|
ارسال به دوستان
یادداشتی بر مجموعه شعر «خط» اثر قاسم صرافان
عاشقانههایی از جهاد و شهادت
الف. گیلوایی: مجموعه شعر «خط»، اثر قاسم صرافان را انتشارات فصل پنجم در 176 صفحه در 5 فصل منتشر کرده است؛ فصل اول تا پنجم با عنوانهای «یاد یاران»، «در جماران»، «با علمداران»، «همهجا میدان» و «دنیای بیداران». این مجموعه شامل غزلها و چارپارههاست، به همراه چند مثنوی و چند شعر نیمایی. اشعار این مجموعه درباره «جهاد و شهادت» است و بسیاری از اشعار این دفتر تقدیم شده است به حضرت امام خمینی«ره» (کل اشعار فصل دوم) و بزرگانی همچون: شهید حسین خرازی، حاجاحمد متوسلیان، 7 هزار بانوی شهید دفاعمقدس، مادران شهدا، همسران جانبازان، شهدای دانشجو و دانشآموز، دو یار شهید رجایی و باهنر، شهدای فاطمیون و دلاورمردان افغانستان، شهدای اهل تسنن مدافع حرم، حاجقاسم سلیمانی، شهدای حرم و همسرانشان، شهید حاجحسین همدانی، شهدای راه دانش و نیز اشعاری از زبان پدر شهید، از زبان پدران و مادران غواص، از زبان فرزند شهدا سروده و همچنین چند تقدیمنامه دیگر سروده، از جمله برای شاعره بحرینی بانو آیات القرمزی و شیخابراهیم زکزاکی بزرگمرد نیجریه و زاریا و دیگران و بسیاری از شهدای بزرگ یا مشهوری که نامشان در اشعار قاسم صرافان آمده و شعر و دفترش را متبرک کرده است. عناوین اشعار دفتر «خط» را نیز اگر اضافه میکردیم بر این فهرست، دیگر کاملاً درمییافتید که این مجموعه در کدام فضا اشعارش را سیر داده است؛ سیری معنوی و روحانی از دنیای مادی!
در ضمن، برخی اشعار این مجموعه، بویژه بسیاری از چارپارهها به زبان محاوره و عامیانه سروده شده است. البته ممکن است گاه شاعر برای عاطفیتر و صمیمیترشدن بعضی از فضاها و اشعار، از این زبان استفاده کرده باشد اما این اشعار در جدیت و متانت خود استوار است؛ آنگونه که ترانههایی نیز به این زبان دارد که هم تَر و تازگیشان را دارند و هم سادگی و صمیمتشان را، در عین حال ترانههایی سنگین و متین میباشند؛ مثل بسیاری از ترانههای قاسم صرافان؛ همانگونه که بسیاری از مراثی قاسم صرافان چنین قابلیتهایی را دارند.
قاسم صرافان متولد 1355 خورشیدی از جمله شاعران بااستعداد و پرشوری است که در زمینه شعر کلاسیک و در قالبهای گوناگون کلاسیک و تا حدی در حوزه شعر نیمایی و همچنین از فعالان دو حوزه مرثیه و ترانه است. مجموعه این فعالیتها نشان از دامنه و گستره شناخت او در حوزههای گوناگون نیز دارد.
یکی از این حوزهها که شاید در آثار متنوع صرافان نامکشوف مانده، شعرهایی است که میشود آنها را در مجموعههای جداگانه برای سنین کودکان کلاس چهارم و نوجوانان تفکیک کرد و در اختیار آنان گذاشت یا در کتابهای درسی نمونههای درجه یک و درخشانش را درج کرد. یکی از این اشعار جالب که شاید درجه یک هم نباشد و از اشعار بسیار خوب برای کودکان و نوجوانان است، این چارپاره است که زبانی محاورهای هم دارد:
«توی اشک و دود اسفند
یکی بار سفر بست
بند پوتین گره زد
دگمههای آخر بست
پدرم ساکش برداشت
پدرم قرآن بوسید
رفت و واسه آخرینبار
دم در برگشت و خندید
توی قاب در، هنوزم
اون نگاه آخرش هست
پدری که رفته اما
رد پاش، پشت سرش هست
هنوزم شبیه عکساش
رو لبش، همیشه خندهس
پدرم شهیده، یعنی
پدرم همیشه زندهس»
شاید اینهمه شعر درباره شهدا و آنانی که نیستند، بیشتر برای خودمان سروده شده است؛ یعنی شعرهایی که لبریز از حرمت و احترام به شهداست اما اشعار دیگری هم شاعران دارند از برای آنانی که زندهاند و در جاری زندگی با ما در حال زندگیکردن و درباره تاثیرگذاریهای بیواسطه آنان. این اشعار درباره جانبازان و آزادگان و نیز همسران ایشان است؛ بزرگانی که سرودن شعر برای ایشان، نه حال ایشان، بلکه حال ما و جامعه را نیز خوب میکند. یعنی اشعاری که ما را با این بزرگان، اعم از خودشان و همسرانشان که در سختی اما سختی شیرینی زندگی میکنند، پیوندی مضاعف ایجاد میکند و یکیشدنمان را عظمتی دیگر میبخشد؛ خاصه برای نسلهای دیگر که آن دوران را از نزدیک ندیدهاند.
شعر ذیل را با عنوان «بازگشت»، قاسم صرافان تقدیم کرده است به همسران باوفای جانبازان. بهراستی که تراژدی عظیمی است: یکی میرود و شهید میشود و دیگری بازمیگردد و جانباز میشود؛ کسانی که ایشان را در شعر و هنر و سینما میتوان یگانه سنجید؛ و نیز یکیبودنشان را در عین متفاوتبودنشان را در رفتن و آمدشان نشان داد و نیز نشان دهد همسران ایشان را که در مقابل این دو واقعه به ظاهر متضاد، عمل خالصانه یکسان دارند:
«به عطر کوچه گره زد، بهار پیرهنش را
و کند از دل تقویم، روز آمدنش را
گذاشت از جلوی چشمهای تازهعروسی
قدم به جاده و برداشت پرچم وطنش را
و رفت تا بسپارد به عشق، بال و پرش را
و رفت تا که بگوید، به خاک، راز تنش را
بهجای پر زدن اما قرار شد که بیاید
برای شهر بگوید، پرندهترشدنش را
دوباره آمد و در زد، هوای مهزدهای بود
شناخت یکنفر اما صدای در زدنش را
زنی که مانده نگاهش هنوز بر در خانه
گره به پنجره میزد، دخیل آمدنش را
به نیمه نگرانش، رسید زخمی و بخشید
تمام یک دل عاشق و نیمی از بدنش را»
بسیاری از اشعار این دفتر نیز درباره شهدای مدافع حرم یا از زبان همسران ایشان است. یکی از این شعرها به زعم من فراتر از دیگر شعرهای در این باره است؛ شعری از زبان همسر یکی از مدافعان حرم که نگاه منطقی و عاقلانهاش سرشار از عاطفه و احساس و عاشقانگی است. او رفتن همسرش و ماندن خودش را در هالهای از واقعیت نشان میدهد و آنگاه رفتن و ماندن را از نگاه عاشق نوعی یگانگی و وحدت میبیند و باز فاصلهاش را با شهید (یعنی همسرش) امری واقعی میبیند و در عین حال عاشقانه میگوید: «باید کسی باشد تا عروج تو دیده شود؟» بعد از رفتن شهید که سبب محکمشدن ایمانش میشود میگوید. باز نه تقابل عقل و منطق و واقعیت با عشق و عاشقی و حقیقت، بلکه در کنار هم قرار گرفتن اینهمه را در کنار هم به زیبایی نشان میدهد. تا آنجا که میگوید در این قصه کار تو رفتن است و کار من روایت رفتن تو است و یاد تو را از اشیای پیرامونم زنده نگه میدارم، تا واقعیت جامعه بزرگ ایران زنده نگه داشته شود:
«درسته شروع سفر فاصلهس
یکی رفتنیه، یکی موندنی
ولی هرجا باشی دلم با توئه
بدون! هرجا باشم، تو هم با منی
گاهی باید از دور، محبوب دید
از این فاصله عشق زیباتره
عروجت رو باید تماشا کنم
واسه اینکه پرواز یادم نره
توی دود اسفند، دید آسمون
گذشتی تو از زیر قرآن من
دعا کن، تو که آسمونی شدی
تو این صبر، محکم شه ایمان من
تو فصل رهایی، تُوی قصّهمی
یه بخش از وجودم که راهی شده
من اون فصل بیداری قصّهتَم
یه بخش از وجودت که راوی شده
به یادت، به شمعدونیا آب میدم
به گنجشکها دون میدم، جای تو
اگرچه میدونم مث ماهیا
اونام دارن عادت به دستای تو».
ارسال به دوستان
نگاهی به مجموعه شعر «زیر درخت آفتاب» از م.مؤید
شعر مدرن مذهبی
ضیاءالدین خالقی: برای آنانی که حسین مهدوی (م.موید) را نمیشناسند، میگویم که او شاعری است مذهبی و شعرهایش سرشار از نشانههای دینی و مذهبی؛ در عین حال سرشار از ویژگیهای شعر مدرن ایران. البته او را نمیتوان در گروه شاگردان اصلی نیما یوشیج قرار داد؛ در گروه شاعرانی نظیر فروغ، اخوان، شاملو، سپهری، آتشی و...، بلکه میتوان در دسته و گروهی که بعد از نیما یوشیج، شعار عبور از نیما را سر دادهاند قرار داد؛ در دسته و گروه موج نو و شعر حجم:
«آوای شبانگاهی/ به خاموشی طنین دارد/ گیاهان آشنا/ در گرمای آن به سر میبرند/ در دمای بخار نفسهاشان/ برآمد خستگی گذشتن از گدار روز/ و روز در نیمه دیگر مهتاب/ بیگمان شیهه میکشد».
البته دسته و گروهی که «م.موید» هم به لحاظ دستهبندی زبانی و شعری در آن گروهها میگنجد، بیتاثیر از انقلاب ادبی نیما نبوده و نیستند اما راهی دیگری را برگزیدند؛ گروههایی که به نیما احترام میگذارند و شعر و انقلاب ادبیاش را ارج مینهند و نه مثل هوشنگ ایرانی که درست در اوج شکلگیری کار نیما، شعار پیشرو بودن خود را و پسرو بودن نیما را سر داد و در نهایت از قافله خود هم جا ماند!
آری! م.موید شاعری مدرن و در عین حال مذهبی است. او شاعر شعرهای سپید است؛ شعرهای سپید گنگ با تعابیر عجیب دور از ذهن و صفت و موصوفهای پشتسر هم گیجکننده که گاهی از سر اتفاق در قالب شعر نیمایی میگنجند و گاه بهطور استثنایی، در شعر کلاسیک؛ شعرهای کلاسیک پرشور، پرطنین، با ضرباهنگهای تند و با لحنی که حماسی بودنش بر عنصر احساسی و عاطفی آن میچربد:
«از تو مهتاب سیراب گشته
تاب دیده ز تو ناب گشته
چشم تو مدّ خیزاب درد است
هر که از آن گُذر کرد مرد است
چشم نه قتلگاه صبوران
طرحی از خانمانهای ویران
طرح نوشیدن و تشنهکامی
تشنه مردن به دست حرامی
این خرابی که هر جام بگرفت
چشم نرگس ز تو وام بگرفت
ای که از لالهسانان عیارت
با چنین غمنشینی چه کارت
بود نابوده بودم تو بودی
من گرفتی ز من، خود نمودی...»
شعرهای نیمایی «م. موید» نیز روشنتر و وضوح بیشتری دارند. اتفاقاً م. موید در ابتدای شاعری پس از مبتدی بودن، اشعار نیمایی بیشتری میسروده و اینک اما کمتر:
«لبش/ به لهجه الکل/ شیرین./ دلش/ هجای قامت آتشفشان/ و شعله/ تا/ خرمن/ تمام فاصله چشم اوست/ تا/ چشمم./ فرونهاده/ خشمم/ که ماندگارم/ در لوت./ به روزگارم/ فرتوت./ اسیر لحظه و/ قربانی/ چنان که دانم و دانی./ کجا بکوبم کوبه/ کجا گذارم سر/ که رهسپار خرامان/ به سمت قالی ایران/ میان معبر جنگل/ نشسته/ خسته/ حیران./ گذر نموده/ کجاوه./ سفر نموده/ دلبر/ و غم/ چنانش ریشه/ که مانده/ سبز/ همیشه./ در این/ شبانه تار/ و پشت این در بسته/ محال باشد دیدار/ محال باشد دیدار».
اگرچه شعرهای م. موید، خاصه شعرهای سپیدش را باید شعرهای القایی و نه شعرهای مفهومی دانست. شعر القایی شعری است که ممکن است تنها حسی را به مخاطب القا کند یا اینکه حسی و فضایی عاشقانه یا عارفانه یا حتی معنایی را نیز القا کند؛ معنایی که شاعرانه است و مستقیم به بیان نمیآید. در واقع بخشی از شعرهای ناب چنین حال، وضع و قابلیتی دارند. البته این به آن معنا نیست که همه اشعار «م. موید» که القایی هستند، پس همه نابند. نه، بلکه اشعار او خود را در این فضا قرار میدهند که ممکن است به شعری خوب یا ناب تبدیل شده یا نشوند:
«شب وزش/ شاید بوزد بر چهرهام/ رویای دیرپا/ رودی آرام بنوازد/ نشانی از گوشه چشم پیش از فروچکان باران/ در این روز خجسته تاریک/ درخش شبتابها فراسویند/ مانداب/ سخنی تازه شنیده است از باران/ که پچپچی دیرینه است/ شاخساران نخل/ گرده پنهانی میپراکنند/ روشن و نوشینی زرین...»
با این همه، بیش از یک دهه است که شعرهای «م. موید» به سمت نوعی ساده شدن پیش میرود؛ نوع ساده شدنی که مختص و از آن اوست. یعنی شعرهایی که باز هم القایی است اما سطرهایش ساده و روشناند و گنگی ندارند، خاصه وقتی که شعرها کوتاه هستند و عاطفی؛ شعرهایی که در سوگ مادر خود، مادر دوستش و نیز بیژن الهی سروده از این دست و از این دستهاند.
شعرهای «م. موید» مثل شعرهای یدالله رویایی و احمدرضا احمدی ممکن است برای مخاطبان حرفهای حتی 80 درصدش گنگ باشد اما آن حدود 20 درصدی که از اشعار این 3 تن قابل حس و درک و دریافت است، گاه چنان درخشان هستند که میتوان تعدادی از آنها را به لحاظ زیباییشناسی هنری، از نمونههای درخشان شعر امروز دانست.
با این همه، مجموعهشعر «زیر درخت آفتاب»، آن دفتر شعری نیست که از م. موید انتظار میرفت و نمیتوان آن را از مجموعههای درخشان او دانست. «م. موید» برخلاف گذشته، در دهه 80 (کمتر) و 90 تقریباً هر 3-2 سال در میان، یک مجموعه چاپ کرده است که دفتر «درخش» در این میان، یکی از بهترینهاست که من تنها بر 20 صفحه اول آن نقدی مفصل نوشتم که در «هفتهنامه کتاب خبر» نیز چاپ شد.
مجموعه شعر «زیر درخت آفتاب»، نیز در 149 صفحه توسط انتشارات فصل پنجم منتشر شده است. اغلب اشعار این دفتر سپیدند و لحنشان کموبیش به سمت سادگی میرود؛ همان نوعی از سادگی که در شرحش اندکی سخن گفتیم. مثلا همین نامی که شاعر بر مجموعهاش گذاشته، برخلاف گذشته، نامی است که در ردیف و دسته زبانهای ساده قرار میگیرد؛ یعنی بافت جمله ساده است اما تعبیرش سخت و دیریاب: «زیر درخت آفتاب»، تعبیری که تصورش سخت و دور از ذهن است اما معنایش راحت و دریافتش آسان است. یعنی درختی که خاصیت و ماهیتی آفتابی داشته باشد، قابل تصور است اما ملموس و عینی نیست. یکی از آن شعرهایی که در سادگی خود توامان گنگی و روشنی، توامان نامفهومی و فهم روشن است و بسیار هم شاعرانه و اتفاقاً بار شاعرانه و سادگی تعابیر و تصاویرش بهتر و بیشتر است، بخشی از شعری است که در ذیل میآید. در واقع م. موید، از پس آن سختگویی و گنگسرایی، اینک به نوعی سادگی مبهم و پرایهام رو آورده که گاه ملموس و عینی است و تقریباً آن روی سکه شعرهای پیشین م. موید است:
«همآواز توأم در خاموشی/ پای هیچکس/ به ماه سرخپوستان نخواهد رسید/ آن ماه دور از دسترس/ پلنگ را/ پرت کرد از کوه/ و مجنون را/ مجنون نامید/ و گرنه نام او مجنون نبود/ و نمیتوانست نیمهشبان/ از گدار رود مشتعل/ بگذرد/ همان ماه/ که به تاب آن/ مهتاب/ میگویند/ و میتوان در آن/ با چشم رویا/ نرگس ایرانی را دید/ و با گوش رویا/ برآمد پگاه را شنید/ پای هیچکس/ به ماهی که مادرم/ با او سخن میگفت/ نخواهد رسید...»
مدرناندیشی و تغزل یا حضور عنصر عاطفی در مدرناندیشی، از دیگر وجوه شعر «م. موید» است که اگر به روشنی در چشم و ذهن مخاطبان خاص شعر او بنشیند، بیشک به توقع درون و آن ایرانیشان تلنگر زده، جذبشان میکند؛ آن هم با فخامت و فصاحت و شوری که ذاتاً در شعر م. موید نهفته و آشکار است:
«و انحنای چشم آهو همان انحنای چشم نرگس است/ در ربایش دل/ و من هنوز/ به سپیدی گله مینگرم...»
این تغزل که عاطفی بودن را نیز در خود دارد، گاه نیز درونی است و خطاب به کسی نیست:
«و هنوز ایستای هنوزم/ ربوده شده طعم شیرین اندوه/ در پگاه بارانی/ آن جای گستره درون/ سرزمین بیکران خیال/ جاپاهای اندکی ماندهاند...»
گاهی نیز این تغزل، شکل نیایش به خود میگیرد؛ خاصه آنکه بنمایه تفکر و اندیشه «م. موید» مذهبی هم هست و حتی ردپای موسیقی ادعیه را در اغلب شعرهای او، بویژه شعرهای دهههای 60، 70 و 80 وی بهتر و بیشتر میتوان دید:
«با هر نام و با همه نامها/ میتوان تو را خواند/ به همه زبانها نیز/ گرچه با هم ناسازند/ و با خاموشیها نیز/ که همساز مینمایند/ ......./ نام تو/ دمیدن در آتشدانهای رو به خاموشی است/ تا بازآمد گر گرفتن/ بیداری پروانه/ رویا نیست...»
ارسال به دوستان
نگاه
چهارده منزل
مهدی خدادادی: یکی از آثار مقبول پیرامون شهدای مدافع حرم، کتاب «شام برفی» به قلم محمد محمودینورآبادی است. نویسنده این کتاب با اطلاع از ماجرای اسارت 159 روزه 48 زائر ایرانی در بهمنماه سال 91 با هدف اطلاع از صحت و سقم اخبار منتشره و انعکاس پیدا کرده در رسانههای غربی مبنی بر ماموریت نظامی این افراد پس از آزادی، سراغ تعدادی از این افراد رفته و با انجام سلسله مصاحبههایی با راویان این اتفاق علاوه بر ثبت سند مظلومیت این عزیزان، پرده از چهره واقعی اتفاقات سوریه و پشتوانه فکری این عناصر شیطان برمیدارد.
نویسنده با انجام مصاحبههای دقیق و باهدف به خوبی شرایط حاکم و احساس این اسرای مظلوم را به تصویر کشیده و چهارده منزل مخاطب را همراه با این 48 نفر ساخته است؛ منازلی که هر یک در حقیقت اسارتگاهی از اسارتگاههایی هستند که این افراد در مدت 159 شبانهروز دوره اسارت، مدتی را در هر یک از این منازل با تحمل فشارهای شدید عصبی و روحی و شکنجههای جسمی سپری کردهاند و روایت این افراد از هر یک از این منازل علاوه بر شرح این دوران، قطعات پازل هویت فکری گروههای تکفیری را بخوبی کنار هم چیده و در پایان تصوری کامل و جامع از این عناصر شیطان به مخاطب ارائه میدهد.
نویسنده در این کتاب با استفاده از زبان اول شخص، مخاطب را پای صحبت یکی از این 48 نفر قرار داده و روایتهای این دوره را بخوبی انعکاس میدهد؛ روایتهایی از اتفاقات، تلخیها، شیرینیها، خوابها، امدادهای غیبی و...، روایتی از یک امتحان سخت الهی.
«فکر کنم خداوند ما را در معرض یک امتحان قرار دادهس و هنوز مدت زمان آن امتحان تمام نشدهس. یک دانه سیب را در نظر بگیرید، اگه نارس چیده بشه، خب یک تکهاش قد شاخه میمونه، نمیمونه؟ یا شایدم خود شاخه با اون کنده بشه... در حالی که اگر سیب رسیده باشه، خودش از شاخه جدا میشه. حالا این نقل امتحان ماست که به نظرم هنوز نارس باشیم و وقت چیدن ما نشدهس! پس با این حساب، آنچه ما در این مدت کشیدیم، یک آزمون و امتحان الهی بودهس که به لطف خدا و کرم اهلبیت(علیهمالسلام)، تا حالام خوب از عهدهاش برآمدیم».
کتاب «شام برفی» به قلم محمد محمودینورآبادی با مقدمه و بازنگری سعید عاکف در سال 1393 در 285 صفحه توسط انتشارات ملک اعظم چاپ و به بازار نشر عرضه شد. این کتاب با توجه به استقبال عمومی، 4 نوبت مورد تجدید چاپ قرار گرفت و بیش از 13 هزار و 200 نسخه از آن در اختیار مخاطبان قرار گرفت.
***
گلوله، عشق، مرتضی
عشق همیشه دستمایه خوبی برای خلق گونههای مختلف ادبی از جمله داستان و رمان بوده است؛ موضوعی که هر نویسنده با توجه به نوع نگاه و جهانبینی خویش به این موضوع ورود میکند و گاه داستان رنگ و بوی یوسف و زلیخا میگیرد، گاه شیرین میشود به کام خسرویی و گاه تلخ به کام فرهاد. گاه داغ لیلی میشود و به دل مجنونی مینشیند و گاه وامقی میشود در پی عذرا. این داستان پرکشش هر بار و توسط هر نویسنده و سرایندهای با ایجاد فراز و فرودهایی در دل خویش مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند؛ داستانی که خاستگاه آن توده مردم بوده و در دسته ادبیات عامهپسند جا میگیرد؛ ادبیاتی سرگرمکننده که بر پایه ذوق و سلیقه و علاقه مردم پدید میآید و خلاقیت ادبی نقش چندانی در به وجود آمدن آن ندارد. «کتاب سبویی که نشکست» اثر طبع حسین ابراهیمی کوشالی نیز اثری است عاشقانه که داستانش در دل سالهای دفاعمقدس اتفاق میافتد و داستانی عامهپسند به شمار میآید؛ داستانی با فضاسازی مناسب که حس و حال آن سالها را برای مخاطب بخوبی تداعی میکند و این یکی از نقاط قوت آن به شمار میرود. «سبویی که نشکست» توسط یک نوجوان روایت میشود و نویسنده، زبان اول شخص را به عنوان زبان روایت برگزیده و انتظار میرود قهرمان آن هم همین نوجوان باشد ولی مخاطب با مطالعه داستان پی خواهد برد شخصیت اصلی و قهرمان آن جوانی است که قصد ازدواج دارد و داستان این ازدواج و گرههایی که فصل به فصل در دل داستان ایجاد شده، مخاطب را تا پایان با خویش همراه میکند. حتی به جرات میتوان گفت حذف این نوجوان ضربهای به داستان وارد نمیکند و میتوان نقش او در داستان را به سایر شخصیتها نیز سپرد. در این اثر نویسنده بیش از اینکه به شخصیت اصلی یعنی مرتضی بپردازد، به راوی داستان یعنی «رضا بخشنده» نوجوان 13 ساله میپردازد؛ نوجوانی که شخصیتش باورپذیر نیست و پرداخت زیاد به شخصیتش جاهایی از داستان حوصله مخاطب را نیز سر میبرد و تنها باعث زیاد شدن بیدلیل حجم کتاب شده است؛ نوجوانی که در سراسر داستان به سعی نویسنده میخواهد محور باشد ولی در نهایت کاربردی در حد اتصال اتفاقات و شخصیتها دارد. نویسنده مدام در داستان به صورت خیلی مستقیم از زبان راوی شروع به شعار دادن میکند که مانند سرعتگیری، مخاطب را برای لحظاتی متوقف میکند. این کار نویسنده بیشتر اوقات بازخورد عکس آنچه در ذهنش داشته، برای مخاطب دارد. یکی دیگر از نقاط قوت این اثر استفاده از زبان داستان برای به روایت کشیدن موضوع انقلاب و دفاعمقدس است که اتفاقی خوب و میمون است. نویسنده در داستان، سالهای ابتدایی انقلاب و جنگ را به تصویر کشیده، داستانی که در دلش توانسته ارتباطی نسبتا خوب با وقایع آن سالها از جمله داستان کارشکنیهای بنیصدر (رئیسجمهور وقت)، داستان تصویب عدم کفایت سیاسی وی در مجلس، اتفاقات تلخ 6 و 7 تیر سال 60 و داستان ترور در آن سالها برقرار کند و شخصیت اصلی و شخصیتهای فرعی آن را با این موضوعات پیوند دهد. «کتاب سبویی که نشکست» اثر حسین ابراهیمی کوشالی توسط انتشارات شهید کاظمی در 288 صفحه در سال 1396 چاپ و راهی بازار نشر شده است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|