|
«وطن امروز» گزارش میدهد؛ چرا شهید رئیسی یک الگوی کاربردی برای خدمتگزاری است
راه دولت راهنمای خدمت
گروه سیاسی: رهبر معظم انقلاب در نخستین دیدار اعضای کابینه دولت چهاردهم با ایشان که روز ششم شهریور انجام گرفت، توصیههایی را به دولت جدید بیان داشتند. در میان صحبتهای ایشان، آنچه جلب توجه میکرد، مثالهایی بود که رهبری از توفیقات شهید رئیسی و دولت سیزدهم در تشریح بیاناتشان بهکار بردند.
ایشان در نخستین نکته خطاب به دولت جدید، فرصت خدمت به مردم و تلاش برای پیشرفت کشور را نعمت بزرگ الهی برشمردند و افزودند: «این امانت خدا و مردم را قدرشناسی کنید و بدانید فرصت ۴ سال خدمت به سرعت برق و باد میگذرد، البته در همین مدت هم میتوان کارهای بزرگی کرد. همچنان که امیرکبیر در مدت ۳ سال کارهای بزرگی انجام داد و رئیسی عزیز هم در حدود ۳ سال خدمت برخی پایهگذاریهای خوبی انجام داد که انشاءالله ثمره آن به کشور خواهد رسید».
* دولت کار و امیدآفرین
اما «پایهگذاریهای خوبی» که شهید رئیسی در دولت 3 سالهاش انجام داد چه بود؟ این پایهگذاریها تا حدی مهم و ارزشمند هستند که رهبری، دولت 3 ساله شهید رئیسی را به 3 سال دوران تاریخی وزارت امیرکبیر تشبیه کردند. در پاسخ به این سوال باید مروری به بیانات رهبری درباره دولت سیزدهم و شخص شهید رئیسی داشته باشیم. ایشان در دیداری که 17 تیر امسال با اعضای دولت سیزدهم داشتند، آن دولت را دولت «کار و امید و حرکت» برشمردند و گفتند: «شهید رئیسی واقعاً امیدوار و بحق، به آینده خوشبین بود و تصمیم قاطع داشت که به اهداف ترسیمشده برسد».
یکی از ویژگیهای دولت شهید رئیسی کار و حرکت در مسیر خدمت به مردم بود که نتیجه آن افزایش امید در جامعه بود. خرداد 1400 که شهید رئیسی به عنوان رئیس دولت سیزدهم انتخاب شد، نظرسنجیهایی در تیر همان سال انجام شد که نشان میداد تجربه ضعیف دولت دوازدهم باعث شده اغلب مردم به این نتیجه برسند که با تغییر رئیسجمهور، تغییری در وضعیت آنها به وجود نخواهد آمد.
در آن زمان منابع بسیاری با انجام نظرسنجیهای رسمی و افکارسنجی به دنبال اثبات این مساله بودند که برای بخشی از جامعه ایرانی فرق نمیکند چه کسی رئیسجمهور باشد، چرا که مشکلات حلشدنی نیست. جالب آنکه این نظرسنجیها تا لحظه تحلیف رئیس دولت سیزدهم نیز نوعی رشد در این وضعیت را نشان میداد و مقایسه درصدها نشان میداد بر تعداد کسانی که معتقد بودند مشکلات کشور با تغییر رئیسجمهور حل نمیشود، افزوده شده بود.
بر اساس نظرسنجی ۱۶ تا ۲۰ تیرماه ۱۴۰۰ که در مقیاس ملی اجرا شد، از شهروندان سوال شد «فکر میکنید با آمدن آقای رئیسی مشکلات کشور کمتر شود، بیشتر شود یا فرقی نخواهد کرد؟» در آن نظرسنجی 45.9 درصد شهروندان معتقد بودند با آمدن آقای رئیسی مشکلات کشور کمتر میشود اما 11.5درصد گفته بودند با آمدن آقای رئیسی مشکلات کشور بیشتر هم میشود. بر اساس همین نظرسنجی، از نظر 33.8 درصد با آمدن آقای رئیسی وضعیت کشور تغییری نخواهد کرد. ۸.۸ درصد نیز به این سوال پاسخ ندادند.
همچنین در یک نظرسنجی دیگر که فروردین ۱۴۰۰ در مقیاس ملی اجرا شد، از پاسخگویان پرسیده شد «فکر میکنید با تغییر دولت در انتخابات ریاستجمهوری ۲۸ خرداد، وضعیت کشور چه تغییری خواهد کرد؟» 32.8 درصد پاسخگویان گفته بودند با تغییر دولت در انتخابات ریاستجمهوری، وضعیت کشور بهتر میشود. در مقابل 11.7 درصد بیان کرده بودند با تغییر دولت در انتخابات ریاستجمهوری، وضعیت کشور بدتر میشود. همچنین 33.2 درصد معتقد بودند با تغییر دولت در انتخابات ریاستجمهوری، وضعیت کشور فرقی نخواهد کرد. 22.3 درصد پاسخگویان در پاسخ به این پرسش اظهار بیاطلاعی کرده یا به آن جواب ندادند. جالب آنکه آذر سال ۱۳۹۹ بر اساس یک نظرسنجی 28.2 پاسخگویان گفته بودند پس از انتخابات تغییری در وضعیت کشور ایجاد نخواهد شد. یعنی ناامیدی جامعه در فاصله 4 ماه، ۵ درصد افزایش یافته بود.
مراسم تحلیف شهید رئیسی ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ برگزار شد و او حدود 1000 روز بر مسند ریاست قوه مجریه خدمت کرد. شهید رئیسی همچنان که دوست و دشمن به آن معترف هستند، اهل کار و تلاش بود و در بسیاری از مواقع که مشکلی چون سیل، زلزله یا دیگر حوادث در اقصی نقاط کشور به وجود میآمد، خود شخصا در بطن حادثه حضور مییافت و از نزدیک با مشکلات آشنا میشد. نتیجه تلاشهای او بازتاب مثبتی در جامعه یافته بود که نشان میداد سطح امید در کشور افزایش یافته است. چنانکه پس از هزار روز تلاشهای بیوقفه شهید رئیسی و دولتش، نظرسنجیای که خرداد سال ۱۴۰۳ انجام گرفت نشان میداد تنها ۲۸ درصد مردم اعلام کردهاند که با تغییر دولت چیزی تغییر نکرده است. در حالی که در نظرسنجی تیرماه سال ۱۴۰۰ حدود ۳۴ درصد جامعه معتقد بودند با تغییر دولت وضعیت کشور تغییری نمیکند. این امر نشان میداد در طول سه سال فعالیت دولت شهید رئیسی، سطح امید در جامعه حدود ۶ درصد افزایش یافته است.
* استفاده از ظرفیت جوانان
یکی دیگر از نکاتی که رهبری در نخستین دیدار رئیسجمهور و اعضای کابینه دولت چهاردهم بیان داشتند و از دولت شهید رئیسی در این باره مثال آوردند، توجه به بهرهگیری از توان و ظرفیت جوانها بود. با مروری به گذشته میبینیم میانگین سنی دولتهای یازدهم و دوازدهم به ترتیب ۵۷ و ۵۸ بود اما میانگین سنی کابینه دولت سیزدهم در ابتدای امر زیر 55 سال بود. بعدها با تغییراتی که در دولت سیزدهم به وجود آمد، این میانگین سنی کمی بالاتر رفت، اما همچنان در دولت شهید رئیسی چهار وزیر زیر 50 سال سن داشتند که در مقایسه با ژنرالهای(!) دولتهای یازدهم و دوازدهم، شهید رئیسی حتیالمقدور در کابینه جوانگرایی کرده بود.
این جوانگرایی اما در زیرمجموعههای دولت سیزدهم وضعیتی به مراتب بهتر داشت. چنانکه در پایان سال اول آن دولت، میثم لطیفی، معاون وقت رئیسجمهور و رئیس سازمان اداری و استخدامی کشور با بیان اینکه ۲۰۰ نیروی جوان در پستهای عالی کشور به کار گرفته شدند، گفته بود: «دولت قبل در کشور با وجود جوانان متخصص و متعهد اما از نیروهای پیر استفاده کرده و سن بازنشستگی مدیران افزایش یافت اما در دولت جدید با تغییر این نگاه قبیلهسالاری که خط مشی رهبر معظم انقلاب نیز است به جوانان انقلابی میدان داده شد و با فراهم کردن فرصت خدمت برای جوانان، امیدها بیشتر شد».
نکته جالب توجه اینجاست که رهبری در دیدار دکتر پزشکیان و اعضای دولت چهاردهم به صراحت گفته بودند: «همکاران جوان، مؤمن، انقلابی، متعهد و پرانگیزه را انتخاب کنید تا گرهها را باز کنند و با پرورش آنها در مدیریتهای ردههای مختلف از پایین، بتدریج نسلی از مدیران برجسته و پرانگیزه برای فردای کشور شکل گیرد. ایشان افزوده بودند: 100 جوان با این خصوصیات را به کار گیرید و در پایان دولت، 100 مدیر قوی و آماده تحویل دهید که این کار بسیار بزرگی خواهد بود، البته شهید رئیسی هم در این زمینه توفیقاتی داشت».
رهبری به حداقل 100 مدیر جوان اشاره کردند که باید در دولت چهاردهم به عنوان مدیران قوی و کارآمد پرورش یابند. چنانکه پیشتر اشاره کردیم، شهید رئیسی تنها در شروع سال دوم ریاستجمهوری خود، 200 نیروی جوان را در پستهای عالی کشور به کار گمارده بود تا این نیروها رفتهرفته به عنوان همان مدیران کارآمدی بروز و ظهور یابند که رهبری به آن اشاره کردهاند.
* عدالتمحوری در دولت سیزدهم
نکته مهم بعدی در توصیهها و اشارات اخیر مقام معظم رهبری، مساله عدالت بود. ایشان در دیدار اعضای کابینه دولت چهاردهم با اشاره به تصویب و اجرای برنامهها و قوانین مختلف، تأثیر آنها در تحقق عدالت را بسیار مهم برشمردند و خاطرنشان کردند: «چند سال قبل مساله پیوست عدالت را مطرح کردیم و گفتیم برای هر قانون و تصمیم مهم باید پیوست عدالت تهیه شود که مرحوم آقای رئیسی نیز مقداری در این زمینه پیش رفت و کارهایی انجام داد اما نیمهکاره ماند».
یکی از شعارهای دولت سیزدهم، عدالتگرایی و توجه به اقشار محروم بود. شهید رئیسی همواره بر توجه به اقشار محروم تاکید داشت. چنانکه در یکی از آخرین سخنرانیهایش که 10 روز قبل از شهادت انجام شد، گفت: «در همه تصمیمگیریها نگاه به فقرا و اقشار کمدرآمد در اولویت است. مشکلاتی حل شده است و راههایی را هم باید طی کنیم تا سایر مشکلات حل شود. نسبت به افزایش حقوق مستمریبگیران و افزایش خدمات به آنها گامهایی برداشته شده است. 100 هزار نفر از پوشش کمیته امداد و سازمان بهزیستی خارج شدهاند. برای نخستینبار کسانی پشت در کمیته امداد نداریم و کسی متقاضی نیست. این به معنی نبود مشکل نیست، بلکه جهتگیری، درست شده است».
در بعد اقتصادی میبینیم در ابتدای دولت سیزدهم ارز ۴۲۰۰ تومانی حذف شد و در مقابل برای جبران و کمک به اقشار متوسط و ضعیف، مبلغ یارانه نقدی و معیشتی به ۳۰۰ هزار تومان برای دهکهای چهارم تا نهم و ۴۰۰ هزار تومان برای دهکهای اول تا سوم رسید و نسبت به گذشته 8 برابر شد. همچنین حمایت از اقشار محروم و آسیبپذیر با هدف افزایش کرامت انسانی و عدالت توزیعی، در تعامل با نهادهای مربوط نسبت به سال قبل از آن به طور میانگین ۲۰ درصد افزایش داشت.
با نگاه آماری به فعالیتهای شهید رئیسی صرفا در سال آخر دولت سیزدهم، میبینیم او برای نیل به شعار عدالتمحوری سعی کرد اعتبارات و بودجه نهادهای دولتی و رسمی را که در خدمت محرومان و اقشار خاص بود، افزایش دهد. به عنوان نمونه در سال سوم دولت شهید رئیسی، اعتبارات بخش رفاهی نسبت به سال قبل ۲۳ درصد رشد داشت. رشد ۱۲ هزار میلیارد تومانی بودجه بنیاد شهید، افزایش ۶ هزار میلیارد تومانی بودجه بهزیستی و رشد ۳۱۰۰ میلیارد تومانی بودجه کمیته امداد از کارهای خوبی بود که در قالب بودجه ۱۴۰۳ انجام شد.
همچنین دسترسی به آب آشامیدنی به عنوان یکی از اهداف توسعه در بودجه ۱۴۰۳ به صورت جدی در دولت شهید رئیسی مورد توجه قرار گرفت. افزایش ۷۳ درصدی طرحهای تامین آب و آبرسانی به شهرها و روستاها، رشد ۷۳ درصدی طرحهای ساخت سد و انتقال آب شرب و افزایش ۶۰ درصدی طرحهای حاکمیتی بخش آب شامل آبخیزداری، تهیه ابزارها و... در سال سوم دولت سیزدهم انجام شد. همچنین در ماههای پایانی عمر دولت شهید رئیسی نیز اعتبار طرحهای تامین آب و آبرسانی به شهرها و روستاها به ۲۲ هزار و ۴۰۳ میلیارد تومان رشد یافت.
عدالتمحوری شهید رئیسی صرفا به بعد اقتصادی محدود نمیشد و در ابعاد اجتماعی، ورزشی، فرهنگی و... نیز نمود داشت. در بعد فرهنگی، بسترسازی و توسعه تئاتر، سینما و موسیقی و دیگر بخشهای فرهنگ و هنر به کل استانهای کشور رویکردی بود که دولت سیزدهم به طور جدی پیگیر آن بود و این مهم نه با شعار، بلکه در عمل با حضور شخص رئیسجمهور در سفرهای استانی و همراه کردن وزرا خود را نشان داد.
* سفرهای استانی شهید رئیسی
یکی دیگر از نکاتی که رهبری در دیدار کابینه دولت چهاردهم با ایشان بیان داشتند، توجه به سفرهای استانی و حضور میدانی در میان مردم بود. رهبر انقلاب در این باره فرمودند: «به این حرفها که اگر سفر استانی کردید بگویند پوپولیسم و عوامگرایی است، توجه نکنید، چرا که اطلاع از متن زندگی مردم با کارتابل و گزارشهای کتبی امکانپذیر نیست، حتی اگر گزارشهای خوبی باشد؛ بنابراین سفر استانی و حضور در بین مردم از جمله روستاها و تصمیمگیری بر اساس مشاهدات و شنیدهها را دنبال کنید».
هرچند ایشان در این بخش از سخنانشان به صورت مستقیم به دولت شهید رئیسی اشاره نکردند اما مروری بر ۳ سال خدمت جهادگونه شهید رئیسی بر مسند ریاست قوه مجریه نشان میدهد سفرهای استانی و حضور میدانی در میان مردم، از رویکردهای غیرقابل کتمان شهید رئیسی بود.
14 مرداد 1400 که مراسم تحلیف آیتالله رئیسی انجام شد و او رسما به عنوان هشتمین رئیسجمهور ایران کارش را شروع کرد، فقط 22 روز زمان نیاز بود تا به نخستین سفر استانی خود در پنجم شهریور 1400 به استان مرزی خوزستان برود؛ استانی که در آن سال درگیر مساله کمآبی بود و این مساله در آن روزها تبدیل به دستاویزی برای رسانههای معاند شده بود تا به اختلافات قومیتی و منطقهای در ایران دامن بزنند اما با حضور شهید رئیسی در استان خوزستان که به عنوان نخستین سفر استانی رئیس دولت سیزدهم انجام شد، بسیاری از این دسیسهها نقش برآب شد؛ چنانکه مشکل آبرسانی به مناطق کمآب این استان نیز تنها یک سال بعد برطرف و اقدامات خوبی در این باره انجام شد.
شهید رئیسی تا 20 مرداد 1401 که در آخرین سفر استانی به کرمان سفر کرد، طی یک سال اول ریاستجمهوری خود، به تمام 30 استان کشور رفت و از نزدیک با مسائل و مشکلات مردم این استانها آشنا شد. سپس نوبت به دور دوم سفرهای استانی رئیسجمهور شهید رسید که در این دور از سفرها علاوه بر دیدار مجدد با مردم و آشنا شدن با دیگر مشکلات این استانها، به پیگیری مصوبات دور اول سفرها پرداخته شد. در این باره استانداران و دیگر مسؤولان استانی و همچنین وزرا و مدیران دولتی موظف بودند گزارش سرنوشت مصوبات دور اول سفرهای استانی را ارائه دهند.
دور دوم سفرهای استانی شهید رئیسی از 24 آذر 1401 شروع شد. در این دور از سفرها، آیتالله رئیسی ابتدا به خراسان جنوبی رفت و سپس تا 30 اردیبهشت 1403 یعنی روزی که به استان آذربایجان شرقی رفت و در همان روز نیز به شهادت رسید، از 17 استان کشور برای بار دوم دیدن کرد. سفرهای استانی شهید رئیسی به قدری پررنگ بود که دولتش را با این سفرها آغاز کرد و با این سفرها نیز به اتمام رساند.
جز سفرهای استانی، شهید رئیسی در مواردی که یک استان درگیر بحرانهای طبیعی از جمله سیل یا زلزله میشد هم برای پیگیری کمکرسانی به مردم به این استانها سفر میکرد، به طور مثال شهید رئیسی در روز دوم بهمن ۱۴۰۰ بلافاصله پس از بازگشت از مسکو به جیرفت رفت تا پیگیر حل مشکلات مردم سیلزده این شهرستان باشد. دولت سیزدهم تا پایان سال ۱۴۰۲ به ۴۵ سفر استانی رفت که دیدار مردمی یکی از برنامههای اصلی این سفرها بود.
دولت شهید رئیسی گذشته از مردمی بودن، امیدآفرینی، کار و حرکت خستگیناپذیر، توجه به مساله عدالت، میدان دادن به جوانان و همچنین حضور در میان مردم و شنیدن مشکلاتشان بدون واسطه، رویکردهای مثبت دیگری هم داشت که به نظر میرسد دولت چهاردهم باید با نگاهی به این رویکردها، مسیر خدمت شهید جمهور را ادامه دهد. شهید رئیسی در سیاست خارجی نیز به همراه شهید امیرعبداللهیان خط مشی عزتمندانه و در عین حال تنشزدایی را با جهان در پیش گرفته بود. در نظر شهید رئیسی دنیا محدود به ۳ کشور اروپایی یا ایالات متحده نمیشد تا مثل دولتهای یازدهم و دوازدهم 8 سال کشور را منتظر تصمیماتی قرار دهد که در پایتختهای کشورهای غربی گرفته میشد. شهید رئیسی در کنار سیاست عزتمندانهای که در پیش داشت، سعی میکرد اولا از تنشهای بیهوده اجتناب کند و در ثانی به رابطه با کشورهای منطقه و همینطور بلوکهای قدرتی که در جهان در حال شکلگیری هستند، توجه کند.
در دولت سیدابراهیم رئیسی، ایران به عضویت کامل سازمان همکاری شانگهای درآمد. ایران سال ۲۰۰۵ به عنوان عضو ناظر به سازمان همکاری شانگهای پیوست و یک سال بعد برای عضویت کامل در این سازمان درخواست داد. این درخواست بحثهای زیادی را در بر داشت و سالها با تاخیر مواجه شد اما سرانجام در بیستویکمین اجلاسیه سران در سال ۲۰۲۱، با عضویت کامل ایران موافقت شد.
سیدابراهیم رئیسی برای نخستینبار در مقام نماینده نهمین عضو اصلی سازمان همکاری شانگهای، در بیستوسومین نشست سران این سازمان مهم منطقهای گفت: بزرگترین ظرفیت کشورهای عضو برای وحدت و صلحسازی ظرفیت تمدنی این کشورهاست. اینک که این قاره کهن دوباره سربرآورده باید با تکیه بر اخلاق، معنویت، عدالت، عقلانیت و احترام به کرامت انسانی، بار دیگر تمدنساز شود. سازمان همکاری شانگهای که نماد این «خانواده بزرگ تمدنی» است، اکنون در جایگاهی ایستاده که میتواند افقهای جدیدی از همگرایی منطقهای و همکاریهای امنیتساز را بنا نهد. ایران همچنین در دولت شهید رئیسی و با تلاشهایی که شهید امیرعبداللهیان انجام داد، به عضویت بریکس درآمد. عضویت ایران در بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) رسما از اول ژانویه ۲۰۲۴ آغاز شد.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
راهحل سیاسی یک فریب نظامی است!
سمیرا کریمشاهی: پایان مذاکرات آتشبس در قاهره به اندازه دور دوحه ناامیدکننده بود و اخبار خروجی آن همچنان رسیدن به توافق آتشبس را در وضعیت بنبست نشان میدهد. هرچند میانجیگرها بویژه مصر و قطر برای حفظ موقعیت راهکار سیاسی به کار خود ادامه میدهند اما آنچه آشکار است، طرف صهیونیستی همچنان از حمایتهای آمریکا حتی در نقش حامی آتشبس، اطمینان خاطر دارد لذا به کارشکنی در مذاکرات آتشبس به نیت کسب امتیازات بیشتر ادامه میدهد.
در حالی که کاخ سفید خود را کنشگر کاهش تنش در منطقه معرفی میکند اما عدم جدیت آنها در مقابل نتانیاهو، اسرائیل را به سطحی از آزادی عمل بدون نگرانی از پیامدهای آن رسانده که در روزهای اخیر جبهه جدیدی از جنایت - و شاید دروازه شروع جنگ جدید - را گشوده است. نظامیان صهیونیست طی ۲ روز گذشته هجوم نظامی کمسابقهای را به اردوگاههای شمال کرانه باختری در مناطق طولکرم، جنین و طوباس آغاز کردهاند. یسرائیل کاتس، وزیر خارجه رژیم، بهانه جنایت جدید اسرائیل را خنثی کردن اقدامات فلسطینیان نظامی حاضر در این مناطق عنوان کرده است و حتی مدعی شده این گروهها از طریق خاک اردن توسط ایران حمایت و تسلیح میشوند. او به صراحت اعلام کرده که اسرائیل باید «به مانند غزه» هر آنچه لازم است در کرانه باختری انجام دهد.
از زمان پیمان صلح اسلو و نحوه کنترل کرانه باختری و به موازات آن رشد جبهه مقاومت در غزه، سران رژیم صهیونیستی تلاش کردهاند با سانسور جنایتهای روزمره علیه زندگی بومیان شرق فلسطین، کرانه باختری را به عنوان الگوی زیست مسالمتآمیز فلسطینیان و شهرکنشینان به منظور سرکوب آنچه در غزه در حال جان گرفتن بود، معرفی کنند. اگر تا پیش از توفان الاقصی کرانه باختری محل جنایت خاموش اسرائیلیها علیه ساکنان اصلی آن مناطق بود اکنون دور جدید حملات در این منطقه و آشکار شدن نیت رژیم ذیل پیام کاتس، نشان داد تفاوتی میان غزه و کرانه باختری در اهداف اسرائیل وجود ندارد و صلح و سازش صرفا بازی با کلمات و سرگرم ساختن برای پیشروی بیشتر در قلمرو فلسطینیان بوده است. طی ۱۱ ماه گذشته، کرانه باختری هزاران شهید و مجروح در پی درگیری با نیرویهای صهیونیست داشته است. «امکان زندگی منهای حماس» صرفا یک برساخته اسرائیلی به منظور هدف قرار دادن ادراک انسان فلسطینی است که هیچ چیز به اندازه اقدامات خود رژیم صهیونیستی نمیتواند دور بودن آن از واقعیت را آشکار کند.
واضح است که تجاوز نظامی اسرائیل در کرانه باختری و افزایش تعداد شهدا در هر یورش، محدود به این چند روز نخواهد ماند. دولت خودگردان مستقر در کرانه هم مانند 11 ماه گذشته عملا خنثی و چه بسا همکار جنایتهای رژیم است. رویهای که به عنوان الگوی امکان زندگی در کرانه رواج یافته است، این روزها بیدفاعترین وضعیت خود در برابر اقدامات اسرائیل را سپری میکند. بحرانزدگی پایداری راهحل سیاسی در کرانه باختری میتواند بر موانع توافق آتشبس در غزه بیفزاید. آنچه رژیم صهیونیستی با زیادهخواهی به دنبال دستیابی به آن در توافق آتشبس غزه است، مشابهی از آن را در کرانه باختری پیادهسازی کرده اما باز هم آن منطقه مصون از جنایات رژیم نمیماند، لذا عقبنشینی و اعطای امتیازات مورد نظر به اسرائیل به هیچوجه نمیتواند ضامن پایان جنایتهای جاری در غزه باشد. قطعا طرف فلسطینی، همچنین دولتهای میانجیگر عربی نمیتوانند نسبت به جبههگشایی جدید اسرائیل برای تداوم تنش بیتفاوت باشند. آنچه از سوی آمریکا با تحرکات در چند هفته اخیر، اعزام میانجی به ایران و رد و بدل پیام هشدار تحت عنوان جلوگیری از تنشافزایی و جنگ منطقهای مانور داده شد با تشدید تنش از جانب اسرائیل با مسؤولیت کاخ سفید روی زمین واقعیت در حال رقم خوردن است. در واقع بر خلاف چینش مورد علاقه آمریکا، در روزهایی که محور مقاومت نتیجهبخشی مذاکرات آتشبس را در پاسخ مشروع خود لحاظ میکند و حماس از آتشبس استقبال میکند، این طرف اسرائیلی است که به پشتوانه حمایتهای لاینقطع آمریکا به زیر میز زده است. به نظر میرسد پیوست پاسخ ایران به عملیات اربعین حزبالله میتواند معادله این حمایت بیقید و شرط آمریکا به انضمام اقدامات بیحد و مرز اسرائیل در فلسطین و منطقه را تغییر دهد، جز این شاید همچنان شاهد اقدامات سیاسی بینتیجه، گذشت زمان به نفع اسرائیل و آمریکا و تصعید جنایتهای رژیم باشیم.
ارسال به دوستان
تأملی بر مضیقات درک جامعهشناختی از پدیدههای اجتماعی دینی
عاشورای لایفاستایل جامعهشناس ایرانی
محمدرضا قائمینیک*: محسنحسام مظاهری از جمله افرادی است که در مطالعات خود مسیر جامعهشناسی دین را در پیش گرفته است. جامعهشناسی دین، دین را به عنوان یک پدیده منقطع از مبانی و مبادی الهیاتی آن مطالعه میکند ولی جامعهشناسی دینی، جامعه را بر اساس مبانی دینی مطالعه میکند. از اینرو جامعهشناسی دین و جامعهشناسی دینی، 2 رویکرد متفاوت از همدیگر هستند.
امتداد جامعهشناسی دین آن است که تغییرات غیردینی و ضددینی را نیز به عنوان یک پدیده ارزیابی میکند ولی جامعهشناسی دینی با رویکردی ارزششناختی به آن مینگرد. بر این اساس، بخشی از جامعهشناسان دین، رخدادهای مختلف را بدون رویکرد ارزششناختی مطالعه میکنند. به این سبب است که مظاهری، امروز عاشورا، کربلا و عزاداری را به گونهای خاص تفسیر میکند؛ تفسیری که به نوعی پیوند این رخداد تاریخی با پیامدهای دینی آن را قطع میکند؛ تفسیری که نتیجهاش خوانشی غیردینی از عاشوراست. این در حالی است که تقلیلگرایی در تفسیر عاشورا که منجر به ارائه خوانشی غیردینی از آن میشود و آن را به منزله پدیدههای تاریخی فرو میکاهد، مورد انتقاد جامعهشناسی دینی است.
متن پیش رو نقدی بر یادداشت محسنحسام مظاهری با عنوان «عاشورا: آیین فراتر از مذهب»1 است که در ادامه میخوانید.
1- دین در نگاه جامعهشناسی سکولار
«جامعهشناسی دین از بررسی ماهیت ادیان و مباحث کلامی رهاست و به دین بهمثابه پدیده اجتماعی مینگرد و رابطه جامعه و دین را بررسی میکند». این عبارت عمادالدین باقی در «درآمد» کتاب «جامعهشناسی امر دینی در ایران معاصر» که توسط انتشارات سرو و به همت محسنحسام مظاهری منتشر شده است، بیانگر موضع اصلی بخشی از جامعهشناسان دین در ایران است. با این حال این عبارت بیانگر آن است که قلمرو جامعه و بعضا فرهنگ، به دلیل گسست از قلمرو ماهیات ادیان و مباحث کلامی، قلمرویی «سکولار» است.
پیشفرض تاریخی امکان امر سکولار را میتوان به شک دکارتی بازگرداند که در آن، با شک در هستی امور، قلمرویی برای انسان باز میشود که گویا میتواند از این قلمرو، نسبت به تمام امور هستی و در رأس آنها، خداوند یا حتی نفس انسان، به قضاوت بنشیند و نوع هستی آن را تعیین کند. این قلمرو که در اصطلاح تخصصی مشهور به قلمرو «سوژه» دکارتی شده است، همان قلمرویی است که بعدها در نزد جامعهشناسان، عمومیت یافته و بهمثابه «جامعه» تعریف میشود؛ قلمرویی که مطابق توضیح دقیق دورکیم از آن، جایگزین نقش خدا در توضیح ادیان الهی میشود.
اگر ادیان الهی، به موضوع خداوند یا به تعبیر فلسفی، واجبالوجود بالذات به مثابه قلمرو بدیهی نظر داشتند، این نقش در جامعهشناسی به جامعه سپرده میشود و به تعبیر دورکیم، جامعه، همان خداوند و قلمرو خودتوضیحدهنده2 یا غیر وابسته است. این رویکرد که در قرن نوزدهم در میان رشتههای دیگری از جمله روانکاوی (با تاکید بر کتاب توتم و تابو فروید) یا انسانشناسی (شاخه زرین جورج فریزر) نیز دنبال شده است، قلمروهای حیات انسان مدرن را که با علوم مدرن توضیح داده میشوند (ضمیر ناخودآگاه، فرهنگهای این دنیایی، جامعه و نظایر آنها) بهمثابه حقایق ازلی و غیرقابل پرسش مفروض گرفته و ادیان را در ترازوی آنها به سنجه میگذارد.
روانشناسی دین، جامعهشناسی دین، انسانشناسی دین و نظایر آنها قلمروهایی هستند که با پیروی از انفکاک دکارتی از هستی، مدعی قضاوت درباره ادیان الهی و موضوعات الهیاتی میشوند و البته امکان تعریف تنوعی از ادیان الهی یا غیر الهی را بر پایه این قلمروهای جدیدالتاسیس بشری مییابند.
2- دین از منظر پدیدارشناسی دکارتی
از حیث روششناختی، پدیدارشناسی بهخوبی این رویکردها را توضیح میدهد. پدیدارشناسی همانطور که میدانیم از سرآغاز دکارت و تاملات او، به نحوی جایگزین فلسفه به مثابه علم به هستی امور میشود. با تقید به پدیدارشناسی، فلسفه بهمثابه علم به هستی امور با پدیدارشناسی جایگزین میشود و انسان، مقید و محدود به شناخت پدیدارهای فردی یا جمعی میشود.
با نظر به اینکه واقعیتهای پدیداری جامعهشناسی دین و پدیدارشناسی دکارتی اساسا محدود و مقید به هستی انسانها است، تقید به پدیدارشناسی در حقیقت بهمعنای محرومیت انسان از علم الهی است. ما در پدیدارشناسی، به دلیل انقطاع از هستی ماقبل پدیداری، اساسا علم به هستی ماقبل پدیداری را هم اپوخه کرده و به تعلیق میبریم و هستی ثانویه3 را از خلال فرافکنی سوبژکیتو ذهنی خودمان (فیالمثل در دکارت یا کانت) یا از طریق بیناذهنیت4 جمعی (فیالمثل در هوسرل)، برساخت5 میکنیم.
در این نگاه اساسا متن کتاب مقدس (خواه انجیل و خواه قرآن) نیز برساختی در کنار دیگر متنهای مانند رمان یا داستان است و اساسا بحث بر سر قدم یا حدوث قرآن بلاموضوع خواهد شد، زیرا اساسا قرآن نمیتواند متنی غیر پدیداری و بیرون از فرهنگ، جامعه و تاریخ بشری تحلیل شود.
3- نقدی بر پدیدارشناسی دین
برخلاف رویکردهای پدیدارشناختی مدرن به متن قدسی (مثلا قرآن و روایات معصومین در تفکر شیعی) یا وقایع قدسی (مثلا واقعه عاشورای امام حسین(ع) یا ازمنه و امکنه قدسی دیگر نظیر شب جمعه یا ماه مبارک رمضان و نظایر آنها) یا شخصیتهای قدسی (نظیر معصومین در تفکر شیعی)، خاص بودن این امور نسبت به دیگر متون، وقایع یا شخصیتهای غیرقدسی، بر اساس تمایز ظاهر و باطن توضیح داده میشده است.
امور مذکور، از حیث ظاهری و خارجی،6 شبیه دیگر متون، وقایع یا شخصیتهای تاریخیاند. از حیث ظاهری، قرآن نیز مانند دیگر متون عربی، مجموعهای از الفاظ است؛ عاشورای حسینی، همانند دیگر جنگها، یک حادثه انسانی است و ائمه معصومین شیعی مانند دیگر انسانها زندگی میکردهاند، با اینحال قدسیت و خاص بودگی آنها بر اساس دیدگاه باطنی7 قابل توضیح است.
از این حیث، متن قرآن، نازل شده از سوی خداوند است و با هستی غیبی این عالم مرتبط است؛ عاشورای حسینی، واقعهای خاص و قدسی و مرتبط با کل تاریخ بشر است و ائمه معصومین شیعی، در میان کل ابناء بشر، یکتا و بیمانند، معصوم از تمام خطاها و عصیانها هستند.
با تکیه بر این دیدگاه است که امکان توضیح توأمان وجوه اجتماعی و تاریخی امور قدسی و وجوه فراتاریخی آنها ممکن میشده است. از این حیث، همانطور که کلام و بیان، ظاهر و باطنی دارند، جامعه، تاریخ و فرهنگ نیز ظاهر و باطنی دارند؛ در حالی که توضیح پدیدارشناختی آنها با قطع نظر از ماهیت یا باطن دین، برخلاف دیدگاه دکتر عمادالدین باقی، دچار نقصان هستیشناختی و معرفتشناختی خواهد بود.
4- نقدی بر جامعهشناسان دین درباره قلمرو دین
دیدگاه جامعهشناختی دکتر باقی و دیگر جامعهشناسان دین مبنی بر انقطاع کامل قلمرو جامعهشناسی از فلسفه، دین و امور غیر اجتماعی، البته در ادوار بعدی جامعهشناسی، در خود غرب به چالش کشیده شد و مخصوصا بعد از ظهور رویکردهای اگزیستانسیالیستی متاثر از هایدگر، ریکور و نظایر آنها تعدیل شد.
افزون بر این تعدیل، در خود غرب، متفکرانی ظهور کردند که کل سنت پدیدارشناختی را به چالش کشیده و در تلاش برای توضیح ظواهر پدیداری اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی و تاریخی در ارتباط با امور باطنی و هستیشناختی هستند؛ متفکری نظیر «جوزف سایفرت»8 که در قلمرو تحولات فلسفی غرب، کوشیده است تا رویکردهای پدیدارشناختی کانت و هگل را نقد کرده و راهی به قلمرو هستی ماقبل پدیداری بگشاید.
«اریک وگلین» که با تاکید بر موضوع نظم اجتماعی، با نقد منشأهای نظم اجتماعی پدیداری در آثار بسیاری از جامعهشناسان مدرن، کوشیده است تا ضمن ایجاد ارتباط مجدد میان الهیات و جامعه، منشأ نظم اجتماعی را نه در قرارداد اجتماعی، بلکه در خداوند و پیامبران بجوید. «جان میلبنک» که با نقد جامعهشناسان به دنبال بازگشت و احیای کلیساشناسی به جای جامعهشناسی است تا بتواند منشأ قدسی حیات اجتماعی را به شکل نهادین برقرار سازد و الهیات اجتماعی را جایگزین جامعهشناسی، تبارشناسی، نظریه انتقادی مدرن و نظایر آنها سازد.
در همه این تلاشهای غربی، نقصانهای عدیده تقید به منطق سکولار جامعهشناسی به تشریح بیان شده و راهی به رهایی از درک مضیق و محدود پدیدارشناختی و جامعهشناختی مورد توجه قرار گرفته است. از این حیث، قلمرو گشوده معنایی الهیات، میتواند تکثر پدیدارهای اجتماعی و تاریخی را در ضمن خود توضیح دهد و انسان را از قلمرو «قلمرو مضیق جامعهشناختی» رهایی بخشید.
5- نگاه ضیق جامعهشناسان دین به امر دینی
با این مقدمات اکنون میتوان مواضع چندساله بعضی جامعهشناسان دین و تشیع در ایران از جمله آقای محسنحسام مظاهری را مورد تحلیل قرار داد. بر اساس سنت اسلامی، بویژه عرفان و حکمت اسلامی، توضیح پدیدههای متکثر دینی در ذیل یک امر وحدتبخش، عمدتا با توضیح رابطه ظاهر و باطن امور این عالم بیان میشده است.
این توضیح آنقدر در فرهنگ اسلامی رایج بوده که حتی توماس باور، در کتاب فرهنگ چندمعنایی (به ترجمه غلامرضا خدیوی و انتشارات پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی) بخوبی نشان میدهد که چگونه مسلمین، امکان تعامل و گفتوگوی فرهنگی و همزیستی با فرهنگهای دیگر را در ذیل فرهنگ اسلام و بویژه تشیع داشتهاند.
6- ظاهر و باطن دین در جامعهشناسی دینی
از این منظر، برخلاف دیدگاه مضیق جامعهشناختی آقای مظاهری، اسلام یا تشیع یک فرقه دینی نیست که در ترازوی مضیق درک جامعهشناختی سنجیده شود، بلکه دین و مذهبی است که با پیوند میان ظاهر و باطن اعمال انسان و امور این عالم، امکان تعامل با فرهنگهای دیگر را مییافته است.
از این منظر، قلمرو بیرون از اسلام که البته سابقه آن به ادیان ابراهیمی قابل بسط است و مشهور به قلمرو کفر یا شرک است، قلمرویی است که پوشاننده حقیقت فطری و باطنی این عالم است و از این حیث، مانع مهمی بر سر گفتوگوی میان ابنای بشر برای درک حقیقت است.
کفر و شرک، امکان گفتوگو و تعامل را برای کشف حقیقت از میان میبرد. تنها با این منطق است که میتوان بسیاری از روایات شیعی درباره امام حسین(ع) و ارتباط پنجتن آلعبا با اصل خلقت بشر را توضیح داد. با توضیح باطنی تاریخ است که میتوان رابطه توبه آدم ابوالبشر با پنجتن آلعبا یا اندوهناک شدن ابراهیم خلیل به دلیل شنیدن واقعه عاشورا (بنگرید به عیون اخبار الرضا(ع)؛ ابنبابویه، ۱۳۷۸ق: ج۱: ۲۰۹؛ ذیل تفسیر آیه «وفدیناه بذبح عظیم») و بسیاری از امور دیگر را توضیح داد.9
از این منظر تشیع، امکان بسط تاریخی و توضیح بسیاری از تکثرات و تنوعات انسانی در طول تاریخ را خواهد یافت. با این توضیح باطنیِ از تاریخ که فاصله بسیاری از درک مضیق پدیدارشناختی و جامعهشناختی مذکور دارد، اسلام و تشیع یک فرقه تاریخی نیست، بلکه با نقطه آغازین حضور بشر در این جهان یعنی هبوط گره خورده و در باطن تاریخ بسط یافته و در اوایل قرن هفتم میلادی به ظهور رسیده و پدیدار شده است. در درک پدیدارشناختی آقای مظاهری از تشیع و معرفی آن بهمثابه یک فرقه، در حقیقت یک مقطع ظاهری از اسلام و تشیع و امام حسین(ع) و عاشورا، بر کل تاریخ باطنی آن غالب میشود و حقیقت باطنی آن را کفران کرده و میپوشاند.
7- درک ضیق جامعهشناسان از عاشورا
درک مضیق جامعهشناختی از واقعه عاشورا باعث میشود که نهتنها این حقیقت باطنی را که در طول تاریخ بشر حضور داشته، بهدرستی درنیابیم، بلکه برای توضیح تکثر آن، میان حقیقت دین و ظهورات آن، گسست و تفکیک ایجاد کنیم و البته در نهایت، امکان تعامل میان اسلام و تشیع با دیگر فرهنگهای بشری را به قلمرویی جعلی و ساختگی به نام جامعه یا فرهنگ فاقد اسلام و تشیع یا حتی دیگر ادیان الهی، یعنی قلمرو سکولار جامعه و فرهنگ بسپاریم؛ قلمرویی که مطابق توضیح فوقالذکر، اساسا برساخت بشری است و راهی به درک حقایق باطنی فراتر از حیات بشری ندارد.
فارغ از معضل فوقالذکر در توضیح تکثرهای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی با درک مضیق جامعهشناسی مدرن که ناظر به نفی نگاه باطنی و به تبع آن، نگاه دینی به امور خواهد شد، این دست تحلیلها از معضل معرفتیِ دیگر نیز رنج میبرند و آن، عدم امکان ایجاد یک وحدت منسجم میان تکثرات اجتماعی است.
همانطور که میدانیم توضیح منطق وحدتبخش میان پدیدههای متکثر اجتماعی است که امکان علم اجتماعی را فراهم میکند؛ بدون چنین امکانی برای ایجاد وحدت میان تکثرهای اجتماعی، اساسا امکان علم و قاعدهمندی از میان میرود و ما با پدیدههای متشتت و پراکندهای روبهرو خواهیم بود که بدون هیچ منطق و کانون وحدتبخشی در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
با این حال درک پدیدارشناختی حاکم بر نظریههای جامعهشناسی مدرن، از همان آغاز کوشیده است تا با تکیه بر همان مفهومی که فوکو بعدها آن را با عنوان «قدرت» توضیح میدهد، این وحدت را برقرار کنند. از این منظر، ما مجبوریم تن به جبری بدهیم که بر اساس روابط قدرت، کلِ باطن و ظاهر تاریخ را در ذیل درک مضیق پدیدارشناختی مدرن توضیح داده و ناگزیر از این دریچه مضیق عبور میدهد. گویی تاریخ با همه تحولاتش با همه معانی باطنیاش، ناگزیر از پذیرش منطق مدرنیته بهمثابه بخشی از تاریخ بشری است و قلمرو گشوده باطنی هستی، باید از دریچه مضیق ظاهری پدیدارهای اجتماعی مدرن بگذرد تا متصف به علم (جامعهشناسی، روانکاوی، انسانشناسی و...) شود.
8- جامعهشناسی دینی ایدهای مدرن در برابر جامعهشناسی دین
اگر پدیدهای «اجتماعی»، مثلا پیادهروی اربعین یا عزاداریهای محرم، با تبعیت از منطق ظاهر -باطن و با ارجاع به منشأ هستیشناختی قدسی آن و نیروهای ماورائی توضیح داده شود، جامعهشناسهای مذکور بلافاصله آن را از قلمرو علم مضیق پدیداری خود خارج میکنند و به حاشیه میبرند و متصف به غیرعلمی بودن میکنند؛ اتفاقی که مکرر در میان آرای بسیاری از نویسندگان آثار مجموعه سرو دیده شده و رویت خواهد شد.
به این معنا با تکیه بر منطق جامعهشناسی مدرن و حاکم بر تحلیل جامعهشناسان ایرانی، تنها منطقی که میتواند میان این تکثرات اجتماعی و تاریخی وحدت برقرار کند، قدرت و سلطهای است که درک پدیدارشناختی مضیق جامعهشناختی لحظه اکنون را میخواهد بر درک باطنی امور اجتماعی و تاریخی گذشته و آینده مسلط کند و حقیقت باطنی گشوده چندمعنایی اسلامی - شیعی را محدود و منحصر به یک فرقه تاریخی پدیداری در یک مقطع تاریخی خاص کند؛ مانند آنکه بخواهیم کل آسمان با وسعت ظاهری و باطنیاش، با طبقات چندگانهاش (که در کتب مقدس از جمله قرآن یا روایات درباره آنها توضیحات گستردهای داده شده است) را در یک قاب نقاشی کوچک، محدود کنیم و نقاشی آسمان را به جای حقیقت چندلایه و پیچیده آسمان معرفی کنیم و بگوییم هر آنچه بیرون از این قاب نقاشی است، آسمان نیست.
در مقابل به نظر میرسد میتوان به علم اجتماعی متفاوتی اندیشید که فارغ از مضیقات درک پدیدارشناختی جامعهشناسی مدرن و نسخههای ایرانی آن، با تکیه بر منطق باطنی اسلام و تشیع که اوج آن در حکمت اسلامی تبلور یافته، تکثرهای مختلف مناسکی یا اعتقادی را در ذیل خود توضیح دهد و در عین حال، مسیر نیل حقیقی انسان به سوی هستی را گشوده و چندمعنایی را از همین مناسک متکثر و متنوع بگشاید.
پی نوشت
1- مظاهری در این یادداشت مینویسد: «عاشورا یک مقوله فرهنگی است؛ از جنس لایفاستایل؛ با شمولیت و قابلیتی بهمراتب بیش از یک مقوله مذهبی. برای همین است که میتواند بیرون و بالاتر از مذهب و هنجارهای مذهبی (فقهی) بایستد و به حیات و فعالیتش ادامه دهد. از این نظر، عاشورا یک نمونه یگانه و منحصربهفرد است و هیچ آیین با خاستگاه مذهبی در گستره فرهنگ ایرانی را سراغ نداریم که به چنین جایگاهی دست یافته باشد.
این جایگاه، ثمره تکثر و تطور عاشورا در گذر تاریخ است؛ تکثری که امکان گرایش طیف گستردهتری از افراد با سبک زندگیهای مختلف را به این آیین فراهم کرده و تطوری که طی آن به تدریج سویههای هویتی - فرقهای این آیین زدوده شده و سویههای معنوی - انسانی آن برجستهتر شده است.
این مسیر حاصل گذار از خوانش «عربی - شیعی» قرون نخستین از عاشورا (که به اقتضای شرایط زمانی خوانشی بهشدت هویتی، سیاسی، دیگریستیز و بیمدارا و درونگرا بوده) به خوانش «فارسی - سنی» قرون ششم و هفتم است (که خوانشی عرفانی، اسطورهای و سیاست زدوده شده، اهل مدارا و برونگرا است)؛ گذاری که در بستر تصوف رخ داده است.
همین گذار است که عاشورا را از غدیر و فاطمیه و دیگر آیینهای شیعی متمایز ساخته و به آیینی «نه لزوما شیعی» و حتی «نه لزوما مذهبی» مبدل کرده است.
در هر حال این پدیده جدید نیست. آنچه جدید است خوداظهارگری قائلان به روایتهای حاشیهنشین و غیررسمی است که به مدد توسعه شبکههای اجتماعی و رسانهای شدن مناسک امکان بیشتری یافته و مرئیتر شده است و درباره زنان، این مرئیت مرهون جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. از این منظر، دسته دختران زنجیرزن کرجی و کلیپهایی از این دست قابل توضیح هستند».
2- Sui generis
3- Second reality
4- Intersubjectivity
5- Construct
6- Exoteric/appearance
7- Esoteric
8- Josef Seifert
9- هنگامى که حقتعالى حضرت ابراهیم(ع) را امر فرمود که جاى فرزندش اسماعیل، برهای را که از براى او فرستاده بود قربانى کند، ابراهیم(ع) از خداوند آرزو کرد که کاش فرزند خود، اسماعیل را به دست خود در راه خدا قربانى میکردم و کاش مامور نشده بودم به قربانى کردن بره جاى اسماعیل تا اینکه قلب من رجوع کند و قلب پدرى شود که عزیزترین فرزندان خود را به دست خود در راه دوست قربانى کند و به این سبب درجههاى او بلندتر شود از کسانى که حقتعالى به آنها ثواب عطا فرموده بهجهت نزول مصائب به آنها. حقتعالى وحى به سوى او فرستاد که اى ابراهیم! از مخلوق من کیست دوستتر به سوى تو؟ عرض کرد پروردگارا این همه مخلوق را که آفریدى احدى را بیش از حبیب تو محمد مصطفى(ص) دوستتر ندارم. حقتعالى به او وحى فرستاد که آیا او را بیشتر دوست میدارى یا خود را؟ عرض کرد بلکه او را. فرمود فرزند او را بیشتر دوست میدارى یا فرزند خودت را؟ عرض کرد بلکه فرزند او را. فرمود قربانى شدن فرزند او به دست دشمنان او از روى ظلم بیشتر دل تو را به درد مىآورد یا قربانى کردن فرزند خود را به دست خود در اطاعت من؟ عرض کرد بلکه قربانى شدن فرزند او به دست دشمنان او بیشتر دلم را به درد مىآورد. فرمود: اى ابراهیم! طایفه را گمان برسد که از امت محمد(ص) باشند و بکشند فرزند او حسین را، بعد از او به جور و ستم مانند آن که بره را ذبح کنند یعنى قتل آن حضرت نزد آنها عظمى ندارد و مستوجب شوند به این سبب سخط و غضب مرا. پس فریاد و فغان ابراهیم(ع) بلند شد و دل او به درد آمد و شروع کرد به گریه کردن. پس خطاب از مصدر جلال الهى رسید که اى ابراهیم! جزع و فغان تو را فداى فرزندت اسماعیل قرار دادم مثل آنکه اسماعیل را به دست خودت فدا کرده چون بر حسین(ع) و قتل او گریه کردى و واجب گردانیدم از براى تو بلندترین درجات کسانى را که ثواب دادم به جهت مصائب و این است تفسیر قول حقتعالى که میفرماید: وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ.
عضو هیات علمی دانشگاه رضوی *
ارسال به دوستان
عملیات دولت فرانسه برای دستگیری پاول دوروف در راستای سیاست محدودسازی پیامرسانها و شبکههای اجتماعی است
تلگرام در دام مکرون
سرانجام روز پنجشنبه پس از سپری شدن فرآیند بازداشت پاول دوروف در فرانسه، رسانههای جهان خبر از آزادی مشروط و با قید وثیقه مدیرعامل تلگرام دادند. طبق گزارشات رسانههای فرانسوی، پاول دوروف پس از 4 روز بازجویی سرانجام به دادگاه فرانسه تحویل و با قید وثیقه از زندان آزاد شد. دوروف 39 ساله که طبق تخمین نشریه فوربس در حال حاضر 15.5 میلیارد دلار سرمایه در اختیار دارد برای آزادی موقت خود مبلغ 5 میلیون یورو وثیقه به دادگاه ارائه داده است تا به صورت مشروط در فرانسه محبوس باشد. وی همچنین 2 بار در طول هفته مجبور به حضور در اداره پلیس و معرفی خود خواهد بود.
* جرائم مجازی، بهانهای برای حکومت بر تلگرام
مدیرعامل تلگرام شنبه گذشته هنگام فرود با جت شخصی خود بر باند فرودگاه پاری لوبورژه در حومه پاریس توسط نیروهای امنیتی فرانسه بازداشت شد. دوروف با 12 اتهام مجرمانه از سوی دادگاه فرانسه روبهرو شده است؛ اتهاماتی که به دلیل عدم اعمال قوانین اتحادیه اروپایی بر پیامرسان تلگرام و جلوگیری از دسترسی و اعمال نفوذ سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی این کشورها به او وارد شده است. طبق ادعای دادستان پاریس، دوروف با اتهاماتی نظیر راهاندازی یک سکوی آنلاین برای انجام جرائمی مانند پورنوگرافی کودکان، تراکنشهای غیرمجاز، قاچاق مواد مخدر، پولشویی، کلاهبرداری و چند اتهام دیگر مواجه است؛ اتهاماتی که به نظر بهانهای برای بازداشت دوروف قرار گرفته و علت اصلی را باید در پشتپرده جستوجو کرد. به گزارش فایننشال تایمز، اتحادیه اروپایی مدتی است که مشغول تحقیق درباره تعداد کاربران پیامرسان تلگرام در جغرافیای اتحادیه اروپاست. مرکز تحقیقات مشترک JRC که زیرمجموعه کمیسیون اتحادیه اروپایی قرار دارد، در حال تحقیق روی تعداد کاربران واقعی تلگرام در کشورهای این اتحادیه است. تلگرام مدتی قبل مدعی شد حدود 41 میلیون کاربر در کشورهای اتحادیه اروپایی دارد؛ ادعایی که به نظر میرسد مورد قبول مقامات اروپایی نبوده و آنها را قانع نکرده است. مقامات اروپایی تلگرام را به عدم ارائه آمار دقیق و عدم شفافیت متهم کرده و رقم کاربران را بیش از 45 میلیون نفر برآورد میکنند. آنها مدعی نقض قانون خدمات دیجیتال (DSA) توسط شرکت تلگرام هستند. طبق این قانون، سرویسهایی که بیش از 45 میلیون کاربر فعال در اتحادیه اروپایی دارند، در دسته پلتفرمهای بزرگ قرار گرفته و مشمول قوانین نظارت بر محتوای مصوب اتحادیه اروپایی میشوند. طبق این قوانین، پیامرسانها و پلتفرمهای مختلف فضای مجازی که کاربران فعال آن در جغرافیای اتحادیه اروپایی به بیش از 45 میلیون نفر برسد باید به قوانین محدودکننده و در راستای درخواست حکومتهای این اتحادیه تن بدهند؛ اقدامی که تلگرام با وجود بازداشت رئیس خود در فرانسه تاکنون به آن تن نداده است.
* تکذیبیههای متعدد
از طرف دیگر برخی رسانههای غربی با ادعای ملاقات دوروف با پوتین در شهر باکو مدعی شدند که علت بازداشت دوروف به این دیدار مربوط است. حضور همزمان دوروف و پوتین در جمهوری آذربایجان شایعاتی را مبنی بر دیدار این 2 شخصیت معروف روستبار مطرح کرده بود. بخش آذری بیبیسی با استناد به منابع غیررسمی، سفر دوروف به باکو را به دلیل شرکت در نشستی مربوط به امنیت سایبری معرفی کرد؛ نشستی که جزئیات مشخصی درباره آن وجود ندارد اما طبق گزارشات غیررسمی به مرکز امنیت سایبری دولت باکو مرتبط است. مرکزی که با همکاری موسسه فناوری «تخنیون» اسرائیل تاسیس شده و قصد دارد به تربیت نیروی انسانی در حوزه امنیت سایبری و فضای مجازی بپردازد، البته وزارت ارتباطات جمهوری آذربایجان حضور دوروف در این نشست را تکذیب کرد اما تصاویری که یولیا واویلووا، دستیار دوروف در صفحه اینستاگرام خود از ساختمان این مرکز منتشر کرده است با ادعای مقامات باکو متناقض است. دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین در واکنش به ادعای دیدار پوتین و دوروف در باکو این دیدار را تکذیب کرد اما برخی کانالهای تلگرامی و افراد نزدیک به دوروف مدعی درخواست ملاقات دوروف با ولادیمیر پوتین و رد این درخواست از سوی رئیسجمهور روسیه شدند.
* تله مکرون برای دوروف؟
روزنامه آمریکایی والاستریت ژورنال به نقل از منابع آگاه خود مدعی است که سال 2018 امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه با پاول دوروف، مدیر عامل تلگرام ملاقاتی به صرف ناهار داشته و در این دیدار پیشنهاد انتقال تلگرام به فرانسه را مطرح میکند؛ پیشنهادی که طبق ادعای وال استریت ژورنال رد شده و مدتی بعد این شرکت در دوبی مستقر میشود، همچنین طبق گزارش این روزنامه آمریکایی، یک سال قبل از این دیدار، دستگاه امنیتی فرانسه با همکاری امارات عربی متحده موفق به هک موبایل شخصی دوروف شدند. طی این عملیات که «موسیقی بنفش» نام گرفته بود سرویس جاسوسی فرانسه تلاش برای دسترسی به محتوای رمزنگاریشده تلگرام را داشت. با توجه به گزارش وال استریت ژورنال و بازداشت دوروف در پاریس به نظر میرسد این کشور از مدتها قبل به دنبال اعمال نفوذ و حاکمیت بر پیامرسان تلگرام است؛ هدفی که با توجه به مواضع رسانهای و رسمی متحدان فرانسه مانند آمریکا، رژیم صهیونیستی و سایر کشورهای غربی مشترک است و این اقدام برای اعمال نفوذ بیشتر بر فضای مجازی و پیامرسانهای غیرآمریکایی انجام شده است؛ اقدامی با سیاستهای این شرکت در تناقض است، البته مکرون در سفر اخیر خود به صربستان، ارائه دعوتنامه برای دوروف را تکذیب کرده و در پاسخ به خبرنگاران صرب گفت: من حتی از آمدن دوروف به فرانسه هم بیخبر بودم!
بازداشت دوروف بار دیگر مباحث مربوط به حد آزادی بیان و حقوق شهروندی در فضای مجازی و حفظ حریم شخصی کاربران فضای مجازی را داغ کرده و بر نگرانی بسیاری درباره آینده حقوق کاربران افزوده است؛ نگرانیهایی که واکنش اشخاصی همچون ادوارد اسنودن و حتی برخی صاحبان فضای مجازی همچون ایلان ماسک را در بر داشته است.
ارسال به دوستان
حلقه افراطی کابینه رژیمصهیونیستی با گسترش عملیات نظامی به کرانه باختری، دنبال چه هدفی است؟
جنگ برای جنگ
ارتش اشغالگر اردوگاه جنین را به محاصره درآورد و تاکنون 20 فلسطینی را به شهادت رسانده است
گروه بینالملل: رژیم صهیونیستی که از بامداد چهارشنبه گذشته همزمان با سیصدوبیستوهفتمین روز جنگ غزه، با آغاز عملیاتی بیسابقه در شمال کرانه باختری اقدام به گسترش آتشافروزی در فلسطین اشغالی کرده، عملا وارد یک مسیر جنونآسای آخرالزمانی بیبازگشت بر اساس تعابیر خطرناک صهیونیستهای افراطی از آرماگدون شده است؛ جنونی که اگر مهار نشود، آمریکا به عنوان صاحب این سگ هار و البته دیگر قدرتهای منطقهای و بینالمللی را وارد جنگی جهانی خواهد کرد؛ خطری که در روزهای اخیر، مقامات کشورهای مختلف و تحلیلگران برجسته مسائل راهبردی درباره آن هشدار دادهاند. یک فرمانده ارشد سابق ارتش رژیم صهیونیستی اخیرا با افشاگری درباره انگیزههای جنونآسای بنیامین نتانیاهو و کابینه افراطیاش درباره تداوم جنگ در غزه تا زمانی نامشخص هشدار داد. دان هرئیل، فرمانده سابق منطقه جنوب در ارتش کودککش در این باره گفت: «اسرائیل در نوار غزه گیر افتاده است و نتانیاهو به دنبال آزادسازی اسرا نیست. او به دنبال تداوم جنگ علیه غزه تا زمانی نامشخص است. نتانیاهو تاکنون 12 بار مذاکرات مربوط به توافق تبادل اسرا با حماس را ناکام گذاشته است». برخی کارشناسان نظامی معتقدند ورود ارتش از نفسافتاده رژیم به سومین جبهه جنگ در شمال کرانه باختری، آن هم بعد از گیر کردن در باتلاق غزه و انفعال در جبهه شمال مقابل حزبالله، منطق جنگ هدفمند را نقض کرده و به سمت هدف کور «جنگ برای جنگ» میرود که میتواند به فروپاشی اسرائیل شتاب بخشد. ضربات دردناکی که رژیم اشغالگر از مقاومت در کرانه باختری دریافت کرده میتواند عامل آغاز یک جبهه جدید در این منطقه توسط صهیونیستها باشد.
عامر سبایله، تحلیلگر سیاسی و کارشناس راهبردی جهان عرب، یورش اسرائیلیها به کرانه باختری را در چارچوب راهبرد جغرافیای امنیتی و با هدف جلوگیری از تکرار شکست 7 اکتبر 2023 و گسترش هرگونه مقاومت در سرتاسر این منطقه فلسطینی با تخریب زیرساختهای جامعه فلسطین و تکرار تراژدی غزه دانست.
به زعم وی، این راهبرد نشانه ناتوانی این رژیم در تعامل با جبهههایی است که باعث ایجاد خطر و تهدیدات امنیتی میشود.
حماده فراعنه، تحلیلگر مسائل فلسطین نیز طرح اسرائیل با کشتار غیرنظامیان و تخریب ساختمانها و مراکز خدماتی در کرانه باختری و غزه را جهت جدایی انداختن میان مقاومت و مردم میداند. نضال منصور، دیگر تحلیلگر سیاسی فلسطینی نیز با ذکر اینکه عملیات اخیر در کرانه باختری غافلگیرکننده نبوده و طبق تفاهمات رژیم و تشکیلات خودگردان فلسطین قبل از 7 اکتبر و با هدف جمعآوری سلاح از اردوگاههای فلسطینی انجام گرفته، افزود: «اسرائیل با این عملیات میخواهد پیامهایی را به طرفهای ذینفوذ برساند؛ نخست با از بین بردن گروههای مقاومت در کرانه باختری به ایران پیام دهد و سپس به تشکیلات خودگردان فلسطین و افکار عمومی فلسطین و عرب پیام دهد که اسرائیل در همه امور مربوط به تشکیلات خودگردان فلسطین تصمیمگیرنده است».
با این حال بینوی کامپمارک، تحلیلگر گلوبالریسرچ عقیده دارد گسترش جنگافروزی رژیم تحت سیطره تفکرات بشدت افراطی و خطرناک مبتنی بر «نژادپرستی یهودی» و «جنگ آخرالزمانی» توسط حلقهای مخاصمهجو و ترور محور در کابینه نتانیاهو انجام میشود که یک دولت در دولت در رژیم صهیونیستی تشکیل دادهاند.
به زعم وی، نتانیاهو با سخنرانی خود در کنگره و مطرح کردن این ایده شیطانی که هر کس مخالف اسرائیل باشد، شر مطلق است و خاطره اعلان جنگ صلیبی توسط جرج بوش را پس از واقعه یازدهم سپتامبر تازه کرد. او نشان داد نه تنها ابدا قصد پایان دادن به جنگ در غزه را ندارد، بلکه آن را طولانیتر هم کرد. هر هفتهای که میگذرد، این حلقه خرابکاری و اختلال بیشتری در چشمانداز صلح در فلسطین ایجاد میکند. این باند به دنبال تقابلهای تمدنی است و دوست دارد قدرتهای دیگر هم دست به کار ورود به جنگ شوند.
* جنین در محاصره
ارتش اشغالگر در سومین روز متوالی یورش گسترده به شهرها و محلههای فلسطینینشین در کرانه باختری، دهها فلسطینی دیگر را شهید و زخمی کرد. وزارت بهداشت فلسطین شهادت 20 فلسطینی از آغاز عملیات رژیم در کرانه باختری را تایید و اعلام کرد طرف صهیونیستی پیکرهای ۳ نفر از شهدا را تحویل نمیدهد.
4 گردان ارتش کودککش طی عملیات خود دست به تخریب گسترده زیرساختهای کرانه باختری اعم از خیابانها و شبکه آب و برق این منطقه زدهاند. در ۳ روز گذشته ۴۵ فلسطینی بازداشت شدهاند. نیروهای اشغالگر همچنین اردوگاه جنین را محاصره کرده و دسترسی به این اردوگاه جهت پوشش اخبار جنگ دشوار شده است. به گزارش العالم شبکههای آب، برق و اینترنت اردوگاه بویژه در جنوب شرق آن تا دیروز قطع بوده است.
* شهادت شجاعانه
دیروز، یک روز پس از ترور فرمانده اسطورهای مقاومت در طولکرم، «وسام حازم» فرمانده حماس در این منطقه نیز در عملیات مشترک شاباک و ارتش رژیم ترور شد.
شهید «محمد جابر» ملقب به «ابوشجاع» که صهیونیستها چندی پیش مدعی ترور موفق او شده بودند، از فرماندهان و بنیانگذاران گردان طولکرم وابسته به سرایا القدس شاخه نظامی جهاد اسلامی فلسطین بود. روز پنجشنبه محل شهادت ابوشجاع و 4 نفر از همرزمانش در اردوگاه آوارگان فلسطینی نورشمس شهر طولکرم در شمال کرانه باختری هدف حملات همهجانبه زمینی و هوایی اشغالگران قرار گرفت.
به گزارش رسانههای فلسطینی، ابتدا یک پهپاد اسرائیلی محل استقرار شهید ابوشجاع را با موشک هدف قرار داد و بعد یک گردان کامل زرهی و نیروهای ویژه ترور و آدمربایی شاباک به محل رسیدند تا پیکر او و همراهانش را سرقت کنند. شاهدان گفتهاند ناگهان شهید ابوشجاع رگبارهای پی در پی را به سمتشان گرفت و حدود 250 گلوله شلیک کرد و حداقل 10 نارنجک دستی به سمتشان پرتاب کرد که چندین نفر از صهیونیستها را زخمی کرد و در نهایت با شلیکهای پی در پی موشکهای دوشپرتاب انیرگا و تیراندازی متقابل آنها شهید شد.
مشهور است این الگوی شجاع جوان و تنها 26 ساله مجاهدان مقاومت پیش از این از سوءقصدهای متعدد اسرائیلیها جان سالم به در برده بود. به نظر میرسد تشکیلات خودگردان در ترور او که 5 سال را در زندانهای رژیم و چند ماه را در زندانهای این تشکیلات گذرانده بود، همکاری کرده باشد.
حتی یسرائیل کاتس، وزیر خارجه اسرائیل علنا «خالد مشعل» رئیس جنبش حماس در خارج از فلسطین را که در دوحه قطر مستقر است تهدید به ترور کرد.
***
عبدالملک الحوثی: مذاکره، فریبی آمریکایی برای حمایت از اسرائیل است
رهبر انقلاب یمن، یورش ارتش اشغالگر به کرانه باختری را طرحی صهیونیستی برای تحمیل واقعیتهای میدانی جدید در فلسطین دانست که این لشکرکشی با حمایت آمریکا انجام شده است. سیدعبدالملک الحوثی، روز پنجشنبه گذشته در چهلوپنجمین هفته متوالی پس از عملیات توفان الاقصی، درباره آخرین تحولات غزه و یورش اشغالگران به کرانه باختری، اوضاع منطقه و یمن به سخنرانی پرداخت. او تسری جنگ غزه به کرانه باختری را آشکارکننده حقیقت و خطرات رژیم اسرائیل برای همگان دانست و گفت: «تمام مسلمانان باید هوشیار باشند و فریب روایتهای دشمن و مزدوران آنها را نخورند. بیارزش بودن جان و مال و ناموس تمام بشریت برای یهودیان یک باور و فرهنگ است». رهبر انصارالله یمن به بیحرمتی نظامیان اشغالگر به قرآن کریم در غزه اشاره کرد و گفت: «هر فرد مسلمانی که صحنه پاره کردن مصحف شریف قرآن به دست نظامیان صهیونیست را ببیند و اقدامی نکند، در او یک ذره از ایمان نیز وجود ندارد؛ کسی که نسبت به مقدسات خود بیتوجه است، میتواند نسبت به آبرو، شرف و وطن خود نیز هنگام خطر بیتوجه باشد؛ مسلمانان باید در این مساله تجدیدنظر کنند». الحوثی همچنین سخنان ایتمار بنگویر، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی درباره ساخت کنیسه در مسجدالاقصی را مواضعی خطرناک دانست و گفت تمام مسلمانان باید با این اقدام مقابله کنند و آن را وظیفه دینی خود بدانند. او با اشاره به حمایتهای همهجانبه آمریکا از رژیم صهیونیستی افزود: «آمریکا با هدف فریب افکار عمومی و کنترل پاسخ حزبالله و ایران، اقدام به حمایت سیاسی از رژیم اشغالگر تحت عنوان مذاکرات میکند». الحوثی گفت آمریکا برخلاف ادعاهای خود حتی از ارائه کشندهترین سلاحها برای کشتار کودکان و زنان در غزه دست برنداشته است.
ارسال به دوستان
چرایی حضور کمرنگ جنبشهای مردمی عرب در حمایت از فلسطین
تفوق مقاومت اسلامی بر پانعربیسم
نرگس عبدلی: از 7 اکتبر تا به حال سوالی که ذهن برخی از ما را درگیر کرده این است که عربها دقیقا کجای قضیه فلسطین هستند؟ یعنی چرا در حماسه تاریخی کنونی مردم فلسطین، از غزه تا کرانه باختری، در کشورهای عربی جنبشی در کنار ملت فلسطین در جهت همبستگی با فلسطینیان یا خشمگین از اقدامات رژیم صهیونیستی نمیبینیم؟ چرا فلسطین دیگر خیابانها و میادین عربی را تکان نمیدهد؟ عوامل مشترک و متمایزی بین ملتهای عرب وجود دارد که این غیبت آنان را در هر کشوری توضیح میدهد.
1- سیاستزدایی: این پرسش را که اعراب در کجای قضیه فلسطین هستند میتوان به سادگی با افول سیاست عربی پاسخ داد. در بیشتر کشورهای عربی، هیچ حیات سیاسی، هیچ فرآیند سیاسی، هیچ چارچوب سیاسی و هیچ مولفه اساسی از وجود یک حوزه سیاسی عمومی یافت نمیشود. مساله غیبت اعراب تنها به قضیه فلسطین محدود نمیشود، بلکه به تمام مسائل مرتبط به آنان در سطح ملی و داخلی نیز که بیش از مسائل سیاست خارجی به آنان نزدیک است هم مربوط میشود. در واقع مسائل اقتصادی و معیشتی، آنان را به جز در امر مشارکت در تولید از امور دیگری مثل امور سیاسی، منزوی ساخته است. در نتیجه نخبگان رژیمهای تابع عادیسازی روابط طوری صحبت میکنند که گویا حیات سیاسی به صورت طبیعی در جهان عرب جریان دارد و ملتهای عربی، خود انتخاب کردهاند که از قضیه فلسطین فاصله بگیرند و به دنبال انتخاب این ملتها، حاکمان این کشورها آمدند و با پیوستن به پیمان آبراهام، با سازمانهای عادیسازی روابط همزادپنداری کردند و در واقع در این جریان با بیان اینکه کشور خودت در اولویت است، افکار را از مساله فلسطین منحرف میکنند. در همین چارچوب وقتی از اوضاع و احوال کشور خود پرسیده شود، میگویند فعلا حواست به محله و منطقهای که در آن ساکن هستی باشد و همینطور این سلسله به توجه به خانواده و سپس اهتمام به خود میرسد که در این شرایط وقتی به خود میآیی دیگر نه خانواده و نه خودی نمییابی. یکی از پیامدهای سیاستزدایی در بین اعراب، بیگانگی با مسائل قومی و ملی خود و فقدان حس همبستگی و پیوند با سرنوشت مشترک خود و حافظه تاریخی و سیاسی با کسانی است که همیشه بخشی از «ما»ی عرب بودهاند.
2- استبداد پس از «بهار عربی»: رژیمها نمیخواهند جنگ در غزه فرصتی برای بازگشت مجدد جنبشهای اجتماعی به عرصه عمومی باشد، چرا که پیروزی غزه منتهی به انقلاب ملی علیه رژیمهایی میشود که اغلب دستنشانده آمریکا در جهت تحقق امر عادیسازی روابط هستند. در نتیجه این رژیمها ابزار سرکوب، ارعاب و اطاعت خود را پس از موج بهار عربی تقویت کردند. در واقع این رژیمها قدرت ارتش و سرویسهای امنیتی را تجدید کردند، بازیگران سیاسی محلی را منحل کردند، نخبگان را کنار گذاشتند و فضای وحشت را بر ملتهای خود حاکم کردند و این کار را با هزینهای که در قبال صیانت از سوی سازمانهای بینالمللی آمریکایی معقول به نظر میرسید انجام دادند، چرا که دستنشانده واشنگتن نگران تامین مالی آمریکا برای جنگ داخلی در کشورش به بهانه دموکراسی یا منزوی کردن وی در فضای بینالمللی یا تحریمهای ظالمانه علیه وی یا هر چیزی که وجودش را تهدید کند نیست. چهبسا آمریکا برای وارد آوردن فشارهای رسمی با هدف بازگرداندن مشروعیت به این رژیمها کمک حال آنان خواهد بود.
در حال حاضر واشنگتن در دوستانهترین حالت با رژیمهای مستبد عربی است. همانطور که برخی نظریهپردازان استراتژیک واشنگتن در این باره مینویسند، در لحظه حساسی هستیم که واجبی اخلاقی ما را مجبور میکند بهگونهای اخلاقی رفتار نکنیم تا اینگونه به شروران چین، روسیه، ایران و ... آن اجازه دستیابی به مزیت یا قیام داده نشود. همچنین در اسناد رسمی آمریکا آمده است که واشنگتن تا زمانی که رژیمهای غیردموکراتیک، «نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین» را به رسمیت بشناسند، یعنی تا زمانی که در «خانه اطاعت» باقی بمانند، با آنان همکاری خواهد کرد. تجدید استبداد عربی با حمایت مالی خلیج فارس، تقویتشده توسط آمریکا و با فناوری خزنده اسرائیل، وضعیت بیابانزایی گسترده و عمیقی را بویژه در سطح نخبگانی، احزاب و جنبشهای اجتماعی ایجاد کرده است و این جز ترس، ناامیدی، اضطراب، شک و ناامیدی است که بر عموم مردم حاکم است. مساله جنبش مردمی در واقع پرسشی از نخبگان است و امروز جز از جانب نخبگان وابسته به رژیمها (روحانیون، روشنفکران، دانشگاهیان، اصحاب رسانه، هنرمندان، تأثیرگذاران) صدا، نظر و موضعی وجود ندارد و اینگونه به نظر میرسد که این عده اندک که به وسایل ارتباطی، تریبونها، رادیو، شبکههای ماهوارهای، کنفرانسها و سمینارها دسترسی دارند و ارتشهای الکترونیک، خدمات فناوری و تبلیغاتی از آنها حمایت میکنند، همان «افکار عمومی» و «صدای مردم» باشند. در نتیجه مشاهده این فضا لاجرم مبتلا به ناامیدی، ساکت در گوشهای از خانه منزوی میشوی و به مردم بد و بیراه میگویی.
3- سرگرمی روی دریای خون: این نقطه با موارد فوق تلاقی میکند، زیرا استبداد و سیاستزدایی در عصر اطلاعات و مصرف دادهها و تملک فرهنگی تنها از طریق ظلم و اجبار اتفاق نمیافتد، بلکه از طریق حواسپرتی در قالب القای حس آزادی کاذب و استفاده از این آزادی در چارچوب انتخابهای محدود و تعیینشده اتفاق میافتد. رژیمهای عربی، بویژه زمانی که منابع مادی و نمادین را در اختیار دارند، در عرصه صنعت سرگرمی و هنری در سطح ضعیف، جدا از بافتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جوامع محلی خود سرمایهگذاریهای کلان میکنند. این امر در نمایش مستمر و فزاینده جشنوارهها و برنامههای تلویزیونی «هنر» و بها دادن به «هنرهای کیچ» - سبکی هنری اساسا آبکی و پرطمطراق - و تولیدات نمایشی پوچ ظاهر میشود. همه اینها از طریق شبکههای پیچیده رسانههای دیجیتالی، به همراه حجم زیاد اخبار رسوایی سوپراستارها بازتولید و منتشر و این اخبار در گردش عمومی تقویت میشود.
علاوه بر همه اینها، صنعت ورزش به فرآیندی مصرف کننده، حواسپرتی و سیاسی تبدیل شده است که به تصویر یک رژیم در جهت سیاستزدایی و منحرف کردن افکار عمومی خدمت میکند. لازم به ذکر است با توجه به اینکه محتواهای سرگرمکننده کاملا تابع محور فرهنگی غرب و جدا از ارزشها، علایق و نیازهای فرهنگهای محلی است، این سیل سرگرمی ملتهای عرب را از واقعیت، تفکر انتقادی و مشارکت در مسائل عمومی دور میکند و خصوصیت خودخواهی و خودمحوری انسانها را افزایش میدهد و راه فراری میشود برای رهایی از دردهای حقیقی و سوالاتی مربوط به آینده؛ سوالاتی درباره خود شخص، کشور او یا محیط و منطقهای که در آن زندگی میکند، از جمله قضیه فلسطین.
4- فرسودگی ناشی از دههها جنگ خونین: از شرق عرب تا غرب آن، کل مردم بویژه نسلهای جوان هنوز از زیر بار آن جنگهای داخلی و خارجی و حملات تروریستی که در عرصههای مختلف سیاسی و اقتصادی ادامه دارد، بیرون نیامدهاند و جناحهای بزرگ عربی با پرسشهای وجودی روبهرو هستند. آنها فاقد حداقلهای لازم برای امنیت و بقا هستند و ابهام و نگرانی بر نظرگاه آنان نسبت به فردایشان سایه افکنده است. رنج باعث میشود مردم کمتر بتوانند با یکدیگر ابراز همدردی کنند، تحت تأثیر اوضاع و احوال قرار بگیرند و با یکدیگر تعامل داشته باشند، بویژه آنکه آنها غالبا کشتار غزه را فقط از طریق سخنرانیهای رسمی گمراهکننده دریافت میکنند که احساسات آنها را به سمت خود و غوطهور شدن در نیازهایشان منحرف میکند.
5- تخریب شخصیتها و تحریف واقعیات: مردم منطقه از نفوذ «آژانسهای حقیقتیاب» و سازوکارهای اقناع و جعل که آمریکا مستقیما یا با واسطه بر آنها مسلط است، رنج میبرند. بخشی از چالش کنونی در میزان تسلط سرمایه شورای همکاری خلیجفارس بر حوزههای فکری، فرهنگی و دانشگاهی در رسانهها، هنر، دانشگاهها و موسسات تعلیمی و تربیتی نهفته است که بخش عمدهای از اطلاعات، اخبار، تحلیلها و دانشی که مردم عرب دریافت میکنند نشاندهنده منافع این کشورها، برنامه عادیسازی آنها و موقعیت آنها در اردوگاههای آمریکایی است اما آنچه کارایی این اخبار و تحلیلها را افزایش میدهد این است که در هر کشور عربی، این پیام توسط شخصی که شبیه شماست، با لهجه شما صحبت میکند و ویژگیهای محلی و حساسیتهای فرهنگی شما را میشناسد، به شما منتقل میشود. مثلا در جنگ غزه اعراب را با جملاتی از این قبیل متقاعد میکنند: مقاومت شکست خورده و درمانده است، بنابراین مسؤولیت کشتار را بر عهده دارد. حماس یک جنبش آزادیبخش ملی نیست، بلکه یک اسلام سیاسی استبدادی است که قبل از 7 اکتبر متهم به ترک مقاومت برای به دست آوردن قدرت شد. دشمن به طور قاطع برتر است و مقاومت در برابر او دیگر یک گزینه عقلانی نیست. غزه در بهترین شرایط بود و کاری که سنوار انجام داد به این دلیل بود که او ماجراجو، نادان یا در خدمت ایران بود. اسرائیل در حالت دفاع از خود است. راهحل این است که سنوار مانند امپراتور ژاپن در جنگ جهانی دوم تسلیم شود. آنچه این دستگاهها در انتقاد از حماس، سنوار و محور مقاومت پخش کردند، اخبار نسلکشی را تحتالشعاع قرار داد و رویکرد آنها را به رویکرد راست افراطی اسرائیل نزدیکتر کرد. این رژیمها میخواهند مساله فلسطین را دفن و رژیم صهیونیستی را در منطقه ادغام کنند تا اینگونه تداوم حکومت خود را تضمین کنند.
جنبشهای مردمی عربی، نیروی در هم شکننده صلابت رژیمهای همسو با عادیسازی روابط طاغوتیهای منطقه که حامیان گزینه عادیسازی هستند، مایلند از طریق دستگاهها و نخبگان خود این دیدگاه را اشاعه دهند که مردم از مساله فلسطین خسته شدهاند یا بیشتر متوجه شدهاند که مساله فلسطین به آنها مربوط نمیشود، یا اولویت آنها بهبود شرایط زندگی در سرزمین خود است، یا اینکه مردم دیگر به گزینه مقاومت اعتقاد ندارند، بنابراین موضع رسمی، صرفا بازتابی از اراده مردمی است که تمجید از رژیمهای عادیسازی را در پیش گرفتهاند. طنز ماجرا این است که همه این رژیمها جرأت برگزاری یک انتخابات عادلانه را ندارند و به مردم خود اجازه نمیدهند در اداره امور خود مشارکت داشته باشند، یا درباره مسائل داخلی اظهار نظر کنند.
شایان ذکر است اگر به نظرسنجیهای بیطرف بازگردیم، میبینیم اکثریت قابل توجهی از عربها با مواضع رژیمهای خود درباره آنچه در فلسطین میگذرد و درگیری با موجودیت دشمن صهیونیستی، در تضاد کامل هستند.
در انتها میتوان گفت مساله فلسطین کاملا آشکار کرد که اعراب هیچگاه مانند امروز از سیاست جدا نبودهاند و این علاوه بر مساله فلسطین درباره دیگر امور سیاسی نیز صادق است. همچنین هیچگاه نفوذ رژیمهای عربی به اندازه امروز قوی نبوده و هیچگاه واشنگتن مانند امروز به اعمال استبداد در منطقه ما نیاز نداشته است. همچنین کشورهای منطقه ما هیچگاه مانند امروز در سایه آرامشی گمراهکننده، شکننده و در معرض بحرانها و خطرات قرار نگرفته بودند. رژیمهای حاکم به کشورهای عربی آمدند میدانها را خالی کردند تا فلسطین پیروز نشود، با این حال اما اعراب به انکار اقدامات رژیم حاکم بر کشورهایشان از میدانها عقبنشینی نکردند. به همین موازات، جناحهای اجتماعی تأثیرگذاری در ملتهای عربی وجود دارند که اهل مقاومتند، میجنگند، استقامت میکنند، درد میکشند، دشمن را سردرگم میکنند و الهامبخش نسلهای عرب در حال ظهور هستند که خشم و شرم را در خود پنهان میدارند و سکوت میکنند که این نسل با همین دست فرمان، در پرتو واقعیت رسمی حاکم بر کشورها هیچ افق یا امید به آیندهای نخواهد یافت و اینطور که از صلابت و سفتی مواضع رژیمهای موافق با عادیسازی روابط و آمریکا معلوم است، این سکوت چیزی جز سراب نیست.
ارسال به دوستان
«ابوشجاع» فرمانده جوان جهاد اسلامی در کرانه باختری به یاران شهیدش پیوست
شهادت شجاعانه
دیروز، یک روز پس از ترور فرمانده اسطورهای مقاومت در طولکرم، «وسام حازم» فرمانده حماس در این منطقه نیز در عملیات مشترک شاباک و ارتش رژیم ترور شد.
شهید «محمد جابر» ملقب به «ابوشجاع» که صهیونیستها چندی پیش مدعی ترور موفق او شده بودند، از فرماندهان و بنیانگذاران گردان طولکرم وابسته به سرایا القدس شاخه نظامی جهاد اسلامی فلسطین بود. روز پنجشنبه محل شهادت ابوشجاع و 4 نفر از همرزمانش در اردوگاه آوارگان فلسطینی نورشمس شهر طولکرم در شمال کرانه باختری هدف حملات همهجانبه زمینی و هوایی اشغالگران قرار گرفت.
به گزارش رسانههای فلسطینی، ابتدا یک پهپاد اسرائیلی محل استقرار شهید ابوشجاع را با موشک هدف قرار داد و بعد یک گردان کامل زرهی و نیروهای ویژه ترور و آدمربایی شاباک به محل رسیدند تا پیکر او و همراهانش را سرقت کنند. شاهدان گفتهاند ناگهان شهید ابوشجاع رگبارهای پی در پی را به سمتشان گرفت و حدود 250 گلوله شلیک کرد و حداقل 10 نارنجک دستی به سمتشان پرتاب کرد که چندین نفر از صهیونیستها را زخمی کرد و در نهایت با شلیکهای پی در پی موشکهای دوشپرتاب انیرگا و تیراندازی متقابل آنها شهید شد.
مشهور است این الگوی شجاع جوان و تنها 26 ساله مجاهدان مقاومت پیش از این از سوءقصدهای متعدد اسرائیلیها جان سالم به در برده بود. به نظر میرسد تشکیلات خودگردان در ترور او که 5 سال را در زندانهای رژیم و چند ماه را در زندانهای این تشکیلات گذرانده بود، همکاری کرده باشد.
حتی یسرائیل کاتس، وزیر خارجه اسرائیل علنا «خالد مشعل» رئیس جنبش حماس در خارج از فلسطین را که در دوحه قطر مستقر است تهدید به ترور کرد.
ارسال به دوستان
گزارش «وطن امروز» درباره حقوق و دستمزد کارکنان دولت بر اساس بخشنامه بودجه 1404
حقوق از تورم جا ماند
گروه اقتصادی: در بخشنامه بودجه 1404 در حالی پیشبینی شده میزان افزایش حقوق و دستمزد کارکنان دولت برای افراد عائلهمند با یک فرزند 26 درصد باشد که وزیر اقتصاد دولت چهاردهم تاکید کرده دولت را با تورم 35 درصدی تحویل گرفته است. به همین دلیل دولت با در نظر گرفتن این میزان افزایش حقوق باید به دنبال کاهش تورم باشد. به عبارت دیگر تورم باید سال آینده حداکثر 25 درصد باشد تا میانگین قدرت خرید کارمندان مانند سال جاری باشد، چرا که در بخشنامه بودجه 1404 میزان افزایش حقوق کارمندان مجرد 20 درصد و کارمندان متاهل بدون فرزند 23 درصد در نظر گرفته شده است. در مقطع کنونی بیشترین اثر منفی تورم نیز بر این قشر جامعه نمایان خواهد شد، زیرا همین گروه از جامعه با هزینههای ازدواج و... مواجه هستند و نمیتوان این موضوع را در سیاست افزایش دستمزد نادیده گرفت.
بنابراین در موقعیت کنونی که بیشتر خانوادههای متاهل دارای یک فرزند هستند، عملا میزان افزایش حقوق کارمندان با این تعداد فرزند را 26 درصد در نظر گرفتهاند. همچنین برای کارمندان دارای 2 فرزند افزایش حقوق 30 درصد است. بنابراین میزان افزایش حقوق 36 درصدی برای کارمندان دارای 3 فرزند و افزایش حقوق 39 درصد برای خانوادههای دارای 4 فرزند و افزایش حقوق 45 درصد برای خانوادههای دارای 5 فرزند تنها بخش کوچکی از جامعه را شامل میشود و نمیتوان آن را مبنای تعدیل حقوق کارمندان به نسبت تورم تلقی کرد.
* قدرت خرید مردم بعد از چند سال جبران میشود؟
با توجه به اینکه تورم از سال 1397 به بعد سالانه حدود 45 درصد بوده است و میانگین افزایش حقوق کارمندان 25 درصد، در مدت 7 سال میزان افزایش حقوق 20 درصد کمتر از میزان تورم ثبت شده است. به همین دلیل در عین حال که دولت موظف است میزان افزایش تورم سالانه را به زیر 20 درصد برساند، باید افزایش حقوق کارمندان را نیز در مدت 10 سال 30 درصد افزایش دهد تا نسبت افزایش حقوق به تورم تعدیل شود. با توجه به اینکه از سال 97 میزان تورم در ایران بالای 40 درصد و میزان افزایش حقوق نصف این میزان ثبت شده است، دولت باید تلاش کند میزان تورم را به زیر 20 درصد برساند و بعد از آن در یک بازه زمانی مشخص، میزان افزایش حقوق کارکنان حداقل 30 درصد ثبت شود. تنها در حالت تراز نسبت افزایش حقوق به نسبت تورم است که میتواند قدرت خرید جامعه را به حالت عادی برگرداند.
***
دولت برای افزایش قدرت خرید کارمندان باید تورم را کنترل کند
گزارشهای بانک مرکزی در ماههای اخیر نشان میدهد تورم در تیرماه به نسبت 3 ماه نخست سال کمی صعودی شده است. این موضوع حکایت از این دارد که دولت برای کاهش شاخص تورم در بلندمدت با چالشهای زیادی مواجه است، آن هم در شرایطی که بازارهای مالی در چند وقت اخیر بازدهی مناسبی نداشتهاند که این خود به چالش بزرگی برای کاهش تورم تبدیل خواهد شد.
به عبارت دیگر نقدینگی سرگردان در بازار میتواند وارد بازارهای کالایی مانند خودرو، طلا، ارز، مسکن و... شود و بار دیگر تبدیل به سیگنال تورمی فعال شود. در چنین شرایطی نمیتوان از سیاستهای انقباضی هم استفاده کرد.
از سویی در موقعیت کنونی رکود در بازارهای مالی باعث شده سرمایهگذاری و ادامه فعالیت بنگاههای اقتصادی نیز با چالش مواجه شود.
از این رو دولت باید دست از سیاستهای ضد تولید بردارد و اجازه دهد حاشیه سود شرکتها برگردد. اجرای درست این سیاستها میتواند تا حدودی تعادل را به اقتصاد کشور برگرداند اما به منزله این نیست که کنترل تورم در سطح کنونی به قدرت خرید کارمندان کمک خواهد کرد، بلکه تنها راهکار افزایش رفاه برای کارکنان، افزایش حقوق بالاتر از سطح تورم است که در شرایط کنونی دستنیافتنی است.
***
افزایش حقوق باید متناسب با تورم باشد
کامران ندری، کارشناس اقتصاد معتقد است میزان افزایش حقوق کارمندان باید متناسب با تورم افزایش یابد. در واقع اگر افزایش تورم در سالهای گذشته 2 برابر افزایش حقوق بوده است، در ادامه باید افزایش حقوق کارمندان به تعداد سالهای با تورم بالا افزایش یابد تا قدرت خرید مردم تعدیل شود.
ندری در گفتوگو با «وطن امروز» تصریح کرد: در سالهای گذشته کارمندان و حقوقبگیران بیشترین آسیب را دیدهاند، چرا که افرادی که فروشنده بودند به نسبت تورم ارزش کالاهای آنها بالا رفته است. به همین دلیل نه تنها در شرایط تورمی زیان ندیدهاند، بلکه ارزش دارایی آنها نیز بالا رفته است اما کارمندان و حقوقبگیران در شرایط تورمی بالای 45 درصد، افزایش حقوق بسیار کمتری از این میزان تورم داشتهاند.
وی افزود: به همین دلیل در ادامه اگر قرار باشد قدرت خرید مردم جبران شود، باید سیاستها در راستای کنترل تورم و همچنین ادامه افزایش حقوق کارمندان دولت باشد.
بانک مرکزی وعده داده است تا پایان سال میزان تورم در اقتصاد ایران به حدود 29 درصد میرسد. یعنی باید میزان تورم نقطه به نقطه ماهانه در ماههای پیش رو بسیار کمتر از 6 ماه نخست سال باشد تا میانگین تورم سالانه از 35 درصد به 29 درصد برسد.
در چنین فرضی اگر تورم پایان سال به 29 درصد برسد، با توجه به اینکه حدود نیمی از جمعیت کارکنان، متاهل بدون فرزند، متاهل با یک فرزند و مجرد هستند و افزایش حقوق آنها حداکثر 26 درصد است، باز هم نسبت افزایش حقوق به تورم ناترازی دارد. بنابراین اگر دولت چهاردهم میخواهد میزان ناترازی تورم و دستمزد را در حالت بهینه قرار دهد، در راستای این هدف، ضمن رعایت عدالت اجتماعی، باید میانگین افزایش حقوق بیشتر از نسبت تورم باشد.
***
حمایت از تولید؛ راهکار عملی کنترل تورم
علیاکبر نیکواقبال، کارشناس اقتصاد معتقد است دولت تنها در شرایطی میتواند به قدرت خرید کارکنان کمک کند که حقوق و دستمزد آنها را بالا ببرد؛ درست مانند سیاستهایی که ترکیه در سالهای اخیر اجرا کرد. دولت ترکیه 2 سال پیاپی میزان حقوق کارمندان را بیش از تورم افزایش داد. این مساله موجب شد بهرغم اینکه زندگی برای مهاجران سخت شد اما شهروندان آن کشور از تورم در امان ماندند. بنابراین در مقطع کنونی که ایران با چالش مهاجران غیرقانونی مواجه است، باید حقوق کارمندان به نسبت تورم بالا برود و در مقابل یارانهای را که برای کالاهای مختلف تخصیص مییابد، قطع شود. وی تصریح کرد: از طرف دیگر وقتی از شرکتهای تولیدی در کشور حمایت شود، آنها با افزایش تولید و عرضه میتوانند تعادل عرضه و تقاضا را مدیریت کنند. این موضوع مانع از افزایش قیمت کالاهای مصرفی مردم میشود. در نتیجه رفته رفته سطح تورم کالایی در جامعه کنترل میشود. در این وضعیت ادامه سیاست افزایش حقوق بالاتر از تورم کمک میکند در آینده قدرت خرید کارمندان بالا رود و در نتیجه رضایت بیشتری از حقوق خود داشته باشند.
بر اساس این گزارش میزان افزایش حقوق برای سال 1404 هر چند به صورت پلهای بین 20 تا 45 درصد افزایش خواهد داشت اما از آنجا که در یک دامنه گسترده این افزایش حقوق رخ خواهد داد، گروههایی که بیشترین جمعیت را در بین کارمندان دارند، مشمول افزایش حقوق بالا نخواهند شد. به عبارت دیگر افرادی که کمتر از 3 فرزند دارند، حداکثر 30 درصد افزایش حقوق خواهند داشت و در صورتی که میزان تورم در کشور به 29 درصد برسد، این میزان افزایش حقوق نمیتواند تغییر چندانی در زندگی آنها ایجاد کند و در صورتی که تورم 35 درصد باقی بماند، قدرت خرید آنها نسبت به سال 1403 حدود 5 درصد کمتر هم خواهد شد.
ارسال به دوستان
زهرا رحیمی نخستین مدال ایران در پارالمپیک را صید کرد
شروع با نقره
پاراتکواندوکار 15 ساله کشورمان در مبارزه نهایی برابر حریف مغولستانی خود شکست خورد و به مدال نقره هفدهمین دوره بازیهای پارالمپیک دست یافت و نخستین مدالآور ایران شد. آخرین مبارزه روز نخست از رقابتهای پاراتکواندو هفدهمین دوره بازیهای پارالمپیک را زهرا رحیمی از کشورمان برابر «اولان بایار» از مغولستان در فینال وزن ۵۲- کیلوگرم برگزار کرد که در نهایت این مبارزه با برتری ۵ بر ۲ حریف مغولستانی به پایان رسید و رحیمی به مدال نقره رسید. این نخستین مدال نقره تاریخ پاراتکواندوی بانوان ایران و نخستین مدال کاروان ورزش ایران در این دوره از بازیهاست. رحیمی در مبارزه نخست «شائو گیان» از چین را ۱۳ بر ۲ شکست داد و سپس با برتری ۶ بر ۴ مقابل «ماچادو» از برزیل راهی نیمهنهایی شد. وی در مبارزه نیمهنهایی برابر «چاپاریدزه» از گرجستان ۶ بر صفر پیروز شد و به دیدار پایانی راه یافت.
در مسابقات روز پنجشنبه مریم عبداللهپور، دیگر ورزشکار کشورمان پس از یک دور استراحت، نتیجه را به «اسپینوزا» از پرو دارنده مدال طلای دوره قبل بازیهای پارالمپیک واگذار کرد و به گروه شانس مجدد رفت. وی در نخستین مبارزه خود در جدول شانس مجدد باید با نماینده مکزیک مبارزه میکرد که این حریف به دلیل ضربه خطا در بازی قبلی خود از جدول مسابقات حذف شد. عبداللهپور در دیدار ردهبندی به حریفی از تایلند باخت و از دستیابی به مدال بازماند. مسابقات تکواندوی این دوره از بازیهای پارالمپیک با حضور ۱۲۰ پاراتکواندوکار از ۴۲ کشور در کاخ «گرندپله» شهر پاریس برگزار میشود.
* زهرا رحیمی پس از کسب مدال نقره: حریف فینال فنیتر بود
جوانترین عضو کاروان ورزش ایران پس از کسب مدال نقره بازیهای پارالمپیک گفت: کم نمیآورم و برای پارالمپیک بعد بیشتر تلاش میکنم. زهرا رحیمی جوانترین عضو کاروان ایران پس از کسب مدال نقره پارالمپیک ۲۰۲۴ اظهار داشت: سطح مسابقات خیلی بالا و حریفان باتجربه و قدرتمند بودند. در بازی فینال هم حریف مغول باتجربهتر و فنیتر از من بود و متاسفانه نتوانستم به پیروزی برسم. من نوجوان هستم و قطعا کم نمیآورم و برای المپیک بعدی قدرتمندتر حضور پیدا خواهم کرد. ملیپوش پاراتکواندوی کشورمان درباره اینکه نخستین مدال کاروان فرزندان ایران را کسب کرد، گفت: خیلی خوشحالم که نخستین مدال کاروان را من گرفتم اما اگر طلا بود خیلی خوشحالتر بودم و قول میدهم که جبران کنم. رحیمی درباره اینکه به خاطر سن کم آیا جو سالن و مسابقه فینال روی او تاثیر داشت یا خیر، گفت: قبل از بازی فینال از ناحیه زانو آسیب دیدم و نتوانستم آنطور که تواناییاش را داشتم، بازی کنم.
ارسال به دوستان
نگاهی به فیلم جدید «لنگدراز» با نقشآفرینی نیکلاس کیج
جوک کیج
بهراد رشوند: پس از حدود یک سال تبلیغات رسانهای موفق و همچنین استقبال خوب مخاطبان در گیشه، جمعه گذشته نسخه دیجیتال فیلم «Longlegs» با نقشآفرینی و تهیهکنندگی نیکلاس کیج منتشر شد؛ فیلمی در ژانر ترسناک و جنایی که بیش از آنکه از ملزومات خلق یک تریلر رعبآور و قصهای رازآلود و مرموز بهره برده باشد، توجه و تمرکز خود را بر مدار یک روایت «پلیسی - معمایی» قرار داده و از قضا در طرح و تکوین این دست روایت نیز ناکام مانده است. فیلم با معرفی یک مامور «افبیآی» به نام لی هارکر آغاز میشود که در همان دقایق ابتدایی، مات بودن تصویر پسزمینه و حساسیت دوربین در نمایش شخصیت اصلی، بیانگر عجول بودن کارگردان در تدارکات معارفه کاراکتر هارکر به بیننده است. شم پلیسی ماورایی و اعجابآور او که بدون معطلی از سوی خالق، با پیدا کردن قاتل از میان چندین و چند گزینه محتمل به تصویر کشیده میشود یا آنجا که براحتی بهترین امتیاز ممکن را در تست ماموران «افبیآی» دریافت میکند، طریقه شخصیتپردازی ضعیفی است که میشد آن را به آرامی و با سرعت پایینتری پیش برد تا مخاطب به مرور با ویژگیهای مختلف شخصیت اول ارتباط برقرار کند. «آز پرکینز» کارگردان اثر که در دیگر ساختههای خود همواره به وضوح با دوری از ادوات متداول در القای حس وحشت و دلهره، سعی بر ارائه یک سبک جدید با بهکارگیری تکنیکهای متفاوت و خودساخته داشت، اینجا با سکانس افتتاحیه فیلم، ناچار دست به دامان همان المانهای مرسوم این قبیل ژانر شد؛ زمانی که صدایی خوفناک و موسیقیای هولناک بر تصویر غالب و ناگهان با یک «جامپ اسکیر» نیمهجان، شخصیت ترسناک داستان نمایان میشود. این به واقع کدام خلاقیت مبتکرانه و ایده هوشمندانه را به دنبال دارد؟ جالب است که اما همین یک نمونه از سایر ترفندهای بهکاررفته کارآمدتر است!
در ادامه با تاکید کارگردان به زوم تدریجی لنز بر موقعیت و بلافاصله کات تصویر و نمایش پلان پیشرو، عوض تلقین حس و حال تعلیق، یک بلاتکلیفی اساسی و کلافگی حسابی به تماشاچی ارزانی میشود. در طول فیلم ۳ بار شاهد تاریک شدن تصویر و باز شدن ناگهانی یک در برای قرارگیری در اتمسفر وحشتانگیز یک جستوجوی معمایی هستیم. بار نخست این ترکیب تا حدی تاثیرگذار است، تکرارش در صحنهای دیگر قابل پیشبینی و اجرایش برای سومین لحظه، مشخصا لوث و بیفایده است. همانطور که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد، محوریت «پلیسی - معمایی» قصه از مضمون معرفی شده برای فیلم سبقت گرفته است. البته نقدی بر این امر وارد نیست اما مادامی که توانایی لازم برای خلق یک داستان پرکشش و درگیرکننده وجود نداشته باشد، بهتر است از همان ژانر تخیلی و ترسناکمحور فاقد سناریو پیروی شود. در «لنگدراز» ما با نکات و جزئیات تکراری دیگر فیلمهای کارآگاهی همراه هستیم. برای مثال نوشتن نامههای رمزدار توسط قاتل که پیشتر در «زودیاک» دیوید فینچر به آن پرداخته شده است. فرصتی که میشد از آن به عنوان نقطه عطف فیلمنامه و ایجاد علامتهای سوال متعدد در ذهن بیننده استفاده کرد اما کاملا عجولانه و تنها به واسطه نشان دادن مهارتهای شخصیت لی هارکر، هدر رفته است. فیلمساز، فیلم را به ۳ بخش با مضمامین مختلف در راستای پیرنگ کلی داستان تقسیم میکند. یک تقسیمبندی نامتوازن و سراسر اشتباه که محتوای هر قسمتش از محوریت سرفصل مطروحه سبقت گرفته و بیارتباط به آنچه بیان شده، روی ریل بیراهه یک قصه بیمایه حرکت میکند. همه این جزئیات آشکارا بر این موضوع تاکید دارد که تمام دغدغه خالق حول محور خلق یک داستان درگیرکننده به موازات نمایش یک تریلر ترسناک نوآر است اما حقیقتا خروجی کار ۱۸۰ درجه با ذهنیت و باور کارگردان در تضاد است. به لحظه آشنایی خانواده مامور کارتر توجه کنید. درست در سکانسی بعد از رمزگشایی از دستنوشتههای قاتل و پی بردن به طریقه به قتل رسیدن مقتولان، خانواده کارتر به بیننده معرفی میشود. یک ترتیببندی اساسا غلط، چرا که به محض آگاهی از هدف قاتل، این مساله مطرح میشود. بزودی تولد دختر کارتر است و نزدیکترین گمانهای که به ذهن مخاطب، زبانه میکشد، این است که طعمه بعدی قاتل، دخترک کارتر بوده و درست در سکانس پایانی با همین امر مواجه میشود. باید پیش از آنکه اطلاعات اولیه به تماشاچی داده شود، کاشتهای فیلمنامهای انجام شود و در ادامه با فواصل زمانی مشخص، ذهن بیننده به نقطهای دیگر معطوف شده و دست آخر با یک برداشت معین، با غافلگیری مخاطب همراه شود. در دقیقه ۵۰، قاتل (با بازی نیکلاس کیج) برای نخستینبار پس از پیشدرآمد ابتدایی فیلم رو به دوربین حاضر میشود. بیشک بازی نیکلاس کیج، بینقصترین نکته این سینمایی به حساب میآید؛ میمیکهای صورت با آن گریم سنگین، ادای لحن خاص و نگاههای خوفانگیز. او با ظرافت و حساسیت هرچه تمام و بهرهگیری از تجربه بلندبالایش در صنعت سینما، یک پرسوناژ جذاب و پرظرفیت را برابر دیدگان تماشاگران بنا میکند که شوربختانه در سایه یک اثر ضعیف و پر ایراد، به مثابه یک فکاهه و لطیفهای بیمعنا تلقی میشود. کیج که با فیلم «خوک» یک بازگشت خیرهکننده داشت و در ادامه به کرات با ارائه متدهای اصولی، به تحکیم جایگاه خود در کسوت یک بازیگر حرفهای پرداخت، در «لنگدراز» مانند «سناریوی رویایی» تمامیت مهارتش در هنر آکتور بودن را فدای یک نمایش آماتورگونه
کرد.
تکمله: «لنگ دراز» اثری است کشدار، به اسم تریلر ترسناک با چاشنی ژانر پلیسی اما پلیسیمحور و ناکام در مطرح کردن معما؛ ضعیف در نمایش تعلیق و القای حس دلهره با یک نیکلاس کیج معرکه که اسیر حال و هوای یک فیلم به ظاهر هولناک و به واقع مضحک در اجراست؛ فیلمی که با جعل امضای «زودیاک»، سودای «زندانیان» را داشت اما گروتسک «فارگو» را نفهمید و یک جوک بیمزه ۱۰۰ دقیقهای را با نقاب تبلیغات فریبنده و پارودی مسخره «سکوت برهها» فریاد زد.
ارسال به دوستان
دیدگاه
مشکلات اقتصادی و دولت چهاردهم
دکتر مجید گودرزی*: با نگاهی به شاخصهای کلان اقتصادی فارغ از نگاههای پوچ و بیحاصل سیاسی خیلی زود درمییابیم شاخصهای مسائل اقتصادی، نزولی است و دولت چهاردهم باید برای حل این روند برنامه داشته باشد. خیلیها سالهاست سلاح و سپر بر زمین نهادهاند و دستان خود را به نشانه تسلیم بالا بردهاند اما برخی که ما به آنها «آخرین نسل امیدواران» میگوییم، هنوز برای بهبود شرایط تلاش میکنند و معتقدند میشود شرایط را بسامان کرد. آنها معتقدند با وجود ظرفیتهای عظیم ایران، رشد و توسعه دور از دسترس نیست.
مردم بهخاطر کشورشان سختترین شرایط را تحمل کردهاند و تحمل خواهند کرد اما هیچکس با فساد کنار نخواهد آمد.
بخش بزرگی از مشکلات ناشی از تحریم است و بخش زیادی هم از فساد ناشی از تحریم است.
اکنون رابطه غرب با ایران صرفه اقتصادی ندارد و این بزرگترین چالش ارتباط با غرب است.
باید منافع دوطرفه تعریف کرد. غرب نیازی به زعفران و خاویار ایران ندارد و در عوض با فروش گسترده سلاح به اعراب، صدها برابر از ایرانهراسی سود میبرد.
موضوع مهم دیگر چالش ارزش افزوده صفر است. بخش بزرگی از سرمایههای کشور در بازارهایی سرمایهگذاری شده است که ارزش افزوده صفر و بازدهی منفی دارند.
طلا و ارز بیشترین جذب سرمایه را داشتهاند و با وجود بازدهی منفی ۲۰ درصد نسبت به تورم، مردم و سرمایهگذاران به غلط تصور میکنند ارزش داراییهای آنها حفظ میشود.
باید قوانین محکمی برای جلوگیری از انحراف در سرمایهگذاری در بازارهایی که ارزش افزوده صفر دارند، وضع کرد.
چالش مسکن مهمترین بحران اقتصادی و اجتماعی کشور است. مسکن فشار کمرشکنی را بر اقتصاد و اجتماع ایرانیان وارد میکند. مسکن سال گذشته ۸۲ درصد تورم به اقتصاد ایران تحمیل کرد. این در حالی بود که تأثیر تورم عمومی بر مسکن تنها ۳۹ درصد بود. مهار بازار و بازگشت رونق به بازار مسکن سخت نیست و چنانچه «قانون بهای تمامشده مسکن» تصویب شود، در ایران برای همیشه مشکلی به نام مسکن وجود نخواهد داشت. باید اثر ملک و مسکن در رتبه اعتباری بانکها کاملا حذف شود. باید واگذاری زمین تا جایی ادامه یابد که بازار زمین به اشباع کامل برسد و کسی رغبت رسوب سرمایههای کشور را در بخش زمینهای مسکونی نداشته باشد.
نقدینگی و افزایش لجامگسیخته آن باعث شده هر سال بدون هیچ زحمتی، بخش بزرگی از کار و سرمایه مردم در اختیار بانکها قرار گیرد. هر نقدینگی جدیدی باید به خاطر اثرات مخربی که بر معیشت مردم و اقتصاد دارد تا ۱۰ سال با سود صفر به مردم به صورت تسهیلات داده شود.
تعادلها باید در اقتصاد، مقدس و حقالناس شمرده شود. هیچکس نباید قدرت و اختیار این را داشته باشد که تعادلها را به نفع خودش مصادره کند. نتیجه حتمی مصادره تعادلها، رانت است. ما باید تلاش کنیم به تعادلهای منطقهای و جهانی نزدیک شویم.حرکت به سمت تعادلهای جهانی رانت و قاچاق را صفر میکند.
پول و خروج سرمایه از اقتصاد باید مشمول مالیات شود نه سرمایه. ما اکنون پول و سرمایهگذاری در پول و ارز را که ارزش افزوده صفر دارد معاف از مالیات کردهایم و از سرمایهگذاران آنقدر مالیات میگیریم که تولید صرفه اقتصادی ندارد.
ما باید به سمت مزد مشارکتی حرکت کنیم. اکنون با وجود رکود شدید، هر سال سرکوب تقاضا انجام میشود و این حتی به نفع تولیدکننده و کارفرما هم نیست.
نسبت کار و سرمایه بشدت نامتوازن و ویرانگر شده است. هزینه مفتخوارگی در اقتصاد ایران برای سرمایه، بشدت پایین آمده است. سرمایه در ایران بسیار گران و کار بسیار ارزان شده است. این، بحرانهای اجتماعی را هر روز بیشتر میکند و تمام سرمایههای کشور را در معرض خطر قرار میدهد؛ خطر فروپاشی از درون.
زیرساخت بزرگ قانون، باید تحولات خوبی را در پیش بگیرد. مثل شفافیت، تعارض منافع و جرم سیاسی. اکنون بسیاری از مشکلات قانون دارد و بسیاری از قوانین مشکل دارد. نسل جوانی که در مراکز تصمیمگیری و قدرت راه ندارد، هنوز امیدوار است بتواند کشور را از لبه پرتگاه فروپاشی برگرداند. بزرگترین مشکل این عده، کسانی هستند که در شرایط بغرنج کنونی منافع دارند.
کارشناس اقتصاد *
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|