قرار گرفت. به عبارت دیگر، رژیم تحریمهای فعلی ایران، ریشه در قطعنامه 1929 شورای امنیت دارد که 25 خرداد 1389 (ژوئن 2010) صادر شد. تمام تحریمهای یکجانبهای که اکنون بهعنوان تحریمهای موثر علیه ایران از آنها یاد میشود (تحریمهای انرژی و مالی) در واقع بر اساس زیرساخت حقوقی که در این قطعنامه ایجاد شد، اعمال شده است. اما این قطعنامه چرا و چگونه علیه جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید؟ در این پرونده تلاش کردهایم به این سوال پاسخ دهیم.
1
3 کشور آمریکا، روسیه و فرانسه (گروه وین) در تابستان 1388 طرحی به ایران پیشنهاد کردند که بر اساس آن از ایران خواسته میشد تقریبا همه موجودی مواد هستهای 5 درصد خود را به خارج بفرستد و در ازای آن، (یک سال بعد) سوخت 20 درصد برای رآکتور اتمی تهران دریافت کند. این پیشنهاد که «پیشنهاد وین» نامیده شد، پس از آن مطرح شد که ایران به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اطلاع داد به دلیل اتمام سوخت رآکتور تهران که رادیوداروهای لازم برای حدود یک میلیون بیمار را تولید میکند، نیاز به خرید سوخت هستهای با غنای 20 درصد دارد. ایران عمدتا به این دلیل که میدانست در صورت خروج اورانیوم از کشور هیچ تضمینی برای بازگشت آن چه به شکل سوخت 20 درصد و چه به شکلی دیگر وجود ندارد، این پیشنهاد را نپذیرفت و در عوض در قالب یک توافق سهجانبه با برزیل و ترکیه، فرمولی را پیشنهاد کرد که طی آن مواد هستهای از جانب ایران در ترکیه به امانت گذاشته شده و در ازای آن سوخت لازم به ایران فروخته میشد. آمریکا بیانیه تهران را رد و اعلام کرد ایران به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد وین مستحق تحریمهای جدید است. این در حالی بود که همانطور که نامه افشا شده لولا داسیلوا، رئیسجمهور وقت برزیل به اوباما نشان میدهد، آنچه در بیانیه تهران مورد موافقت ایران قرار گرفت فاصله چندانی با درخواست آمریکا نداشت. رد بیانیه تهران از سوی آمریکاییها –چنانکه توضیح خواهیم داد- دلیل کاملا روشنی است که ثابت میکند قطعنامه 1929 به دلایل غیرهستهای وضع شده و الا اگر آمریکا به دنبال توافق هستهای با ایران بود، هیچ دلیلی برای رد بیانیه تهران و در نتیجه اصرار بر اعمال تحریمها نداشت.
2
اگر ایران این بیانیه را امضا نمیکرد آمریکا میتوانست با اتکا به این بهانه که ایران در مقابل پیشنهاد مبادله مواد هستهای سرسختی کرده، اعمال تحریمها علیه ایران را توجیه کند اما امضای بیانیه تهران ناگهان این توجیه را از بین برد و در واقع آمریکا را شوکه کرد. آمریکا که از ابتدا کل این فرآیند را با هدف تحریم ایران آن هم به منظور کمک به جریان فتنه طراحی کرده بود، وقتی با امضای بیانیه تهران از سوی ایران مواجه شد، آشکارا غافلگیر شد و دیگر نتوانست هدف واقعی خود را پنهان نگه دارد. این بیانیه میتوانست کل پروژه آمریکا را تخریب کند و آن را از رسیدن به هدف اصلیاش که گذاشتن عصایی زیر بغل جریان فتنه بود بازدارد اما اهمیت کمک به فتنهگران برای آمریکا چنان بود که در یک مورد کاملا نادر، همه قول و قرارهای خود با ترکیه و برزیل را زیر پا گذاشت و اعلام کرد این بیانیه را نخواهد پذیرفت و به دنبال اعمال تحریمهایی میرود که مذاکرات درباره آن به نقاط پایانی رسیده است. رد بیانیه تهران از سوی آمریکا نشان داد هدف اصلی آمریکا فقط اعمال تحریمها با هدف تشدید بههمریختگی داخلی در ایران بوده نه هیچ چیز دیگر و الا اگر آمریکا تحریمها را با هدف تغییر رفتار هستهای ایران تدارک دیده بود، باید بیانیه تهران (یا حداقل مذاکره درباره بیانیه تهران) را میپذیرفت و تحریمها را عجالتا منتفی میکرد. اعلام تداوم پروژه تحریم پس از قطعنامه 1929 همگان را متقاعد کرد موضوع هستهای فقط یک بهانه است و آمریکا در پی هدف دیگری است.
3
کار روی تحریمهای جدید علیه ایران در نیمه اول بهار 89 رسما آغاز شد. دولت آمریکا اصرار داشت این امر باید هر چه زودتر به نتیجه برسد و به همین دلیل فشار زیادی را بر 2 کشور روسیه و چین وارد کرد تا هر چه زودتر به مذاکرات تدوین پیشنویس قطعنامه بپیوندند. روسیه و چین در آغاز- چنانکه سنت دیرینه چانهزنی دیپلماتیک در این کشورهاست- اعلام کردند با تصویب یک قطعنامه تحریم جدید موافقت نخواهند کرد و به جای آن ترجیح میدهند مذاکرات با ایران ادامه پیدا کند. بویژه چینیها در روزهای اول در این باره کاملا صریح بودند که با یک قطعنامه جدید موافقت نخواهند کرد، بنابراین تلاشها قبل از هر جای دیگر روی چین متمرکز شد. نخست باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا از هو جینتائو، رئیسجمهور وقت چین خواست در اعمال فشار به ایران بر سر فعالیتهای هستهای این کشور همکاری کند. (گزارش خبرگزاری رویترز از پکن و واشنگتن (13/1/1389)) بلافاصله پس از آن موجی از فشارهای سیاسی و رسانهای علیه چین آغاز شد که هدف از آن آشکارا همراه کردن این کشور با مذاکراتی بود که آمریکاییها به خروجی آن نیاز حیاتی داشتند. در واقع آمریکاییها بهتر از هر کس دیگری میدانستند هم روسیه و هم چین، در صورتی که به میزان کافی تحت فشار قرار بگیرند و به میزان کافی امتیاز دریافت کنند، آماده تعدیل دیدگاههای خود درباره هر موضوع بینالمللی از جمله مساله هستهای ایران هستند. به همین دلیل، چین، هدف فشار رسانهای –سیاسیای قرار گرفت که آمریکاییها میدانستند لازم نیست مدت زیادی طول بکشد.
4
همزمان پروژهای مشابه که البته بیشتر روی تشویق تمرکز داشت تا تهدید، درباره روسیه اجرا شد. پس از مخالفتهای کمرنگ ولی با اهمیت روسیه با ملحق شدن به فرآیند تدوین پیشنویس قطعنامه، آمریکاییها یک معامله بزرگ به روسیه پیشنهاد کردند که کاملا روشن بود مسکو توان مقاومت در مقابل آن را نخواهد داشت. آن معامله بزرگ، نهایی کردن پیمان «نیو استارت» میان روسیه و آمریکا با هدف محدود کردن سلاحهای هستهای استراتژیک بود که روز 19 فروردین 89 (8 آوریل 2010) میان 2 طرف امضا شد. یک مقام آمریکایی همان ایام تصریح کرد معاهده کاهش تسلیحات هستهای آمریکا و روسیه، راه را برای مهار فعالیتهای ایران و کرهشمالی هموار میکند. اعطای امتیازی چنین بزرگ به روسیه که در واقع به معنای به رسمیت شناخته شدن آن از سوی آمریکا به عنوان تنها قدرت هستهای رقیب بود، نشان میداد آنچه آمریکا از روسیه میخواهد هم بسیار بزرگ است. در واقع کاملا منطقی است که فکر کنیم آمریکاییها میدانستند محتوایی که آنها در قطعنامه 1929 در پی تصویب آن هستند چنان هراسآور است که روسیه جز در ازای گرفتن یک امتیاز بزرگ راضی به همراهی با آن نخواهد شد. به همین دلیل، زمانبندی امضای پیمان نیواستارت را به گونهای تنظیم کردند که بتوان از آن به عنوان یک برگ تمامکننده در مذاکرات با روسیه برای جلب موافقت این کشور با قطعنامه 1929- که بنا بود معمار سنگینترین و پیچیدهترین رژیم تحریمها علیه یک کشور عضو سازمان ملل باشد- بهره برد؛ و این اتفاقی است که دقیقا رخ داد. روسها پس از امضای پیمان نیواستارت تقریبا بدون بحث و حاشیه، به مذاکرات درباره تدوین قطعنامه ملحق شدند.
5
در کنار تلاشها برای راضی کردن 5 عضو دائم شورای امنیت، واشنگتن سعی فراوانی هم برای جلب نظر 10 عضو غیردائم شورای امنیت به خرج داد تا آنها را نیز به همراهی با پروژه خود وادار کند. البته در این مورد، کار چندان دشوار نبود. جز 3 کشور ترکیه، برزیل و لبنان که هر کدام دلایل خاص خود را برای عدم موافقت با تحریمهای جدید داشتند، آمریکا در جلب نظر بقیه اعضای شورای امنیت با دشواری خاصی روبهرو نبود. آمریکاییها با اینکه میدانستند برزیل و ترکیه، به دلیل دلخوری شدید از آمریکا در ماجرای نپذیرفتن مفاد بیانیه تهران، به این قطعنامه رای نخواهند داد اما همه تلاش خود را کردند تا این دو کشور را وادار کنند به جای رای مخالف، رای ممتنع بدهند. به عنوان مثال درباره برزیل، آمریکاییها تلویحا گفتند موضعی که برزیل درباره این قطعنامه خواهد گرفت نقش مهمی در بررسی درخواست عضویت دائم آن در شورای امنیت خواهد داشت. «جیمز روبین» یکی از دستیاران سابق کلینتون در این باره نوشت: آمریکا باید به برزیل بگوید موضعی که در موضوع ایران میگیرد، برای تلاشهای برزیل جهت حضور در کرسی دائم شورای امنیت، سرنوشتساز است. نکتهای که نمیتوان این بحث را بدون توجه به آن به پایان برد، این است که رژیم صهیونیستی هم نقش مهمی در تمهید مقدمات قطعنامه 1929 ایفا کرد. مطابق یک تقسیم کار سنتی میان آمریکا و اسرائیل، جنس ایفای نقش صهیونیستها در دیپلماسی بینالمللی علیه ایران اغلب به شکل بازی با گزینه نظامی است. عموما از طریق افزایش و گاهی هم از طریق کاهش تهدید نظامی، اسرائیلیها تلاش میکنند فضای بینالمللی علیه ایران را به سمت مطلوب خود سوق دهند.
6
با وجود ظاهرسازی بیسابقه آمریکا، اروپا و اسرائیل درباره هدف قطعنامه 1929 و تلاش به ظاهر وسیع برای مرتبط نشان دادن آن با سیاست هستهای ایران، مرور روند تحولات و مطالعه مجموعه اظهارات و تحلیلهای منابع و مقامهای غربی در فاصله زمانی فروردین 89 تا روز تصویب قطعنامه، حاوی نشانههای بسیار روشنی است در این باره که هدف اصلی این قطعنامه ایجاد رفت و برگشت/ بده بستان با جریان فتنه در ایران بوده است. این موضوعی نیست که غربیها آن را پوشیده نگه داشته باشند، اگرچه تاکنون طی فرآیندی که میتوان آن را نوعی سانسور سیستماتیک حقیقت خواند، هیچیک از تاریخنگاران برنامه هستهای ایران در اروپا و آمریکا، به اندازه کافی برای استخراج حقایق مرتبط با این موضوع کوشش نکردهاند. قطعنامه 1929 برجستهترین سند در تاریخ هماوردی و رقابت راهبردی ایران و آمریکاست که نشان میدهد عامل اصلی شکلدهنده به سیاست آمریکا درباره ایران ارزیابی آن از موقعیت جریان غربگرا در ایران و تنگناها، نیازمندیها و فرصتهای آن است. نگاه به سرجمع ادبیات تولید شده حول و حوش این قطعنامه، تردیدی در این باره باقی نمیگذارد که غربیها وقتی در آغاز سال 1389 به فکر بازنگری راهبرد خود در قبال ایران افتادند و سپس در چارچوب این بازنگری راهبردی، قطعنامه 1929 و به دنبال آن سیلی از تحریمهای یکجانبه کاملا بیسابقه در جهان را علیه ایران اعمال کردند، در واقع محیط داخلی ایران را هدف گرفته بودند نه برنامه هستهای ایران را. اگرچه این قطعنامه به طور کامل از هدفگذاریهای خلع سلاح و عدم اشاعه خالی نیست ولی این هدفها در واقع هدفهای ثانوی آن محسوب میشود.
7
نخستین و مهمترین استدلالی که حامیان تحریمهای جدید در آمریکا مطرح و با تکیه بر آن نتیجه گرفتند که ضرورت دارد در آن مقطع تحریمهای بیسابقه اقتصادی علیه ایران اعمال شود، این بود که حامیان تحریم عقیده داشتند اگر فشارهای اقتصادی روی زندگی روزمره مردم در ایران متمرکز شود، نارضایتی ناشی از آن میتواند بدل به سرمایه اجتماعی برای جریان فتنه شود. رویگردانی مردم از جریان فتنه و خالی شدن محسوس خیابانها به طرز عجیبی آمریکاییها را آزار میداد. روشهای رسانهای و عملیات روانی نیز نتوانسته بود تاثیری بر بیاعتنایی و بلکه تنفر مردم نسبت به این جریان که پس از 9 دی روزبهروز تشدید شد، بگذارد. تغییر ماهیت رژیم تحریمها از تحریمهای عدم اشاعه به سمت تحریمهای اقتصادی، دقیقا ناشی از این تحلیل بود که جریان فتنه در ایران به رنج کشیدن اقتصادی مردم نیاز دارد. روزنامه وال استریت ژورنال (26/12/1389) این موضوع را اینگونه روایت کرده است: «مهدی کروبی که در انتخابات خردادماه سال جاری حضور داشت، ضمن ادامه انتقاد به انتخابات مخدوش، سیاستهای ضعیف اقتصادی محمود احمدینژاد را هم زیر سوال برد. میرحسین موسوی، دیگر رهبر مخالفان ایران هم خواهان گسترش دامنه نارضایتی به تمام اقشار جامعه شد و بویژه بر سیاستهای غلط اقتصادی احمدینژاد تاکید کرد». این تحلیل بخوبی نشان میدهد آمریکا نیاز سران فتنه را به اینکه مردم به لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار بگیرند بخوبی درک کرده و تلاش کرد در قطعنامه 1929 به آن پاسخ دهد.
8
در فاصله فروردین تا خرداد 1389، همزمان با شروع و تقویت گفتمان تحریم در محافل غربی، یکی از نگرانیهایی که آشکارا ابراز میشد این بود که جنبش سبز در ایران در حال افول است و باید برای جلوگیری از این موضوع راهی پیدا کرد. این امر بتدریج به یکی از قدرتمندترین انگیزههای اعمال تحریمهای اقتصادی شدید علیه ایران تبدیل شد. «کنت کاتزمن» کارشناس ارشد تحریمها و مشاور کنگره آمریکا میگوید: اکنون بخشی از مشکل ممکن است درگیر شدن ایران با جنبش اپوزیسیون داخلی باشد. موقعیت سیاسی داخلی ایران به دنبال انتخابات جنجالی ژوئن گذشته اکنون عاملی جدید در محاسبات به شمار میرود. این مسأله زمانی که مراسم تحلیف باراک اوباما برگزار شد و او این رویکرد تازه را مطرح کرد وجود نداشت، اگرچه جنبش اپوزیسیون در چند ماه گذشته تا حدودی خاموش شده است اما این مسأله هنوز یک عامل تعیینکننده است و شما در لایحه کنگره علیه ایران قطعا شاهد آن هستید. (گفتوگوی کنت کاتزمن با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی آمریکا (15/1/1389)) بویژه یکی از روشهایی که غربیها درباره کارآمدی آن در احیای جنبش رو به موت سبز تقریبا هیچ تردیدی نداشتند، این بود که دولت در ایران در حالی که مجبور به پرداخت یارانه نقدی به ملت است دچار بحران درآمد شود و این به نوبه خود جنبش سبز را در موقعیت بهتری برای انتقاد از نظام قرار داده و به این ترتیب به احیای آن کمک کند. پیش از صدور قطعنامه 1929 منابع آمریکایی این موضوع را فاش کردند که آمریکا قصد دارد بلافاصله پس از صدور قطعنامه، تحریمهای یکجانبه بسیار شدیدی را علیه ایران اعمال کند که قطعا محیط داخلی ایران را درگیر التهابی جدی خواهد کرد.
9
یکی از مهمترین کمکهایی که فتنه 88 به استراتژی خصمانه آمریکا علیه ایران کرد، این بود که آمریکا را در موقعیت بسیار بهتری برای توطئهچینی علیه ایران در سطح بینالمللی قرار داد. آمریکاییها این فرصت را کاملا مغتنم شمردند و از آن برای متقاعد کردن بسیاری از کشورهای جهان برای اعمال تحریمهایی که برخی از آنها آشکارا ضد انسانی بود، استفاده کردند. هیچ تردیدی وجود ندارد که اگر فتنه 88 به معنای متهم کردن دروغین نظام به تقلب و همچنین اردوکشی غیرقانونی خیابانی رخ نداده بود، آمریکا هرگز در موقعیتی قرار نمیگرفت که بتواند تحریمهایی را حتی شبیه آنچه در قطعنامه 1929 و تحریمهای یکجانبه آن آمده علیه ایران اعمال کند. این فتنه 88 بود که به آمریکا جرأت و توان چنین جنایتی را علیه ملت ایران اعطا کرد. هیلاری کلینتون، وزیر وقت خارجه آمریکا یکی از کسانی است که به صراحت و در همان مقطع درباره این موضوع سخن گفته است. کلینتون در گفتوگو با روزنامه انگلیسی فایننشالتایمز در دفتر بزرگش در واشنگتن شرح میدهد که فتنه 88 چگونه به آمریکا مجال داده تا استراتژی خصمانه خود علیه ایران را بر تکیهگاهی جدید استوار کند: آنچه طی سال گذشته در ایران شاهد آن بودهایم این است که تعداد هر چه بیشتری از کشورها به همان نتیجهای میرسند که آمریکا رسیده است و آن اینکه ایران مجهز به تسلیحات هستهای برای منطقه و فراسوی آن بسیار خطرناک و بر هم زننده ثبات است. هدف از تحریمها متقاعد کردن ایران به آغاز مذاکرات واقعی مبتنی بر حسننیت درباره برنامه هستهای آن است. (دنیل دامبی، فایننشالتایمز (30/1/1389))
10
درک آمریکا از تغییرات در وضعیت قدرت ملی ایران بر اثر حوادث سال 88 از جمله مهمترین عواملی بود که آمریکا را متقاعد کرد باید اعمال تحریمهای فلجکننده اقتصادی علیه ایران را در دستور کار خود قرار دهد. ارزیابی آمریکا در ابتدای سال 1389 این بود که تحولات سال 88 روابط مردم و نظام را بشدت بحرانی کرده و در نتیجه دیگر حمایت سابق از برنامه هستهای در میان مردم وجود ندارد. کاهش حمایت مردم از تصمیمات نظام در حوزههای امنیت ملی بویژه موضوع هستهای از نظر آمریکا به این معنا بود که توان مقاومت ایران در مقابل فشارها هم افت کرده و در نتیجه اگر فشارها تشدید شود میتوان امتیازهای بسیار بزرگی از ایران گرفت. «مارک والاس» از مقامهای وزارت خارجه آمریکا در دوره ریاستجمهوری جرج بوش که در آن تاریخ ریاست پروژه «اتحاد علیه ایران هستهای» را به عهده داشت، میگوید فتنه 88، ایران را در سراشیبی قرار داده که آمریکا باید از آن استفاده کند: تشدید تحریمها میتواند ایران را منزوی کند. ما با روندی تدریجی روبهرو هستیم که در حال شدت گرفتن است. ما شاهد آن هستیم که حکومت ایران روی سراشیبی تندی ایستاده است و اگر شرکتهای بیشتری روابط خود را قطع کنند ایران به خدمات بینالمللی کالا و سرمایه دسترسی نخواهد داشت و با مشکلی واقعی روبهرو خواهد شد. (پیتر بیکر، نیویورکتایمز (4/2/1389)) چند روز بعد روزنامه سعودی الشرقالاوسط، مینویسد: به طور قطع ایران در داخل و خارج رو به ضعف و تحلیل است. نظام ایران منزوی است و برای ایستادگی زمینه داخلی محکمی ندارد. جو بایدن، معاون رئیسجمهور آمریکا چه خوب گفت که نظام تهران شکننده شده است و بیش از هر زمان دیگری در مقابل ملتش و در منطقه منزوی شده است. میرحسین موسوی هم گفته است نظام در بحران قرار دارد.