|
برنامه خندوانه در سوییس
رامبد جوان: آقای فاسلر! ما چشمامونو میبندیم شما مارو ببرید به یه جای خوب.
فاسلر: تصور کنید زمستونه، برق وگاز ندارید، تاریکه، سوز میاد و آخر نکبته خلاصه. یه شمع دستتونه. در یخچال رو باز میکنید و حس خرس قطبی بهتون دست میده که با کله رفته تو یخ و فک فرار کرده. کارت بانکیتونو برمیدارید. خیابون به قدری تاریکه که برمیگردید همون یدونه شمع رو برمیدارید. سر راه چند تا گرگ میبینید که اونام یخچالشون خالی بوده و زدن بیرون.
تیکه و پاره به فروشگاه میرسید. مردم رو میبینید که هجوم آوردن به فروشگاه. اونجارو به آتیش میکشید تا همه جا روشن بشه و بتونید یه چیزی پیدا کنید. یه تیکه نون تست گاز زده گیر میارید. کارت میکشید میبینید کارتخوان کار نمیکنه. از اونجایی که لقمه حروم از گلوتون پایین نمیره به مسؤول فروشگاه میگید بنویسه به حساب. مسؤول فروشگاه از تو آتیش دست تکون میده و میگه: اگه دفتری باشه رو چِشَم داداش.
میایید بیرون و مارو (پلیس) میبینید که داریم حمله میکنیم سمت شما. برای اینکه جون داشته باشیم شمارو بگیریم ما هم بانک و مغازههای دیگه رو آتیش میزنیم و...
: آقای فاسلر چشمامونو باز کنیم؟
+ : نه تا خود کرملین که به غلطکردن افتادیم باز نکنید.
ارسال به دوستان
انگشت در چشم
سوییسم و ماندهام زمستان چه کنم
با آن همه برف و باد و باران چه کنم
شب میشود و نصیب من خاموشی ست
با تیرگی شام هراسان چه کنم
برقم برود تمام کارم لنگ است
با راه دراز و لنگلنگان چه کنم
در بانک خودم پول فراوان دارم
وقتی نشود بگیرم از آن چه کنم
انگشت همه به چشم من خواهد رفت
انگشت کند به چشمم ایران چه کنم
این من که بلوکه کردهام پولش را
حالا شدهام بیسر و سامان چه کنم؟!
ارسال به دوستان
این شورش حق ماست سهم ماست، مال ماست
پسرم! سلام. امروز پنجشنبه ۲۵ آگوست ۲۰۲۲ است که این نامه را برای تو مینویسم.
همهچیز برای زمستان آماده بود. من، پیتر، آلفرد و همه و همه... کلی هم توپ و تانک و فشفشه... البته در فضای مجازی هم کلی
آدم مجازی داشتیم که برایمان دو دست بههم چسبیده میفرستادند و یا یک بازوی گندهشده. اینها چندتا لایک داشت، ها؟!
این گاز در سرما حق ما بود، سهم ما بود، مال ما بود. نباید زمستان سردی را در دلِ کوههای آلپ میگذراندیم. آن هم در کشوری که خیلیها آرزو دارند یک سیرابی گوسفند پرپشم روی مرتعهای اینجا باشند تا یک مدیرعامل در کشورشان!
همهچیز برای زمستان آماده بود. بالاتر هم گفتم، ما و همهکس و همهچیز. اما لامصب اینقدر همین تابستان هم سرد بود که
پسرم بدان پدرت برای حقش، سهمش و مالش «گاز» مردانه جنگید. البته کار به جنگ که نرسید، ولی اگر میرسید، ما برنده بودیم.
سخن هیتلر درباره زمستانِ روسیه را شنیدهای؟ ما هم شنیده بودیم، گوش نکردیم! یادت باشد هیچوقت در سوییس، اصلا در هیچ
ماهی از هیچ فصلی شورشمورش نکن. گاز نداریم که نداریم؛ یه نمه سوز میآید که با پتوی اضافه و هاااا درون دستهایت
درست میشود. آرام باش و فقط هااااا کن.
پدر مرحوم و مهربانت الکساندر
ارسال به دوستان
سرمای عدالت
بهار عاشقان باشد زمستان
شود اعجاز امسالش دو چندان
تصور کن بدون برق باشی
بیاید پشت هم هی برف و بوران
خیابانها همه تاریک باشد
همه نوعی درنده، در خیابان
بماند لذت کشفی که دارد:
خیابان است اینجا یا بیابان؟!
خیالش را بکن بانکی نباشد
نه پولی که تو باشی در پی آن
چه بهتر این خوشی تکمیل گردد
بیاید قحطی دلار و یوآن
نه گازی و نه برقی و نه آبی
به جایش زندگی آسان آسان
مدارس کلهم تعطیل باشد
که ما هستیم کلا تیزهوشان
چه قندیل قشنگی بسته اینجا
کنار مجرم کتبسته، سروان
چه نوستالژی با حالی که باشد
پکیج خانهها یکدست داغان
تصور کن که آب گرم هم یوخ
به جایش آب یخ باشد فراوان
برای شستوشوی تن چه جالب
به جای دوش، ملت زیر باران
نه خانه نه اجارهخانه حتی!
درون غار با خرسیم همسان
همان بهتر، عدالت برقرار است
همه مانند هم: انسان و حیوان
ارسال به دوستان
بهشت اروپا
ای کشور زیباترین بانک خصوصی
در ساحلت پیدا شده تانک خصوصی
مظلوم تر از حاکمان برن هم نیست
اینجا به غیر از شوق مردن، حرف کم نیست
تو بی دفاعی مردم تو شیک و خوبند
ساعت فروش مرکز میدان خوکند
نام تو را از جنگل آتش گرفتند
گازتو را بردند و با بارش گرفتند
سوییس تو زیباترین جایی عزیزم
از بهترینهای اروپایی عزیزم
ای بیطرفتر از زبیریهای کوفه
جنگ جهانی شد بخور کاه و علوفه
از چرم گاوت هم بکَن چون گاو کم نیست
وقتی بلرزی هیچ گاوی محترم نیست
سرما بیاید گاز روسی نیست سرد است
مرگ درختان و تبر بی عار و درد است
یا گاز را راهی بکن سمت ژنو جان
یا که بکن قاطی و شورش را بخوابان
ارسال به دوستان
شورش اصولی
توصیههای یکی از فعالان شورش در ایران
به فعالان شورش در سوییس
شورشی سوییسی یا سوییسی شورشی! از آنجا که برنامه دارید برای چله زمستان شورش کنید، چند نکته را یادآوری میکنم تا شورش پرسروصدایی داشته باشید.
۱- اول از همه اینکه شک نکنید و مطمئن باشید که شما حقتان است که شورش کنید! وقتی به جای برق و گاز به شما میگویند:
هیزم جمع کنید و به جای اینکه اجاق گاز خانهتان را روشن کنند، میگویند: خودت فوت کن تا روشن بشه! دو روز دیگر هم خواهند گفت برای تامین لباس گرم بروید شکار خرس! پس فوراً بریزید توی خیابونا...
۲- حواستان باشد که همه دنیا بفهمند سفیدپوستید و چشمانتان هم آبی است! زیرا همین که مردم جهان بفهمند که شما سوییس زندگی میکنید و قیافه اروپایی دارید، برایتان از افغانستان و فلسطین و یمن هیزم جمع کرده و با پست پیشتاز میفرستند.
۳- همیشه قبل از شورش از آماده بودن فیلمبرداران مطمئن شوید و بعد کشته شوید. ترجیحاً یکی از خانمها در حالی که ساعت رولکس یا امگا در دست دارد کشته شود تا صحنه تنفس مصنوعی دادن به او در تمام جهان بازتاب داشته باشد. اگر میپرسید چرا؟
باید بگویم به تجربه ما اعتماد کنید و سوال اضافه نپرسید.
۴- یکی از کشتههای بینوا را خیس کرده و دو تا سه روز در فریزر بگذارید تا کامل یخ بزند و بعد او را به عنوان نماد نبود حاملهای انرژی در اروپا تا میدان اصلی شهر خرکش کنید تا همگان ببینند. یادتان نرود که یک ساعت رولکس هم دست آن کشته بینوا باشد!
۵- البته شما به خاطر شرایط خاصی که دارید، نمیخواهد وسط معرکه بساط آتش بازی راه بیندازید و لاستیک آتش بزنید. هر گونه مواد قابل اشتعال پیدا کردید زیر لباس خود قایم کرده و به منزل ببرید تا لااقل چند شب سگلرز نزنید.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
فال هفته
از این شورش تا آن شورش
شرابی تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم زدنیا و شر و «شورِش»
ای صاحب فال!
کارد به استخوان خواهد رسید. آنچنان دوروبرت هیاهو و شورش و جنگ خواهد شد، که هر دم آرزو میکنی کرونایی، وبایی، آلی چیزی بیاید تو را با خودش ببرد. الکی که نیست! شورش شده. آن هم به علت نداشتن برق. شما هم که اروپاییِ جهان اولی! لوس و تیتیش و مامانی. کلا این لاتبازیها به مزاجتان نمیسازد. خودتان را نکشید؛ جنگ است دیگر. یک روز این کشور قهر میکند یک روز دیگر کشور بعدی. شما فعلا در مرحله «گهی زین به پشت» گیر کردهاید. زیادی دست و پا نزنید، امروز برق نیست و فردا آب و غذا. ولی همهاش خاطره میشود خب! تا چشمتان به این نداریها و هیاهوها عادت کند زمان میبرد، ولی همبستگیتان با هم زیاد میشود. به مراد که نه، ولی به یک چیزی میرسید ان شاءا...!
ارسال به دوستان
تعبیر خواب ابن سیرینوئیس
خواب دیدم که رفتهام سوییس
توی شهری که تازه شد تاسیس
همه چیزش نشان میتولوژی
تا کمر غرق توی تکنولوژی
شهر نو بود و پر زجمعیت
بود هر چیز اِندِ کیفیت
کوچههاشان تمام کولردار
در خیابان رباتها در کار
زیر کاجی شبیه آباژور
صندلیهای نرم ماساژور
ناگهان برق رفت و شخصی گفت
با صدای مهیب و زشت و کلفت
سهم برق سهربع گشته تمام
به جهنم خوش آمدید سلام
گفتم این شرط آدمیت نیست
حالِ این شهر در زمستان چیست؟
صبح دیدم که گفت در اخبار
داده شد در سوییس این هشدار
نه فقط جیکجیک مستان کن
خواهشاً فکر این زمستان کن
ارسال به دوستان
بررسی فرهنگشناسانه اعتراضات مردم سوییس
ولو در سوییس
شورش احتمالی مردم سوییس در زمستان، مسألهای نیست که توجه متفکران عالم را از باب ابعاد تخریب به خود جلب کند، بلکه آنان از باب نمایش بعد فرهنگ و تمدن به این موضوع مینگرند. در این نوشتار ۳ بعد از این ابعاد فرهنگی را برمیشماریم.
تلاش برای تجدد: تخریب همیشه برای از بین بردن نیست، گاهی برای بازکردن راهی به جهت پیشرفت است. شکستهشدن شیشه مغازهها در این شورشها راه را برای پیشرفت در ساخت شیشه ضدشکستن باز میکند.
فرهنگ همگانی: حضور قریببهاتفاق مردم در این رویداد میتواند همبستگی مردم را در مقابل قدرت حاکم و بلوغ قدرت حاکم را در مقابل آنان نشان دهد. مثلا رانندگان کامیون به انتخاب خودشان لاستیکهایشان را برای سوزاندن در اختیار مردم قرار میدهند.
نارسایی قوانین بشری: کشتهشدن در این اعتراضات احتمالی به دست نیروهای ضد شورش به این معنا نیست که این نیروها بدند، بلکه به این معناست که قوانین ساخت دست بشر همیشه و همهجا نارساست، ولو در سوییس.
ارسال به دوستان
عصر حجر
ما سوییسیم و مس اینجا خود زر میگردد
نایس و شیک است هر آنچه به تو شر میگردد
درد بیبرقی و بیگازی و بیآبی نیست
نکند فکر کنی سخت بهسر میگردد!
برق اگر رفت مبادا بشوی مانع او
که اگر مال تو باشد به تو بر میگردد
نگرانش نشوی عازم تعطیلات است
چون کریسمس بشود فصل سفر میگردد
گر صف معترضان هم بشود پیدا که
غصهای نیست, بیبیسی یهو! کر میگردد
برق اصلا عددی نیست که فکرش باشیم
فوقش او هم برود عصر حجر میگردد
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|