22/خرداد/1404
|
13:08
۲۳:۱۲
۱۴۰۴/۰۳/۲۰
شاهکار اطلاعاتی ایران یک ضربه حیثیتی به برند اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی وارد کرد

قاب تحقیر

وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه‌ای، خلاصه‌ای از برخی ابعاد و دستاورد‌های ضربه اطلاعاتی به رژیم صهیونیستی را منتشر کرد

قاب تحقیر

مهرداد احمدی: در جهانی که حقیقت در غبار بازنمایی‌ها گم شده و اقتدار نه در تسلط بر واقعیت، بلکه در توان شکل‌دهی به تصویرها و معناها متجلی می‌شود، نبردها دیگر صرفاً در میدان‌های فیزیکی و نظامی رخ نمی‌دهد. آنچه در ساحت ژئوپلیتیک رسانه‌ای رخ می‌دهد، واجد اهمیت مضاعف است، چراکه بنیان‌های ادراکی توده‌ها و حتی نخبگان تصمیم‌ساز بر اساس آن شکل می‌گیرد. در چنین بستری، عملیات هوشمندانه جمهوری اسلامی ایران در ربایش یکی از کلیدی‌ترین تصویر‌های رژیم ‌صهیونیستی، نه صرفاً اقدامی امنیتی یا اطلاعاتی، بلکه تعرضی بنیادین به تصویر امنیتی اسرائیل است. باید فهمید آنچه امروز نظم جهانی را برمی‌سازد، نه قدرت‌های مطلقاً نظامی یا اقتصادی، بلکه سازوکارهای کنترل و بازتولید تصویر و معناست. فیلسوفانی چون بودریار، مک‌لوهان و ویریلیو سال‌ها پیش ما را از استقرار در جهانی که در آن مرز میان واقعیت و بازنمایی فروپاشیده است، آگاه کرده بودند. در چنین جهانی، چیزی به نام «امر واقعی» یا «حقیقت محض» وجود ندارد، بلکه آنچه دیده می‌شود، بازنمایی‌ای است که با قدرت‌های رسانه‌ای، سیاسی و اطلاعاتی تنظیم و هدایت می‌شود. دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، بیش از آنکه صرفاً متکی به توان عملیاتی خود باشند، متکی بر ساختن تصویری از نفوذناپذیری، توان پیشدستانه و قدرت مطلقه در تعقیب دشمنان هستند. این تصویر، طی سالیان متمادی، با روایت‌های سینمایی، داستان‌های ژورنالیستی، عملیات‌های تبلیغی و البته سکوت‌های هدفمند، قوام یافته است.
دستیابی به اسناد هسته‌ای و نظامی و علمی، نه‌تنها رخنه‌ای در لایه‌های حفاظتی - اطلاعاتی اسرائیل پدید آورد، بلکه از آن مهم‌تر، تصویر امنیتی آن را که گویی پوشیده از جادوی ترس و اسطوره شکست‌ناپذیری بود، ترک انداخت. اگر به گفته ژان بودریار، قدرت مدرن چیزی نیست جز «توانایی ساختن شبیه‌سازی‌ها» و تثبیت یک نظم نمادین، پس ضربه مهم در این عملیات،  فروپاشی شبیه‌سازیِ جاافتاده‌ای از اقتدار و تسلط اطلاعاتی اسرائیل بود. در جهانی که با رسانه‌های دیجیتال، تلفن‌های همراه، دوربین‌های نظارتی و شبکه‌های اجتماعی همه ‌چیز به تصویر بدل شده، دیگر معنای کنش، نه در نتیجه فیزیکی و عینی آن، بلکه در تأثیر تصویری و رسانه‌ای آن سنجیده می‌شود. چه بسا عملیات‌هایی که از منظر فیزیکی بی‌اهمیت هستند اما از منظر تصویر، انقلاب به پا می‌کنند. شاهکار اطلاعاتی ایران دقیقاً از همین سنخ است؛ عملیاتی که در خفا اجرا شد اما پیامدهای رسانه‌ای‌اش از هر فیلم جاسوسی مشهور بیشتر بود. مارشال مک‌لوهان، نظریه‌پرداز کانادایی رسانه، هنگامی که از مفهوم «رسانه به‌مثابه پیام» سخن گفت، هشدار ‌داد رسانه صرفاً حامل معنا نیست، بلکه خود ساختار و فرم رسانه، معنای اجتماعی می‌سازد. به عبارت دیگر، مهم نیست چه چیزی گفته می‌شود، مهم این است چگونه و در چه قالبی گفته می‌شود. رژیم صهیونیستی همواره کوشیده است روایت خود را از قدرت اطلاعاتی و امنیتی‌اش، از طریق رسانه‌های جهان و دستگاه‌های فرهنگی، به جهانیان تحمیل کند. موساد، شاباک و دیگران، دیگر فقط یک سازمان اطلاعاتی نیستند؛ یک تصویر هستند، یک برند، یک افسانه بازاریابی‌شده در بازار امنیت جهانی اما درست در همین نقطه، ایران با انتخابی هوشمندانه، دست به تخریب برند آنها زد. عملیات اخیر، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی صهیونیست‌ها را از جایگاه سوژه فرادست اطلاعاتی، به ابژه آسیب‌پذیر بدل کرد؛ از شکارچی به شکار؛ از دانا به نادان؛ از مقتدر به عاجز. تصویر دستگاه اطلاعاتی و امنیتی صهیونیست‌ها که پیش از این همواره با نظارت و شناسایی سریع، تعقیب در سایه، حذف هوشمند، عملیات فرامرزی و دست‌نیافتنی‌بودن شناخته می‌شد، اکنون با تصویری تازه روبه‌رو شده است؛ سازمان‌هایی که نمی‌دانند از درون چه کسی آنها را زیر نظر دارد، نمی‌توانند جلوی نشت نخبگانش را بگیرند و در مواجهه با دشمنی چون ایران، حتی توان «واکنش‌نمایی» هم ندارند. پل ویریلیو، فیلسوف فرانسوی که بیش از هر چیز بر «سرعت» و «دید» به ‌عنوان سلاح‌های جدید جهان مدرن تأکید داشت، معتقد بود پیروزی در جنگ، دیگر با اشغال سرزمین نیست، بلکه با تصرف ادراک‌ها و سیطره بر نظام دیداری دشمن محقق می‌شود. از نگاه ویریلیو، جنگ‌ها اکنون بیش از هر چیز، جنگ تصویرند و هر که در این جنگ پیروز شود، ولو در میدان فیزیکی شکست خورده باشد، در واقعیت رسانه‌ای پیروز میدان خواهد بود. اسرائیل در دهه‌های اخیر استاد بلامنازع مدیریت تصویر بوده است. عملیات‌هایش در خیال عمومی، به ‌طرزی افسانه‌ای بازسازی می‌شد. حتی شایعه‌هایی که گاه از سوی خود آنها به بیرون درز داده می‌شد، در خدمت همین استراتژی بود؛ ترس از نام موساد و شاباک باید پیش از هر تقابل واقعی، ذهن‌ها را تصرف می‌کرد. اینچنین است که ویریلیو از «پیشاپیش پیروز شدن از طریق تصویر» سخن می‌گوید. ایران، در ربایش اخیر، نه فقط دست به یک عمل فیزیکی دقیق و هوشمندانه زد، بلکه دقیقاً به آن نقطه‌ای حمله کرد که سال‌ها قلب قدرت نرم اسرائیل بود؛ تصویر امنیتی. پرسش مهم این است: چه تصویری از دستگاه‌های امنیتی و وجهه امنیتی صهیونیست‌ها بر جا ماند؟ و پاسخ آن، تصویری از سردرگمی، نفوذپذیری و سکوتی ناگزیر است. سکوت نهادهای صهیونیست در برابر این رخداد، نه از روی استراتژی سکوت، بلکه از سر درماندگی در بازتولید تصویر جدید است. آنها نمی‌دانند چگونه افسانه فروپاشیده را بازسازی کنند. در این میان، جمهوری اسلامی ایران نشان داد درک عمیقی از تحولات معرفتی-رسانه‌ای جهان دارد. این عملیات، اگرچه خاموش اما با اقتداری سرشار از معنا بود و نشان داد ایران، برخلاف تصورات تقلیل‌گرایانه، تنها در میدان‌های سخت، نظیر جنگ نابرابر غزه یا دفاع از محور مقاومت، فعال نیست، بلکه در لایه‌های پیچیده جنگ ‌شناختی و تصویرسازی نیز توان مداخله و مهندسی دارد. این عملیات، نه با بمباران رسانه‌ای - تبلیغاتی، بلکه با قدرت سکوت و اتکای صرف به معنای مستتر در کنش انجام شد؛ سکوتی که خود، فریاد فروپاشی تصویر حریف بود.
در جهانی که استعمار دیگر نه با تفنگ و زور، بلکه با تصرف ذهن‌ها، زبان‌ها و تصورها اعمال می‌شود، بزرگ‌ترین میدان نبرد، میدان بازنمایی است. همان‌گونه که فوکو نشان داد قدرت در روزگار مدرن، نه در تملک مستقیم بر بدن‌ها، بلکه در شکل‌دهی به گفتمان‌ها و میدان‌های معنا عمل می‌کند. شاباک، موساد و ... بخشی از گفتمان هژمونیک غرب هستند؛ گفتمانی که رژیم صهیونیستی را نه به ‌عنوان غده‌ای سرطانی در غرب آسیا، بلکه به ‌مثابه تمدنی پیشرفته، مدرن و شکست‌ناپذیر جا می‌زد. با عملیات اخیر، ایران توانست به درون این گفتمان نفوذ کرده، از درون آن را منهدم کند، زیرا همان‌گونه که فوکو می‌گفت، گفتمان‌ها زمانی آسیب‌پذیر می‌شوند که توان بازتولید تصویر پایدار از خود را از دست دهند. آنها اکنون دچار اختلال در بازتولید معنا هستند و این یعنی یک شکست ریشه‌ای، یک ضربه به شالوده‌های اقتدار روانی اسرائیل. اگر از منظر فلسفه رسانه به ماجرا بنگریم، ایران در این عملیات نشان داد حقیقت را نه باید در رخدادهای پرصدا، بلکه در لایه‌های عمیق تصویر و معنا جست‌وجو کرد. این عملیات، در عین خاموشی، فریادی در دل منظومه رسانه‌ای غرب بود؛ فریادی که نشان داد ایران توانایی آن را دارد که در قلب سازوکارهای بازنمایی و شبیه‌سازی جهانی، مداخله‌ای معنادار و مقتدرانه داشته باشد. دیگر نمی‌توان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی صهیونیست‌ها را همان‌گونه تصور کرد که پیش از این در فیلم‌ها، تحلیل‌ها و تبلیغات دیده می‌شد. اکنون هر تحلیلگر و هر مخاطب جهانی، هنگام شنیدن نام آنها، با شکی در دل و خللی در تصویر ذهنی‌اش مواجه خواهد شد. این دقیقاً همان چیزی است که فیلسوفان رسانه از آن به ‌عنوان جابه‌جایی قطب‌نمای معنا یاد می‌کنند.
باید بار دیگر به هشدار فیلسوفان معاصر بازگشت: در عصر تصویر، هیچ قدرتی بدون قدرت برساختن تصویر باقی نمی‌ماند. ایران در این نبرد تصویر، نه‌تنها بازی را بر هم زد، بلکه قواعد جدیدی برای آن نوشت؛ قواعدی که در آن، سکوت معنا دارد، غیاب فریاد است و حقیقت، همان تصویر زخمی‌ای است که دیگر نمی‌توان آن را رفو کرد.

ارسال نظر