سقوط سعودی
مهدی مرسلی: این روزها فوتبال عربستان درست مثل برجهای سر به فلک کشیده ریاض و نئونهای شبانه جده، پُرزرق و برق است اما از درون، چیزی ترک برداشته. تیم ملی این کشور در حالی به پلیآف جامجهانی ۲۰۲۶ رسید که ۳ سال پیش، با پیروزی مقابل آرژانتین، سرمست از توهم قدرتی تازه بود. حالا اما خبری از آن شور نیست؛ جای آن را اضطراب و تردید گرفته. البته این نکته را هم باید لحاظ کرد گروه سعودی با حضور ژاپن و استرالیا حقیقتا بسیار سختتر از ۲ گروه دیگر بود اما اگر ۱۰ سال قبل این گروهبندی شکل میگرفت بعید بود سعودی سوم شود.
وقتی روبرتو مانچینی، مربی باتجربه ایتالیایی، از نیمکت سعودیها بلند شد و بیهیاهو رفت، همه چیز را در یک جمله خلاصه کرد: «در تیم سعودی، بیشتر بازیکنان ملیپوش روی نیمکت باشگاههایشان مینشینند».
دقیقتر اگر بگوییم، تیم ملی عربستان قربانی پروژهای شد که قرار بود افتخارآفرین باشد اما حالا به کابوسی برای ساختار فوتبال ملی این کشور بدل شده است. پروژهای با نام پرطمطراق «ویژن ۲۰۳۰» که قرار بود چهره عربستان را از صحرا به استیج جهانی فوتبال منتقل کند.
* لیگ ستارهها؛ بدون ستارههای وطنی
در لیگ عربستان دیگر خبری از دویدنهای یاسر قحطانی، شوتهای نواف تمیاط یا صلابت سعید عویران نیست. زمینها حالا جولانگاه رونالدو، بنزما و سادیو مانه است. بازیها را که نگاه کنی، بیشتر احساس میکنی در حال تماشای نسخهای متفاوت از لیگ قهرمانان اروپا هستی. فقط با این تفاوت که اینجا، صندلیهای VIP با دشداشه سفید پر شدهاند و تابلوهای تبلیغاتی، وعدههای میلیاردی میدهند.
۴ تیم بزرگ عربستان یعنی الهلال، النصر، الاهلی و الاتحاد، با بودجهای که گاهی از بعضی کشورها هم بیشتر است، ستاره وارد میکنند؛ بازیکنانی که حتی فرصت بازی در تیمهای بزرگ لالیگا یا سری آ را دارند، راهی ریاض و جده میشوند، فقط چون چکهایشان بدون معطلی نقد میشود.
اما این تجمل، بهای سنگینی دارد. در لیگی که هر تیم میتواند ۸ بازیکن خارجی را همزمان در زمین داشته باشد، تنها ۳ جای خالی برای بازیکن عربستانی باقی میماند. آن هم نه لزوماً برای بهترینها، بلکه بیشتر برای تکمیل اجباری ترکیب.
جالب اینجاست که در کشورهایی مثل ژاپن یا کره جنوبی، استفاده از بازیکنان خارجی محدودتر است. در لیگ ژاپن، نهایتاً 3 بازیکن خارجی همزمان مجازند در زمین باشند. کرهجنوبی سهمیهای به نام ۱+۳ دارد. در ایران، با وجود مجوز جذب ۷ بازیکن خارجی، فقط ۴ نفر میتوانند همزمان بازی کنند. حتی قطر هم در این زمینه محتاطتر از سعودیها عمل میکند ولی عربستان به دلایلی که از ورزش فراتر میرود، تصمیم گرفته تمام دریچهها را باز بگذارد.
* تیم ملی بدون ملیپوش!
نتیجه؟ تیم ملی عربستان، تیمی است پر از بازیکنانی که بازی نمیکنند. ملیپوشانی که نه در شرایط مسابقه هستند، نه آمادگی بدنی دارند و نه حتی از اعتمادبهنفس لازم برخوردارند. اردوهای ملی تبدیل شده به جلساتی برای مرور تمرینهای گذشته، نه آمادهسازی برای جنگهای آینده.
مانچینی که در اروپا قهرمانی آورده، وقتی وارد ریاض شد، تصور میکرد قرار است تیمی با پشتوانه فنی و بازیکنانی در سطح باشگاهی بالا بسازد اما وقتی فهمید با ملیپوشانی طرف است که روی نیمکت الهلال و النصر مینشینند، راهی جز استعفا ندید. او مربی باشگاهی نبود؛ مربی تیم ملی بود و تیم ملی، بازتاب کیفیت بازیکنان داخلی است، نه ستارگان خارجی.
* پروژهای برای جهانی شدن، نه قهرمانی
واقعیت این است که فوتبال برای عربستان، بیش از آنکه یک ورزش باشد، یک ابزار است؛ ابزاری برای تصویرسازی و برای برندسازی بینالمللی. آنها میخواهند عربستان را به جهانیان نه با ماجرای ۱۱ سپتامبر و قتل خاشقجی، بلکه با قرارداد بنزما و نیمار و رونالدو معرفی کنند. برای همین، در سیاستهای رسمی، تیم ملی اولویت چندانی ندارد. آنچه مهم است، درخشش باشگاهها در لیگ قهرمانان آسیا، جذب بازیکنان بزرگ اروپایی و فتح بازارهای رسانهای است.
مقامات سعودی، لیگ را نه با هدف پرورش ستاره، بلکه برای سرگرمی و تبلیغات سیاسی توسعه دادهاند. در چنین بستری، طبیعی است تیم ملی جایگاهی حاشیهای داشته باشد. نه اینکه به کلی کنار گذاشته شود اما در اولویت نیست.
* خطر بزرگتر؛ بیهویتی
در بلندمدت، این مدل فوتبال، عربستان را به تیمی بدل میکند که دیگر نه هویت دارد، نه انسجام، نه حتی افتخار ملی. ممکن است باشگاههایشان قهرمان آسیا شوند ولی در تیم ملی، باید چشم به ساق پای بازیکنانی دوخت که آخرین بار ۶ ماه پیش در ترکیب اصلی بودهاند.
بازیکن وقتی بازی نکند، افت میکند. وقتی رقابت نبیند، تحلیل میرود.
وقتی مدام در تمرین، کنار رونالدو بایستد ولی هیچگاه همپای او در زمین ندود، نه یاد میگیرد، نه رشد میکند. فوتبال در سایه رخ نمیدهد؛ در آفتاب مسابقه است که ساخته میشود.
* فدراسیون در سکوت، رسانهها در حال مدح
جالبتر آنکه، نه فدراسیون فوتبال عربستان انتقادی میکند، نه رسانههای داخلی جسارت ورود به این بحث را دارند. همه چیز، دقیقاً همانطور که باید، ساکت و صامت جلو میرود. صدای منتقدان شنیده نمیشود، یا اگر هم شنیده شود، جایی منتشر نمیشود. مانچینی رفت، بدون هیچ هیاهویی. درست مثل فوتبال ملی عربستان که دارد میرود، بدون اینکه کسی به عقب نگاه کند.
* جام جهانی ۲۰۳۴ با تیمی بیستاره؟
اگرچه عربستان میزبانی جامجهانی ۲۰۳۴ را گرفته و ممکن است افتتاحیه باشکوهی هم برگزار کند، شاید حتی کریستیانو به عنوان سفیر این رقابتها در جایگاه ویژه بنشیند اما پرسش اصلی این است: در تیم ملی عربستان آن سال، چند بازیکن واقعاً در لیگ داخلی ثابت بازی میکنند؟
اگر سیاستها تغییر نکند، پاسخ ممکن است تکاندهنده باشد: کمتر از ۵ نفر! این، شکاف واقعی بین فوتبال باشگاهی طلایی و فوتبال ملی فراموششده است.
ولیعهد محمد بنسلمان، فوتبال ملی را قربانی اهداف دیگر کرده است و برای لمس واقعیت شاید باید یک دهه دیگر صبر کرد. اگر آنها سیاست فعلی را کنار نگذارند تیم ملی سعودی رسما تبدیل به قدرت درجه ۲ آسیا میشود؛ جایی برای بهترین بازیکنان جهان اما خالی از ستاره عرب چون اصولا بازی به آنها نمیرسد. اگر حضور ۶ بازیکن عربستانی در لیگ خودشان اجباری شود شاید آن وقت تناسب معناداری بین باشگاهداری در حد بهترینهای جهان و تیم ملی بیخطر سعودی برقرار شود.
***
توسعه یعنی فوتبال ملی، نه سیرک ستارهها
در همین جام ملتهای اخیر، یک واقعیت تلخ برای فوتبال سعودی عیان شد: ذخیرهنشینی طولانیمدت بازیکنان ملی در تیمهای باشگاهی، یکی از عوامل اصلی حذف زودهنگام این تیم بود. مسالهای که در کنار ضعف ساختاری فوتبال پایه، زنگ خطر جدی را برای آینده فوتبال این کشور به صدا درآورد. سؤال این است: واکنش تصمیمگیران فوتبال عربستان به این بحران چه بود؟ هیچ! نهتنها سیاستهای انتقال بازیکنان خارجی مورد بازنگری قرار نگرفت، بلکه روند خرید ستارههای گرانقیمت خارجی با شدت و هیجان بیشتر ادامه یافت. هیچ محدودیتی برای حضور بازیکنان خارجی در ترکیب تیمها اعمال نشد و هیچ تلاشی برای ایجاد توازن میان سرمایهگذاری در لیگ و تقویت تیمملی عربستان صورت نگرفت.
این تصمیم چه پیامی دارد؟ روشن است: برای مدیران فوتبال عربستان، نه تیمملی اولویت دارد و نه فوتبال پایه. چیزی که برای آنها اهمیت دارد، درخشش کوتاهمدت و نمایشی در سطح رسانهها و شبکههای اجتماعی است؛ تبلیغات پرزرق و برق با چهرههایی مثل رونالدو، بنزما، نیمار، مانه، بونو، میتروویچ، فابینیو یا هر ستاره دیگر. فوتبال، در این الگو، نه ابزار توسعه که تنها ویترینی برای قدرتنمایی سیاسی و اقتصادی است.
* اما آیا این توسعه است؟ قطعاً نه!
توسعه واقعی از دل جامعه میجوشد. توسعه، یعنی سرمایهگذاری در فوتبال پایه، آموزش مربیان، ایجاد زیرساختهای اصولی، فعال کردن چرخه تولید بازیکن و در نهایت، ارتقای کیفیت فوتبال ملی. بدون تیمملی قوی، هیچ کشوری در فوتبال اعتبار ماندگاری پیدا نمیکند. فوتبال، مانند هر حوزه اجتماعی دیگر، نیاز به زیربنای فکری، فرهنگی و برنامهریزی دقیق دارد؛ نه صرفاً پولهای نفتی و شعارهای فانتزی.
اگر عربستان براستی به دنبال توسعه فوتبال بود، باید از نتایج تیم ملیاش در سالهای اخیر درس میگرفت. باید میفهمید آوردن بازیکنان بزرگ خارجی، بدون ارتقای کیفیت بازیکنان بومی، مانند تزریق دارو به بدن بیمار است در حالی که هیچ درمانی برای ریشه درد فراهم نمیکند. پول میتواند موتور محرک باشد اما وقتی تمام توجه صرف آوردن ستارههای خارجی شود، آنوقت فوتبال داخلی به حاشیه رانده میشود و بازیکن بومی، قربانی این نمایش پرخرج میشود.
در واقع، سیاست کنونی عربستان، دقیقاً برخلاف مسیر توسعه است. چرا؟ چون هر سیاستی که منجر به تضعیف جامعه، سرکوب استعدادهای بومی و اولویت دادن به اهداف سیاسی و تبلیغاتی شود، ذاتاً ضدتوسعه است. توسعه یعنی رشد جامعه؛ چه در اقتصاد، چه در فرهنگ و چه در ورزش.
فوتبال هم مثل آموزش، مثل بهداشت، مثل فرهنگ، بخشی از شاکله اجتماعی یک کشور است. اگر بخواهی جامعهای پویا، سالم و رو به رشد بسازی، باید روی همه اجزای آن کار کنی؛ نه فقط روی نورافکنهایی که میخواهی به دنیا نشان بدهی. عربستان به جای اینکه فوتبال را «توسعه دهد»، آن را «نمایش میدهد» و این دقیقاً همان نقطهای است که میتواند به فروپاشی درونی این پروژه پرزرق و برق منتهی شود.