27/ارديبهشت/1404
|
16:06
۲۲:۳۶
۱۴۰۴/۰۲/۲۶
پرونده «وطن امروز» به بهانه برگزاری نمایشگاه کتاب 

کتاب در آیینه هویت

کتابخوانی یکی از مهم‌ترین عواملی است که به رشد فکری، فرهنگی و اخلاقی یک جامعه کمک می‌کند. در جامعه ایرانی - اسلامی، که ریشه در تمدن کهن و ارزش‌های دینی دارد، مطالعه کتاب نه‌تنها یک عادت مفید، بلکه یک ضرورت برای حفظ هویت، پیشرفت و تعالی معنوی است. متأسفانه در سال‌های اخیر سرانه مطالعه در ایران کاهش یافته و این مساله می‌تواند پیامدهای منفی زیادی برای نسل‌های آینده داشته باشد. کتابخوانی‌ای که از آن سخن به میان می‌آوریم، تنها یک سرگرمی نیست، بلکه سرمایه‌گذاری برای آینده یک ملت است. در جامعه ایرانی - اسلامی که علم و دانایی از جایگاه والایی برخوردار است، ترویج فرهنگ مطالعه می‌تواند منجر به پیشرفت فرهنگی، اخلاقی و علمی شود. بی‌توجهی به این مساله بتدریج باعث فقر فکری و وابستگی فرهنگی خواهد شد. بنابراین همه افراد، از خانواده‌ها تا مسؤولان، باید در اشاعه کتابخوانی تلاش کنند تا جامعه‌ای آگاه و توانمند داشته باشیم. ایران کشوری با پیشینه فرهنگی غنی و ادبیات پربار است. از فردوسی و سعدی تا حافظ و مولوی، کتاب‌های ارزشمندی به جا مانده‌ که نه‌تنها میراث ملی، بلکه گنجینه‌های جهانی هستند. مطالعه این آثار به نسل جدید کمک می‌کند با ریشه‌های خود آشنا شود و هویت فرهنگی خود را حفظ کند. در عصر جهانی ‌شدن که فرهنگ‌های مختلف در حال تأثیرگذاری بر یکدیگر هستند، کتاب‌خوانی می‌تواند مانع از فراموشی ارزش‌های اصیل ایرانی - اسلامی شود.  فارغ از نگاهی ملی، در اسلام نیز، دانش‌آموزی و مطالعه جایگاه ویژه‌ای دارد. نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد، با امر به خواندن آغاز می‌شود. این نشان‌دهنده اهمیت علم‌آموزی و تفکر در اسلام است. در پرونده پیش رو به بهانه ایام برگزاری نمایشگاه کتاب از تاثیر تاریخی و اجتماعی کتاب بر جامعه امروز سخن خواهیم گفت.

***
کتاب؛ آیینه‌ رنج‌ها، افق امیدها

رسول لطفی: در هر جامعه‌ای که دچار زخم‌های تاریخی، بحران‌های هویتی یا فقدان افق مشترک است، پرسش از «درمان» یک پرسش سطحی نیست؛ پرسشی هستی‌شناسانه است: چه چیزی از ما گم شده است؟ و اینجا کتاب به‌مثابه یادآور ظهور می‌کند؛ یادآور آنچه جامعه فراموش کرده: روایت خود، ارزش‌های خود، دردهای خود.
کتاب، تاریخ را به روایت انسان معنا می‌کند و این معنا، آغاز درمان است، چراکه جامعه زمانی می‌تواند از بحران عبور کند که نخست آن را بفهمد. کتاب، ابزار این فهم است. کتاب، همان تفسیرگر خاموش رنج است. هر کتاب اصیلی، تلاشی است برای شکل دادن به یک «گفت‌وگوی هستی‌شناسانه» با درد. جامعه‌ای که کتاب نمی‌خواند، رنج خود را نمی‌فهمد و جامعه‌ای که رنجش را نمی‌فهمد، قادر به تغییرش نیست.
کتاب محل گفت‌وگوی نانوشته‌ ذهن‌هاست. وقتی افراد یک جامعه کتاب می‌خوانند، بدون آنکه بدانند وارد یک فضای مشترک ادراکی می‌شوند. این فضا، بنیان شکل‌گیری «درد مشترک» و در ادامه «درمان مشترک» است. بدون چنین فضاهایی، جامعه در توهم فردیت گم می‌شود و دردها به انزوای شخصی بدل می‌شوند.
کتاب، ابزار این گفت‌وگوی تاریخی است. وقتی کتابی خوانده می‌شود، در واقع فردی وارد گفت‌وگویی طولانی با گذشته، حال و آینده جامعه‌اش می‌شود. این گفت‌وگو است که فرهنگ می‌سازد. جامعه‌ای که در آن کتاب خوانده نمی‌شود، اندیشه همواره در سطح باقی می‌ماند و جامعه‌ای که اندیشه‌اش سطحی است، توسعه‌اش نیز سطحی خواهد بود.
کتاب، حافظه‌ بلندمدت یک ملت است. بی‌کتابی، یعنی جامعه از حافظه‌اش جدا شود و در نتیجه دوباره خطاهای پیشین را تکرار کند. ارتقا بدون حافظه، غیرممکن است. تاریخ نه خطی بلکه چرخه‌ای است و کتاب‌ها همان نقاط اتصال ما با لحظه‌هایی هستند که پیش‌تر تجربه شده‌اند.
درد جمعی، همواره از دل یک فقدان تاریخی زاده می‌شود؛ کتاب، چیزی نیست جز زبان حافظه‌ی بشر در برابر این فقدان‌ها. در دل هر کتاب اصیل، نوعی مواجهه با رنج نهفته است؛ نویسنده‌ای که در خلوت قلمش با تاریکی‌های زمانه درگیر شده، اکنون مخاطبی را به تماشای آن مبارزه دعوت می‌کند. این یعنی کتاب می‌تواند به یک «آیینه‌ جمعی» تبدیل شود؛ آیینه‌ای که جامعه در آن درد خود را می‌بیند اما در همان حال راهی برای معنا دادن به آن رنج می‌یابد.
 کتاب می‌تواند نقشی نجات‌بخش ایفا کند اما نه هر کتابی، بلکه همان‌گونه که رهبر انقلاب تأکید می‌کنند، کتاب‌هایی که انسان را به «خداوند و ارزش‌های والا و انقلابی» هدایت می‌کنند. این یعنی کتاب باید حامل یک «افق» باشد، یک افق غایی برای معنابخشی به زندگی انسان معاصر. کتاب باید همچون پنجره‌ای گشوده به سوی امر غایی باشد؛ به سوی آن پرسش‌های بنیادینی که زیستن را از صرف بودن متمایز می‌کنند.
کتابی که به این حقیقت اشاره کند، خود یک کنش انقلابی است. خواندن چنین کتابی، امری صرفاً فردی یا معرفتی نیست، بلکه شکلی از «مقاومت فرهنگی» است. در جامعه‌ای که رسانه‌های متنوع تلاش می‌کنند رنج‌ها را پنهان، تحریف یا مصرف‌پذیر کنند، کتاب به‌مثابه یک «مکث»، یک «تعقل»، یک «تأمل بی‌صدا» عمل می‌کند. این خود شکلی از قیام است؛ قیامی علیه ابتذال.
اگر بخواهیم جامعه‌ای متعالی، مقاوم، هوشمند و دارای روحیه پیشرفت داشته باشیم، راهی جز بازگشت به کتاب نیست. این بازگشت، بازگشت به ریشه‌های ارتقای حقیقی است، چرا که کتاب، همان‌جاست که جامعه، آینده‌اش را می‌کارد.

***
از کتاب تا بینش

محمدرضا بابایی: همانگونه که در تاریخ هویداست، هیچ تمدنی با تفریح و فراموشی به قله نرسیده است. آن‌گاه که ملت‌ها چراغ اندیشه را در دست گرفتند و جوهر قلم را بر بستر آگاهی جاری ساختند، بنای تمدن‌ها سر برآورد. در میانه این مسیر، «کتاب» نه ‌فقط حامل دانش، که خود موتور محرک تغییر بوده است؛ از خلق نهضت‌های کوچک گرفته تا شکل‌گیری انقلاب‌های بزرگ. پس اگر بخواهیم از مسیر تمدن‌سازی در قرن جدید سخن بگوییم، بیراه نیست که نقطه‌ عزیمت را از «صفحه سفید کتاب» آغاز کنیم. در سیر تاریخ، جوامعی که ارزش انتقال بین‌نسلی دانش را درک کرده‌اند، دیرپاتر، عمیق‌تر و اثرگذارتر ظاهر شده‌اند. نگاه به تمدن اسلامی در دوران طلایی آن (قرن‌های سوم تا ششم هجری) نشان می‌دهد که چگونه «کتاب» به سکوی پرش علمی و فرهنگی بدل شد. بیت‌الحکمه در بغداد، دارالعلم در قاهره و مدارس نظامیه در نیشابور و بغداد، بیش از آنکه مراکز قدرت سیاسی باشند، نماد تسلط بر فضای دانایی بودند. در همین دوران، مترجمان مسلمان متون یونانی، ایرانی و هندی را به عربی برگرداندند و دانش‌های عقلی و نقلی را در بستر نوشتار متبلور ساختند. در اینجا مطالعه تنها یک فعل فردی نبود، بلکه یک کنش تمدنی تلقی می‌شد. البته مطالعه زمانی قدرت تمدن‌ساز خود را آشکار می‌کند که از دایره نخبگان خارج شود و به متن جامعه نفوذ کند. تجربه انقلاب اسلامی ایران نمونه بارزی از پیوند میان آگاهی جمعی و حرکت اجتماعی است. در دهه‌های پیش از انقلاب، آثار فکری امام خمینی(ره)، شهید مطهری، شریعتی و دیگر متفکران اسلامی از طریق کتاب‌های کوچک اما پرمغز، میان نسل جوان توزیع می‌شد. این متون نه‌تنها پرسش‌های بنیادین را بیدار کردند که الگویی بدیل برای حکمرانی، هویت و آینده ارائه دادند. انقلاب ۵۷، بیش از آنکه نتیجه سلاح باشد، محصول سطرهایی بود که ذهن‌ها را فتح کردند. رهبر انقلاب اسلامی در بیانیه گام دوم انقلاب، با تأکید بر «تمدن نوین اسلامی»، مسیر آینده کشور را بر پایه ایمان، دانش، خودسازی و عدالت ترسیم کرده‌اند. اما آیا می‌توان بدون بینش عمیق، به چنین چشم‌اندازی رسید؟ روشن است که بن‌مایه این حرکت، تربیت نسلی اهل تفکر، اهل تأمل و اهل مطالعه است. کتاب در این میان نه فقط ابزار، که بستر تمدن‌سازی است. هر صفحه‌ای که خوانده می‌شود، آجری است بر دیوار آینده. پس اگر قرار است تمدنی بنا شود، باید سواد خواندن از سطح الفبا به سطح تحلیل و بینش ارتقا یابد. از سوی دیگر تمدن، بر شانه‌های انسان‌های اندیشمند بنا می‌شود و اندیشمندی بدون خواندن، جز خیالی خام نیست. در دنیای امروز که هجمه‌های اطلاعاتی، سطحی‌نگری را رواج می‌دهد، مطالعه عمیق به یک کنش انقلابی بدل شده است. جوان ایرانی امروز اگر می‌خواهد نقش‌آفرین گام دوم انقلاب باشد باید کتاب را نه ‌فقط به ‌عنوان ابزار آزمون یا سرگرمی، بلکه به ‌عنوان یک «سلاح نرم تمدن‌ساز» بشناسد. فلذا فرهنگ کتاب‌خوانی باید از مدرسه تا دانشگاه، از مسجد تا فضای مجازی، به عنوان یک ضرورت حیات فکری احیا شود. ولی باید توجه داشت که یکی از آسیب‌های دنیای معاصر، تقلیل مطالعه به تجربه‌ای شخصی و بی‌ربط به جامعه است. اما تمدن‌سازی، نیازمند عبور از این فردگرایی است. خواندن کتاب باید به بستری برای گفت‌وگو، هم‌اندیشی و اقدام اجتماعی بدل شود. حلقه‌های مطالعاتی، نهضت‌های کتاب‌خوانی، نقد و بررسی آثار مهم در رسانه‌های عمومی، همه گام‌هایی در جهت «اجتماعی‌سازی فهم» هستند. بینش تمدنی، از دل همفکری برمی‌خیزد و کتاب، سرآغاز این گفت‌وگو است. تاریخ گواهی می‌دهد ملت‌هایی که کتاب نخواندند یا به دست دیگران نوشته شدند یا از صفحه تاریخ محو شدند. امروز نیز در شرایطی که ایران اسلامی در آستانه تحقق تمدن نوین اسلامی قرار دارد، مهم‌ترین ابزار ما برای پایداری این مسیر، «مطالعه هدفمند» و «بینش‌محور» است. از کتاب تا بینش، مسیری است که باید نسل جدید با شجاعت و انگیزه بپیماید، چرا که آینده نه با شعار، که با شعور ساخته می‌شود و هیچ شعوری بدون خواندن، نمی‌بالد.

***
برای رهایی

علیرضا موذنی: همیشه در تاریک‌ترین لحظات تاریخ، نوری از دل کلمات برخاسته است. واژه‌ها همانقدر که می‌توانند سلاح سرکوب باشند، ابزار رهایی نیز هستند. امروز که بحران هویت و فراموشی جمعی بسیاری از جوامع را در بر گرفته، این پرسش به میان آمده‌: آیا کتاب می‌تواند ملت‌ها را از ورطه‌ افسردگی، انفعال یا حتی انحطاط بیرون کشد؟ پاسخ این پرسش نه‌تنها در قدرت زبان، بلکه در شیوه‌ای نهفته است که نوشتار در آن، به آیینه‌ جمعی ما تبدیل می‌شود؛ جایی که ما خود را، تاریخ‌مان را و رؤیاهای‌مان را بازمی‌شناسیم.
در جامعه‌شناسی، مفهوم «هویت جمعی» اغلب در پیوند با حافظه تاریخی تعریف می‌شود. کتاب، از این منظر نه ‌فقط یک ظرف محتوا بلکه بایگانی از تجربه‌های زیسته است؛ زنده نگاه داشتن خاطره‌های مشترک، دردهای تاریخی و رؤیاهای فراموش‌شده. نوشتن وقتی با صداقت و عمق همراه باشد، به جامعه امکان بازبینی خود را می‌دهد. این یعنی نوعی بازآفرینی هویت که از دل بحران، معنا می‌زاید.
برای نمونه، پس از فجایع بزرگ جهانی مانند جنگ‌های جهانی، نسل‌هایی از نویسندگان با آثاری چون «در جبهه غرب خبری نیست» یا «اگر این نیز انسان است» نه ‌فقط واقعیت جنگ، بلکه زوایای پنهان روان جمعی ملل خود را واکاوی کردند. در این آثار بازگویی حقیقت تلخ، آغازگری برای شفای جمعی بود.
البته بدون شک «قلم» بی‌طرف نیست، چرا که هیچ کتابی «بی‌اثر» نیست و هر روایت زاویه‌ دید خاصی را بازتاب می‌دهد. اینجاست که نوشتار می‌تواند یا زخم‌ها را درمان کند یا آنها را عمیق‌تر کند. اگر روایت‌ها تحقیرآمیز، استیصال‌آور یا تکرارگر الگوهای شکست باشند، جامعه به مرور خود را بی‌ارزش و بی‌قدرت احساس خواهد کرد.
از سوی دیگر، نوشتاری که امید را با واقع‌گرایی ترکیب کند (البته نه از طریق خوش‌باوری سطحی، بلکه با فهم عمیق از رنج‌ها و ظرفیت‌ها)، می‌تواند جامعه را به کنشگری سوق دهد. در جوامع در حال گذار یا درگیر بحران، چنین نوشتارهایی نقشی کلیدی در بازسازی روحیه‌ ملی دارند. در این مواقع کتاب‌ها می‌توانند حتی بدل به جرقه‌های یک نهضت شوند.
یکی از مهم‌ترین کارکردهای کتاب، ارتقای سواد فرهنگی است؛ یعنی توانایی درک روایت‌های پیچیده، شناسایی پیش‌داوری‌ها و بازتعریف هویت در مواجهه با «دیگری». جامعه‌ای که به خواندن عادت دارد، فقط آگاه‌تر نمی‌شود؛ هوشمندتر و انعطاف‌پذیرتر نیز هست، چراکه نوشتار متکثر، امکان تجربه‌ جهان از نگاه‌های گوناگون را فراهم می‌کند.
از این منظر، کتاب نه ‌فقط برای آموزش یا سرگرمی، بلکه برای تمرین مدارا، تفکر انتقادی و بازتعریف خود در جهان معاصر ضروری است. برای مثال، افزایش اقبال عمومی به زندگینامه‌ها و خاطرات در دهه‌های اخیر، نشان می‌دهد افراد به دنبال تجربه‌های عینی، شکست‌ها و بازسازی‌های شخصی هستند تا از آن برای بازنگری در هویت خود استفاده کنند.
از سوی دیگر هویت جمعی تنها از گذشته شکل نمی‌گیرد، بلکه آینده نیز در همین روایت‌ها ساخته می‌شود. ادبیات خیال‌پرداز، علمی - تخیلی یا آرمان‌شهرگرا می‌تواند تخیل جمعی را بیدار کند. جامعه‌ای که رؤیا ندارد، محکوم به زیست در گذشته خود است اما جامعه‌ای که نویسندگانش آینده‌ای انسانی، اخلاقی و زیبا را مجسم می‌کنند، به‌تدریج امکان واقعی شدن آن آینده را می‌یابد. تجربه‌ کشورهای حوزه اسکاندیناوی در دهه‌های پس از جنگ دوم جهانی نشان داد سرمایه‌گذاری روی سواد عمومی، نشر ادبیات متعهد و پرورش نویسندگانی که دغدغه‌ عدالت اجتماعی داشتند، به خلق جوامع سالم‌تر، منسجم‌تر و امیدوارتر می‌انجامد. در این میان کتابخانه‌های عمومی، بخش مهمی از زیرساخت روانی این جوامع شدند.
حال سوال اصلی این است: اگر کتاب‌ها می‌توانند ما را از بن‌بست خارج کنند، چه نوع نوشتاری راه‌گشاست؟ پاسخ قطعا ساده نیست، اما می‌توان از ویژگی‌هایی سخن گفت که در آثار رهایی‌بخش دیده می‌شوند. مثلا صداقت در بیان واقعیت، درک تاریخی، توجه به شأن انسان و تلاش برای ایجاد گفت‌وگو میان دیدگاه‌ها. نوشتاری که تنها زشتی‌ها را تکرار کند، ممکن است تبدیل به پژواک ناامیدی شود اما نوشته‌ای که ضمن بیان واقعیت‌ها، امکان رهایی را نیز نشان دهد (نه به ‌صورت شعاری، بلکه از طریق باز کردن افق‌های تازه)، می‌تواند نقشی حیاتی در شکل‌دهی هویت مثبت جمعی داشته باشد. کتاب‌هایی که به زبان مردم، از دل مردم و برای آینده‌ای بهتر نوشته شده‌اند، همچون چراغ‌هایی هستند در تاریکی که نه ‌فقط راه را نشان می‌دهند که خود حضورشان نوعی امید است.
امروز کتاب هنوز هم یکی از آخرین پناهگاه‌های اندیشه‌ورزی عمیق است. نوشتن وقتی از دل تأمل، درد و رؤیا برخیزد، می‌تواند جامعه‌ای افسرده را نه ‌فقط توصیف، بلکه متحول کند. این تغییر، از شکل‌گیری هویتی جدید آغاز می‌شود؛ هویتی که بر پایه‌ خودشناسی، همدلی و چشم‌انداز مشترک بنا شده است. ما به نوشتارهایی نیاز داریم که به جای فرار از درد، آن را به تجربه‌ای مشترک بدل کنند تا از دل رنج، معنا زاده شود. در این مسیر کتاب نه ‌فقط ابزار آموزش، بلکه سفیر رهایی است و شاید در این جهان بی‌قرار، هیچ کنشی انقلابی‌تر از نوشتن صادقانه، انسانی و امیدوارانه نباشد.

***
نمایشگاه کتاب، آیینه‌ای از دردها و درمان‌ها

سمانه فتح‌الله‌پورافشاری: پایتخت ایران هر سال اردیبهشت به صحنه‌ای شگفت‌انگیز بدل می‌شود، جایی که کتاب، در میان هیاهوی زندگی مدرن، دوباره به زندگی بازمی‌گردد. نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران دیگر صرفاً رویدادی فرهنگی نیست، بلکه به یک آیینه‌ بزرگ اجتماعی تبدیل شده است که تصویرهای روشنی از دغدغه‌ها، نیازها، دردها و حتی امیدهای یک جامعه را به نمایش می‌گذارد. این آیینه، بی‌صدا اما بلیغ، روایتگر قصه‌ مردمی‌ است که میان فشارهای اقتصادی، تحولات سیاسی و آشوب‌های ذهنی، همچنان به دنبال درمانی برای دردهای جمعی خود می‌گردند و گاهی آن را میان سطرهای یک کتاب می‌یابند. نگاهی به پرفروش‌ترین آثار در روزهای نخست نمایشگاه، حقایقی معنادار را پیش چشم می‌گذارد؛ کتاب‌های حوزه‌ روانشناسی کاربردی، خودشناسی، معنویت مدرن و روایت‌های شخصی از زخم‌های درونی، در صدر فهرست فروش بودند. آثار نویسندگانی مانند اروین یالوم، کارل راجرز، یا حتی نویسندگان داخلی که با زبانی ساده از پیچیدگی‌های ذهن و دل می‌گویند، با استقبال گسترده مواجه شدند. این پدیده تنها یک گرایش مطالعاتی نیست، بلکه تلاشی ناگفته برای درک و درمان خویشتن است.
کتاب‌های خودیاری، همچون نسخه‌های مدرنِ حکمت‌های کهن، مورد اقبال جوانانی‌ هستند که در جهانی پرسرعت و ناپایدار، از اضطراب، بی‌ثباتی هویتی و فرسودگی ذهنی رنج می‌برند. جست‌وجوی معنا، آرامش و حتی راهکارهای کوچک برای کنار آمدن با واقعیت روزمره، انگیزه‌هایی هستند که مخاطبان را به سوی این آثار می‌کشانند.
در حوزه‌ ادبیات داستانی، ترجمه‌ آثار رمان‌نویسان شرق آسیا، آمریکای لاتین و اروپا، همچنان محبوب است اما نکته‌ جالب توجه، گرایش به رمان‌هایی با مضامین غم، تنهایی و بقا در شرایط دشوار است. از هاروکی موراکامی گرفته تا آلیس مونرو، رمان‌هایی که شخصیت‌های‌شان در میانه‌ آشفتگی، آرامش درونی یا معنا را جست‌وجو می‌کنند، بیشتر خریداری می‌شوند. آیا اینها صرفاً سرگرمی‌اند؟ به نظر نمی‌رسد. مردم این کتاب‌ها را می‌خرند چون در داستان‌ها، ردپایی از دردهای خود را بازمی‌یابند. وقتی مخاطب با شخصیت رمانی که اضطراب مزمن دارد، همزاد‌پنداری می‌کند، در واقع در حال آیینه دیدن است. ادبیات در اینجا تبدیل به نوعی روان‌درمانی بی‌نسخه می‌شود، البته با هزینه‌ای کمتر و اثربخشی عمیق‌تر.
در بخش‌های فلسفی، جامعه‌شناسی و علوم انسانی، اگرچه آثار کلاسیک و نظری حضور دارند، اما استقبال عمومی کمتر است. این وضعیت، در نگاه اول ممکن است نشانه‌ افول علاقه‌ عمومی به تفکر نظری به نظر برسد اما در واقع باید عمیق‌تر دید. مردم به دنبال پاسخند، نه صرفاً پرسش‌های پیچیده. به همین دلیل، آثاری که مفاهیم سنگین فلسفی را به زبان ساده ترجمه می‌کنند (مثل کتاب‌هایی با عنوان‌هایی چون «فلسفه در زندگی روزمره» یا «نیچه برای زندگی بهتر») مورد توجه واقع شده‌اند.
این نشانه‌ای است از بازتعریف دانایی در فضای اجتماعی امروز. جامعه هنوز به تفکر نیاز دارد، اما شکل و زبان آن تغییر کرده است. در واقع، مردم اکنون خواهان دانشی هستند که بتوان آن را لمس کرد، زیست و در عمل به کار بست.
یکی از پدیده‌های دلگرم‌کننده نمایشگاه، استقبال بی‌سابقه از غرفه‌های کودک و نوجوان است. خانواده‌ها، حتی در اوضاع اقتصادی نه‌چندان مساعد، سهمی از بودجه خود را به خرید کتاب برای فرزندان‌شان اختصاص می‌دهند. این انتخاب، صرفاً جنبه‌ آموزشی ندارد. والدین در این کار، نوعی سرمایه‌گذاری فرهنگی و عاطفی می‌بینند؛ تلاشی برای ساختن نسلی که شاید دردهای کمتری داشته باشد یا دست‌کم، راه بهتری برای فهم و بیان آنها بیابد.
حضور نویسندگان کودک، امضا گرفتن از آنان و مکالمه‌ بچه‌ها با داستان‌پردازان، نشانه‌هایی از بازسازی پیوند میان تخیل و واقعیت است. اگرچه بزرگسالان به دنبال درمان‌اند، کودکان هنوز به دنبال رویا هستند. این ۲ میل، ۲ روی یک آینده‌اند.
در حقیقت نمایشگاه کتاب، بیش از آنکه ویترینی از تازه‌های نشر باشد، به صحنه‌ای برای تماشای روانشناسی جمعی جامعه بدل شده است. کتاب‌هایی که مردم می‌خرند، همان کتاب‌هایی هستند که می‌خواهند در آنها آرامش، معنا، راه‌حل یا حتی تنها یک همراه خاموش بیابند. از خلال آمار فروش و نوع گرایش‌های مطالعاتی، می‌توان تصویری از روح زمانه ترسیم کرد، روحی زخمی اما نه ویران؛ دردمند اما هنوز مشتاق درمان.
این وضعیت در عین حال که حاکی از نیازهای عمیق جامعه است، امیدبخش نیز هست. مردمی که هنوز برای خرید کتاب صف می‌کشند، مردمی‌اند که به زبان، اندیشه و کلمه هنوز ایمان دارند. این ایمان، خود نخستین گام در مسیر بهبود است.
شاید اگر روزی بخواهیم بدانیم حال یک ملت چگونه است، کافی باشد به این نگاه کنیم که در بزرگ‌ترین نمایشگاه فرهنگی کشور، چه کتابی بیش از همه فروخته شده است. آن کتاب، آیینه‌ای خواهد بود از چیزی که هستیم و چیزی که می‌خواهیم باشیم.

ارسال نظر